وهابی ها به فرقه خود به دید یک جریان اصلاحی می نگرندکه اسلام را از بیراهه نجات داد.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، وهابی ها به فرقه خود به دید یک جریان اصلاحی می نگرندکه اسلام را از بیراهه نجات داد و به مسیر مستقیم آن که همان مسیر مد نظر رسول اکرم و سلف صالح است بازگردانده است.

*رویکرد وهابیت در دین

وهابی ها، جریان اصلاحی در نگاه خود

تاریخ های وهابی قویا روی این نکته تاکید می کنند که پیام ابن عبدالوهاب (1792-1703) احیای دین از طریق بازگشت به قرآن، سنت و مبانی علمای پرهیزگار است. در یک ارزیابی جدید از تکامل وهابیت، کافر بودن مسلمانان دیگر به منزله واقعیتی تاریخی مسلم فرض شده است؛ بدون اینکه تلاشی جدی برای پرسش از اعتبار و درستی این فرض صورت بگیرد. می توان گفت که نویسنده در این مقاله در واقع رویکردی از دورن به وهابیت داشته است و روی دید و نگرش وهابی ها بر جامعه اسلامی تاکید زیادی دارد. وهابی ها از طریق مخالفت با بخش اعظم فرهنگ اسلامی جوامع سنی شیعه و صوفی راهی را در پیش گرفتند که به نظر آنها همان راه اسلام راستین بود.مبارزه با خرافات و مظاهر دینی زمان و درگیری با دیگر مذاهب و تکفیر آنها و اشکال وارد کردن به توحید مورد اعتقاد دیگر مسلمانان از جمله اشکالاتی بود که وهابی ها به دیگر مسلمانان وارد می کردند.این مقاله به مسایل و وضعیت روز عربستان سعودی به عنوان نماد وهابیت سیاسی نیز می پردازد.

*گفتمان وهابیت

وهابیت نیز همچون هر گفتمان مذهبی، متکی است به «اهل علمی» که مدعی تدوین پیام مذهب، حفظ سنت و پاسداری از روح آن اند. وهابیت بر اهل علم و حفظ قدرت سیاسی تکیه دارد و بدون این ها نابود و مضمحل می شود. این جنبش چون در دهه های اولیه قرن هجده قادر به اقناع (عمومی) نبود، به شمشیر احتیاج داشت و این شمشیر برای اثربخشی باید اسلامی می شد.
از قرن هجدهم، گفتمان وهابی را شخصیت های محلی معروف به ائمة الدعوة النجدیة توسعه بخشیده و از آن دفاع کردند. این ها «بزرگانی دینی» بودند که به عربستان مرکزی، یعنی منطقه جغرافیایی معروف به نجد وابستگی نزدیکی داشتند. به عبارت دقیق تر، مدافعان اولیه وهابیت عمدتا از جنوب نجد، به ویژه از شهرهای کوچک واحه ها و روستاها گرفته تا جنوب و جنوب غربی ریاض بودند. مخالفان وهابیت در نجد، آن را «مذهب جدید العریض» می پنداشتند و این به منطقه شکل گیری آن اشاره داشت. با این حال، خارجی ها نجد و وهابیت را به غلط از هم تفکیک ناپذیر می پندارند. به همین سان وهابیت و بنوتمیم یک جانشین، یعنی قبیله ای که خاندان شیخی محمد ابن عبدالوهاب و بخش های عمده جمعیت یک جانشین عربستان به آن تعلق دارند، در ذهنیت و تاریخ نگاری منطقه بسیار به هم وابسته اند.
از محمد ابن عبدالوهاب الشیخ تا مفتی سعودی کنونی عبدالعزیز الشیخ، می توان پانزده عالم شیخی را برشمرد که مناصب مهمی در سلسله مراتب مذهبی دارند. در سال 2005، مفتی و وزیر امور مذهبی، هر دو به خاندان الشیخ تعلق داشتند. همیشه یک الشیخ بالاترین منصب دینی را در اختیار داشته است؛ اگرچه مفتی عبدالعزیز بن باز (1999-1912) استثنا بود.


*تحکیم دولت: رازآلوده سازی جهان
علمای وهابیت رسمی در قرت بیستم، از سه سازوکار برای تحکیم قلمرو سیاسی بهره گرفتند. هجرت، تکفیر و جهاد مفاهیم مذهبی اند که سرسپردگی جمعیت و کنترل کامل حوزه عمومی را تضمین می کردند. جالب است که همین مفاهیم قدیمی که دولت را تقویت کرده اند، در سال های اخیر برای محکوم کردن و حتی برانداختن دولت به کار گرفته شده اند.

*هجرت
هجرت نوعی سازوکار ترسیم مرز است که بر اساس آن فرد می بایست به قلمرو دولت مؤمنان، که با تلاش های وهابیون تأسیس شده است، مهاجرت کند. مقصود از دولت مؤمنان، همان دولت سعودی است. در قرن هجدهم سنتی شکل گرفت که بر اساس آن قلمرو ایجاد شده در عربستان مرکزی از سایر استان های امپراطوری عثمانی تفکیک می شد. به همین سان، در قرن نوزده سرزمینی که به دست سپاه مهاجم مصر مستقر در سواحل شبه جزیره عربستان افتاد، محلی نامناست برای مسلمانان حقیقی شمرده شد. واجب بود که مسلمانان حقیقی به سرزمینی مهاجرت کنند که در آن اسلام اصیل هنوز غالب بود. سرانجام، در قرن بیستم، بر اثر توسل به سنت هجرت، دولت سعودی مدرن تأسیس شد. این دولت از مسلمانان حقیقی می خواست که علاوه بر ترک سرزمین سنتی شان، روش زندگی شان را نیز عوض کنند تا به سرزمین اسلام، یعنی قلمرو سعودی-وهابی، بیایند. اقامت در این سرزمین اسلام اجباری شد و مسافرت به سرزمین نامسلمانان، عرصه فراخی که علاوه بر سرزمین های مسیحیان و یهودیان، سرزمین های سایر مسلمانان را هم دربر می گرفت، ممنوع شد. صرف اینکه مسلمانان دیگر جزو اهل قبله تلقی می شدند، جوازی برای اقامت مسلمانان حقیقی در سرزمین های آنان نبود. این تفکیک علاوه بر مهاجرت فیزیکی بر مهاجرت اخلاقی نیز استوار بود و مهاجرت اخلاقی، یعنی گسستن دژ قلمروهای شرک، بدعت مذهبی و نهایتا ضلالت. مهاجرت شامل ممنوعیت و محدودیت سفر به این مناطق شرک آلود در زمان صلح است. این کاربست مفهوم مهاجرت، با علمای ریاض و محیط های آنان بسیار پیوند داشت. علمای ریاض به رادیکال ترین شکل بین سرزمین های مسلمانان و غیر مسلمانان تمایز قائل بودند. در عربستان پیش از دوره نفت، این مناطق هیچ منفعتی تجاری نداشت. در سایر شهرهای عربستان مرکزی، برای مثال عنیزه و حائل، که با جهان خارج پیوندهای تجاری پیشرفته تری داشتند، علما در مورد قاعده ممنوعیت سفر به سرزمین های کفر، آسان گیرتر بودند. علایق تجاری این دو شهر مستلزم چنین نگرش متعادلی بود.


*تکفیر


وهابی ها، جریان اصلاحی در نگاه خود

دومین سازوکار به کار رفته برای تحکیم و گسترش قلمرو سیاسی، تکفیر بود. عمل تکفیر علیه کسانی که اسلام شان با اسلام تعریف شده از سوی علمای دولتی تناسب ندارد، نه تنها «انحراف» اجتماعی و دینی را مطابق تفسیر وهابی کنترل می کند، بلکه قلمرو سیاسی را نیز به بهانه اصلاح مشرکان و کفار گسترش می دهد.
مباحث و مدارک گسترده ای از عقاید مسلمانان در مورد جایگاه غیر مسلمانان و اجماع تقریبی بر سر اصطلاحاتی که در مورد آنان، با توجه به اهل کتاب بودن یا نبودنشان، به کار می رود وجود دارد. با این حال، اطلاق عنوان کافر به سایر مسلمانان همواره در تاریخ اسلام مسئله ساز بوده است. تکفیر سایر مسلمانان عملی است که به مرزگذاری بین مسلمانان می انجامد نه تفکیک مسلمانان از غیر مسلمانان. این امر در عمل برابر است با خشونت نمادین  علیه «دشمن درونی»، با توسل به گفتمان و براهین مذهبی، عمدتا از سوی یک متخصص (قاضی یا عالم دینی) برای طرد یک خودی از اجتماع مؤمنان. مورخان سنت اسلامی تأکید می کنند که تکفیر در حلقه های مطالعاتی کوچک علمای مذهبی، به ویژه در دوره میانه، رایج بوده است. آنان معتقدند که تکفیر در حلقه محدودی از علمایی که یکدیگر را به ارتداد و الحاد متهم می کردند، منحصر می ماند. این عمل مسئله ساز شد و اختلاف عقیده داخلی را تهدید کرد و به آشوب و ناآرامی دامن زد و نمونه تاریخی خوارج، که خلیفه علی(ع) و نیز معاویه حاکم را تکفیر کردند و در نتیجه به آشوب سیاسی و اختلاف آرا دامن زدند، تا همین امروز از سوی مسلمانان با ترس و انزجار نگریسته شده است. همچنین، ادعا شده است که وقتی «عوام الناس»، یعنی مردم دارای دانش اندک یا فاقد دانش قائم بر مطالعات جدی در مورد سنت اسلامی و فقه، به تعریف و برچسب زدن به دیگران به عنوان کافر دخالت کنند، فاجعه رخ می دهد. علاوه بر این، دخالت اقتدار سیاسی، برای مثال، حاکم و مداخله آن در تکفیر برای اهداف کاملا سلطانی چون حذف رقیبان و طاغیان، ابعاد جدید و خطرناکی به این عمل می بخشید. بسیاری از علمای مذهبی اولیه علیه این مداخله هشدار دادند و پیامدهای بالقوه زیان بخش آن را پیش بینی کردند. برخی علما هم از تکفیرالعموم ناراضی بودند، برای مثال وقتی تمام اجتماعات مسلمانان کافر تلفی می شود، و هم از تکفیر المعین یا اطلاق عنوان کافر به فردی خاص ناخرسند بودند.
بنابراین می توان گفت که موضع اخیر در آموزه های وهابی غالب می شود.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار