بهاره رهنما که برای جشن امضای کتابش به مشهد سفر کرده بود، پس از زیارت احساسی معنوی را تجربه کرد و متنی را در اینستاگرامش قرار داد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛ بهاره رهنما نوشت:


داستانك/ شنبه ها صفحه اخر اعتماد /رونوشت برابر اصل /ديگر نميشنومت ديگر نميشنومت
سپيده كه سر زند اولين روز از روز هاي بي تو آغاز ميشود /منوچهر اتشي/

چطور بيست سال گذشته و من بر گشته ام مشهد نميدانم؟ براي كمي سبك بالي ؟زيارت؟ پس اينهمه سال چرا نيامدم ؟يا شايد فقط ديدن يك دوست قديمي و دعوتش در اين روزهاي دل شكستگي بهانه شده كه حالا از پس اينهمه سال از همان دوست چادري قرص كنم و نميدانم چطور خودم را برسانم به حرم ، پسرم اين نامه را از روبروي حرم برايت مينويسم اصلا هم نميدانم كه به دستت ميرسانمش يا نه يك جايي روبه روي گنبد روي سكو هاي جديدي كه ساخته اند نشسته ام و گاهي هم چشم هايم تَر ميشوند كسي توجه نميكند ، سوْال هم نميكند اين از مزاياي اين صحن است تازه اينجا شلوغ تَر از آن سال هاست كه با هم امديم قشنگتر شده ، نظم و ترتيبش هم بيشتر شده فقط مشكل اينجاست كه يك جوري شده كه ادم هي ورودي خروجي ها را گم ميكند ، اما خب حياط صحن است و صفاي قدم زدنش مثل خيابان نيست خيلي نبايد از گم شدن در آن نرسيد يك جورايي گرد است و حول محور بارگاه ،راستي كبوترها ها هم انگار كمتر شده اند من هنوز هم ازشان ميترسم يادت هست در تايلند با مار ها عكس انداختيم اما خب چنين مامان خل وضعي هستم خب از كبوتر نرم و گرم و بي آزار مي ترسم از مار و سوسمار و موش و عقرب نه ! خلاصه اينكه پسركم كه هنوز و هميشه نه برأيم دكتري و نه پروفسور و همان كودكي همان كه با هم امديم همين جا دو تايي زيارت راستش وقتي با وجود ويزا و بليطي كه خودم گرفتم ديسك كمرت را بهانه كردي كه نه مامان فعلا نيا حس بدي امد سراغم مادري حال غريبي است بچه نگرانت كه نشدم شك كردم كه دروغ گفته اي ، بعد مثل انموقع ها كه دبيرستان ميرفتي و ميشدم خانم مار پل و شماره همه مادر هاي دوست هاست را داشتم زنگ زدم به مادر دكتر ژاله از همان بار سفر قبلي شماره اش را داشتم خلاصه غير مستقيم ته تويش را دراودرم و فهميدم خدا را شكر نه بستري هستي و نه ديسكي عمل كردي ، راستش اولش هم گريه كردم هم خنده نميدانستم بايد خوشحال باشم كه سالمي يا دلخور كه براي نيامدن من به خانه ات چنين دروغي گفته اي دلم شكست به رويت نياوردم تو هم انگار كه من بچه ام از موبايل هي زنگ زدي بادرد كه مثلا بيمارستاني تحمل كردم و ديگر جوابت را ندادم و بار اخر گفتم :ميروم. مشهد سفر پيش تهمينه كه بعد سال ها دعوتم كرده تشويقم كردي كه سفر براي روحيه عالي است....(بقيه در صفحه روزنامه اخر اعتماد امروز ) عكس از خودم .

منبع آخرین نیوز

برچسب ها: دلنوشته ، رهنما ، حرم
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.