بنی‌اعتماد درمدیریت قبلی بادریافت مجوز جداگانه هفت فیلم‌کوتاه یک اثر بلندسینمایی پدیدآورد؛ اما او که از ابتدا برای ساخت یک اثر بلند پروانه‌ساخت نگرفته‌، از نظر قانونی نمی‌توانست اکران فیلمش اقدام کند.

باشگاه خبرنگارانمیلاد جلیل زاده؛ رخشان بنی‌اعتماد فیلمساز خوبی است. کارهای او معمولاً هم به لحاظ فنی ساختار مناسبی دارند و هم اینکه در عین انتقادی بودن‌شان، ته مایه‌های ارزشی در آن‌ها به  چشم می‌خورد.

او حتی اولین زنی است که در حوزه  دفاع مقدس فیلم ساخته و تا قبل از شیار 143 (که آن هم نوعی الگو برداری از شخصیت پردازی گیلانه است) جزو معدود فیلمسازان زنی محسوب می‌شد که یک اثر قابل توجه در این ژانر به فهرست فیلم‌های ایرانی وارد کرده بود.

اما حالا اتفاقاتی افتاده که بعضی نگاه‌ها را نسبت به این بانوی فیلمساز ایرانی تحت تاثیر قرار می‌دهند؛ یعنی ماجرای فیلم قصه‌ها.

خانم بنی اعتماد عوض نشده، حتی در فیلم قصه‌ها هم یک ادای دین تمام قد به ارزشهای دفاع مقدس وجود دارد و شمایل پزشکی که خودش هم جانباز جنگ است و در قسمتی از داستان، مکالمه سوزناک این پزشک با گیلانه که مادر یک مجروح از کار افتاده‌ی‌ دفاع مقدس است، به خوبی نشان می‌دهد که بنی اعتماد حتی در سخت‌ترین شرایطی که او را به شدت عصبی کرده‌ بودند، بازهم کاملاً دل از ارزش‌های  اصیل مملکتش نبریده بود.

اما امروز جریان‌هایی پیش آمده، که مشخص است چون کسی به خوبی مدیریتشان نکرده، این قدر بغرنج شده‌اند.

در دوره مدیریت قبلی سینما، بنا به هر دلیلی اجازه‌ی فیلم سازی به خانم بنی اعتماد داده نشد که تولید فیلمی بنام قصه‌ها با شیوه‌ای کاملاً چریکی هم منبعث از همان وضعیت بود.

بعدتر و در اولین جشنواره‌ای که توسط مدیریت جدید سینما برگزار شد، یکی از شاخص‌ترین فاکتورهایی که  به نوعی می‌خواست تلافی جویی سیستم جدید از سیستم قبلی باشد، این بود که همین فیلم زِد مُوی و اعتراضی در بخش مسابقه‌ی فجر به نمایش در آمد، همانطور که در اقدامات تلافی جویانه‌ی دیگری که دبیر جشنواره‌ی سی و دوم علیه سیستم قبل از خودش انجام داد، آثاری مثل «چ» و «شیار 143» به دلیل مورد حمایت قرار گرفتن‌شان توسط جواد شمقدری، مهجور و مظلوم واقع شدند و اولی جوایزی که حقش بود را نگرفت و دومی علاوه بر بی نصیبی‌اش در جوایز، حتی قرار بود توسط هیات انتخاب به جشنواره راه پیدا نکند.

جالب اینجاست که  حتی سازندگان «چ» و «شیار 143» از نظر سیاسی منتسب به جناحی نبودند که مدیر قبلی سینما را منصوب کرده بود، اما گویا مسئله حتی از سیاست هم عبور کرده و در طناب کشی مدیران سابق و فعلی سینمایی افتاده‌ بود.

اعتراضات سریالی حاتمی کیا به مدیران جدید سینمایی از همینجا شروع شد، سنگر گرفتن عده‌ای از رقبای سیاسی دولت جدید پشت شیار 143 و ذبیحه شدن این فیلم ارزشی و ملی در قصابی سیاست هم دلیلی جز همین طناب کشی‌ها نداشت و ایجاد سوء تفاهم برای فیلمسازانی مثل عیاری و بنی اعتماد و افتادن آن‌ها در وادی قانون شکنی و اعتراض هم متاثر از همین قضیه بود.

ذوق زدگی بعضی از مدیران جدید سینمایی و میل آن‌ها به رسم پوزخندهای (دیدید که ما برنده شدیم) و (دیدید که ما بالاخره برگشتیم)، فقط باعث بوجود آمدن سوءتفاهماتی ماتریسی و تودرتو شد که وسط خودشان سینمای ایران را گوشت قربانی کرده و فیلم سازان ما را روی دور هیاهوهای غیر منطقی انداختند.

این کاملاً ممکن بود که امروز ما به جای قصه‌ها، درباره‌ی یک فیلم ارزشمند دیگر از خانم بنی اعتماد صحبت کنیم و ماجرای قصه‌ها در سایه‌ی آن اثر ارزشمند کاملاً فراموش شده به حساب بیاید (همانطور که "گزارش یک جشن" در سایه "چ" فراموش شد) اما میل عده‌ای از  مدیران جدید سازمان  سینمایی به لبخند زدن به برخی چهره‌های قبلی‌! باعث شد که قصه‌ها تا ونیز هم برود و امروز اکران شدن آن کلی سؤال ایجاد کند و احتمالاً اکران نشدنش کلی دلخوری.

عمده‌ترین ایرادی که از جواد شمقدری و سیستم تحت نظارت او گرفته می‌شد، همین لجبازی‌ها با سیستم قبل از خودش بود، اما حالا و با ادامه یافتن همان رویکرد در بخشی از سیستم مدیریتی جدید، اوضاع پیچیده‌تر هم شده.

یک بازخوانی آزاد از پوشش  اخبار و ارائه‌ی تحلیل‌هایی که باشگاه خبرنگاران طی این مدت، در کنار رسانه‌های دیگر، با سویه‌های سیاسی و فکری دیگر، راجع به فیلم قصه‌ها انجام داده، می‌تواند ما را به یک نتیجه گیری ریشه‌ای تر از ماجراهای آخرین فیلم خانم بنی اعتماد برساند.

پيش پرده‌ی اول: حضور در جشنواره‌ی فجر

سال‌های سال می‌شد که بنی اعتماد فیلمی نساخته بود و همین مطلب حضورش را در جشنواره‌ی فجر خیلی موارد توجه رسانه‌ها قرار داد. خیلی‌ها توقع داشتند که خانم بنی اعتماد برای سی و دومین جشنواره‌ی فجر، یک فیلم جدید بسازد، یعنی کاری که تعداد زیادی از فیلمسازان دیگر انجام دادند و از زمان روی کار آمدن آقای جنتی به عنوان وزیر فرهنگ تا فصل بازبینی هیات نظارت جشنواره، برای چنین کاری فرصت کافی وجود داشت اما وقتی سلسله اقدامات پرهیاهوی متصدیان جشنواره فجر شروع شد، یکی از بدترین آن‌ها تصمیمی بود که مسئولین در مورد رخشان بنی اعتماد گرفتند.

بنی اعتماد در دوره‌ی مدیریت قبلی توانسته بود برای هفت فیلم کوتاه به طور جداگانه مجوز فیلم برداری بگیرد، اما بعد، با متصل کردن این فیلم‌های کوتاه به هم یک اثر بلند سینمایی پدید آورد؛ به این ترتیب او که از ابتدا برای ساخت یک اثر بلند سینمایی پروانه نمایش نگرفته بود، از نظر قانونی نمی‌توانست در بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ حضور داشته باشد اما اقدام فرا قانونی برگزار کنندگان این فستیوال، راه را برای حضور بنی اعتماد در جمع فیلم سازان بخش مسابقه‌ی فجر هموار کرد.

رخشان بنی اعتماد چند وقت پیش از آن که هنگام برگزاری جشنواره طی یک نطق قابل تامل در نشست خبری فیلمش، عالم و آدم را مورد نوازش قرار دهد، با فصل نامه‌ی سینما ادبیات گفتگویی کرده بود و ‌‌در آن صحبت‌ها رویکردی کاملا خلاف حرف‌های تند و ستیزه جوی بعدی‌اش داشت. کارگردان قصه‌ها در میز گردی که سینما ادبیات با حضور او و فریدون جیرانی، علیرضا داوود نژاد و جواد طوسی برگزار کرده بود. گفت: در اين چند ساله‌ي اخير فيلم‌نامه‌هاي زيادي نوشته و در كشوي ميزش دارد، اما ديگر نمي‌خواهد آن‌ها را جلوي دوربين ببرد، چون آن سناريوها در فضايي تلخ نوشته شده بودند و او حالا در اين دوره‌ي جديد مي‌خواهد آثاري اميدبخش بسازد.

اما بعد از اینکه مسئولان جشنواره دست این فیلم ساز را گرفته و او را از روی جسد آئین‌نامه‌ها عبور دادند تا به فستیوال فجر برسد، اعتماد به نفس خانم بنی اعتماد هم به شکلی حبابی افزایش پیدا کرد و کار به هیاهو‌های او در نشست خبری فیلمش رسید.

خانم بنی اعتماد که تا قبل از حضور دوپینگی‌اش در فجر سی و دوم، طبق گفته‌ی خودش تصمیم داشت بنشیند و امیدوارانه‌تر دربا‌ره‌ی نسبت سینما و جامعه‌ بی‌اندیشد، پس از آن اتفاق، دیگر مرتب از نمایش داده‌ شدن سیاهی و تباهی در فیلم‌هایش دفاع می‌کرد.

 به این ترتیب در پيش پرده‌ی اول ماجرا سازمان سینمایی توانست برای تمام شعارهای امیدوارانه دولت جدید یک دشمن قلدر و پر سرو صدا تولید کند.

پيش پرده‌ی دوم: جشنواره‌ی ونیز

فیلم بنی اعتماد نهایتاً می‌توانست در شبکه‌ی نمایش خانگی توزیع شود، چون این اثر از ابتدا پروانه‌ی ساخت نگرفته بود و طبق قانون امکان اکران آن وجود نداشت اما قصه‌ها تا فستیوال ونیز هم رفت.

البته این فیلم نماینده‌ی رسمی ایران در آن جشنواره نبود اما دقیقا از همان دست آثاری محسوب می‌شد که جشنواره‌های این چنینی می‌پسندند. فستیوال ونیز در دوره‌های قبلی خود هم، دشمنی آشکارش را با ملت ایران نشان داده بود و البته هربار برای وارد آوردن ضربه‌هایش از خود بدنه‌ی سینمای ایران یار گیری کرده است.

طی چند سال اخیر جشنواره‌ی ونیز بارها و بارها میزبان فیلم‌هایی بوده که بدون طی مسیر قانونی از ایران خارج شده‌اند (خانه‌ی پدری، این یک فیلم نیست و...) و حتی سال گذشته گلشیفته فراهانی، هنرپیشه‌ی فراری و بی اخلاق ایرانی در فهرست داوران بخش اصلی این فستیوال قرار گرفت. ونیز چند سالی می‌شود که به پاتوق فیلمسازان ضد ایرانی تبدیل شده و رفتارهاي سياسي واضحي در آن رخ داده که از جایزه گرفتن "آرگو" در مراسم اسکار هم ناجور تر بوده‌اند اما "قصه‌ها" که با آن همه دوپینگ در جشنواره‌ي فجر خودمان حداکثر توانست در سه بخش چهره پردازی، نقش مکمل مرد و تهیه کنندگی نامزد شوند، در ونیز جایزه‌ی بهترین فیلمنامه را برد و این اتفاق نه تنها چیزی به اعتبار قصه‌ها نیافزود، بلکه فقط از اعتبار ونیز کم کرد.

از لحظه‌ای که رخشان بنی اعتماد در ونیز روی سن رفت تا جایزه‌ی بهترین سناریو را از این جشنواره بگیرد، حرف و حدیث‌ها در ایران بالا گرفت. به عقیده‌ی خیلی‌ها او با نمایش یک تصویر سیاه و نومیدانه از ایران، در حقیقت به کشورش خیانت کرده بود و حالا همه می‌خواستند ببیند که موضع مسئولان فرهنگی کشور در قبال او چیست.

پرده‌ی سوم: جنتی و ایوبی

نگاهی به تاریخچه سینمای پس از انقلاب به وضوح نشان می دهد که خیلی اوقات یک فیلم معمولی به دلیل قرار گرفتن در بعضی معادلات غیر سینمایی، سازنده‌اش را تا جایگاه‌هایی مثل برنده‌ی نخل طلای کن، برنده‌ی یوزپلنگ طلایی لوکارنو و... پیش می‌برد.

در دوره‌ی مدیریتی پیشین، از طرف مسئولین سینمایی کشور ادعای لابی‌گری، برای حضور فیلم‌ها در جشنواره‌های فرنگی و کسب موفقیت از آن جشنواره‌ها علناً اعلام شد، اما واقعیت دقیقاً برعکس این بود؛ یعنی در کارنامه‌ی محرمانه‌ی مسئولینی که دم از چنین لابی‌هایی نزده بودند، اقداماتی از این دست فراوان بود اما جواد شمقدری با اینکه علناً ادعا می‌کرد بعضی جوایز بین المللی سینمای ایران حاصل لابی‌های او بوده، عملاً در این وادی منفعلانه عمل می‌کرد و به این ترتیب پروژه‌های لابی با جشنواره‌های خارجی دست بخش خصوصی – بخوانید بازار سیاه نمایان – افتاد.

از دوره‌ی شمقدری به بعد، کم کم به جای دولت خود فیلم سازها وارد فاز مذاکره با جشنواره‌ها شدند و همین شد که پدیده‌ی ایران فروشی، در بسته‌بندي‌هاي سينمايي كليد خورد.

علی جنتی، وزیر فرهنگ دولت یازدهم پس از روی کار آمدن سعی کرد بدون بوجود آوردن چالش‌های فراوان و با صرف هزینه‌های حداقلی، جلوی این پدیده را بگیرد و از اختتامیه‌ی فجر سی و دوم به این سو چنین پدیده‌ای تقریبا مهار شد و تحت کنترل مدیران قرار گرفت، تا اینکه خانم بی اعتماد آرامش فضای سینما را با جایزه‌ی فستیوال ونیز معاوضه کرد.

چند روز بعد از آن اتفاق، وزیر فرهنگ که مهمان باشگاه خبرنگاران بود، در خلال صحبت‌هایش صراحتاً به فیلم‌هایی که قاچاقی از کشور به جشنواره‌های خارجی می‌روند اعتراض کرد.

آقای جنتی به فیلم قصه‌ها هم اعتراض کرد و ساخته شدن آن را از ابتدا امری اشتباه دانست، اما با انتشار این خبر و فشار و جو سازی بعضی رسانه‌های خاص علیه وزیر ارشاد، رئیس سازمان سینمایی فورا در عقبگردی خلاف مشی کلی وزارت فرهنگ، مقابل هیاهو‌های برپا شده تسلیم شد.

آقای ایوبی در مصاحبه‌‌ای اعلام کرد که صحبت‌های وزیر فرهنگ تحریف شده و ایشان هیچگاه اینقدر علنی علیه فیلم قصه‌ها موضع نگرفته‌اند، اما در حقیقت آقای وزیر در آن صحبت‌ها نهایت صراحتی را که می‌شد از یک مسئول رده بالا توقع داشت، به خرج داد و اتفاقاً چیزی که عجیب به نظر می‌رسيد، انفعال آقای ایوبی در مقابل عده‌ای غوغاگر و سوداگر بود.

البته آقای حجت الله ایوبی هم به این نکته اذعان داشت که قصه‌ها نماینده‌ای ایران در ونیز نیست اما گويا مدير برگزاري جشنواره، با راه دادن فيلم قصه‌ها به بخش مسابقه، سوءتفاهمي را ايجاد كرده بود كه در محيط آن، هر حرفي زده مي‌شد عده‌اي را دلخور مي‌كرد.

و حالا روي پرده؛ بالاخره اكران قصه‌ها

حالا نوبت به اکران قصه‌ها رسیده و جالب اینجاست که خیلی‌ها فیلم را ندیده‌اند و بی‌خبراند از اینکه قرار است با چه اثری روبه رو شوند، اما همان عده بابت این اکران که حالا بعد از کلی کش‌مکش اتفاق می‌افتد، به همدیگر تبریک می‌گویند.

اینکه عده‌ای فیلم را ندیده باشند، اما از اکران آن ابراز خوشحالی کنند، آن هم وقتی به دلیل تعداد بسیار کم سالن‌های سینما در کشور ما، کلی فیلم دیگر در نوبت اکران خاک می‌خورند که به باور بسیاری از کارشناسان سینما، حداقل دو سوم‌شان به لحاظ ساختاری قابل قبول‌تر از فیلم خانم بنی اعتماد هستند؛ و اینکه اکثر آن‌هایی هم که در جشنواره‌ی سی‌‌ودوم فجر کار را دیده بودند، ساختار آن را ضعیف می‌دانستند اما حالا خیلی‌هایشان از به نمایش درآمدنش خوشحالند، چه معنایی می‌دهد؟

بیایید جستجو کنیم و ببینیم که مقصرها و موثرها چه کسانی و چه جریاناتی هستند؟

قطع به یقین جنجال‌ها و حواشی پیش آمده پیرامون متن فیلم را باید در بوجود آمدن یک قضیه خیلی موثر دانست و آن هم اینکه؛ این حواشی و اتفاقات باعث شده که چهره‌ی قصه‌ها و سازنده‌اش نزد افکار عمومی مظلوم بنظر برسند و طبعاً انسان‌ها میل به دفاع از مظلوم دارند، اما  غیر از خود خانم بنی اعتماد که با ساخت اثر و در پیوست آن با ایجاد هیاهو، اولین خلاشه را به  گوگرد کشید و جرقه‌ی ابتدایی را زد و غیر از منتقدان و مخالفان و حتی دشمنان ایشان که با عدم خویشتن داری، هیزم این آتش را فراهم کرده و در شعله‌ی آن دمیدند، کسان دیگری هم مقصر هستند؛ یعنی مسئولین فرهنگی و مدیران سینمایی کشور.

متصدیان دولتی امر فرهنگ هم بابت این ماجرا مقصرند اما نه بخاطر تولید این فیلم و حالا هم نه بخاطر اکران آن –که اگر آن‌ها از اول مرتکب چنین قصوراتی نمی‌شدند، اتفاق نمی‌افتاد و حاشیه‌ای هم در مورد اتفاق نیفتادنش تنوره نمی‌گرفت- بلکه آن‌ها مقصرند بخاطر عدم تدبیری که کار را به اینجا کشاند.

حالا کار بجای باریکی رسیده که دو گروه در برابر فیلم قرار دارند؛ گروه اول اگر اکران بشود دلخور می‌شوند و گروه دوم اگر اکران نشود، درحالی که از ابتدا اصلاً نباید اجازه داده می‌شد وضعیت اینقد حساس شود.

ماجرای فیلم گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمی  کیا) را به یاد بیاورید؛ 

سازمان سینمایی در دوره‌ی مدیریت قبل، امتیاز آن فیلم را خرید و با تهیه‌ی بودجه و انجام مساعدت برای ساخت فیلم بعدی حاتمی کیا، کاری کرد که اکران نشدن گزارش یک جشن؛ هم توسط فیلمسازش فراموش شود و هم از جانب هواداران آن فیلمساز.

البته ناگفته نماند که سوء تفاهماتی مثل "قصه‌ها" و "خانه پدری" در اصل وریشه، محصول سوء تدبیر همان مدیریت قبلی سینماست اما لااقل آن یک موردی که در قبال حاتمی کیا خوب رفتار شد، نشان داد که می‌شود در برخورد با اهالی هنرهفتم، با مهربانی و تعامل کاری کرد که چالش‌ها به  حداقل برسند ودیگر شاهد چنین مواردی نباشیم.

خود خانم بنی  اعتماد گفته بود که دیگر قصد دارد طریقه‌ی دیگری را در فیلمسازی‌اش پیش بگیرد و از وادی نا امیدی –و سیاه نمایی- بیرون بیاید اما نه تنها کسی ایشان را به این جهت هدایت نکرد، بلکه تمام عوامل و اتفاقات او را به سمت ایجاد جنجال‌های بیشتر و پافشاری‌اش بر اکران این اثر تلخ و سوق دادند.

خانه‌ی پدری (کیانوش  عیاری) هم فقط یک روز اکران شد و نمایش آن دیگر ادامه نیافت اما عبارت دلجویانه‌ی آقای ایوبی که از کارگردان و هواداران این فیلم بابت قضیه‌‌ی پیش آمده عذرخواهی کرده بود، باعث شد که عیاری ذوق زده شود و رسماً اعلام کند که دیگر به هیچ وجه دلخور نیست و همه چیز را فعلاً تمام شده می‌داند.

همین نشان می‌دهد که به دست آوردن دل سینمایی‌ها و بدین طریق خاتمه دادن به هر نوع جنجالی، خیلی ساده‌تر از آن  چیزیست که تصور می‌شود و شاید حتی لازم نبود برای خانم بنی اعتماد هم مثل آقای حاتمی کیا بساط ساخت یک فیلم گران قیمت فراهم شود تا دلخوری‌ها از بین برود، بلکه ماجرا با هزینه‌ی خيلی کمتری فیصله پیدا می کرد؛ اگر کمی تدبیر در کار بود.


انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار