در اوایل دوران جنگ تحمیلی در منطقه سر پل ذهاب دیده بانی و آتش خمپارهها را هدایت میکردم. آن ایام تعدادی از نیروهای داوطلب مردمی در جبهه های جنگ حضور داشتند که آموزشهای نظامی مورد نیاز از جمله استفاده از ادوات و تسلیحات مختلف را طی نکرده بودند ولی به جهت شرایط آن روزهای جنگ و کمبود نیروی متخصص نظامی، از آنها در واحدهای مختلف استفاده میشد.
چند نفر از نیروهای تازه وارد را به واحد ادوات، قسمت خمپاره81 فرستاده و در یک آموزش مختصر و ساده برای استفاده از قبضه خمپاره به آنها این طور توضیح داده بودند که این خمپاره 81 است و این گلوله خمپاره، شما فقط این تکه فلزی را که ضامن گلوله است خارج کنید، بعد آن را داخل لوله خمپاره بیندازید که به سمت هدف شلیک شود.
یک روز که مشغول دیده بانی بودم، هدفی را در دوربین دیدم و با بیسیم به آنها گفتم یک گلوله خمپاره بیندازید، آنها گلولهای شلیک کردند که به فاصله 100 متری در سمت چپ هدف اصابت کرد، دوباره گفتم 100 تا به راست، یک گلوله دیگر شلیک کنید.
منتظر ماندم و بعد از چند دقیقه گلوله دوم شلیک شد، گلوله 100 متر عقبتر از هدف به زمین خورد؛ من که هدف را در دوربین میدیدم به آنها گفتم 100 متر به جلو اضافه کنید و باز هم منتظر شدم، این بار دیدم که شلیک خمپاره خیلی طول کشید.
وقتی از پشت بیسیم سوال کردم که پس چرا گلوله خمپاره را به سمت هدف شلیک نمیکنید، در جواب گفتند که 50 متر بیشتر نمیتوانیم برویم، جلوی ما دره است.
از شنیدن این حرف تعجب کردم و معنی آن را نفهمیدم، کمی بعد متوجه شدم که اینها برای شلیک به سمت هدف، کل قبضه خمپاره انداز را که شامل: سینی، لوله و دو پایه است به همراه گلوله خمپاره برمیدارند و به این طرف و آن طرف برده و جا به جا میکنند و با توجه به گرایی که من از هدف اعلام میکنم نسبت به آن دور و نزدیک میشوند و از دستگیرههای برد و سمت روی قبضه خمپاره انداز استفاده نمیکنند.
البته این اتفاق خیلی هم عجیب نبود، چون آموزش کافی برای استفاده از قبضه خمپاره انداز را ندیده و نسبت به تنظیم برد و سمت آشنایی نداشتند.