به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران؛ پایان قرون وسطا و آغاز قرون جدید، مصادف با حوادث تاریخی مهمی بود. فتح قسطنطنیه در سال 1453 میلادی، اختراع صنعت چاپ به وسیله گوتنبرگ در سال 1454 میلادی و کشف قاره آمریکا در 1492 میلادی صورت پذیرفت. در همین سال نیز اندلس از دست مسلمانان خارج و تحت سیطره مسیحیان قرار گرفت.
با سقوط اندلس، یهودیان نیز از آن سرزمین رانده شده و به فرانسه، هلند، انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی کوچ کردند و در آنجا یک مجوعه اقتصادی ماهر و ثروتمند را، به ویژه در عرصه تجارت خارجی تشکیل دادند. به گونهای که انگلیس و دیگر دولتها سعی کردند در شبکه روابط تجاری گسترده خود با دیگر نقاط اروپا، از این طایفه بهره گیرند.
در سده شانزدهم در فلسطین، شماری یهودی از دو تیره مختلف زندگی میکردند: یکی از یهودیان آلمانی تبار با نام "اشکنازی" بودند و دیگر یهودیانی از نژاد اسپانیا، به نام "سفاردیم" که برای هر دو در سراسر اروپا و جهان، کمکهای بلاعوض جمعآوری میشد.
یکی از موسساتی که در اروپا اقدام به جمعآوری کمکهای نقدی برای یهودیان میکرد، موسسه "هالوکا" بود. درسال 1759 میلادی، اولین فوج هیئت اعزامی هالوکا به منظور گردآوری کمکهای یهودیان آمریکا، وارد این کشور شد و از آن تاریخ، مشارکت یهودیان آمریکا، برای تقویت بنیه اقتصادی یهودیان فلسطین آغاز شد.
در آن هنگام، شمار یهودیان مهاجر به فلسطین، بیش از 3000 نفر نبود که از محل تبرعات و کمکهای مالی، امرار معاش میکردند؛ اما در عین حال، عدهای از آنها در اندیشه اشتغال در بخش کشاورزی بودند.
از جمله یک یهودی پرتغالی به نام "دون ژوزیب فازی" در سال 1860 میلادی در طبریّه اقدام به احداث باغ توت کرد. در همان وقت، اتحاد جهانی اسراییلی که در همان سال در پاریس تأسیس شده بود، در اطراف شهر یافا یک هنرستان کشاورزی به نام میکوه اسرائیل به معنای امید اسرائیل تأسیس کرد. پس از آن، شهرکی یهودینشین با نام پتاه تیکواه به معنای دروازه امید، در غرب شهرک "ملبس" که در فاصله هشت مایلی "یافا" قرار داشت، احداث شد و از این زمان، موضوع ایجاد شهرکهای یهودینشین در فلسطین، به طور جدی دنبال گردید.
در این دوره، علاوه بر عدهای از شاعران و نویسندگان اروپا که در آثار خویش، ضرورت مهاجرت یهودیان را به فلسطین، برای تشکیل یک کشور یهودی زمزمه میکردند، رجال سیاسی و نظامی اروپا بیش از دیگران بر مسئله انتقال یهود به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهودی، تأکید داشتند.
از مهمترین موسسات مزبور، "جمعیت دوستداران صهیون" بود که شعبههای متعددی در انگلستان اتریش و آلمان داشت. نخستین انگیزه و هدف این جمعیت، توسعه و نشر زبان عربی و تمهید مقدمات برای مهاجرت یهودیان به فلسطین و تصرف و بهرهبرداری از زمینهای آن بود.
در سده نوزدهم، اندیشه تأسیس شهرکهای یهودینشین و مجتمعهای کشاورزی یهودی در فلسطین به صورت جدی مطرح شد. به ویژه که "جنبش صهیونیسم، میان پروژههای شهرکسازی و اعتقادات یهودی، پیوندی ضروری قائل بوده و آن را گامی اجتنابناپذیر برای دستیابی به سرزمین موعود میداند."
حاخام شموئیل موهیلبر (1824- 1898 میلادی) ضمن تماس و گفتگو با بارون ادموند روچیلد، توجه او را به اهمیت استقرار یهودیان در فلسطین جلب کرد. روچیلد هم هزینه ساخت شهرکهایی را برای اسکان کشاورزان یهودی روسیه تأمین کرد و به دنبال آن، بدون ذکر نام روچیلد، ساخت نخستین شهرک یهودینشین در فلسطین انجام شد تا سالیان درازی که روچیلد، هزینه تأسیس شهرکهای دیگری را نیز تأمین میکرد، نام روچیلد در این مورد برده نمیشد و تنها از او با عنوان نیکوکار معروف یاد میشد.!
