علی دایی: اوقات فراغتش را معمولا در فروشگاه هایش سپری می کند یا سالن فوتسال. عاشق بیلیارد است. وقتی تنهاست آهنگ های آذری گوش می دهد. قبلا در اردوی تیم ملی هم زیاد کاست آذری گوش می داد که سر همین با خداداد دعوایش شد. سخت پسند است. برای انتخاب یک دست کت و شلوار حداقل 20 دست به تن می زند! آدم زود رنجی است ولی سریعا آشتی می کند. فقط لازم است ماچی حواله اش کنید تا سریعا قهر را کنار بگذارد. خیلی وقت ها هم می گوید حرف حرف من است، البته نه در خانه! آدم فوق العاده شوخی است و اگر نیم ساعت با او بنشینید، از خنده دل درد می گیرید.
امیر قلعه نویی: زود عصبانی می شود و زود هم آرام. بازیکنانش بهتر می توانند در این باره توضیح بدهند. قبل از شروع تمام فصل های لیگ تیمش را به مشهد و حرم امام رضا(ع) می برد. حسابی از همسرش حساب می برد و کلا روابط سینوسی اش گاهی رفیقانش را اذیت می کند. به خورد و خوراکش اهمیت زیادی می دهد و هر روز ساعت 8 صبح در سالن بدنسازی مجموعه انقلاب است. مارک باز است و تمام خریدهایش را از یکی از بوتیک های گرانقیمت میرداماد انجام می دهد.
احمدرضا عابدزاده: روزی حداقل 4 ساعت تمرین می کند. حسابی از خانمش حساب می برد. به هیچ عنوان شکر خورده و نمی خورد. هر روز باید یک وعده ماهی تازه بخورد. خودش هم باید این ماهی را درست کند. عاشق رنگ صورتی است. هندرفری از او یک یار جدانشدنی است، مخصوصا رنگ سفیدش. برای خودش هرکولی است و وزنه هایی می زند که در مخیله نمی گنجد.
علی پروین: از پرواز شدیدا می ترسد. عادت دارد وقتی حرف می زند پاهایش را تکان بدهد. در رختکن های پرسپولیس آدم خوش اخلاقی نبود. نصفی از جملاتش قابل نوشتن نیست. هر خبرنگاری به او زنگ می زند می گوید: «یه ربع دیگه زنگ بزن.» یک ربع دیگر هم موبایلش را خاموش می کند. آدمی سنتی است و غیر از جگر و قلوه و کباب و آبگوشت و کله پاچه به غذای دیگری تن نمی دهد. عاشق کوکا کولاست و می تواند یک شیشه نوشابه را سربکشد!
علیرضا منصوریان: در وصف او همین بس که پس از مراجعه به جیگرگی، حداقل 60 سیخ جیگر می خورد! اوقات بیکاری اش را پلی استیشن بازی می کند. پاتوق اصلی دو رستورانش در دردشت و سعادت آباد هستند.
علی کریمی: عاشق سیب است. می گویند یک بار در رختکن تیم وقتی مشغول دعوا با سرمربی بود، پس از اینکه متوجه شد یک عدد سیب در گوشه رختکن است، دعوا را ول کرد و به سیب خوردن مشغول شد. عاشق بادمجان است. کلا در اوایل کار، بیزینس من خوبی نبود و زیاد سرش کلاه رفت. عاشق همبرگرهای مک دونالدو است. در ابتدای هر جمله اش نیز یک «به هر حال» به کار می برد.
فرهاد مجیدی:عاشق بدنسازی است. در سالنی که پشت بولینگ عبدوست، تمرین می کند. معمولا ظهر به آنجا می رود که خلوت است. دوست ندارد موقع تمرین کسی با او حرف بزند. همراه با مادرش در یک ساختمان زندگی می کند. زیاد به غذای بیرون علاقه ندارد و ترجیح می دهد دست پخت مادرش را بخورد. خجالتی است و ترجیح می دهد تنها اینطرف و آنطرف نرود. ماشین باز است و می گویند اولین وارد کننده رنجروور به ایران او بوده. به دختر و پسرش اهمیت زیادی می دهد و زندگی اش را وقف آنها کرده است.
مجید جلالی: کم خرج است. تا آنجا که می تواند پول خرج نمی کند. روایت است که روزی جلوی خبرنگاری دو کیلو انگور خورد و به خبرنگار مذکور یک تعارف هم نزد. آدمی است کاملا احساسی و هر وقت که نیاز دارد، قلبش ناگهان درد می گیرد. مدام می خواهد بگوید با ژرارد هولیه فرانسوی رفیق است و هر شب با هم سفره خانه می روند!
مهدی مهدوی کیا: آدمی است ماخوذ به حیا و مودب. به شکل خاصی می خندد. هر وقت به اراک می رود، در مزرعه پدرش با گاو و گوسفندها ور می رود و حتی شیرشان را می دوشد. هر کلمه ای که می گوید، مکثی می کند. راه رفتنش مثل دویدن است. در خارج از زمین برخلاف فوتبال بازی کردنش، کارها را با طمانینه انجام می دهد.
جواد نکونام: عاشق پولیور است. نصفی از پول قراردادهاش را صرف خرید لباس می کند. به ماشینش اهمیت می دهد. سعی می کند لباس تکراری نپوشد. یکی از کارهای مهم زندگی اش خرید لباس برای آریان پسرش است. در تهران که باشد معمولا در خانه پدری اش در تهرانسر است.
حنیف عمران زاده: از تونل و هواپیما می ترسد. از تونل خیلی بیشتر. فلافل زیاد می خورد. در سعادت آباد هر شب جلوی یک فلافلی مشاهده می شود. خیلی شوخ است و گاهی کارهایی می کند و حرف هایی می زند که دست خودش نیست!
کریم باقری: فوق العاده شوخ است ولی در جمع دوستان صمیمی اش. به بازیکنان جو رو نمی دهد. یک زمان روی سیبیلش حساس بود. شم اقتصادی بالایی دارد ولی زیاد بروز نمی دهد. هیچوقت دنبال ماشین و تیپ نبود و الان نزدیک به 4 سالی است که با اصرار بچه هایش سوار ماشین خوب می شود. در بین فوتبالیست ها بزرگترین خانه را دارد؛ 11 هزار متر در فرشته. با خانواده عابدزاده و پیروانی در بین فوتبالی ها بیشتر از همه رفت و آمد می کند. در خانه حرف حرف خانمش است!
خدادعزیزی: خیلی شوخ است. با کسی رودربایستی ندارد. اهل قیافه گرفتن و پز دادن نیست. گذشته اش را هیچوقت پنهان نمی کند، حتی وقتی همراه برادرش گچ کاری می کرد. همیشه می گوید که وضع مالی خانوادگی اش خوب نبود. در پرنده ها، کاسکو را خیلی دوست دارد. می گوید در زندگی فقط از خدا و پدرش می ترسد. عاشق پدرش است به طوری که در همین سن و سال هم کارهای خانه پدرش را انجام می دهد، از جمله رفتن به نانوایی. به خاطر اوست که در مشهد زندگی می کند و به تهران نمی آید. دو دختر و یک پسر دارد و به آنها اهمیت زیادی می دهد.