پیکر مطهر شهید مدافع حرم عبدالکریم غوابش صبح امروز با حضور فرمانده قرارگاه کربلا و جمعی از مسئولان سیاسی و نظامی استان خوزستان و همچنین مردم شهید پرور و خانواده های معظم شهدا تشییع و در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

به گزارش خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان آیین استقبال از شهید عبدالکریم غوابش شامگاه چهارشنبه با حضور جمعی از مسئولان سیاسی و انتظامی استان و قشرهای مختلف مردم درفرودگاه اهواز برگزار شد.

شهید غوابش جمعه هفته گذشته در راه مبارزه با گروه های تکفیری در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به همرزمان شهیدش پیوست.

پیکر مطهر این شهید بزرگوار صبح امروز از مقابل حسینیه ثارالله اهواز به سمت گلزار شهدای بهشت آباد تشییع و در کنار شهدای به خون خفته آرام گرفت.

شایان ذکر است شهید عبدالکریم غوابش یازدهمین شهید مدافع حرم در استان خوزستان است.

انتهای پیام/گ



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Germany
ناشناس
۱۵:۳۰ ۲۶ تير ۱۳۹۴
مثنوی عاشورایی «کُلُنّا عبّاس» تقدیم می‌گردد به پیشگاه نورانی تمامی شهدای مظلوم مدافع حرم اهل بیت و به‌ویژه شهدای مظلوم افغانی
قسمت اوّل از مثنوی کلُّنا عباس
آسمان مغموم و خون گرید زمین - خون چکد از دیدۀ عین‌الیقین
فرق دین گردیده وا از هم ز کین - هر حسینی، صد یزید او را کمین
پُر جهان گردیده از شمر و یزید - شب سیه پوشانده بر صبح سپید
حق شده پامال قوم دیو و دَد - آنکه سیلی بر خ زهرا بِزَد
دین شده بازیچۀ قومی خبیث - تا خدا خون گرید از چشمان خیس
خون بگرید چشم نرگس داغ را - شب در آتش می‌کِشَد آفاق را
خرمن حق اندر آتش سوخته - آتش کین در جهان افروخته
لشکر شب بسته ره بر قوم روز - خون حق در کربلا جاری هنوز
کرده سودای حرم خصم علی - کینۀ زهرا ز رویش منجلی
ضرب شست از دست حیدر کرده نوش - آمده چون قلزم کین پر خروش
تا بگیرد انتقام حرمله - حل کند با آل زهرا مسئله
از جگرخواران نسب آورده پست - خورده آبائش علی را صد شکست
عبدود را زادۀ پست و حقیر - بر حریم فاطمه بگشوده تیر
آن چشیده ضرب شمشیر علی - آن زپا افتاده از تیر علی
نهروان را خورده ضرب ذوالفقار - آن به ضحاک سعودی یار غار
لشکری اندر میان آورده باز - بیرق شب را نموده اهتزاز
رو به‌سوی شام و ایران و عراق - تا گذارد شیعه را بر سینه داغ
تا جسارت‌ها کند با آل عشق - بشکند پروانه‌ها را بال عشق
لشکرِ جَرّاره ای، افتاده راه - ظلم شب، لشکر کشیده بر پگاه
شام غربت گشته رنجور از بلا - گشته بر پا بهر زینب کربلا
می‌رسد از هر طرف بانگ جَرَس - خصم حیدر کِشته تیغ از پیش و پس
درب و آتش، میخ و پهلو، سوز و ساز - غرقه در خون لاله می‌خواند نماز
بی‌قرار، آن دست و باز و بسته را - می‌چکد خون پهلوی بشکسته را
بی محمّد (ص) ماندۀِ خونین جگر - یاس حیدر، گشته پرپر، پشت در
از عراق و شام و بحرین و حجاز - آسمان را ناله‌های جان‌گداز
آنکه زد سیلی به روی فاطمه - کرده عالم از ستم پر واهمه
کرکسانِ زشت رویِ مرده خوار - کرده بر پا لشکری صدها هزار
آن ز جهلش، جانِ آلِ حق به لب - کرده برپا بیرقی همرنگ شب
لشکر شب کرده قصدِ جانِ نور - تا کند پنهان سر حق در تنور
تا زند بر نیزه رأس آفتاب - تا بنوشاند قمر را اشک آب
بر تن زینب زند شلاق‌ها - بر دل شیعه گذارد داغ‌ها
معجر از گیسوی زینب بر کشد - سرمۀ خون، دیدۀ حیدر کشد
آه اگر زینب شود بی‌یار و کس - بغض غم گیرد بر او راه نفس
آه اگر زینب خورد سیلی به رو - آه اگر بیند رخ او را عدو
آه اگر از موی او معجر بَرَند - حرمت ناموس حق را بر دَرَند
شیعه از غم گو بمیرد آن زمان - دوره گردد زینب قامت کمان
کس زند پهلوی او را با لگد - روی او را بنگرد چشمان بد
در میان کوچه بر خاکش کشند - سرمۀ خون چشم غمناکش کشند
تازیانه بر تن یاسش زنند - از سر او چادر زهرا کَنَند
زنده یک‌تن شیعه برجا و عدو؟! - بنگرد خیره به زینب، روی و مو؟!
بی‌هوا سیلی زند بر روی او؟! - در میان کوچه‌ها افتد به رو؟!
زنده یک‌تن شیعه و اندر حرم؟! - یک حرامی زاده بگذارد قدم
شیعه و بی‌غیرتی؟! هیهات او! - مردی و مردانگی در ذات او
آنکه مولایش شه مردان علی است - غیرت و مردانگی از او جلی است
کی حرامی را دهد ره بر حرم - کی گذارد بر زمین افتد علم
شیعه‌ایم و اهل وادیِ بلا - پاسبان خیمه‌های کربلا
بر حَرَم، پاس عاشقی را می‌دهیم - داغ عشق فاطمه بر دل ‌نهیم
ما مدافع بر حریم آل یاس - ما به جان و دل دهیم این خیمه پاس
تا حرامی منگرد ناموس ما - غرقه طوفان گشته اقیانوس ما
سینه‌هامان همچو دریا پرخروش - بیرق سرخ حسینی را به دوش
کلُّنا عبّاس و بیرق دار عشق - بهر زینب کربلا را یار عشق
کلُّنا عبّاس و زینب را پناه - با دل‌وجان داده پاس خیمه گاه
از غم زینب غریق اشک و آه - سینه‌ها می‌سوزد از حُرمِ نگاه
شیعه‌ایم و اهل یاری با ولی - جان به قربانِ گلِ یاسِ علی
شیعه‌ایم و کلنّا مجنون یاس - تا بگیریم انتقام خون یاس
شعله‌ور از آتش احساس عشق - شیعه‌ایم و کلنّا عبّاس عشق
کلُّنا عبّاس دل در باخته - جان فدای عشق دلبر ساخته
سر به‌پای فاطمه انداخته - دِینِ زهرا را به جان پرداخته
کلُنّا بر نیزه سر افراخته - کربلا را کعبۀ دل ساخته
کلُنّا درس وفا آموخته - وز غم زهرا جگرها سوخته
کلّنّا عبّاس و زیباروی عشق - بسته بر سر چون علی گیسوی عشق
کلُّنا در تاب و تب از دردِ یاس - بر حریم خیمه‌های او به‌پاس
کلُّنا غسل شهادت کرده مست - کرده ترک جان و جسم و پا و دست
کلُّنا از داغ زهرا خون‌جگر - چون علی از عشق او شوریده سر
کلُّنا در کف گرفته تیغ عشق - نوش کوثر کرده از اِبریق عشق
کلُّنا ساقیِ دستانش قلم - کلُّنا حیرانِ در وادیِ غم
جان فدای زینب و درد و غمش - جان فدای قامت از غم خمش
جان فدای داغ و رنج و ماتمش - جان فدای اشک و آهِ هر دمش
چشم خونپالای غرقه شبنمش - آن مسیحا بر نیِ، دل مریمش
گر بمیرد شیعه از این غم چه باک - بیرق زینب بیفتد گر به خاک
بیرق زینب اگر افتد به خاک - شیعه باید تا شود از غم هلاک
کلُّنا عباس و بیرق دار عشق - بر غم زینب همه غمخوار عشق
کربلا را گشته سر بردار عشق - با علی در نهروان عمّار عشق
گو قلم گردد زتن ما را دودست - گو عدو گیرد ز ما هر آنچه هست
گو دوتا فرقم شود همچون علی - خون دل از روی من گردد جلی
گو به نیزه سر به دارم آورند - سر جدا از جسم زارم آورند
تیر و ترکش بر تنم بارد بسی - نیزه بر تن کوبدم گو هر کسی
تا مرا در تن بود یک‌ذره جان - تا به تن باشد مرا روح و روان
بر حریم حُرم زینب روز و شب – خیمه‌ها را می‌دهم پاس از ادب
تا دهم باجان خود پاس حَرَم - بر سریر نیزه گو گردد سَرَم
تا نگیرد چشم زینب رنگ اشک - می‌کشم با فرق پاره بار مشک
گو جدا گردد دو دست از تن مرا - گو شود خاک بلا مدفن مرا
گو بُرَند از تن سرم را تشنه لب - غرقه گردم در دل بحر تَعَب
ای دریغا گر که زینب وا نهم - یاس زهرا را دمی تنها نهم
ای دریغا دیدۀ نامحرمان - چشم زینب را ببیند خون‌فشان
ای دریغا قلب زینب خون شود - از غمش جان علی محزون شود
شیعه گر زین غم نمیرد، وای او - گر ببیند روی زینب را عدو
خصم حیدر کرده قصد زینبش - تا کند روز علی را چون شبش
گر حرامی پا نهد اندر حرم - شیعه باید تا کند پایش قلم
زندگی دارد کجا ما را بها - گر نماییم آل طاها را رها
بهر زینب ما به جان می‌ایستیم - کوفیان اهل ذلت نیستیم
بار دیگر کربلا گردیده پا - مانده زینب، بی‌کس و تنها رها
زینب ای بانوی اشک و آه و درد - کی تو را تنها نهیمت در نبرد
کلُّنا عباس جنگ آور تو را - کلُّنا مردان حق باور تو را
شیعۀ دلدادۀ حیدر تو را - اشک سرخ لالۀ پرپر تو را
وزمی کوثر سبو گیر الست - وز خم چشمان حیدر گشته مست
کُشته اندر پیشگاه عاشقی - شب نشین بزم آه عاشقی
بلبل خونین دل چشمان یاس - بر حَریمِ حُرم آلاله به‌پاس
با اذان لاله‌ها خوانده نماز - با شرارِ قلبِ زینب هم گداز
چون شقایق سینه سرخ از داغ یاس - دل اسیر درد و رنجی بی‌قیاس
دل پریشان غم چشمان یار - تا سحر از درد زینب بی‌قرار
کرده گُم دل، در دیار عشق یار - کرده با زینب بلا را اختیار
کوچه گرد شام درد و رنج و داغ - دل پریشان لاله‌ها را از فراق
دیده، دریای پر از امواج اشک - کِشته با دندان حسرت بار مشک
ساقی بی‌دست و بی‌سر مانده‌ای - بر لب دریای غم در مانده‌ای
سینه‌ها آیینه دار داغ و درد - چشم دل با اشک دریا هم نبرد
گِرد کوی فاطمه اندر طواف - وز خم چشمان حیدر خورده صاف
با علی درد آشنای بی‌کسی - رهسپار کوچۀ دلواپسی
کلُّنا عباس سر بر دار عشق - همره زینب علم بردار عشق
سر به‌جای پا نهاده در رکاب - با لب عطشان غضب کرده بر آب
از علی درس وفا آموخته - گرد شمع فاطمه دل سوخته
با علی در بدر و خندق بوده یار - کربلا را با حسینش رهسپار

و قصۀ عاشقی ادامه دارد...
24 تیرماه 1394_ تهران _ منصور نظری