به گزارش خبرنگار سینمای جهان باشگاه خبرنگاران؛ دنزل هیز واشینگتن دوم کارگردان و بازیگر آمریکایی در ۲۸ دسامبر ۱۹۵۴ بدنیا آمد.
از دهه نود با حضورش در فیلمهای مختلف و با به تصویر کشیدن زندگی واقعی بعضی از شخصیتها همچون استیو بیکو، مالکوم ایکس، رابین کارتر، میلیون بی تالسون، فرنک لوکاس و هرمن بون توجهات بسیاری به سوی خود برانگیخت.
تا به حال ۳ جایزهٔ گلدنگلاب و ۲ جایزهٔ آکادمی به دنزل تعلق گرفته است. او بعد از سیدنی پواتیه دومین شخصیت برجسته و قابل توجه آمریکائی-آفریقایی ست که توانسته جایزه بهترین بازیگر آکادمی را بخاطر نقشش در فیلم «روز تمرین» محصول ۲۰۰۱ به دست آورد.
او در سال ۱۹۵۴ در مانت ورنن (مکانی در نزدیکی شهر نیو یورک) چشم به جهان گشود. مادرش، لنیس لینی متصدی یک سالن زیبایی بود.
او متولد جورجیا یکی از ایالات آمریکا بود ولی در هارلم (محلهای مخصوص سکونت سیاهپوستان در بخش منهتن شهر نیویورک) بزرگ شده بود. پدرش، رورند دنزل واشنگتن اول، کشیش و برگزار کننده اعیاد مذهبی بود. او همچنین برای سازمان آب و یک فروشگاه محلی بنام اس. کلین کار میکرد.
دنزل در دبستان پنینگتن گرایمز در مانت ورنن بخش آموزش لاتین و یونانی حضور یافت و در سال ۱۹۶۸ یعنی در سن ۱۴ سالگی او به یک مدرسه مقدماتی و خصوصی ارتش در منطقه نیو ویندسر در ایالت نیویورک فرستاده شد که در ادامه از سال ۱۹۷۰ تا ۷۱ به دبیرستان مینلند در دایتن بیچ فلوریدا رفت. او علاقه داشت به دانشگاه تکنولوژی تگزاس برود:
"من در باشگاه پسران در مانت ورنن بزرگ شدم. ما مهاجمان انقلابی بودیم بنابراین زمانیکه در دبیرستان بودم دوست داشتم به دانشگاه تگزاس در لابوک بروم فقط به این دلیل که آنها معروف به مهاجمان انقلابی بودند و لباسهای آنها مثل ما بود".
با این وجود او مدرک لیسانسش را در رشتهٔ دِراما و خبرنگاری از دانشگاه فوردهام در سال ۱۹۷۷ گرفت. با آغاز تحصیلاتش در این دانشگاه زیر نظر مربی بنام پی جی کار عضو تیم باشگاه بسکتبال دانشگاهی خود شد. بعد از جست و خیز کردن در رشتههای مختلف تحصیلی، کم کم به مدت یک ترم کلاسهایش را رها کرد و بعنوان مشاور در یک کمپ تابستانه بنام کمپ سالونه YMCAکه شبها برگزار میشد کارش را آغاز کرد. بعد از اجرای چندین شو در این کمپ، یکی از همکارانش به او پیشنهاد کرد که در حرفه بازیگری، استعدادش را در بوته امتحان بگذارد. بنابراین با قوای تجدید شدهای به دانشگاه قبلیاش (فوردهام) بازگشت و در کمپ مرکزی لینکُلن در رشته بازیگری ثبت نام کرد، که در آنجا موفق به بازی در نقش امپراطور جونز و اتلو در نمایشنامههای «امپراطور جونز» از اونیل و «اتللو» از شکسپیر شد که نظرات جنجالبرانگیز زیادی در برداشت. بعد از اتمام تحصیلاتش به او بورسیه حضور در تئاتر وابسته به هنرستان موسیقی و هنرهای زیبای آمریکا در سانفرانسیسکو داده شد، که به مدت یک سال در آنجا اقامت گزید و بعد تصمیم گرفت به نیویورک بازگردد تا هنر بازیگری را بطور حرفهای آغاز نماید.
واشینگتن تابستان ۱۹۷۶ را در ایالت مریلند واقع در شهر سنت مِری گذراند که در این مدت تئاتر تابستانی بنام «بالهای صبح» را اجرا میکردند. بعد از مدت کوتاهی که از فوردهام فارغالتحصیل شد نخستین قدم در بازی حرفهای را با بازی در یک تلهفیلم بنام «ویلما» برداشت و اولین هنرنمایی حرفهایاش را هم در سال ۱۹۸۱ با فیلم «کاغذ کاربُن» در معرض دید عموم قرار داد.
