به گزارش
خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران، «طمع شیرین خیال» مجموعهای از تیزرهای تبلیغاتی به هم چسبیده دربارهی حفاظت از محیط زیست بود که یک داستان به شدت کلیشه شدهی عاشقانه، مثل نخ تسبیح این تیزرهای شعار زده را به هم وصل میکرد.
البته باید گفت حتی قسمت تبلیغاتی فیلم هم که درباره محیط زیست بود، کاملاً معکوس عمل میکرد و نه تنها علاقه و حساسیتی در ما نسبت به وضعیت طبیعت و انرژی به وجود نمیآورد، بلکه جاهایی توانسته بود لج مخاطب را هم در بیاورد.
مثلا گروس (شهاب حسینی) یعنی همان دیوانهای که دچار وسواس و علاقهای مریض گونه به طبیعت است، وقتی در یک کافی شاپ نشسته و میخواهد که از شیرین خواستگاری کند، ناگهان با نیمه کاره رها کردن صحبتهایش، میرود تا لامپهای بالا سری یک زوج جوان را که چند صندلی آن طرف تر نشستهاند، برای صرفه جویی خاموش کند و وقتی با اعتراض آن زوج و همینطور صاحب کافه مواجه میشود، به طرز طلبکارانهای بیانیههای محیط زیستیاش را باز هم بلغور میکند. او غیر از این هم چندین و چند بار در طول فیلم با لحن و ادبیاتی پرخاشگرانه به افرادی که کوچکترین خطایی را در رابطه با محیط زیست انجام دادهاند، تشر میزند و با فضولی و گستاخی تمام، در کار بقیه دخالت میکند.
خود کمال تبریزی در نشست خبری فیلمش راجع به این حرکات عجیب گفت که ما این همه غلو کردیم و فریاد زدیم تا بلکه حواس همه جمع شود اما این جملات چیزی به جز توجیهاتی سردستی و بی مایه نیستند و نمیتوان با توجه به آنها، این همه ضعف در بیان پیام اثر را قبول کرد.
باید پرسید گروس با این ادبیات طلبکارانهاش چه کسی را میتواند به محیط زیست علاقه مند کند؟ آیا رفتار او میتواند حتی یک آدم بی تفاوت را نسبت به وضعیت طبیعت و انرژی به حساسیت وا دارد؟ مثلاً زن و شوهری که او در کافی شاپ، محفل دو نفرهشان را بهم زد و روی میز آنها رفت تا لامپ بالای سرشان را خاموش کند یا صاحب همان کافی شاپ، بعد از این رفتارها، به محیط زیست و انرژی علاقه مند شدند؟!
گروس حتی در قسمتی از فیلم و هنگامی که شیرین از او میپرسد چه چیزی در این دنیا از من مهمتر است، میگوید هیچ چیز به جز (دل عالم) و دلم عالم نام یک تفریحگاه کویری است که او قصد دارد با رعایت اصول دقیق زیست محیطی بنا کند. اما باید پرسید چه چیزی در این دنیا ارزشی بالاتر از انسان دارد و چه مایه و چه آرمانی بالاتر از عشق است؟ واقعاً آرمان گروس که پیامدار این فیلم محسوب میشود، چیست؟ طبیعت برای طبیعت یا طبیعت برای انسانها؟
گروس در مسیری که میرود، رادیکال است و آنچه میگوید هیچ نسبتی با واقعیت عینی زندگی ندارد.
مثلاً هیچوقت این ممکن نیست که ما کاملاً مصرف پلاستیک را به دلیل جذب نشدن در طبیعت کنار بگذاریم و به جایش از کیسههای پارچهای و... استفاده کنیم و هرکس هم که فیلم آقای تبریزی را ببیند، در جای جای قسمتهایی که گروس با زورگویی تمام از محیط زیست دفاع میکند، همین نکات به ذهنش خواهد رسید نه مظلومیت طبیعت!
رادیکالیسم هیچگاه جاذبهای نداشته بلکه فقط نسبت به هرچیزی دافعه و بیزاری به وجود میآورد و اگر قرار بر خلاصه کردن معنای آن در یک جمله باشد، باید گفت؛ جذب حداقلی و دفع حداکثری.
اما معلوم نیست اسپانسرهای این کار چطور حاضر شدهاند روی چنین فیلمی سرمایه گذاری کنند که حداکثرِ دافعه و حداقلِ جاذبه را نسبت به آرمانهای زیست محیطی در مخاطب به وجود می آورد!
آخرین فیلم آقای تبریزی (که کاش لااقل نام او را در این تیتراژ نمیدیدیم و کمتر غمگین میشدیم) به قول معروف شور قضیه را در آورده و از بیخ با مخاطبش صحبت میکند.
هیچکدام از حرفهایی که این فیلم در قالب صحبتها و رفتارهای یک شخصیت خاص و عجیب قصد گفتنشان را داشته، حتی اگر در اصل، مضمون بدی نداشته باشد، برای مخاطب با نمک نیست بلکه آنقدر تند و زننده است که آدم را یاد طعم تلخ ته خیار میاندازد.
یادداشت از میلاد جلیل زاده/
انتهای پیام/