این مسائل فضای شهر را به شدت آشفته کرده بود و کم‌کم مسجد گوهرشاد تبدیل شد به قرارگاه اعتراض‌های مدنی...

گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان - ميلاد جليل زاده - به احتمال قوی، اولین جملات نوشته‌ای که در حال خواندن آن هستید شما را بسیار متعجب خواهد کرد، اما وقتی همراه شوید و در بطنِ متن، به عمق واکاوی‌ها از ماجرایی برسید که آن را (هجمه به حجاب اسلامی) اسم داده‌اند، درخواهید یافت که این حرف‌های عجیب، چندان هم بی راه نیست.

به نظر می‌رسد که کشف حجاب در ایران بر اثر نظر دوختن تعدادی روشنفکر غرب دوستِ وطنی به راه افتاده، اما با رد نکردن تأثیر فرنگی‌ها و دوستدارانشان بر چنین موضوعی، باید ریشه‌های اصلی‌تر را مَلاحِم و فِتـَن فرقه‌ای و مذهبی در داخل ایران دانست. مَلحَمه‌ها و فتنه‌هایی که از شیخیه شروع شد و در بهاییت شاخ و برگ داد.

کشف حجاب واقعه‌ی دردناکی است که همه با آن آشنایند. سند این وقاحت تاریخی به نام رضا خان پهلوی خورده و تا نام آن نانجیبی‌ها می‌آید، بلافاصله ذهن‌ها به سمت میرپنجِ‌ قزاقِ قاجاربراندازی معطوف می‌شوند که در تمام احکام حکومتی‌اش قلدر بود و کشف حجاب هم همانطور؛ ولی شروع اصلی داستان از دوره قاجار پاییدن گرفت.

از ابليسه افسونگر تا استبداد منور رضاخان / فتنه كشف حجاب و تطور تاريخی آن

*طاهره‌ قرة‌العین؛ ابلیسه‌ی افسونگر
فرقه‌ی شیخیه گام اول در استحاله‌ی مکتب جعفری و خارج کردن آن از مدار اصلی‌اش بود.

پیروان شیخ احمد احسائی را اهل شیخیه می‌نامند. یکی از پیروان ابتدایی شیخیه زنی به نام طاهره‌ قرة‌العین است که پدر و عمویش از علمای عظام تشیع در قزوین بودند. فاطمه زرین تاج برغانی ملقب به زکیه و یا ام‌سلمه و مشهور به طاهره‌ قرة‌العین، مدتی نماینده مکتب شیخیه در عراق عرب بود و به همین منظور در کربلا استقرار داشت.

عموی بزرگ قرة‌العین در قزوین مدرسه‌ی علمیه‌ای‌ تأسیس کرده بود که برای اولین بار در آن زن‌ها هم کنار مردان دروس حوزوی می‌خواندند و طاهره جزو زنانی بود که چند سالی در آن مدرسه تحصیل کردند.

این زن که با مبانی فقه شیعی کاملاً بیگانه نبود، بعدها به فرقه‌ی شیخیه پیوست و وظیفه‌ی تبلیغ آن را در قسمت‌هایی از جهان شیعه به عهده گرفت.

فرقه‌ی شیخیه خود را خوانشی نو از تشیع دوازده امامی اسم می‌داد اما احمد احسائی نظریاتی داشت که طبق آن معاد و معراج با جسمی لطیف‌‌تر از جسم این دنیایی ما انجام می‌شدند و او نام این جسم را جسم هورقلیائی گذاشته بود.

واژه‌ی هورقلیا یک واژه‌ی عبری است و مفهوم آن هم که احسائی قصد داشت به تفکر شیعی تزریقش کند،‌ یک مفهوم یهودی بود. به هر حال شیخ احمد ابن زین‌العابدین احسائی توسط چالش با دو مفهوم معراج و معاد، قصد داشت انبری درست کند که با آن بشود جواهر تفکر شیعی را از سبد ذهنی توده‌ها سرقت کرد.

از آنجایی که شیعه بدون مهدویت ابتر می‌شد و معنا می‌باخت، شیخیه هم داشت زمینه چینی می‌کرد تا (فرجام) و (انجام)، یعنی معاد و معراج را طبق خوانش هدفمند خودش قرائت کند و از این طریق مفهوم مهدویت را از بین ببرد.

شیخیون می‌دانستند که بدون درک از زمینه‌هايی مثل معاد و معراج، معنای موعود هم از بین می‌رود و تلاش آن‌ها در همین جهت بود. چندی بعد علی‌محمد باب ظهور کرد و اکثر هواداران شیخیه به مکتب او پیوستند که ادامه‌ی همان راه قبلی بود.یکی از شیخیون که به فرقه‌ی بیانی یا همان بابی پیوست، طاهره‌ قرة‌العین بود.

‌قرة‌العین اولین زن ایرانی است که علناً کشف حجاب کرد و نقاب از صورت برداشت. او ماجراهای مُطولی دارد که خواستگاری ناصرالدین شاه قاجار یکی از آن‌هاست ،اما به هر حال یک روز که محمد تقی برغانی، عموی بزرگ قرة‌العین و پدر شوهر سابقش  در مسجد نماز می‌خواند، توسط یکی از هواداران بابیه به قتل رسید.

ضارب دستگیر شد و به عملش اعتراف کرد اما در شهر چو افتاد که فرمان این ترور توسط طاهره صادر شده است.طاهره دستگیر شده و در بالاخانه‌ی یکی از رجال سیاسی تهران به حصر خانگی درآمد.

زنان بسیاری از اشراف قاجار طی همان سه سالی که طاهره‌ قرة‌العین محصور بود با او دیدار می‌کردند و از همین طریق افکار بابی این زن در حال ترویج بود تا اینکه یک روز طاهره از ناصرالدین شاه درخواست دیدار کرد.

شاه قاجار که قبل‌ترها به عنوان خواستگار طاهره، در جواب خود از این شاعره‌ی بابی ردّیه‌ای یک بیتی و گستاخانه شنیده بود،‌ ظاهراً هنوز دل در گرو این زن داشت اما خبر درخواست طاهره از شاه، دربار قاجار را به اضطراب و نگرانی انداخت.

تا آن روز که طاهره چنین درخواستی داد، تقریبا اکثر اعضای آیین بیانی توسط تدبیر امیرکبیر اعدام شده بودند اما ورود چنین زنی به حرم شاه، می‌توانست شروع دوباره‌ای برای فتنه‌انگیزی‌های هورقلیائی  و عبری در تنها مملکت شیعه دنیا باشد.

اینجا بود که امیرکبیر باز هم دست به کار شد و قبل از انجام هر دیدار و دیده‌نگاری و فتنه‌ای، دستور اعدام‌ قرة‌العین را داد.

شاید دستور قتل امیر که مدتی بعد توسط ناصرالدین شاهِ مست صادر شد، بی‌تأثیر از کینه‌ی شاه بابت همین ماجرا نبوده باشد و هرچه امیرِ‌ شاهرگ بریده، در حمام فین کاشان منتظر ماند و قطره‌قطره صبر کرد، باز هم سُکر از سر ناصر نپرید و آخر سر هم شیخیه که یک بار نام عوض کرده بود و بابیه شده بود، باز نام عوض کرد و با عنوان بهائیه دوباره سربرآورد.

از ابليسه افسونگر تا استبداد منور رضاخان / فتنه كشف حجاب و تطور تاريخی آن

*این بار رضاخان؛ استبداد منور 
در سال 1308 امان‌الله خان و ثریا، شاه و ملکه‌ی افغانستان به ایران آمدند. ثریا حجاب بر سر نداشت و جنجالی در میان روحانیون ایران برانگیخت.

علما از شاه پهلوی خواستند تا مطابق قانون مشروطه، مهمان خارجی را متعهد به پیروی از مقررات داخلی کشور کند و از او بخواهد تا در مرآی عموم با شمایل محجبه ظاهر شود اما در این اثناء شایعاتی هم راجع به (تصویب قانون منع حجاب در کشور)، داشت تنوره می‌گرفت.

تأثیرپذیری رضاخان از شاه افغان باعث شد تا روشنفکر نمایان بهائی دربار، متوجه نقطه ضعف شاه بشوند و او را تحریک کنند تا به سفر ترکیه برود. سفر ترکیه همان‌طور که بهائیان می‌خواستند شد و رضا خان را تحت تأثیر جوی قرار داد که آتاترک در کشورش به وجود آورده بود اما رضا خان حتی مثل آتاترک امر کشف حجاب را به صورت اختیاری اجرا نکرد و قانون منع او اجباری بود.

هرقدر که حکم رضاخان قلدر مآبانه‌تر و زورکی‌تر بود، مخالفت‌های اجتماعی هم دربرابر آن سخت‌سرانه‌تر و جدی‌تر شدند.رضا شاه تنها بر زنان سخت نگرفت که حجاب‌ها را از سر بردارند بلکه دستور داده بود تمام مردان لباس متحد‌الشکل فرنگی بپوشند و کلاه پهلوی بر سر بگذارند. یکی از مواردی که مشمول بخش نامه‌ی رضاخانی می‌شد،‌ لباس روحانیت بود.

*از شیراز تا مشهد
در یکی از شب جمعه‌های ماه ذی‌الحجه سال 1314 وزیر معارف رضاخان مسافرتی به شیراز داشت. جشنی هم با حضور وزیر و اقشار مختلف مردم در شهر برپا شد که پس از سخنرانی‌ها و مراسم معمول آن، عده‌ای از دوشیزگان بومی، به طور ناگهانی روی صحنه ظاهر  شدند و نقاب از چهره‌ها برداشتند.

همزمان با این عمل ارکستر هم آهنگ نواخت و بساط رقص برپا شد اما روز بعد یکی از علمای شیراز به منبر رفت و مراسم شب گذشته را سخت محکوم کرد.

سید حسام‌الدین فالی که روی منبر، جشن شیراز را شدیدا محکوم کرده بود بلافاصله به زندان افتاد و خبر آن در قم و مشهد و تبریز پیچید.

دو نفر از علمای تبریز به ماجراهای شیراز و دستگیری سید فالی اعتراض شدید‌الحنی کردند و فی‌الفور از پایتخت دستور تبعیدشان به سمنان صادر شد.

خبر زندانی شدن یکی از علمای شیراز و تبعید دو تن دیگر از تبریز به سمنان، همزمان شد با ابلاغ قوانین منع حجاب در مشهد.

این مسائل فضای شهر را به شدت آشفته کرده بود و کم‌کم مسجد گوهرشاد تبدیل شد به قرارگاه اعتراض‌های مدنی.

صبح جمعه‌ی بیستمین روز از تیر ماه 1314 قزاقان رضاخان برای متفرق کردن مردم وارد مسجد گوهرشاد شدند و با شلیک به سمت معترضین حدود صد نفر را به شهادت رساندند.

این اتفاق باعث شد تا مردم خشمگین از اطراف شهر با داس و بیل و چوب به سمت گوهرشاد سرازیر شوند و علمای شهر هم یکی یکی روی منبر صاحب‌الزمان این مسجد رفته و خطابه می‌کردند.

هنوز یک روز نگذشته بود که خطابه‌ها هرچه بیشتر آتشین‌تر و خشمنده‌تر می‌شدند و جمعیت مرتب در حال فزونی‌ گرفتن بود.

نیروهای شهربانی هم با مسلسل‌های سنگین در اطراف مسجد سنگر گرفتند و رئیس پلیس شهر با این حیله که رضاخان آماده‌ی مذاکره با علما در مورد حجاب است، ابتدا روحانیون برجسته را از مسجد بیرون کشید و سپس در نیمه شب فردا، یعنی بیست‌و‌یکم تیر ماه صدای غرش مسلسل‌های شهربانی بلند شد.
پلیس‌های پهلوی حرم امام رضا(ع) را حمام خون کردند و هزاران نفر روی سنگ‌ فرش‌های صحن رضوی و گوهرشاد شهید شدند.

شهربانی که برای جلوگیری از سرایت این جنبش به شهرهای دیگر ابتدا علما را از مسجد خارج کرده بود، بعد از اطمینان نسبت به خاتمه یافتن ماجرا، دست به محاکمه و اعدام بسیاری از آن‌ها زد.

از ابليسه افسونگر تا استبداد منور رضاخان / فتنه كشف حجاب و تطور تاريخی آن

این حادثه خونین باعث شد تا ما امروز بیست‌و‌یکم تیر‌ماه را روز حجاب و عفاف بنامیم، روزی که هزاران ناموس‌پرست مسلمان، سر بر زانوی امام رضا (ع)،‌ جان دادند و از طلب نجیبانه‌ی خود نگذشتند.

*تبعید رضا شاه
با تبعید رضا شاه از ایران توسط متفقین و روی کار آمدن محمدرضا پهلوی قانون مشروطی حجاب دوباره به جریان افتاد.

این البته مربوط به سال 1320 و اوایل روی کار آمدن پهلوی دوم است که محمدرضا هنوز اقتدار چندانی نداشت؛ اما فتنه‌ی بهایی ساکت ننشست و به خصوص بعد از 28 مرداد 1332 که استبداد در ایران جان دوباره گرفت، این فتنه هم این بار با عبرت و تجربه از گذشته‌ها، به صورت نرم‌تر و خزنده‌تری راه خود را پیش گرفت تا اینکه بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 روز بیست‌و‌یکم تیرماه توسط امام خمینی (ره) به عنوان روز عفاف و حجاب وارد تقویم‌ها شد.

جالب اینجاست که در سال‌های 56 و 57 یعنی ایام اوج انقلاب اسلامی، اشاره به حوادث مسجد گوهرشاد هنوز جزو زمزمه‌های انقلابی مردم بود و شعارهایش در تمام ایران سر داده می‌شد. یعنی 44 سال بعد از آن وقایع و بعد از عوض شدن حدود یک‌ونیم نسل تاریخی، هنوز خاطره مردم ایران بودی خون می‌داد.

امام راحل (ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درباره‌ی قانون تغییر لباس که توسط استبداد پهلوی بر مردم تحمیل شده بود چنین گفت:«... آن هایی که این قدر قوه تمیز ندارند که کلاه لگنی را که پس مانده درندگان اروپاست، ترقی کشور می دانند، با آن ها حرفی نداریم که آن ها از ما سخن خردمندانه را بپذیرند و عقل و هوش و حس آن ها را اجانب دزدیده اند... . آن روز که کلاه پهلوی سر آن ها گذاشتند، همه می گفتند: مملکت باید شعار ملی داشته باشد، استقلال در پوشش دلیل استقلال مملکت و حافظ آن است. چند روز بعد، کلاه لگنی [شاپو] گذاشتند سر آن ها، یک دفعه حرف ها عوض شد. گفتند: ما با اجانب مراوده داریم. باید همه هم شکل باشیم تا در جهان با عظمت باشیم. مملکتی که با کلاه عظمت برای خود درست می کند یا برایش درست می کنند، هر روزی کلاهش را ربودند، عظمتش را هم می برند».



انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار