به گزارش خبرنگار سیاستخارجی باشگاه خبرنگاران، پس از تغییرات گسترده حکمرانی در عربستان که طی آن سلمان، مقرنبنعبدالعزیز را از ولیعهدی و نائبرئیسی شورای وزیران(کابینه) کنار گذاشت و «محمد بن نایف» را به عنوان ولیعهد جدید معرفی کرد و پسر جوان و وزیر دفاع و فرمانده عملیات عربستان علیه یمن «محمد بن سلمان»، را به عنوان «جانشین ولیعهد» معرفی کرد که بلاخره «سعود الفیصل» که به مدت 40 سال وزیر خارجه این کشور بود را از سمت خود کنار گذاشت و «عادل الجبیر» سفیر عربستان در آمریکا را جایگزین وی کرد.
چنین بهنظر میرسد که کودتا علیه تصمیم و وصیت شاه قبلی عربستان ملک عبداللهبنعبدالعزیز تکمیل شد و تمامی وابستگان شاه قبلی از قدرت خلع شدند. همانگونه که مقرنبنعبدالعزیز از ولیعهدی کنار گذاشته شد، متعببنعبدالعزیز نیز از حلقه قدرت دور نگهداشته شده است.
در همینراستا و برای بررسی تحولات اخیر و داخلی عربستان، گفتوگویی با "علیرضا آیتی" کارشناس ارشد غرب آسیا داشتهایم.
باشگاه خبرنگاران: هدف از عزل و نصبهای اخیر سیستم حکومتی عربستان چیست؟
از قبل پیشبینی میشد که عزل و نصبها از سوی ملکسلمان تداوم یابد، این عزل و نصبها زنجیرهای بود که سر آن به اواخر عمر ملک عبدالله میرسد و ملکسلمان هم ادامه داد، در اینخصوص دو سطح تحلیل داریم: داخلی و خارجی. در داخلی هم دو دوره زمانی داریم: دوره ملکعبدالله و دوره سلمان.
در سطح تحلیل خارجی، نقش آمریکا بسیار مهم است، متحدین آمریکا در منطقه به وضعیتی گرفتار شدهاند که آمریکا نمیداند با آنها چه کند. دچار سردرگمی در هیئت حاکمه ایالات متحده هستیم؛ چه در قبال مصر مبارک، چه در خصوص سقوط مرسی و بهقدرت رسیدن سیسی، چه در زمان بحران بحرین و حتی سقوط علی عبدالله صالح در یمن و از همه مهمتر عربستان است.
عربستان با شروع بیداری اسلامی یا انقلابهای عربی با چهار بحرانی که از قبل گرفتارش بود بیشتر درگیر شد، بحران مشروعیت، بحران ناامنیها بهویژه بیثباتی در مرزها و القاعده شبه جزیره و داخل، بحران منطقه شرقیه و مطالبات حقوقی مردم و بحران رقابت شاهزادگان در حاکمیت.
اگر بگوئیم عربستان روی بشکه باروت یا آتشفشان خفته قرار دارد صحیح است.عربستان برای آمریکا حکم یکی از ایالتها را دارد.چه از این حرف عربها خوششان بیاید چه نیاید این یک واقعیت است، گاهی یک کشور ظرفیتهای پایدار دارد و می تواند خودش را اداره کند، خوب آمریکا خیالش راحت است خیلی مداخله نمی کند اما این دوستان آمریکا هیچکدام به تنهائی قادر به حل مشکلاتشان نیستند، با ایران ما بسیار تفاوت دارند. من شنیدم که در محافل خصوصی آمریکائی بحث شده اگر در عربستان خون هم به پا کنیم و نقض حقوقبشر هم به شود نباید بگذاریم آل سعود دچار مشکل حاد شود. این معنای خطرناکی هم برای آمریکا و هم برای مردم عربستان و منطقه میدهد؛ دلیل آن هم معلوم است.
هنوز بحث نفت اهمیت دارد. هنوز آمریکائیها، ایران را یک کشور انقلابی میدانند و هنوز درخصوص یک نظم امنیتی مطمئن که منافعشان را تامین کند به جمعبندی نرسیدهاند. لذا میبینیم که آمریکائیها بیش از گذشته دور عربستان را احاطه میکنند و در بحث جانشینی ملک عبدالله که برخی معتقد بودند شاهزادگان با یکدیگر خواهند جنگید، با قدرت وارد شده و همه را ساکت کردند.
از قبل دو تن از مهمترین رقبای حاکمیت آینده سعودی از دو خاندان شمری و سدیری یعنی متعببنعبدالله و محمدبننایف به آمریکا سفر کردند، سپس یک هیات آمریکائی تشکیل شد و با مرگ نباتی ملکعبدالله، کارشان را در عربستان شروع کردند. شما شاهد بودید که لولههای اکسیژن را از دهان ملک بیرون نیاوردند تا مناقشات بین شاهزادگان تمام شود.
آمریکائیها با طرحی هدفمند پادشاهی ملکسلمان را تضمین و انتصابات بعدی را مدیریت کردند و همه گفتند که انتقال قدرت در عربستان با ثبات و آرام صورت گرفت. پس نقش آمریکا در عربستان از این پس تعیینکننده است و من معتقدم باید در تحلیلهایمان در خصوص سعودی را به عنوان یک مفروض و نه فرضیه که بخواهیم آن را اثبات کنیم، باید بپذیریم.
اثبات شده است که سعودیها نیازمند آمریکا برای عبور از مشکلاتشان هستند. اینجا بحث انتصابات جدید پیش می آید. با توجه به اینکه سدیریها بیشتر مدنظر آمریکائیها هستند و کمتر با آمریکائیها مشکل دارند، در حال حاضر هم ملک سلمان سدیری، همهکاره است، پس آمریکائیها با این وزنه کار را پیش میبرند و بقیه را ساکت میکنند.
هم ملک سلمان پول خرج میکند، هم آمریکا سهمها را بر حسب توازن تقسیم میکند و هم اینقدر واشنگتن هیبت دارد که شاهزادگان حساب ببرند و محفل را بههم نریزند،چون اگر محفل بههم بریزد، کل شاهزادگان همین پول و سهم را نیز از دست میدهند و آلسعود ساقط میشود که قطعا شاهزادگان این را نمیخواهند.
این وسط متعببنعبدالله که با مرگ ملکعبدالله، آمال پادشاهیاش نابود شد، یک دردسر است، وی گارد ملی و بخشهائی از قبال و تعدادی از شاهزادگان را با خود دارد. سه مثلث امنیتی و نظامی عربستان یعنی ارتش(دست محمد بن سلمان سدیری)، پلیس و امنیتیها(دست محمد بن نایف ولی عهد و وزارت کشور سدیری) و گارد ملی(دست متعب بن عبدالله شمری) میباشد.
یک ضلع مثلث ناسازگار است که هیچ ظرفیت و عنصر سعودی نمیتواند آن را قانع کند، متعب سهم خود را میخواهد. اینجا فقط آمریکا باید وارد شود. از سوی دیگر، اماراتیها با محمدبننایف مشکل شخصی دارند یا خود عربستان با قطر مشکل دارد. اینجا هم نقش آمریکا مهم است که دوستانش را کنار هم بنشاند.
در سطح تحلیل داخلی هم ما دوره زمانی ملک عبدالله را داشتیم. وی با رویکرد خودش انتصابات جدیدی را در اواخر عمرش صورت داد. از جمله اینکه مقرن را ولیعهد کرد. هدفش به قدرت رسیدن شمریها و فرزندنش متعب به پادشاهی بود. برنامه این بود که ملک عبدالله که مرد، ملک سلمان شاه بشود، مقرن ولی عهد.، بعد ملک سلمان که مرد، مقرن پادشاه میشود و متعب را ولیعهد میکند و در نهایت پادشاهی به متعب میرسد.
بهنظرم روی این سناریو، آمریکائیها هم مشکلی نداشتند، چون در کنار پادشاهی متعب، محمدبننایف که امین آمریکائیها در عربستان است نیز در آن سناریو ولیعهد میشد.با مرگ ملکعبدالله، ملکسلمان با رویکرد خودش انتصابات را دنبال کرد البته آمریکائیها با این رویکرد هم مشکلی ندارند، زیرا مهم برای آنها محمدبننایف مهم است که در هر دو سناریو قدرت ایشان تثبیت میشود. اخیرا مقرن برکنار شد تا امید متعب برای پادشاهی تمام شود. محمدبننایف ولیعهد شد که در نهایت در آینده، جایگزین ملکسلمان هست و محمدبنسلمان ولیعهد میشود. یعنی سدیری پشت سر سدیری ارتقاء مییابند.
برای متعببنعبدالله هم قطعا آمریکائیها برنامه خواهند داشت. وی پادشاه نخواهد شد ولی روابطش با آمریکا بیپاداش نمیماند. آمریکا که از بننایف راضی است وی حتی ترور نافرجام هم شد، نتیجه اینکه ملک سلمان با این انتصابات، پادشاهی سدیریها را تضمین کرد.
باشگاه خبرنگاران:رویکرد جوان گرائی ملکسلمان چنانکه ادعا میشود را در چه چارچوبی تحلیل میفرمائید؟
اين انتصابات يك بحث ریشهای هم دارد و آن لزوم و ضرورت راهبردی تغییرات در حاکمیت عربستان سعودی است.
عرستان نمی تواند از تغییرات بزرگ ساختاری جاری در جهان عرب مصون و بکر بماند، شیخحمد امیر قطر که نتوانست و مجبور شد کنار برود و فرزند جوانش پادشاه شود. شیخ تمیم نماینده نسل جدید به ویژه فیسبوکیها در قطر است؛ حاکمیت بحرین در معرض خطر است. باقی کشورها دست به اقدامات پیشگیرانه وسیعی زدهاند و بهشدت نگرانند. عربستان چون بزرگتر است مشکلاتش نمود بیشتری یافته است.
منطقه ما تبدیل به گردابی شده که هیچ کشوری نمیتواند خود را در امان نگه دارد، اگر وارد این گرداب نشوید ضرر کردهاید و این گرداب علیه امنیت و منافع شما جهتدهی میشود، اگر وارد شوید که یارگیری کنید، عوارض خودش را دارد.
هرکشوری ظرفیتش بالاتر باشد از این گرداب جان سالم بدر می برد. ایران به خوبی مدیریت میکند چون رهبری مقتدر، حکومت مردم سالار و ظرفیت های ملی بالائی دارد که برای نظام مصون کننده بوده است.
اگر بحران ریگی برای هر کشور دیگری رخ داده بود کار آن کشور تمام بود. ولی برای ما مهم نبود.ترکیه دموکراسی و پایگاه اسلامیاش از یکسو و از سوی دیگر با کمک دیگر کشورها تلاش دارد خود را مصون نگه دارد ولی ظرفیتهایش در حد و اندازه ایران نیست ولی عربستان بحرانهای چهارگانه دارد، بابراین به هر طریقی متوسل میشود تا خودش را نجات دهد.
ریاض از القاعده و داعش استفاده میکند، گاهی برای آمریکا خط و نشان میکشد و با روسیه و فرانسه کار میکند. همسوئیاش با رژیم صهیونیستی در پرونده هستهای ایران چهرهاش را تخریب کرده، یک روز هم به یمن حمله میکند.
کارهائی که هیچیک سودی برای عربستان نداشته است، لذا برای اینکه کار بدتر نشود باید تغییراتی در کشور صورت گیرد و مدیران جوان روی کار بیایند. البته مردم انتصاب میبینند و انتخابی ندارند که البته در این قرن پیشرفته، جای شگفتی است. ولی نتیجه اینکه، حاکمیت سعودی، بدنه جوان نیاز داشت که هم آمریکا قانع شود و هم حرکت نمادینی شده باشد.
باشگاه خبرنگاران: سعودالفیصل پیش بینی میشد با شروع بهکار ملکسلمان و انتصابات اولیه برکنار شود، لیکن مدتی به کار ادامه داد و الان جزو عزل شدهها میباشد، تحلیل شما چیست؟
جایگاه وزارت خارجه در عربستان با دیگر کشورها فرق دارد، سعودالفیصل نوه عبدالعزیز است. یعنی ملکسلمان عموی سعود است. جایگاه خاندانی بالائی نزد شاهزادگان دارد و حتی نزد آمریکائیها از احترام ویژهای برخوردار است، سن بالائی هم داشت. بهوی از زاویه وزیرخارجه نباید نگاه کرد، شاهزاده بزرگی است.
مدیریت وزارت خارجه را نیز چندین دهه برعهده داشت، خطاهائی را هم که در عراق و سوریه و یمن و حتی لبنان مرتکب شد، که ما شاهدش بودیم اما به هرحال ظرفیتهای عربستان همینقدر است. سعودی با این ظرفیتهای محدود کار میکرد. کنار گذاشتن سعود در برنامه های ملکسلمان بود ولی بهنظرم جایگزینی در آن مقطع هنوز مورد توافق نبود و ثانیا آمریکائیها هم صلاح ندانستند که در حالی که وی عمل جراحی ستون فقرات در خارج داشت، کنار گذاشته شود چون واقعا بی احترامی بود.
البته ملکسلمان برای اینکه به وی علامت دهد که رفتنی است، از طریق مجلس عربستان برای اولین بار وی را احضار کردند تا در خصوص عملکردش توضیحاتی بدهد. بهنظرم این پیام را سعود گرفت. نکته دیگر این است که، وقتی بهجای سعودالفیصل، سفیر عربستان در واشنگتن منصوب میشود، معنای عمیقی دارد. یعنی نقش آمریکا و اهمیتی که برای دوستان ویژهاش قائل است.
موضوعی که به تفصیل در بالا توضیح داده شد. شاهزادگان زیادی هستند که میتوانستند ایفای نقش وزارت خارجه کنند ولی آمریکائیها به عادل الجبیر پاداش دادند و نشان از عمق ارتباطات آمریکائیها با شخصیتهای سعودی دارد. همین تجربه را بندربنسلطان هم داشت که بعد از سفارتش در آمریکا به درجات بالائی در عربستان نائل گردید.
بهنظرم از این پس، آمریکائیها بهدلیل نیاز عربستان، سیطره و نفوذ قابل توجهی بر ساختار سیاسی و قدرت این کشور پیدا کردهاند. رقابت شاهزادگان برای تماس با آمریکائیها مضاعف میشود، هرکسی بیشتر نزدیک شود، آیندهاش تضمین میشود. اگر این روند تقویت شود، استقلال عربستان بیش از گذشته زیرسوال میرود که مناسب این کشور و مردمش نیست.
باشگاه خبرنگاران: کنار رفتن سعودالفیصل چه تاثیری بر سیاستخارجی عربستان مخصوصا در قبال تحولات منطقه و ایران دارد؟
تحولات جاری منطقه و طوفان تاثیرگذارش و روابط عربستان و ایران ربطی به سعودالفیصل و عادل الجبیر که ندارد هیچ، آل سعود و ملکسلمان نیز نمیتوانند بهتنهائی مدیریتش کنند، آمریکا باید تصمیم بگیرد که کشورهای منطقه و دوستانش در آینده منطقه و در رابطه با ایران چه سیاستی اتخاذ کنند.
پیش بینی من این است که اقتدار امنیتی نظامی ایران، موفقیت در پرونده هستهای، مدیریت بحران سوریه، عراق، یمن و ایجاد آرامش در این کشورها باعث خواهد شد دیگران تسلیم شرایط شوند. یعنی تحمیل شروط صلح بر منطقه، این شروط، مورد توافق همگان از جمله سازمان ملل هم میباشد.
شروطی است که ایران چندسالیاست دارد، فریاد میزند ولی طرفهای مقابل خودشان را بهخواب زده بودند؛ الان که داعش در حال تهدید امنیت جهانی است، به شروط ایران روی آوردهاند. مبارزه با تروریسم و تکفیر، عدم مداخلات نظامی خارجی، گفتگوهای داخلی در میان گروههای درگیر در کشورها، برگزاری انتخابات سالم و شفاف و تشکیل دولت فراگیر. این مدل در همه کشورهای بحرانی قابل اجراست.
همه معترفند که منطقه تحمل جنگ و درگیری ندارد چون فقط تروریسم و اسرائیل بهره می برند. آمریکائیها هم نمیخواهند هزینه سنگینی در منطقه داشته باشند. لذا آرامش و پایان منازعات، موضوعی راهبردیاست که اینک میبینیم بهعنوان الگو، ایران و آمریکا دنبال میکنند.
عملیات نظامی عربستان در یمن هم مدت و سقفی دارد که در نهایت باید متوقف شود. یمن خندقی است که کشورهای مختلف حتی خود آمریکائیها علنا از آن فاصله میگیرند، اگرچه ممکن است در خفا کارهائی بکنند ولی صراحتا نگرانند.
در خصوص سوریه، اوباما گفته چرا اصرار دارند که آمریکا را وارد جنگ در این کشور کنند، خود عربها بروند حلش کنند. یعنی معارضه باید فکر کند و رویکردش را عوض نماید. عرب ها هم به تنهائی ظرفیت ندارند که حل کنند، باید سراغ بشار اسد و حکومت سوریه بیایند. آمریکا هم موافق است که بشار سر حکومت باشد و با تروریسم بجنگد تا هر دو طرف تضعیف شوند. در عراق هم داعش در حال انزوا میباشد و مشکل، فعلا جامعه سنی عراق است که نمیداند با داعش چه کند. زمین و حاکمیت اهل تسنن در سه استان سنینشین را داعش گرفته و شیعیان و اکراد رفتهاند. عربستان به کمک اهل تسنن هم نمیتواند تا ابد از تروریسم در عراق و سوریه حمایت کند.
باشگاه خبرنگاران: آیا محمدبننایف ولیعهد و محمدبنسلمان ولی ولیعهد سعودی، تجربه اداره عربستان بحرانزده در صحنه داخلی و خارجی را دارند؟
قطعا با چالشهای بسیاری مواجه هستند. اینک شنیده میشود که برخی شاهزادگان با این انتصابات جدید بیعت نکردهاند و در تلاش هستند با پول و پست و مقامهائی که هست از آنها بیعت بگیرند. البته حرف آمریکا را در نهایت گوش میکنند. به هرحال هر شاهزادهای که در حال حاضر بیعت کند، حاکمیت و آمریکا را مدیون کرده و باید امتیازی بعدا به وی بدهند.
فعلا عربستان روند انتقال قدرت را تا حدودی تثبیت کرده و با مدیریت آمریکائیها بهتدریج شاهزادگان سر سفره جمع میشوند ولی نمی توان قطعی گفت که رقابت شاهزادگان تمام شد. واقعا معلوم نیست بازخورد این انتصابات چه باشد.
فرض کنیم بحران حاکمیت تمام شد. سه بحران دیگر عربستان دارد. مبارزه با آنچهتروریسم خوانده میشود و آمریکائیها از محمدبننایف میخواهند دنبال کند. القاعده یک تهدید است که به راحتی تمام نمیشود. باید مدارس و حوزه های دینی عربستان اصلاح شوند تا القاعده ریشه هایش خشک شود. این خودش بحران ساز است و مشروعیت دینی حاکمیت عربستان زیر سوال می رود. اصلاح هم نمی شوند چون عمیقا وهابیها به عقائد خودشان پایبندند. بحران مشروعیت که تداوم دارد و بدتر هم میشود، زیرا مطالبات مردم بسیار گسترده شده است.
منطقه شرقیه هم متاثر از بحرین و یمن قابل کنترل نیست. یکی از تحلیلگران یمنی میگفت اگر القاعده و داعش که در میان جوانان سعودی یارگیری جدی کردهاند و منتظر ساعت صفر هستند، اراده کنند از دو مرز عراق و یمن، مرزهای عربستان را باز کنند، یعنی مثل فک حدودی که در الانبار بین عراق و سوریه به بهانه دولت اسلامی کردند، نیروهای عربستان 15روز بیشتر دوام نمی آورند. در همین چارچوب میبینیم که عربستان به یمن هم نمیتواند نیروی زمینی ارسال کند.
