به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عبور اسطورهها و مفاهيم از مرزهاي جغرافيايي - صرفنظر از ارزشگذاري مثبت يا منفي- پديده تازهاي نيست. مفاهيم و اسطورههايي كه مرزهاي مكان را در مينوردند و الهامبخش يك يا چند نسل از مردماني ميشوند كه تنها وجه مشتركشان زيستن در يك زمان خاص بر كره خاكي است. به روزگار ما، اما جهانشمولي پديدهها اغلب، در چهارچوب بازاري بدون مرز به گستره گيتي رخ ميدهد كه در آن همه چيز با معيار قابليت داد و ستد سنجيده ميشود. بازخواني اسطورههاي گذشته با «رئاليسم جادوزدايي شده » اكنون، شايد به شناخت ما از آنچه ديروز بوديم مدد برساند و اين شناخت سرمايهاي شود كه به كار امروز نيز بيايد. لطفالله میثمی از اعضای سابق مجاهدین که خود سابقه جنگ چریکی شهری هم داشته و بهنوعی زخمخورده جنگ چریکی از نوع شهری است، با ما از تأثیر چهگوارا بر فعالان سیاسی ایران میگوید. او وقتی در خانهای تیمی مشغول ساختن بمب دستساز (صوتی) بود، بمب در دستانش منفجر شد و ازهمینرو دست راست و هر دو چشمش بهشدت صدمه دید و نابینا شد.
خیلیها از تأثیر انقلابهای آمریکای لاتین در دهه ٦٠ میلادی بر مبارزات گروههای سیاسی ایران میگویند اما تأثیر چهگوارا دراینمیان بیشتر است. آیا این محبوبیتی که چهگوارا بعد از مرگش پیدا کرد قبل از آن هم وجود داشت؟
من در سال ١٣٣٩ دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. انقلاب کوبا که رخ داد، آمریکا خیلی غافلگیر شد اصلا فکر نمیکرد در جزیرهای نزدیک آمریکا چنین انقلابی رخ دهد. انقلابیون و چریکها از کوههای سیرا ماتسه پایین رفتند و انقلاب کردند. تئوریشان هم این بود که موتور کوچک میتواند موتور بزرگ یعنی جامعه را به حرکت درآورد و موجی ایجاد کند. بهواقع هم این موج در همهجای دنیا ایجاد شد. در ایران هم موجی ایجاد کرد. انقلاب کوبا نهتنها بر مخالفان سیاسی بلکه سیاستهای رژیم هم بیتأثیر نبود. بهعنوان نمونه بخشی از ایده اصلاحات ارضی در همین راستا و برای جلوگیری از شورش احتمالی آینده رخ داد. آمریکاییها بعد از مطالعات زیادی که کردند گفتند در کوبا انقلابی رخ داد که ما اصلا پیشبینی آن را نمیکردیم حالا در ایران که سابقه ملیگرایی و دولت دکتر مصدق را هم دارد و مردم انقلابیترند احتمال قیام بیشتر است.
یعنی آمریکا نگران انقلاب کمونیستی در ایران بود؟
نگران انقلاب ملی بود. در کوبا هم اول، انقلاب ملی بود. وقتی فشارهای آمریکا زیاد شد، به سمت چپ رفت و انقلاب کمونیستی رخ داد. اما در ایران مردم کاسترو را میشناختند. چهگوارا را نمیشناختند. چهگوارا از وقتی بهدنبال نجات بولیوی رفت تا آن را از دیکتاتوری نجات دهد، شناخته شد.
پس چهگوارا با مرگش شناخته شد؟
بله او بعد از مرگش بود که مشهور شد. آنهم بهخاطر ایثارگریاش. او در موضع قدرت بود. در کوبا سمت داشت و وزیر بود. وزیر یک انقلاب. از بنیانگذاران انقلاب کوبا بود. اما همه اینها را رها کرد. راه سخت را در پیش گرفت. اتفاقا سال گذشته انتشارات ما (صمدیه) کتابی با عنوان«چهگوارا با جوانان سخن میگوید» منتشر کرده است. چهگوارا بعد از مرگش بود که معروف شد و موجش بالا گرفت. موج رژی دبره و چهگوارا در ایران بالا گرفته بود و کتاب «انقلاب در انقلاب» رژی دبره در ایران دستبهدست میگشت. در ایران چند ترجمه از این کتاب شده بود. یکی از ترجمههایش مال یکی از بچههای گروه فلسطین بود. در سال ١٣٥٠ من در زندان بودم. او یعنی همان مترجم هم با من زندان بود. الان نامش یادم نیست. چاپ رسمی که نبود. فتوکپی بود.
یک ترجمه هم در خارج کشور شده بود و آمده بود ایران به دست ما رسیده بود که دستبهدست میگشت. هرکسی آن زمان این کتاب را میخواند به سه تا ١٠ سال زندان که جزء جرائم دادگاه نظامی شاه بود محکوم میشد.
بهطور مشخص گفته میشود که چریکهای فدائی در ایران بیش از سایر گروههای سیاسی از شیوه مبارزه چهگوارا متأثر بودند، درست است؟
بخشی از فدائیان یعنی گروه احمدزاده- پویان یا گروه جنگل، مدل جنگ چریکی روستایی را در سیاهکل شروع کردند که به سرانجام نرسید. البته بهجز چهگوارا، در ایران از ماریگلا هم که مدلش جنگ شهری بود الگو میگرفتند. اگرچه تنها فدائیان نبودند که الگو گرفتند. گروههای مختلف دیگر هم بودند. مجاهدین هم بودند البته مجاهدین در استراتژی، ملهم از انقلاب الجزایر و فلسطین بودند.
ولی مدل سیاهکل را بیشتر از همه به تأثیرگرفتن از مبارزات «چه» نسبت میدهند. آیا این صحت دارد یا نوعی اغراق و برجستهسازی است.
چون چریکها کمونیست بودند و میخواستند آن مدل را پیاده کنند، این شباهتسازی دربارهشان میشود. آنها خیلی جوگیر شده بودند. فکر میکردند می توانند موتور محرک یک جامعه را به حرکت درآورند. یک عده فدا شوند که فداشدن را یاد دیگران بدهند. درحالیکه انقلاب تقلیدی نیست. شرایط خودش را میخواهد. یک درخت هم در خاکی رویش پیدا میکند و سایهگستر میشود. اگر در خاک دیگری بکارید شاید رشد نکند. مسئله محبوبیت چهگوارا در بین سیاسیون آن زمان بیشتر ناشی از منش فردی «چه» بود تا جایی که حتی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد از چهگوارا دفاع میکرد. یعنی از آدمی که در اوج قدرت آن را رها میکند، زندگی سخت پیشه میکند و بهدنبال نجات بقیه میرود دفاع میکرد.
شریعتی که طرفدار فعالیت چریکی نبود.
بله او مذهبی بود اما رفتار چهگوارا را نوعی ایثارگری میدانست. سخنرانیهایش در دفاع از چهگوارا را میتوانید گوش کنید. خیلیها تشبیهسازی تاریخی میکردند. چهگوارا فداییشدن را انتخاب کرد که مردم راهشان را ادامه دهند. چهگوارا یک نفوذ عام در ایران داشت و بیشتر مشی مبارزه و نفس ایثارگریاش بود که مورد توجه قرار گرفت. گرچه خطمشی خودش را هم داشت که برخی آن را قبول داشتند و برخی نه.
منبع: شرق
انتهای پیام/