از نیمه دوم سده نوزدهم، صهیونیستها برای دستیابی به تأسیس دولتی یهودی که از دیرباز در آرزویش بودند، گامهایی برداشتند.
لئون پینسکر، یهودی روسی، در سال 1882 میلادی کتابی با عنوان خود رها بخشی تالیف کرد و در آن، ضمن بررسی مشکلات یهود، همه همکشان خود را در سراسر گیتی برای مهاجرت به یک منطقه مشخص از جهان و تاسیس دولتی مستقل، دعوت کرد. وی دعوت خود را بر این اصل قرار داده بود که «جهان، یهود را تحقیر میکند؛ زیرا یک ملت مستقل نیست و در همه جا بیگانه تلقی میشود».
وی در کتاب خود، بر ضرورت برگزاری یک کنفرانس ملی و ایجاد شرکتی برای عمران و سازندگی و دعوت عمومی برای کمک به تاسیس دولت یهود و تلاش در کسب تضمین بینالمللی، تاکید کرد.!
پینسکر در نطقی که در نخستین کنگره دوستداران صهیون در سال 1884 میلادی ایراد کرد، مسئله کمک به یهودیان انتقالی را، در هر جا که باشند، عنوان نمود و خواستار آن شد که انجمن مونتفیور تاسیس شود تا به ترویج کشاورزی مدرن در میان این یهودیان بپردازد.!
پینسکر به ریاست انجمن انتخاب شد. در حین برگزاری کنگره، اختلاف نظر دین گرایان و بیدینان آشکار گردید. تخم افشانی پدیده شهرکنشینی صهیونیستی در 1882 میلادی با ابتیاع یک قطعه زمین مشرف بر ساحل دریا، در مجاورت کشوری که میتوان در آینده، سرزمین آن را خرید، شروع شد. وقتی قرارداد خرید زمین به دلیل ابراز مخالفت حاکم منطقه با مانع برخورد نمود.
جانشین کنسول انگلستان مداخله و به طور یک سره، زمین خریداری شده را به نام خود به ثبت رساند. اولین شهرک یهودی نشین، مستعمره ریشون لتسیون، یعنی «نخستین برای صهیون» نام گرفت که این عبارت ماخوذ از تورات است. پس از آن، قطعات دیگری خریداری و تعدادی از شهرکهای یهودینشین احداث گردید. به رغم وجود انجمنهای متعدد دوستداران صهیون، اینان نتوانستند بیش از چند صد یهودی را، آن هم با هزینهای سنگین به مهاجرت ترغیب کنند. (در این موقع میلیونها یهودی در حال مهاجرت به ایالات متحده بودند)
پینسکر اعتقاد داشت تفکر مبتنی بر منتظر شدن امدادهای الهی تا بازگشت مسیح، بیهوده است و باید از اذهان زدوده شود؛ زیرا ملت برگزیده،طبق گفته وی، برای نفرت جهانی برگزیده شده است. راه حل این است که یهودیان زاید، به عنوان یک ملت، به یک سرزمین خارجی انتقال یابند که خود مالک آن باشند؛ زیرا اغلب دولتهای متمدن غربی، مهاجرتهای دسته جمعی یهودیان را نمیپذیرند.
پینسکر در کتاب خود میگوید: "روند تحول و انتقال از راه خودآزادسازی، بیشتر با مساعدت دول بزرگ (غرب) انجام خواهد گرفت".
در سال 1883 میلادی، یک نویسنده یهودی به نام موشیه لیلینبلوم در مقالهای که با عنوان «آینده ملت ما» منتشر ساخت، گفت:
در پیش روی ما، سه راه بیشتر نیست:
1- هم چنان تا ابد به ظلم و شکنجهای که بر ما میرود، رضایت دهیم و چون کولیهای دورهگرد به سر بریم و تن به کشتارها بسپاریم و نابود شویم.
2- در دل ملتهایی که در میانشان زندگی میکنیم، ذوب شویم و از یهودی بودن خویش دست شسته و از دین آنان پیروی نماییم و برای سالیانی دراز، تحقیر را پذیرا شویم. در این صورت، باید در انتظار باشیم که فرزندانمان همه پیوندهای خود را از یهودیت گسیخته و سراپا در بیگانگان ذوب شوند.
3- تمام تلاش خود را برای احیای اسرائیل در سرزمین اجدادی خود به کار گیریم تا نسلهای آینده بتوانند زندگی خود را در آن دنبال کنند.
حاییم وایزمن رهبر جنبش صهیونیسم در نیمه اول سده گذشته، در کتاب آمون و خطا میگوید:
انگلیس جنبش صهیونیسم را آغاز تاسیس، تحت حمایت خویش قرار داد و تحقق اهداف آن را برعهده گرفت و موافقت خود را نسبت به تسلیم فلسطین تخلیه شده از سکنه بومی، به یهودیان، برای سال 1933 میلادی، اعلام کرد. البته چنان چه شورشها و انقلابهای پیاپی اعراب فلسطین نمیبود، این امر در همان سال تحقق مییافت.
ممکن است سوال شود که علت حمایت و عنایت انگلیس نسبت به یهودیان و شدت تعصب دولت به انگلیس، نسبت به تحقق آرمانهای این قوم، چه بوده است؟
پاسخ آن است که ملت انگلستان – به ویژه انگلیسیهای اصولگرا – بیش از همه ملتها تحت تأثیر تورات میباشند. پایبندی انگلیسیها به اصول دیانت، همان چیزی است که آرمانهای ما را تحقق بخشید؛ زیرا انگلیسیها، به آن چه در تورات، درباره بازگشت یهود به فلسطین آمده است، ایمان دارد، و جامعه کلیسای پروتستانی انگلیس، از این جهت بزرگترین مساعدتها را به عمل آورد.
دولت انگلیس از طرح مهاجرت یهودیان به فلسطین، چند هدف عمده را تعقیب میکرد:
1.جلوگیری از سیل مهاجرت یهودیان روسیه و اروپای شرقی به بریتانیا.
2.ایجاد یک اقلیت یهودی در فلسطین که به ناچار منجر به حمایت و حضور بریتانیا در منطقه میشد.
3.گرد آمدن یهودیان در فلسطین، تحقق وعدهها و آرمانهای تورات به شمار میآمد.
4.تقویت اقتصادی ترکیه در سایه ثروتهای کلان یهودیان مهاجر و ایستادگی این کشور در برابر مطامع دولتهای روسیه و فرانسه و خنثیسازی تلاشهای محمدعلی پاشا در تسلط بر شام.
جنبش صهیونیسم مسیحی در میان چهرههای سیاسی سده نوزدهم انگلیس، هواداران دیگری نیز داشت.
یکی از آنان چارلز هنری چرچیل بود که در سال 1841 میلادی طی نامهای به رئیس یهودی لندن، اعلام داشت: چنانچه دو عامل دست در دست هم دهند، بازگشت ملت یهود به فلسطین امری امکان پذیر خواهد بود. نخست آن که، یهودیان جهان بالاتفاق، موضوع بازگشت به فلسطین را امری جدی بیانگارند و در صدد اجرای آن برآیند و دیگر آن که، قدرتهای اروپایی در تحقق این امر همت گمارند.
این نخستین دعوت و ندایی بود که از سوی صهیونیسم مسیحی برای تأسیس صهیونیسم یهودی به عمل میآمد.
یکی دیگر از هواداران این جنبش، ادوارد میتفورد از مسئولان وزارت امور خارجه انگلیس بود که در سال 1845 میلادی طرح مبسوطی برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین ارائه داد. وی در این طرح پیشنهاد کرده بود که به منظور تأمین منافع استراتژیک و مصالح امنیتی و اقتصادی انگلیس، دولت یهودی مزبور، ابتدا تحت سرپرستی کشور بریتانیا قرار گیرد.
در پی این زمزمهها و تحریکات، نخستین اقدامات مقدماتی برای استقرار یهودیان در منطقه، از سال 1865میلادی با اعزام گروههای مطالعه و تحقیق به فلسطین صورت پذیرفت.
نخستین گزارشهای رسیده از سوی گروههای مزبور، بر دو امر تکیه میکرد:
1- انحطاط و عقبماندگی منطقه فلسطین، به دلیل وجود مسلمانان عرب!
2- ضرورت مهاجرت یهودیان به این سرزمین، منظور رشد و توسعهی آن.
شاید مهمترین و موثرترین برنامههای ارائه شده از سوی گروههای اعزامی، برنامهای بود که لورنس اولیفنت (1829 – 1888 میلادی) ارائه کرد. وی پیشنهاد داد: یک شهرک یهودینشین به مساحت 1.5میلیون فدّان در شرق رود اردن، برای استقرار یهودیان روسیه و رومانی تاسیس شود. او بر آن بود که ساکنان عرب منطقه را باید مانند سرخ پوستان بومی آمریکا در منطقهای دیگر گرد آورده و اسکان داد.
با این تفاصیل، لازم بود که یک پل ارتباطی میان صهیونیسم مسیحی و یهودی، به منظور سرمایه گذاریهای مالی و همکاریهای لازم برقرار شد. به همین جهت، دسرائیلی، نخست وزیر انگلیس و وزیر امور خارجه وی (سالز بوری) از اولیفنت خواستند که با سلطان عثمانی مذاکره و موافقت وی را برای مهاجرت و استقرار یهودیان در فلسطین جلب کند.
حدود نیمه دوم قرن نوزدهم، رفته رفته یهودیان به عنوان مجموعهای نسبتا متنفّذ و قدرتمند در عرصهی اقتصاد و (کم و بیش) سیاست اروپا مطرح بوده و به طور غیر مستقیم بر بسیاری از حوادث و پدیدههای آن روز، تاثیر گذار به شمار میآمدند.
همچنین دیسرائیلی نخست وزیر یهودی و مشهور انگلیس در آن دره، ضمن یک تعبیر کنایی، از قدرت و نفوذ هم کیشان خود چنین یاد کرده است که سیاست و حکومت جهان در دست کسانی است که با آنچه مردمان عادی و بی اطلاع از پشت صحنه، گمان میکنند، بسیار متفاوت است.
دامنه فعالیت صهیونیسم مسیحی، منحصر به کشورهای اروپایی نبود، بلکه شعاع فعالیت آن در سدهی نوزدهم، ایالات متحده آمریکا را نیز دربر گرفت و به اقدامات گستردهای دست زد. از جمله:
1. ترغیب و تشویق هودیان در پذیرش دعوت سران صهیونیسم، برای مهاجرت به فلسطین.
2. تحت فشار قرار دادن سلطان عبدالحمید عثمانی، برای پذیرش استقرار یهودیان در فلسطین. این مهم را به صورت عمده و اساسی، لیو والاس، سفیر ایالات متحده دراستانبول و نیز ادوین والاس، کنسول ایالات متحده در استانبول و نیز ادوین والاس، کنسول ایالات متحده در قدس و مولف کتاب اورشلیم مقدس بر عهده گرفتند.
3. نام برده اخیر در کتاب خود گفته است: «اگر امروزه اسکان یهودیان در فلسطین غیر قابل پذیرش باشد، مطمئنا در آیندهای نزدیک قابل قبول خواهد بود.» این جمله همان اصلی است که هنوز هم سیاست توسعه طلبانهی صهیونیسم، در گسترش شهرکهای یهودی نشین و اشغال اراضی جدید، بدان تکیه میکند.
4. تاسیس سازمانها و تشکیلات ملی و دینی به منظور پشتیبانی مادی و معنوی از وعدههای توراتی در خصوص استقرار یهودیان در فلسطین.
از جمله سازمانهایی که در این مورد تاسیس شد، یکی اتحادیهی آمریکایی حمایت از فلسطین بود که در سال 1931 میلادی به وسیلهی یک کشیش آمریکایی به نام چالرز راسل بنیاد شد. دیگری کمیتهی فلسطینی – آمریکایی بود که در سال 1932 میلادی به وسیلهی سناتور رابرت وانگر شکل گرفت که 68 نفر از نمایندگان مجلس سنا و دویست نفر از اعضای کنگره و شمار زیادی از رجال دینی، بازرگانان، استادان دانشگاه، خبرنگاران و نویسنگان مشهور، به عضویت آن در آمدند. همچنین در سال 1942 میلادی، تشکیلاتی با نام شورای مسیحی فلسطین به وسیلهی کشیشان پروتستان و شخصیتهای برجستهی اقتصادی، سیاسی و دولتی، برای تحقق مفاد وعدهی بالفور، به وجود آمد.
این سازمانها با طرح شعار "سرزمین موعود" و "ملت برگزیده"(!) و ایجاد پیوند میان آنها و انگیختن موجی از تبلیغات گسترده، چنین وانمود کردند که شایستهترین کاری که یک مسیحی برای تقرب به خدا میتواند انجام دهد، چیزی جز کمک مادی و معنوی برای تحقق اراده خداوند در بازگشت یهود به فلسطین، به عنوان زمینه ظهور مجدد عیسی مسیح (ع) نیست.
در سده نوزدهم یک حرکت گسترده و منظم در منطقه وسیعی از اروپا، به ویژه در بریتانیا و نیز در ایالات متحده، به سود یهود ودر جهت برقراری وحدت و تشکل میان ایشان و ایجاد نوعی باور ذهنی نسبت به امکان داشتن سرزمینی مستقل و سرانجام کوچاندن واستقرار آنان درفلسطین به عمل آمد. این تحرکات با مرور زمان، رفتهرفته جدی تر و حساب شدهتر و فشردهتر میشد.
ادامه دارد....