به گزارش
باشگاه شبانه (باشگاه خبرنگاران)، معلوم نيست باشد! با هزار شرمندگي وقتي اعضاي خانه سر يک سفره نمي نشينند و هر عضو، ساز ناساز خود را کوک مي کند ، هرکس براي خود يک نوع غذا مي خواهد يا مي خورد، وقتي به اندازه يک غذا خوردن کنار هم نمي نشينند و چشم هاشان در هم مهربان نمي شود.
وقتي لب هاشان نمي توانند، يک دقيقه به هم بخندند، وقتي دست هاشان خيلي وقت است، گرماي يکديگر را حس نکرده اند، وقتي يادشان رفته است، پدر، مادر، خواهر، برادر صدازدن شان چه طعمي دارد، وقتي ... خانواده وجود ندارد.
خانواده يعني ديدن همديگر، محبت کردن به يکديگر ، براي همديگر تب کردن، براي هم درد کشيدن، براي همديگر مردن! و الا اگر قرار بود «يک جانشيني» معناي خانواده بدهد، ساکنان يک خوابگاه، خانواده مي شدند، مسافران هتل خانواده مي شدند و ...
باري، خانه، بايد به جايگاه خانواده ارتقا يابد، به محل انس، به محفل محبت تبديل شود و بالاتر از اين اعضاي خانواده نسبت به هم حساس باشند و نسبت به مسائل اخلاقي يکديگر حساس تر.
، چو عضوي به درد آورد روزگار ...
اين خيلي بد است که اگر فرزند خانواده بيمار باشد و ديگر اعضا بي خبر باشند، از بد بدتر اين است که يک عضو خانواده دچار گرفتاري ها و بيماري هاي اخلاقي و اجتماعي شود و از چشم والدين و ديگر اعضا دور بماند. اين که مثلا يک نفر دست دراز کند به سرقت، به قاچاق، به زورگيري و خانواده اش زماني از ماجرا آگاه شوند که دستبند قانون دست هايش را از حرکت انداخته و ...
پس براي آسيب زدايي از جامعه هم که شده، بايد خانواده را به نهاد ارتقا داد، بايد بنيان هاي اين نهاد بنيادي جامعه را استحکام بخشيد و از خانه، برج و بارويي براي جامعه ساخت، فکر مي کنم، از اين پس درب خانه را که باز مي کنيم بايد با نگاه نو و فکر نو به خانواده بنگريم...
انتهای پیام/