مهمترین کار او در این دوره وقتی بود که در یک سریال تلویزیونی بنام «خیابان جای دیگر» که از سال ۱۹۸۲ تا ۵۵ بطول انجامید دیده شد. او جزو نادر بازیگرانی بود که در مدت ۶ سال، در بیشتر قسمتهای مجموعه حضور داشت. در سال ۱۹۸۷ بعد از اجرای چندین فیلم و سریال تلویزیونی درخششی دو چندان در فیلم «آزادی را فریاد کن» به کارگردانی ریچارد آتن بارو داشت. او در نقش استیو بیکو به عنوان یک مرد سیاستمدار اهل آفریقای جنوبی ظاهر شد که مخالف سیاست نفاق و جدائی بین سیاهپوستان و سفیدپوستان جنوب آفریقا بود. نقشی که با آن توانست نامزدی بهترین بازیگر مکمل در جوایز اسکار را کسب نماید. او در سال ۱۹۸۹ جایزه اسکار بهترین بازیگر را برای فیلم «افتخار» در نقش بردهای خوددار و جسور بدست آورد. همچنین در همان سال اجرائی شکوهمند در فیلم «بخاطر ملکه و میهن» در نقش رابن جیمز، فردی با ذهنی درگیر که از افکار واهی فاصله گرفته است به نمایش گذاشت. او یک سرباز بریتانیایی متولد جزبره کارائیب بود که علیرغم حرفه نظامی برجستهاش در خارج از کشور، به زندگی معمولی و عادیاش باز میگردد که به محض بازگشتش به این زندگی مدنی تجاوز و تعدی میکند.
دنزل در فیلم «میسیسیپی ماسلا» به کارگردانی اسپایک لی در نقش بلیک جیلیام و در «تابستان ۱۹۹۲» در نقش شخصیتی بنام دمتریس ویلیامز بازی کرد. واشنگتن یکی از نقشهای برجسته و بحثبرانگیزش را در فیلم «مالکوم ایکس» محصول ۱۹۹۲ به کارگردانی اسپایک لی بر عهده گرفت. اجرای او بعنوان یک رهبر وطنپرست سیاهپوست، برایش نامزدی اسکار را به ارمغان آورد و راجر ابرت و مارتین اسکورسیزی این فیلم را یکی از ۱۰ فیلم برتر دههٔ نود نامیدند.
فیلم «مالکوم ایکس» مسیر زندگی واشینگتن را دگرگون ساخت. تقریباً یک شبه او را به یکی از والاترین بازیگران هالیوودی تبدیل کرد. او نقشهایی را که شبیه به نقش قبلیاش بودند مثل پیشنهاد بازی در نقش مارتین لوتر کینگ را رد کرد زیرا مایل نبود به بازیگری از گونهای خاص تبدیل شود. سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۳ با پذیرفتن خطری دیگر در این حرفه نقش جو میلر را در فیلم «فیلادلفیا» در کنار تام هنکس بر عهده گرفت. در اوایل و اواسط دههٔ نود، واشنگتن به یک مرد برجسته و نامدار هالیوودی تبدیل شد. موفقیتهایی در چندین فیلم با نامهای «پرونده پلیکان» و «جزر و مد سرخ» کسب نمود. همچنین در یک فیلم کمدی با عنوان «هیاهوی بسیار برای هیچ» و در یک داستان نمایشی رمانتیک «همسر کشیش» ایفای نقش کرد.
سال ۱۹۹۵ وقتی که سر صحنه فیلم «Virtuosity» مشغول فیلمبرداری بودند، واشینگتن از بازی در یک لحظه رمانتیک با همبازی سفیدپوستش کِلِی لینچ امتناع کرد. لینچ در طول یک مصاحبه اظهار داشت: "با خودم گفتم ما مشکلی با ارتباط و صمیمیت و در نهایت ازدواج میان نژادها نداریم اما دنزل بر این عقیده بود که مردان سفیدپوستی که تماشاگران اصلی این فیلم هستند مایل نیستند که مرا با یک زن سفیدپوست ببینند". لینچ همچنان افزود که "این واقعاً شرمآور است و من حس بدی راجع این مسئله دارم، دائماً در این فکر هستم که زمانه دیگر تغییر کرده است اما در حقیقت به اندازه کافی تغییر نکرده است". وضعیتی مشابه این، سر صحنه فیلم «پرونده پلیکان» نیز اتفاق افتاد. وقتی که جولیا رابرتز در مصاحبهای از میل و رغبت خود برای داشتن رابطهٔ صمیمانه با واشنگتن ابراز کرد و دوباره ما شاهد چنین پیشامدی در فیلم «کویین مقتدر» محصول ۱۹۸۹ بودیم، هر چند که در سال ۹۸ در فیلم اسپایک لی «برنده بازی» در یک صحنه عاطفی با میلا یوویچ دیده شد.
واشینگتن در فیلم «هاریکان» محصول ۱۹۹۹ درخششی خیرهکننده داشت. فیلم درباره مشتزنی بنام رابین کارتر ملقب به هاریکان است که موضوع ۳ قتل بعد از ۲۰ سال ماندن پشت میلههای زندان برملا میشود. نقدهایی متفاوت بر این باور بودند که مباحث و مشاجرههای گوناگون بر روی صِحَت فیلم ممکن است نامزدی جایزه اسکار را برای واشنگتن به ارمغان بیاورد. او جایزه گلدن گلاب سال ۲۰۰۰ و جایزه خرس نقرهای برلین را در جشنواره بینالمللی فیلم برلین بخاطر نقشش در این فیلم از آن خود نمود.
او همچنین جایزه Arthur Ashe ESPY را به خانم لورتا کالیبرن بخاطر جرات و شجاعتش در فیلم «داستات لورتا کالیبرن» اهدا نمود که خود واشنگتن هم در پایان این فیلم نقشی ایفا کرد.
واشینگتن در سال ۲۰۰۰ در فیلمی که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت بنام «تایتانها را به خاطر داشته باش» حضور داشت که بالغ بر ۱۰۰ میلیون دلار در آمریکا فروش کرد. او همچنین در فیلم بعدیاش که فیلمی پلیسی و حادثهای بود بنام روز تعلیم محصول ۲۰۰۱ توانست برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر شود. وی در این فیلم نقش کارآگاه آلونزو هریس را بازی میکند که کارآگاهی چموش و سرکش با تاکتیکهای قانونی مشکوک و قابل بحث است. این نقش برای وی یک تغییر حال و هوا محسوب میشود زیرا تا به حال همه واشنگتن را بعنوان قهرمان در بسیاری از کارهایش شناخته بودند. او دومین فرد آفریقائی-آمریکایی بود که توانست به خاطر حضورش در این فیلم برنده جایزه آکادمی در گروه بهترین بازیگرها شود و اولین نفر پیش از او سیدنی پواتیه بود که اتفاقا همان شب قبل از واشنگتن جایزه افتخاری آکادمی را دریافت کرد. واشنگتن با ۶ نوبت، بالاترین میزان نامزدی جایزه اسکار را از میان بازیگران آفریقاییتبار به خود اختصاص داده است.
پس از موفقیت و فروش بالای «جان کیو»، وی اولین فیلمش را به نام «آنتوان فیشِر» که در قسمتهایی از آن بازی هم کرده است کارگردانی کرد. بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ در یک سِری فیلم تریلر همچون خارج از زمان، مردی در آتش و کاندیدای منچوری حضور یافت که فروش این فیلمها قابل توجه بود. در سال ۲۰۰۶ در فیلم مرد نفوذی به کارگردانی اسپایک لی در کنار ستارگانی همچون جودی فاستر و کلایو اوون حضور به هم رسانید و پخش فیلم دژا وو در اواخر سال ۲۰۰۶ شروع شد.
او درسال ۲۰۰۷ به همراه راسل کرو در گانگستر آمریکایی بازی کردند. مدتی بعد او درام نمایشی «سخنوران بزرگ» را کارگردانی کرد که خودش هم در کنار فارست ویتاکر در این اثر حضور داشت. واشینگتن در فیلم «تسخیر پالهم ۱ ۲ ۳» به عنوان سرنگهبان ترن زیرزمینی شهر نیویورک حضور یافته که بازسازی مجدد فیلمی تحت همین عنوان از دههٔ ۷۰ به نام گرفتن پلهام ۱۲۳ است، که در مقابل جان تراولتا قرار گرفت. این فیلم در ژوئیه ۲۰۰۹ به کارگردانی تونی اسکات به نمایش درآمده است. در سال ۲۰۱۰ از وی دو فیلم کتاب ایلای و توقفناپذیر به اکران عمومی درآمد. پس از یک وقفه یک ساله دو فیلم دیگر از وی به نمایش درآمد به نامهای خانه امن و پرواز.
در سال ۲۰۰۵ پس از یک وقفه ۱۵ ساله (آخرین بار وی در تابستان ۱۹۹۰ درتئاتر «ریچارد سوم» شکسپیر درنقش ریچارد ظاهر شد) مجدداً در یکی دیگر از آثار شکسپیر به نام «جولیوس سزار» نقش مارکوس بروتوس را بر عهده گرفت. مدت نمایش با فروش یکجای تمام بلیطها همراه بود. علیرغم انتقادات شدیدی در برابر این نمایش، هر بار بطور میانگین بیشتر از ظرفیت صد در صدی سالن، تماشاگر در آن جای گرفت.
او بزودی در فیلم «2Guns» در کنار مارک والبرگ قرار خواهد گرفت. آخرین فیلمی که وی بازی کرده و در ژانویه ۲۰۱۳ روی پرده رفت. فیلم پرواز است. ویپ ویتاکر (دنزل واشینگتن) خلبان مجرب هواپیمای مسافربری، زندگیاش به جز کار، خلاصه شده در مشروب، زن و مواد مخدر، و روزش را با مشروب و مواد مخدر آغاز میکند. یک روز که او پرواز دارد، هواپیمایش دچار نقص فنی میشود، اما آن را با خونسردی و مهارت تمام از سقوط حتمی نجات میدهد و با فرودی اضطراری بر زمین مینشیند. سانحهای که میتوانست به یک فاجعه تبدیل شود، فقط شش کشته بر جا میگذارد و ویپ میتواند به قهرمانی ملی تبدیل شود. اما در تحقیقات اولیه او متهم میشود که هنگام هدایت هواپیما الکل مصرف کرده است و در صورت اثبات این موضوع، به قتل غیرعمد محکوم میشود و باید بقیه عمر را در زندان بگذراند. بازی در فیلم پرواز برای او نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به ارمغان آورد.[۱]
او در سال ۱۹۸۳ با هنرپیشه زن پالتا پیرسون (اکنون پالتا واشینگتن) ازدواج کرد که او را در اولین تلهفیلمی که در آن نقش داشت بنام «ویلما» ملاقات کرد. این زوج هم اکنون دارای ۴ فرزند هستند: جان دیوید متولد ۲۸ ژوئیه ۱۹۸۴ که بعد از بازیهای فوتبال دانشگاهی در مورهاوس قراردادش با باشگاه سنت لوئیز در می ۲۰۰۶ امضا کرد. دومین فرزندشان کیشا متولد نوامبر ۱۹۸۷ است که هماکنون مشغول تحصیل در دانشگاه یل است. و در آخر یک دوقلو با نامهای الیویا و مالکوم (به افتخار فیلم «مالکوم ایکس») در آوریل ۱۹۹۱ به دنیا آمدند. واشنگتن و همسرش مجدداً در سال ۱۹۹۵ یاد و خاطرهٔ مراسم عروسیشان را این بار در آفریقای جنوبی زنده کردند.
واشینگتن و خانوادهاش از سربازان در مرکز پزشکی ارتش در سانآنتونیوی تگزاس دیدن کردند که بعدها هتلهای کوچکی که دارای اتاقهای متعددی بود به خانوادههای سربازانی که در بیمارستان بستری بودند اهدا نمودند. در اکتبر ۲۰۰۶ کتاب پرفروش و پرتیراژی بنام «دستی تا هدایت کند مرا» را منتشر کرد که ترکیبی از بازیگران، سیاستمداران، ورزشکاران و عوام بود که از معلمان دوران بچگیشان یاد میکردند. در حقیقت این کتاب به یاد سالگرد باشگاه صدساله دختران و پسران آمریکا به چاپ رسید زیرا واشنگتن هم در این باشگاه در دوران بچگیاش شرکت کرده بود.
واشینگتن یک مسیحی تمامعیار است. او همیشه به همراه هنرپیشه زنی به نام آنجلا بسِت به کلیسای لوسآنجلس میرود. نیروهای ارتش انقلابی کلمبیا، واشنگتن را یکی از سه نفری خواند (دو نفر دیگر کارگردانان الیور استون و مایکل مور) که مایلند با آنها راجع به آزادی ۳ نفر از افرادشان که ۵ سال است اسیر هستند به بحث و گفتگو بنشیند. در ۱۸ می ۱۹۹۱، جایزه دکترای افتخاری را از دانشگاهی که در آن تحصیل کرده بود (فوردهام) بخاطر داشتن موفقیتهای تاثیرگذار در کشف استعدادهای چندجانبه دریافت نمود. او همچنین دکترای افتخاری صفات انسانی و بشردوستانهاش را از دانشگاه مورهاوس در ۲۰ می ۲۰۰۷ دریافت کرد.
انتهای پیام/