به گزارش خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران، آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در کتاب " بازسازی و سازندگی (کارنامه و خاطرات سال 1368) " مطالبی را به رشته تحریر درآورده است.
به مناسبت سالروز ارتحال حضرت امام خمینی (ره) قصد داریم تا به بخشی از این خاطرات که در روزشمار کمی قبل و بعد از روز ارتحال امام در کتاب مذکور آمده است، بپردازیم.
دوشنبه 8 خرداد/ 23 شوال 1409 / 29 می 1989
اول وقت به بیت امام رفتم. امام را در بیمارستان زیارت کردم. حالشان مساعد است. دکترها برای ایشان آزمایش خون گرفتند. احمد آقا هنوز خیالش جمع نیست. چند کلمهای با امام حرف زدم. تیم پزشکی امام، سیاستشان این است که در موارد مهم به خاطر اهمیت موضوع و نگرانی از اتهام مسامحه یا خطا در آینده، سران قوا و احمد آقا را در جریان بگذارند.
ساعت نه و نیم به مجلس رسیدم. در گزارشها تظاهرات چند ده هزاری مسلمانان در لندن برای مخالفت با کتاب آیات شیطانی و مطالبه حفظ حرمت اسلام و مسأله چین و پارلمان شوروی در رأس است. سید جلال ساداتیان رئیس دفتر ریاست مجلس و عبدالواحد موسوی لاری کارپرداز هیأت رئیسه مجلس برای مذاکره آمدند. درباره ترکیب همراهان در سفر و مسائل دیگر مذاکره شد. بناست گروه پیشرو بروند.
هیئت رئیسه مجلس جلسه داشت. مسئله مهمی در دستور نبود. یک نفر برای همراهی در سفر انتخاب شد. عصر شورای بازنگری قانون اساسی جلسه داشت. تصویب شد که مدیریت و مسئولیتهای قوه مجریه به رئیس جمهور سپرده شود. به نظر می رسد مخالفان این نوع تمرکز، امید خود در این میدان را از دست داده باشند؛ لابد برای تضعیف این تصویب فکر دیگری خواهند کرد. شب تا ساعت 9 در دفترم کار کردم. به خانه آمدم. بچهها به مهمانی رفتهاند. تنها شام خوردم.
سه شنبه 9 خرداد/ 24 شوال 1409/ 30 می 1989
ساعت 7:15 به مجلس رسیدم. قبل از دستور درباره راهپیمایی مسلمانان در انگلیس صحبت کردم. ساعت 10:15 به دفترم برگشتم. با آقای خریستو خریستف وزیر تجارت خارجی بلغارستان ملاقات کردم. حرفها کلی و دوستانه بود. ظهر آقای میرکمالالدین شهریاری نماینده بوشهر (دشتی و تنگدستان) برای مسائل محلی و اختلافش با مسئول بهداری منطقه آمد.
با اینکه دیر وقت بود به بیمارستان قلب جماران رفتم اما امام با زحمت حرف میزدند. با صدای ضعیف به من فرمودند: "داروی زهری که قطعنامه را پذیرفتم برایم تلخ بود و تعبیر به جام زهر کردم، اما امروز که میبینم بعد از مرگ من کشور مشکل جنگ ندارد آن تلخی برایم شیرین است."
از شنیدن کلمه مرگ تکان خوردم و اشکم ریخت. سکوت کردم. نمیخواستم امام آن منظره را ببیند.
چهارشنبه 10 خرداد/ 25 شوال 1409 / 31 می 1989
سری به بیت امام زدم. دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمد آقا نگران بود و برای تعجیل در اتمام کار بازنگری قانون اساسی تأکید داشت. کنار تخت امام ایستادم و دستم را روی دستشان گذاشتم. انگشت شصت مرا گرفتند و با کلمات مقطع فرمودند: "در بازنگری قانون اساسی تسریع شود" و سپس چشمشان را باز کردند و شمرده با صدای ضعیف اضافه کردند: "اگر متحد باشید، انقلاب پیشرفت میکند". مکثی کردند و ادامه دادند: "بخصوص شما و آقای خامنهای نگذارید خناسان بین شما و ایشان فتنه کنند."
محسن آمد. برای بازدید از کارهای انرژی اتمی در الموت عازم است. نظراتمان را سؤال کرد. به مجلس رفتم و کارها را انجام دادم. آقای محمد محمدی ریشهری وزیر اطلاعات آمد. گزارشهای اطلاعاتی داد و پیشنهاد داشت که در بازنگری قانون اساسی، وزارت اطلاعات زیر نظر رهبر باشد و یا سازمان شود که (وزیر اطلاعات) به مجلس برای تأیید نیاید.
آقای غلامرضا آقازاده وزیر نفت آمد. گزارش سفر را داد. درباره طرح جدید عربستان در مورد قیمت(نفت) در اوپک مشورت کرد. نگران بود که باز توطئهای علیه ما باشد. گزارشهایی درباره صنایع نفتی و کارهای جاری داد و بر لزوم کم کردن تیرگی روابط با غرب تأکید داشت.
تلفنی حال امام را پرسیدم. گفتند خوب است. عصر شورای بازنگری قانون اساسی جلسه داشت. شیوه بازنگری قانون اساسی در دستور بود؛ تمام نشد.
شب در دفترم کمیسیون چهارم جلسه داشت. تا ساعت 10:15 طول کشید. شام را میهمان من بودند. سپس با آقایان احمد جنتی و سیدحسن طاهری خرم آبادی درباره اتمام سریعتر کار بازنگری در مسئله رهبری مذاکره کردیم. شب در مجلس ماندم.
پنجشنبه 11 خرداد/ 26 شوال 1409/ 1 ژوئن 1989
بعد از نماز تا ساعت 9 صبح کارهای عقبمانده را انجام دادم. آقای رحیم صفوی جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه آمد. برنامه نیروی زمینی سپاه را گفت. در مسائلی برای آینده سپاه مشورت کرد و قرار شد سازمان نهایی نیرو را برای تصویب بیاورند. جمع فرماندهان ارتش و سپاه هم (معاونان ستاد کل) برای بررسی جزئیتر استراتژی دفاعی آمدند. تا ساعت 1:30 بعداز ظهر مذاکره کردیم و همه ابعاد را مشخص کردیم.
عصر شورای بازنگری قانون اساسی جلسه داشت. کلیات نحوه بازنگری قانون اساسی تصویب شد و بحث در گزارش کمیسیون اول درباره رهبری شروع شد. پس از جلسه با حضور آقایان خامنهای و موسوی اردبیلی درباره وضع حال امام، مسئله رهبری و برگزاری رفراندوم و انجام سریعتر بازنگری مذاکره کردیم.
شب تا ساعت 9 کار کردم. به خانه آمدم. عفت به مهمانی رفته بود و یاسر و سعید {لاهوتی} در خانه بودند. تا ساعت 11 تلویزیون تماشا کردم. مصاحبه بهمن آقایی {دیبا} متهم به جاسوسی دستگیر شده آمریکا و همچنین مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی را دیدم.
جمعه 12 خرداد/ 27 شوال 1409 / 2 ژوئن 1989
صبح به بیت امام رفتم. احمد آقا اظهار نگرانی داشت. با دکترها صحبت کردم. درمان جدیدی شروع کردند. قرار شد اطلاعیه پزشکی به گونهای داده شود که نگرانی کمی در آن دیده شود.
امام را زیارت کردیم. خیلی ضعیف شدهاند. گفتند درد دارند و اشتها ندارند و ناراحتند. صدایشان خیلی ضعیف است. در حالی که پیشانی ایشان را میبوسیدم و دستم سر دستشان بود، فشار ملایم دستشان را احساس کردم.
به زحمت بر خودم مسلط شدم ولی جلوی اشکها را نتوانستم بگیرم. از چشمان نیمه باز امام حالت وداع دیدم. به ایشان عرض کردم میخواهم به نماز جمعه بروم، پیامی برای مردم ندارید؟ فرمودند: "به مردم بگویید دعا کنند که خداوند من را بپذیرد."
بغض گلویم را فشرد. در نماز جمعه پیام ایشان را به صورت لطیفی گفتم که هم مردم متوجه شوند و دعا کنند و هم باعث انفجار نشود.
با احمد آقا درباره رهبری و مسائل بازنگری قانون اساسی صحبت شد. قرار شد در اتمام کار تسریع کنیم.
عصر دکتر ولایتی {وزیر امورخارجه} آمد. راجع به سفر شوروی و حد روابط با آنها مذاکره شد.
حاجیه والده امروز مهمانمان بودند. دکتر ولایتی ایشان را معاینه کرد؛ فشار خون بالاست ولی حالشان خوب است. اخوی احمد و اخوی محمد و استاندار کرمان هم امروز اینجا آمدند و مذاکراتی داشتیم.
ادامه این خاطرات، روزهای آینده بر روی سایت باشگاه خبرنگاران قرار خواهد گرفت.
انتهای پیام/