امروزه بیشتر مشکلات ما در روابط بین فردی‌مان به خاطر نوع ارتباطی است که با دیگران داریم؛ چرا که اغلب در ارتباطات شخصی و اجتماعی‌مان به دلیل نداشتن ارتباط کارآمد، درست و سنجیده دچار احساساتی مانند ترس، خشم، غم، تنفر، تهدید و ناکامی می‌شویم.

محسنی//
به گزارش گروه باشگاه شبانه، یکی از سبک‌های ارتباطی که معمولا هم با هیجانات و احساسات ناخوشایند ارتباط تنگاتنگی دارد، باجگیری و سلطه‌گری در روابط بین فردی است. گاه فردی سعی در استثمار دیگران دارد و با نیرنگ و مهارت‌های سلطه‌جویی از دیگران برای رسیدن به اهدافش استفاده می‌کند.

درواقع باجگیری عاطفی، شکل بسیار موثری از استثمار است که در آن نزدیکان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم ما را تهدید می‌کنند که اگر کاری را مطابق میل آنها انجام ندهیم، تنبیه می‌شویم. باجگیرها دوستان نزدیک، همکاران یا اعضای خانواده ما هستند. کسانی هستید که ما دوستشان داریم. در رفتار همه آنها یک پیام اصلی وجود دارد و آن، این که اگر آن‌طور که من می‌خواهم رفتار نکنی، هر چه دیدی از چشم خودت دیدی .

آنها می‌دانند رابطه ما با آنها برایمان تا چه اندازه اهمیت دارد و می‌دانند در این زمینه چقدر حساس و آسیب‌پذیریم و از این آگاهی به شکل تهدیدی استفاده می‌کنند تا آنچه را می‌خواهند به دست آورند. باجگیری عاطفی آهسته آهسته و به شکل خزنده بر ما غلبه می‌کند. در مقابل این باج‌خواهی تعادل خود را از دست می‌دهیم، سلامتمان به خطر می‌افتد، احساس شرم و گناه می‌کنیم و اعتماد به نفس و اثربخشی‌مان از بین می‌رود، از همه بدتر این‌که وقتی با یک باجگیر زندگی می‌کنیم، رفتار استثمارگرانه‌اش چون خوره‌ای به جانمان می‌افتد و مهم‌ترین روابط‌مان و حرمت نفسمان را به خطر می‌اندازد. معمولا باجگیر‌ها به چهار دسته تقسیم می‌شوند.

دسته اول ـ تنبیه‌کنندگان: این گروه افرادی هستند که دقیقا به ما می‌گویند از ما چه می‌خواهند و این‌که در صورت سرپیچی از خواسته‌شان چه عاقبتی خواهیم داشت و چه بلایی به سرمان می‌آورند. این گروه به آشکارترین شکل ممکن باجگیری می‌کنند و خواسته‌هایشان را به صورت آشکار یا با سکوت خود عملی می‌کنند.

مثلا فردی که دوست ندارد همسرش به کاردر بیرون از منزل ادامه دهد با جملات تهدیدی مانند اگر به کار کردن ادامه بدهی، طلاقت می‌دهم باجگیری می‌کند یا والدینی که تمایل دارند فرزندشان مطابق میل آنان ازدواج کند با گفتن جملاتی چون اگر با فلان کس ازدواج نکنی، از ارث محروم می‌شوی، خواسته خود را تحمیل می‌کنند. والدین باجگیر همواره در فرد انتخاب شده و در هر کسی که تهدیدی برای قدرت و تسلط آنها به شمار آید، عیب و ایرادی پیدا می‌کنند.

تنبیه‌کنندگان خاموش هم با سکوت وحشتناک خود، ما را تنبیه و دچار احساس عذاب وجدان و گناه می‌کنند. آنها آن‌قدر به سکوت خود ادامه می‌دهند تا بالاخره تسلیم خواسته‌هایشان شویم.

دسته دوم ـ خود تنبیه‌کنندگان: این گروه از طریق خود باجگیری خشمشان را متوجه خود می‌کنند و تاکید دارند اگر به خواسته‌هایشان نرسند، چه بر سر ما می‌آورند. تهدیداتی مانند اگر مرا ترک کنی خودم را می‌کشم، معمولا بیشتر توسط باجگیران خود تنبیه‌کننده بیان می‌شود.

خود تنبیه‌کنندگان اغلب افرادی نیازمند و به گونه‌ای افراطی وابسته هستند که معمولا فضایی پرتنش در اطراف خود ایجاد می‌کنند و همیشه هم اطرافیان را مسئول بدبیاری‌هایشان می‌دانند. آنان آن‌قدر قربانی خود را در تنگنا قرار می‌دهند تا خواسته‌هایشان عملی شود. معمولا جوانان و نوجوانان از این نوع باج‌خواهی برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند و اغلب والدین هم تسلیم خواسته‌هایشان می‌شوند.

دسته سوم ـ دردکشیدگان: این گروه از باجگیران طوری رفتار می‌کنند که انگار تمام بدبختی‌شان، بیماری‌شان و بدبیاری‌هایشان تقصیر ماست و فقط هم یک راه‌حل دارد و آن این‌که آنچه را می‌خواهند به آنان بدهیم. آنان با جمله‌هایشان به ما یادآوری می‌کنند مسئول بدبختی‌شان ما هستیم. این دسته اغلب اوقات افسرده، ساکت با چشمانی اشک‌آلود هستند و دائما به این فکر مشغولند که چقدر بدبخت و بی‌کس و کارند.

عباراتی چون من همه بدبختی‌ها رو به خاطر تو تحمل کردم یا من اگر بمیرم هم سراغمو نمی‌گیری توسط این گروه بیان می‌شود. این افراد شاید ضعیف به نظر برسند، اما عملا قلدر و زورگو هستند و رفتارشان باعث خشم و عذاب اطرافیان می‌شود.

دسته چهارم ـ وسوسه‌کنندگان: وسوسه‌کننده‌ها معمولا در سازمان‌ها و در روابط کارمند و کارفرما و در دوستی‌ها بسیار دیده می‌شود. وسوسه‌کنندگان باهوش‌ترین باجگیران هستند.

روش کارشان هم به این صورت است که به قربانی خود قول پول، ترفیع و محبت می‌دهند تا به خواسته خود برسند. آنان هرگز چیزی را به رایگان به طرف مقابل خود نمی‌دهند و هر وعده هم قید و شرط‌های تازه‌ای دارد. آنان طرف مقابل را تحت آزمایش‌های مختلف قرار می‌دهند و با وعده‌های چرب و نرم او را راضی می‌کنند که خواسته‌هایشان را اجابت نماید.

سلطه‌جویی، ناکارآمدی ارتباط

یکی از گروه‌هایی که سعی می‌کنند کنترل شما را به دست بگیرند و شما را در همه حال مجبور کنند و انتظاراتشان را برآورده سازید، افراد سلطه‌جو هستند. این افراد همیشه سعی می‌کنند اختیار شما را در دست بگیرند و از شما بهره‌کشی و سوء‌استفاده کنند. سلطه‌جویی در هر رابطه‌ای می‌تواند مصداق داشته باشد.

کسانی که می‌توانند بیشترین تاثیر را بر شما بگذارند از امکان و پتانسیل فراوان سلطه‌جویی برخوردارند. شاید باورش سخت باشد، اما افرادی که از شما سوء‌استفاده می‌کنند و شما را قربانی دستورات و خواسته‌هایشان می‌سازند کسانی هستند که با آنها به اشکال مختلف در ارتباط نزدیک هستید مثلا والدین، خواهران و برادران، فرزندانتان، همسر یا افرادی که با آنها رابطه صمیمی دارید، مدیران، همکاران و زیردستان.

نکته قابل تامل این است که اغلب افراد در برابر سلطه‌جویی آسیب‌پذیر هستند، اما برخی گروه‌ها آسیب‌پذیری بیشتری دارند یا خصوصیاتی دارند که آنان را بیشتر در معرض خطر سلطه‌پذیری قرار می‌دهد. هاریت بریکر، نویسنده« امور زندگی خود را به دست گیرید» در کتاب خود به برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های این افراد اشاره می‌کند.

آنها که بیماری راضی کردن دیگران را دارند

آنها که با بیماری راضی کردن دیگران روبه‌رو هستند، همیشه می‌خواهند همه را راضی و خشنود کنند و این اصلا چیز خوبی نیست. فرد مبتلا تحت کنترل این نیاز خود است که به هر ترتیب شده دیگران را راضی کند و همیشه هم معتاد به تائید و تصدیق دیگران است. مهر‌طلب‌ها برای خوب بودنشان هزینه سنگینی می‌پردازند.

هزینه این خوب بودن در این است که دیگران آنان را مورد سلطه‌جویی قرار می‌دهند و مانع می‌شوند که آنان متوجه شوند مورد سلطه‌جویی قرار گرفته‌اید و بدتر از همه این‌که این خوب بودن آن‌قدر فرد مهرطلب را تحت تاثیر قرار می‌دهد که این اختیار را از وی سلب می‌کند تا برای حمایت از خود و منافعش کاری انجام دهد.

افراد معتاد به تائید و پذیرش دیگران: نیاز به تائید دیگران هرگز چیز بدی نیست بخصوص اگر این افراد کسانی باشند که ما آنان را دوست داریم، اما اگر این نیاز به تائید به گونه‌ای باشد که فرد بدون آن نتواند زندگی کند، به‌عنوان هدفی برای فرد سلطه‌جو می‌شود.

فرد سلطه‌گر ابتدا این امکان را به دیگری می‌دهد تا از تائید او برخوردار شود و بعد از این نیاز، از او برای رسیدن به اهدافش استفاده می‌کند. به‌عنوان مثال در روابط عاشقانه وقتی یکی از طرفین سلطه‌جو باشد، طرد کردن یا ترک طرف مقابل به‌عنوان یک اهرم برای او محسوب می‌شود.

افرادی که از تعارض و رویارویی می‌ترسند: اگر از آن دسته افرادی هستید که طبق نظر دیوید برنز، متخصص شناخت درمانی دچار فوبیای عاطفی هستید، ممکن است حاضر شوید هر بهایی بپردازید اما از خشم، تعارض و رویارویی اجتناب کنید.

اینجاست که کار سلطه‌جو بسیار آسان می‌شود، چراکه کافی است صدایش را بلند کند و طولی نمی‌کشد که به هدف خود می‌رسد و شما خواسته‌اش را انجام می‌دهید. به خاطر داشته باشید دوری کردن از برخورد و تعارض نشانه یک ارتباط خوب نیست، بلکه برعکس نشانه وجود مسائل جدی و ارتباط ضعیف است. پس در زندگی‌تان از روبه‌رو شدن نترسید.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار