از اول هم معلوم بود کار آسانی نیست؛ اینکه با رضا عطاران بنشینی و بخواهی درباره دلایل موفقیت و محبوبیتش حرف بزنی. از اول معلوم بود زیر بار نمی رود چون اصلا بخش مهمی از محبوبیت و موفقیتش را مدیون همین است که خیلی به این چیزها فکر نمی کند یا اگر فکر می کند حرفش را نمی زند.

 به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از مجله همشهری سینما 24، از اول هم معلوم بود کار آسانی نیست؛ اینکه با رضا عطاران بنشینی و بخواهی درباره دلایل موفقیت و محبوبیتش حرف بزنی. از اول معلوم بود زیر بار نمی رود چون اصلا بخش مهمی از محبوبیت و موفقیتش را مدیون همین است که خیلی به این چیزها فکر نمی کند یا اگر فکر می کند حرفش را نمی زند.

از اول هم معلوم بود که بعید است مثل خیلی های دیگر جلویم بنشیند؛ مثل آنهایی که از کارهای کرده و اغلب نکرده حرف می زنند و موفقیت شان را به هزار و یک توانایی و برنامه ریزی و استعداد داشته و اغلب نداشته ربط می دهند.

من اما قصد کرده بودم تا آنجا که می شود سعی کنم حتی شده چند کلمه از زبانش بیرون بکشم یا اگر هم نشد، لااقل از دل همین نگفتن ها و طفره رفتن ها و کوچه علی چپ زدن ها و در رفتن ها و به شوخی گرفتن ها و رد گم کردن ها و پیچاندن های جذاب و دلچسب مخصوص خودش به چیزی که دنبالش بودم برسم.

آنچه می بینید بخشی از دو ساعت کلنجار برای به حرف آوردن اوست. دو ساعتی که بیشتر را من ناچار بودم حرف بزنم و او (ناچار بود؟) گوش کند و بخندد و شوخی کند و این حرف ها را هم مثل خیلی چیزهای دیگر دنیا جدی نگیرد و دست آخر از سرِ رودربایستی با اعتماد یا خلاص شدن از آن وضعیت، چند جمله ای بگوید که می دانم همین ها را هم خیلی دوست نداشت بگوید چون به نظرش زشت و قبیح و ناجور و ضایع است که آدم از خودش تعریف کند و درباره چرایی اعتبار و موفقیتش حرف بزند.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟

این روزها که تعریف از خود دیگر مثل سابق نیست (!) و ادعا بر سر اعتبارات نداشته و توفیقات خودپنداشته از در و دیوار می باشد و کار همه مان شده حرف و حرف و حرف، این گفتگو اگر هیچ نداشته باشد، تصویر کامل و دقیقی از یک چهره معتبر و موفق به معنای واقعی کلمه در روزهای اوجش به دست می دهد؛ تصویر کسی که دو ساعت به هر دری زد تا لازم نباشد بگوید چقدر موقعیت این روزهایش را مدیون خودش است... از اول هم معلوم بود رضا عطاران همچو آدمی است.

موضوع اصلی این گفتگو درباره موقعیت کنونی ات در سینمای ایران است؛ یعنی به جای اینکه درباره فیلم ها و نقش های اخیرت در سینما حرف بزنیم، دنبال چیز دیگری می گردم که عنوان کلی و تیترش را شاید بشود اینطور گفت: «در جستجوی رمز و راز تبدیل شدن رضا عطاران به یک ستاره محبوب و بازیگر معتبر»...

- اولش داری اینها را می گویی که بعد هر چه خواستی بگویی!

این را اول کار گفتم که خیالت را راحت کنم. دنبال این هستم که برسیم به این نکته که جایگاهی که الان بهش رسیده ای محصول چه مسیری است و چقدر با برنامه و خودآگاهانه به دست آمده و چقدرش به اتفاق و شانس وابسته بوده و بدون برنامه ریزی حاصل شده. خلاصه می خواهیم بفهمیم چی شد که این جوری شد!

- آخر این واقعا چه سوالی است برای شروع مصاحبه؟!

سوال نیست، موضوع و سوژه این گفتگوست.

- آها، یعنی خودت ریزه ریزه می خواهی بهش برسی؟ چون راستش من فکر نکنم بتوانم به جواب اینکه گفتی برسم یا توضیحش بدهم.

به هر حال سعی می کنیم جوری جلو برویم که به جواب برسیم. اگر هم نشد می گوییم این موضوع یک راز و رمزی دارد که نمی شود توضیحش داد.

- آره، اینطوری خوب است؛ در هر دو صورت بالاخره به نتیجه می رسیم.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟

الان موقعیتی داری که در سینمای ایران کمتر کسی بهش دست پیدا کرده؛ هم حضورت به عنوان یک ستاره محبوب، حداقلی از فروش فیلم را تضمین می کند و هم برخلاف اغلب ستاره ها به اعتباری رسیده ای که کار با کارگردان های متفاوت و سینمای آلترناتیو هم بهت پیشنهاد می شود و امکان بازی در نقش های خاص و غیر کمدی هم داری. در تمام این سال ها - از زمانی که شروع به کار کردی و از وقتی سینما را جدی تر ادامه دادی - هیچ وقت به این موقعیت فکر کرده بودی و چشم اندازی برای رسیدن بهش داشتی؟

- واقعا نمی دانم. راستش با این ماجرا به شکل های مختلف مواجه شده ام و هیچ وقت هم جوابی برایش نداشته ام. می توانم به چیزهای مختلف اشاره کنم که شاید هر کدام یک بخشی از موضوع کلی باشد. مثلا اینکه من توی کار اذیت نمی کنم و این قضیه را بقیه همکاران هم می شنوند که با عطاران کار کردیم و نه از نظر مالی و نه در طول کار اذیت مان نکرد و در کار سعی می کند کمکی هم از دستش برآمد انجام بدهد. 

فرقی هم نمی کند که سر چه کاری باشم و بین کارهایم تفاوتی از این نظر نمی گذارم. همیشه فکر می کنم هر کاری را که قبول کردم باید همه تلاشم را بکنم که کار خوبی بشود. یعنی فکر می کنم همه گروه باید اینطوری فکر کنند و سر کار بیایند. حالا هر چه پالس مثبت بگیرم و ببینم بیشتر دارد به من اعتماد می شود، برای پیشبرد کار انرژی و انگیزه ام زیادی می شود و اگر هم فکر کنند مانع کارشان هستم، سعی می کنم کمترش کنم. نمی دانم، شاید این یک دلیلش باشد که توانستم کارهای مختلفی انجام بدهم و به نظرم بخش مهم و تعیین کننده ای هم هست چون در طول این سال ها دیده ام آدم هایی بسیار بسیار بسیار بسیار بااستعداد به همین دلایل حذف یا کمرنگ شدند.

مثلا کدام این دلایل؟

- دلایلش را اجازه بده نگویم چون ممکن است یاد یک آدم هایی بیفتید! ولی مطمئنم به همین دلیل بوده که نتوانسته اند به موقعیتی که متناسب با استعداد و توان شان بوده برسند. وقتی این استعدادها را می بینیم، می فهمیم این بخش خیلی مهمی است و نباید به راحتی از کنارش گذشت.

پس یک دلیلش می شود اخلاق حرفه ای و حسن رفتار در کال و خلاصه خوش اخلاق بودن.

- نه اینکه من خودم بگویم آدم خوش اخلاقی هستم ولی ظاهرا پشت سرم در سینما اینجوری می گویند که فلانی نه مالی و نه اخلاقی اذیت نمی کند، خوش قول است و به موقع سر کار می آید و اینها...

یعنی ادا اصول بعضی ها را که اسمشان را نمی بریم نداری.

- حتی اسمش را ادا اصول هم نمی گذارم چون ممکن است خودم هم ناراحت بشوم. آخر خودم هم گاهی در کار یک اداهایی دارم! اسمش ادا نیست.

این رفتار حرفه ای مربوط به بخش تولید فیلم است و با اینکه بخش مهمی است، ولی هر چه بازیگری خوش اخلاق و باحال باشد و همه از حضورش راضی باشند، اگر در اکران و پیش مخاطب نتواند به محبوبیت و جایگاه خوبی برسد، قطعا نمی تواند فقط با خوش اخلاقی به کارش ادامه بدهد. شاید بخش اصلی گفتگوی ما و چیزی که دنبالش هستیم دلایل محبوبیت و مقبولیت پیش مردم است؛ اینکه از بین این همه چهره های مختلف که در تلویزیون و سینما می آیند و دیده می شوند، یک نفر می تواند به تعبیر ساده دل مردم را به دست بیاورد و بهش اعتماد می کنند و برای تماشایش بلیت می خرند.

- اینکه می گویی خیلی قطعی نیست و همیشه هم اینطور نبوده که از هر فیلمی که من کار کرده ام استقبال زیادی شده باشد. شاید برای استارت فیلم تاثیر دارد ولی بعد خود فیلم و جذابیتش تعیین کننده است. در شروع شاید مقداری تحریک کننده باشد ولی همین یکی دو سال اخیر هم فیلم های فروش های متفاوتی داشته اند که نشان می دهد فقط بحث حضور من نیست.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟

قطعا من هم نگفتم صرف حضور رضا عطاران برای موفقیت فیلم کافی است ولی در حال حاضر حداقل تضمین برای اکران فیلم است. وقتی به وضعیت فروش و تداوم موفقیت و محبوبیت ستاره های این سال ها نگاه کنیم، متوجه می شویم که عجالتا در یک جایگاه ویژه و منحصر به فرد قرار داری. این را هم می دانم و می فهمم که قطعا همه تلاشت را می کنی که هر چیزی را که به نظرت تعریف و تمجید ازت باشد یا انکار کنی یا سعی کنی در موردش حرفی نزنی! ولی من قرارم با خودم این است که تا جایی که می شود ازت اعتراف بگیرم.

- مرسی که این را گفتی. راستش حرف زدن درباره این چیزها آدم را یک مقدار خجالت زده می کند. فکر می کنم اگر هم چنین چیزهایی وجود دارد، من نباید درباره شان حرف بزنم و جواب بدهم که بله، من چون در فلان فیلم خیلی در نقشم فرو رفتم فیلم موفق شد یا من چون با مردم صادق بودم چنان محبوبیتی دارم که همه برای فیلم من صف می کشند. اگر بخواهم از این حرف ها بزنم عرق می کنم و به نظرم اصلا شکل خوبی ندارد.

با شناختی که ازت دارم می دانم که برایت سخت است و اصلا گفتگوی راحتی نخواهد بود. هر چند به نظرم در شرایطی که خیلی ها دارند به دروغ از خودشان تعریف می کنند و به خودشان مدال می دهند، اینکه رضا عطاران ابا دارد از خودش تعریف کند حتی اگر راست باشد، بخشی از روحیه و منش اوست که در رسیدن به جایگاه فعلی کمکش کرده است. راستش به نظرم بخشی از جواب های اصلی این گفتگو از جواب ندادن و طفره رفتن های تو به دست می آید!

- خدا به خیر بگذراند. خیلی هم به این فکر می کنم که چه راهی می شود پیدا کرد که سوال کننده ها از جواب ندادن من ناراحت نشوند چون واقعا نمی توانم جواب بدهم و از طرف دیگر اصلا هم دوست ندارم جواب کسی را ندهم. امیدوارم تو بتوانی یک راه حل برای این مشکل پیدا کنی. نمی شود این حرف ها را زد و بعد گفت انگار داشتم از خودم تعریف می کردم، چون واقعا دارم از خودم تعریف می کنم و این اصلا خوب نیست. برای اینکه جلوتر برویم یک چیز کوتاه می توانم بگویم که شاید کمک کند بحث پیش برود یا مسیرش را تغییر بدهد و خلاص بشویم.

خب خدا را شکر. فکر کنم داریم راه می افتیم.

- من از بچگی به بازیگری به عنوان یک راه فرار نگاه می کردم که باعث می شد به خیلی چیزها فکر نکنم. راه فراری بود از خانه، از مشکلات خانه، از واقعیت و خلاصه اینکه به بازی رو آوردم تا آن را جایگزین اینه چیزها کنم. نمی دانم اینکه می گویم خوب است یا نه ولی هنوز هم همان بخش بازی کودکانه برایم مهمتر و جدی تر از همه چیز است. هر نقشی که قبول می کنم تمام تلاشم این است که جوری بازی اش کنم که چنین حسی ایجاد کند. 

نمی دانم چرا فکر می کنم این شکل نگاه به بازیگری درست است، گرچه شاید به هیچ کدام از آموزش های آکادمیک و تکنیک های بازیگری ربطی نداشته باشد و حتی با آنها در تضاد باشد. خیلی راحت و ساده فکر می کنم الان باید این نگاه را خوب بازی کنم یا این لحظه را درست دربیاورم بدون اینکه فکر کنم از چه تکنیکی باید استفاده کنم. خلاصه اینکه موقع بازیگری فکر نمی کنم دارم خیلی کار عجیب و غریبی می کنم و کار را به خودم سخت نمی گیرم. نمی دانم منظورم را متوجه شدی؟ خودم می دانم منظورم چیست ولی توضیح دادنش خیلی سخت است.

من تا حدودی متوجه هستم ولی بخش جذاب تر و به درد بخورتر این است که می بینم برخلاف خیلی ها که کار اصلی شان را درست نمی توانند انجام بدهند ولی موقع مصاحبه علامه دهر هستند و برای هر چیز کوچکی چهل دقیقه توضیح آماده دارند، یک نفر هم هست که کارش را خیلی خوب بلد است ولی برای توضیح توانایی در کارش حرف های قلنبه سلنبه نمی زند. بازگشت به سرچشمه خلوص و سادگی کودکی و صداقت و صمیمیت رضا عطاران قطعا جلوی دوربین و روی پرده به کیفیت و اصالتی منجر می شود که او را از بقیه متمایز می کند و همین تمایز روی مخاطب تاثیر می گذارد و به دلشان می نشیند؛ این هم ترجمه قلنبه سلنبه حرف های تو!

- این هم می تواند باشد... ممکن است ترجمه حرفم همین باشد که می گویی.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟
کلاشینکف

بگذار از یک مسیر دیگر وارد موضوع بشویم. لطفا نگو بهش فکر نکرده ام که باورم نمی شود. در برابر این همه ابراز علاقه و توجه عمومی به فکر فرو نرفته ای؟ هیچ وقت از خودت سوال نکرده ای که چرا مردم اینقدر دوستت دارند؟

- چرا، بهش فکر می کنم.

خب به نظر خودت دلیلش چیست؟

- بهش فکر کرده ام ولی به نتیجه ای نرسیده ام! ولی خب خیلی خوشحالم و همیشه وقتی به نتیجه نمی رسم به خودم می گویم لابد یک چیزهایی هست که من ازش خبر ندارم.

به صداقت جوابت شک دارم؛ این را واقعا می گویی که به نتیجه ای نرسیده ای؟

- راستش نه!

مطمئن بودم! اگر این نگرانی «تعریف کردن از خود» را کنار نگذاری ممکن است تا آخر مصاحبه روی یک سوال درجا بزنیم. به این فکر کن که شاید گفتن این چیزها به درد بقیه هم بخورد و کمک شان کند. تازه من بعید می دانم کسی در مورد تو به این فکر کند که داری کار ناجوری می کنی اگر از خودت تعریف کنی، چون واقعیت دارد.

- به خدا خوب نیست. فکر کنم داری گولم می زنی!

پس به اینجا رسیدیم که به دلایل محبوبیت فکر کرده ای و به نتایجی هم رسیده ای.

- آره

به چه نتایجی رسیده ای؟

- اینکه می گویم اصلا به معنی بی قانونی نیست، ولی فکر می کنم نه فقط در سینما و بازیگری، بلکه در هر چیزی مثل نقاشی کردن یا انرژی هسته ای یا حتی راجع به خود زندگی هم گذشتن از یکسری قواعد و رسیدن به چیزی که می توانی از وجود خودت مایه بگذاری می تواند خیلی تاثیر اساسی داشته باشد.

بین کاری که براساس وظیفه انجام می دهی یا با جان و دل، چه تفاوتی هست؟

- خیلی هم بحث با جان و دل کار کردن نیست ها؛ منظورم این است که چیزهایی را از خودت به کار اضافه کنی. به نظرم هر کسی در خودش چیزهای جذاب و جالبی برای دیده شدن و تاثیرگذاری دارد که می تواند منفی یا مثبت باشد ولی مثل اثر انگشت است که هیچ دو آدمی در جهان اثر انگشت شان شبیه هم نیست. فکر کنم علاقه نداشتن من به چیزهای آکادمیک و ... این قضیه هم بد است که دارم می گویم! ولش کن.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟
طبقه هساث

حالا فکر کن یک روز هم در زندگی ناچار شده ای حرف های ناجور بزنی.

- صادقانه بگویم که حتی همه چیزهایی را که در دانشگاه خواندم به کلی فراموش کرده ام و از ذهنم بیرون رفته؛ الان اگر ازم درباره هر کدام از «ایسم»ها سوال کنی واقعا نمی توانم خوب توضیحش بدهم. همیشه فکر می کنم این چیزها ما را گرفتار قالب ها و چهارچوب هایی می کند که رفته رفته باور کرده ایم درست است ولی یادمان رفته که همین ها را هم خود ما ساخته ایم یا کسانی در دوره ای کارهایی کرده اند که بعدها مثلا اسمش شده اکسپرسیونیسم یا کوبیسم و همه هم گفته اند به به و چه چه و ای والله و شده قانون یا دستورالعمل. 

این چیزهایی که الان به عنوان قواعد و چهارچوب ها و اصول کلاسیک هر کاری را به هم بریزد و دنبال راه تازه باشد، به شرطی که از جلو زدن نترسد و نگران این نباشد که چشم ها به دیدن چیزهای کلاسیک و قاعده های مرسوم عادت کرده یا از انتقاد دیگران نترسد و برایش مهم نباشد که بهش بگویند قواعد یا اصول کلاسیک را بلد نیست. مثلا می گویند فلان تابلو نقاشی کوبیسم است ولی چرا آنجایش را رئال کار کردی؟ خب به تو چه! شاید طرف می خواسته در آن چهارچوب یک کار تازه و تجربه نو انجام بدهد. شاید نشده و درنیامده ولی ممکن است یک یکدیگر این جسارت را پیدا کند که همین کار را به شکل خوبی انجام بدهد. این شکستن و فرار از قواعد و قانون های کلاسیک در هر چیزی حتی زندگی به نظرم خیلی مهم است... 

البته در زندگی خطرناک است و احتمالا نتایج جالبی ندارد! وقتی با این ایده کار منی کنی، نتیجه اش هم با بقیه متفاوت می شود و به نظر می رسد جنس کار این آدم با دیگران فرق دارد و مال خودش است. مثلا قواعد کلاسیک می گوید برای دکوپاژ هر صحنه یک نمای معرف می گیریم، بعد بر اساس دیالوگ روی بازیگرها تمرکز می کنیم و اگر جزییاتی در کار بود اینسرتش را نشان می دهیم و الی آخر.

نمونه هایی از این شکستن قواعد را در کارهای خودت مثال بزن، چه در بازی و چه کارگردانی.

- بوده ولی این را شماها باید بگویید!

اتفاقا برایم جالب است که این را می شنوم چون چیزی که درباره شکستن قواعد می گویی بیشتر سینمای آلتر ناتیو و کارهای خاص و به اصطلاح هنری (!) را به ذهن می آورد که نه علاقمند این شکل از سینما هستی و نه مخاطب چندانی دارد. این توضیحی که دادی که آدم را بیشتر یاد ژان لوک گدار می اندازد تا رضا عطاران!

- پس شاید نتوانستم منظورم را درست توضیح بدهم. تو احتمالا از حرفم برداشت تکنیکی کردی.

قطعا همینطور است چون به کل گیج شدم.

- منظورم از متفاوت بودن و عبور از قواعد، تکنیک فیلمسازی نیست. منظورم پیدا کردن راهی است که فکر و حس و ذهنیت واقعی و مخصوص به خودت را به مخاطب منتقل کنی. بگذار مثال بزنم: چرا خسرو شکیبایی این همه محبوب و پرطرفدار بود؟ چون همیشه در بیان آهن همه نقش ها و کاراکترهای جورواجور و متفاوتی که بازی می کرد، یک چیز ویژه و مخصوص به خودش را حفظ می کرد که خیلی جذاب بود.

امیدوارم با این استدلال نخواهی به این نتیجه فروتنانه برسی که هر کسی می تواند ستاره محبوب سینا باشد.

- نه. فکر کنم این را گفتم که هر چیز مخصوص و منحصر به فردی الزاما جذاب نیست.

آقای عطاران! چرا فیلم هایت می فروشد؟
استراحت مطلق

باز هم مجبورم در نقش مترجم حرف هایت ظاهر بشوم؛ پس اگر کسی توانایی یا جذبه ویژه و کیفیت منحصر به فردی در خودش سراغ داشته باشد و سعی کند از این ویژگی به درستی استفاده کند و بهش مجال بروز و ظهور بدهد، می تواند امیدوار باشد کارش مورد توجه مخاطب قرار بگیرد؛ همان چیزی که در سینما بهش می گویند «آن» بازیگری که خیلی قابل تعریف و توضیح نیست ولی شدیدا قابل حس و لمس کردن است.

- بله، این درست است. من اشتباه کردم مثال تکنیکی زدم و بحث منحرف شد. همیشه بخش حسی ماجرا به نظرم مهم تر است تا بخش تکنیکی.

اینکه گفتی یک تعریف عمومی است که درست هم هست ولی توضیحش چیست؟ توضیح اینکه چطور می شود به این ویژگی پی برد و چطور منتقلش کرد. اگر این را هم بتوانی توضیح بدهی خیلی خوب است.

- اتفاقا قسمت بدش همین جاست که بخواهم توضیح بدهم چون صادقانه می گویم که اصلا حس نمی کنم چنین کارهایی انجام داده ام که حالا بخواهم توضیح بدهم چطوری این کار را کرده ام یا من چه چیزهای جذابی دارم. واقعا هیچ وقت نه سعی کرده ام این شکلی باشم نه برایش برنامه ریزی خاصی داشته ام. خیلی به این چیزها فکر نکرده ام چون اصلا مغزم اینقدر کشش ندارد که به ایده های جدید و روش های خاص برای بازیگری و تاثیر گذاشتن روی دیگران فکر کنم و نقشه و برنامه بریزم! در جواب سوال تو گفتم که فکر می کنم چیزهایی مخصوص به خودم دارم که جلوی شان را نگرفته ام و محدودیت های آموزشی برایشان ایجاد نکرده ام. 

یعنی می گویی آموزه های آکادمیک و دانش و کتابی و تئوریک باعث اختلال است؟

- به نظرم هست.


انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.