باشگاه خبرنگاران: چرا ملک سلمان در این شرایط حساس و جنجالی که منطقه در آن بهسر میبرد دست به انتصاباتی زد که همه از آن به عنوان زلزله سیاسی نام بردند؟
بهنظرم شرایط بر ملکسلمان تحمیل شد. بر ملک عبدالله هم تحمیل شد. خوب شرایط که تحمیل میشود، جناب پادشاه مجبور است اقداماتی بکند تا خسارتهای کشور را کاهش دهد. همین اقدمات، خودش دردسرساز است. یک گوشه مشکلات را حل می کنید، گوشه دیگر در می رود. این را من میگویم گزینه بد و بدتر. عربستان با گزینه خوب روبرو نیست. گزینهها برای این کشور مناسب نیست.
گفته میشود مقرن مادرش یمنیالاصل است. مخالفتها با جنگ در یمن در میان حاکمیت سعودی بالا گرفته و سلمان هم برنامه تغییرات داشته، گفته بهترین زمان الان است که مخالفتها علنی شده است. مقرن را عوض کرد. هم پادشاهی سدیریها را تضمین کرد هم مخالفین را به حاشیه فرستاد. سعود الفیصل نیز در یمن خطا داشت. ناظران می گویند اگر سعودالفیصل، علی عبدالله صالح را نگه می داشت بزرگترین قبیله یمن که با صالح میباشد را با خود داشت و اوضاع یمن الان بدینشکل نمیشد که عربستان مجبور شود جنگ براه بیاندازد. جنگی که تحلیل میشود اگر تداوم یابد، سعودی را به سمت بحرانهای سختی میبرد و حالا سعود را عوض کردند و بهنوعی تقصیرها را هم گردن وی میاندازند.
باشگاه خبرنگاران: دلیل تداوم حملات سعودی به یمن و نادیده گرفتن تصمیم اخیر برای توقف بمبارانها چیست؟
عرض کردم عربستان گزینه خوب در اختیار ندارد و بین بد و بدتر گرفتار شده است. شما جنگی را آغاز میکنید. باید بتوانید تمامش کنید و اعلام کنید که به اهداف رسیدهاید. عربستان به هیچ هدفی نرسید و فقط کشتار کرد و مردم یمن را از خود دور کرد، جهانیان را شگفتزده کرد و خودش را کنار اسرائیل قرار داد که غزه و لبنان را به خاک و خون کشید.
اسرائیل هم گزینه خوب در قبال غزه و لبنان نداشت. حمله میکند بدون هیچ نتیجهای پایان میدهد. پیروز میدان کسی است که جنگ را که راه میاندازد تمامش کند، آمریکا به این بزرگی نتوانست عراق را به سرانجام برساند. لذا معتقدم هیچ جنگی گزینه خوبی نیست. هر کشوری هم واردش شود بین گزینههای بد و بدتر گرفتار میشود.
سعودی اعلام کرد که بمبارانها را تمام میکند که البته فشارهای سیاسی ایران و روسیه و برخی کشورهای مخالف جنگ موثر بود. رفتند مصوبه شورای امنیت هم گرفتند تا پرستیژ خود را تقویت کنند و کار را سیاسی نظامی دنبال کنند. توقف بمبارانها بدون هیچ نتیجهای، یعنی فروریختن حیثیت سعودی که البته فرو ریخت. مجبور شد کم و بیش بمبارانها را ادامه دهد. این هم نمیتواند بهنتیجه برسد و در نهایت طرح ایران که بر اساس ایجاد آرامش در یمن روی میز است باید اجرائی شود.
چرائی حمله به عربستان هم به نظرم از سر استیصال است. انقلابها اگر در یمن و بحرین تکمیل شوند، پادشاهی سعودی بهخطر میافتد. شاید با لشگرکشی و جنگ بتوان تا مدتی این انقلابها را بهتاخیر انداخت، شاید با استفاده از القاعده تا مدتی بتوان خود را مصون نگه دارد ولی تا مدتی، نه برای همیشه. قطار تحولات منطقه چنان سریع به پیش می رود که اگر عربستان نتواند خودش را با آن تطبیق دهد، جا میماند.
انتهای پیام/