سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را می توانید در این قسمت بخوانید.


در ایتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را می خوانید که به مطلبی با عنوان««مزرعه» اسرائیل و «مزارع» حزب‌الله»نوشته شده توسط سعدا...زارعی  اختصاص یافت:


واکنش عملیاتی حزب‌الله لبنان ده روز پس از حمله موشکی رژیم صهیونیستی به دو خودروی حزب‌الله در «مزرعهًْ‌الامل» سوریه آنقدر اهمیت داشت که آمریکایی‌ها به افشای نقش مشترک موساد و سیا در ترور 7 سال پیش چهره عملیاتی حزب‌الله یعنی عماد مغنیه روی آوردند. آمریکا در این ماجرا ضمن آنکه خواست ضعف اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را بپوشاند، درصدد برآمد تا موضع انفعالی آمریکا پس از عملیات 28 دی ماه ارتش اسرائیل را توجیه نماید. در خصوص مجموعه ماجرا که از بازتاب‌های مختلفی برخوردار گردیده، نکات زیر قابل توجه می‌باشد:

1- عملیات روز چهارشنبه 8 بهمن ماه حزب‌الله در «مزارع شبعا» از سوی محافل مختلف از جمله منابع آمریکایی، اسرائیلی، عربی و اروپایی به «هوشمندی» تعبیر گردیده است چرا که از یک سو حمله رژیم صهیونیستی را در حد لازم پاسخ داده و هم برخلاف تیر ماه سال 1385 مانع شکل‌گیری یک جنگ بزرگ گردیده است. عملیات در مزارع شبعا که لبنانی‌ها آن را بخشی از خاک خود می‌دانند- کما اینکه دمشق آن را ادامه کفرشوبا و جبل‌الشیخ دانسته و بر سوری بودن آن تأکید دارد- صورت گرفته است. در واقع نیروهای رژیم صهیونیستی که به دلیل اشغال مزارع شبعا، «اشغالگر» به حساب می‌آیند در برابر منطق حقوقی خلع سلاح می‌باشند و حال آنکه حزب‌الله لبنان در مزرعهًْ‌الامل واقع در استان جنوبی و کوچک قنیطره که در تعلق آن به سوریه هیچ تردیدی وجود ندارد، مورد حمله اسرائیل قرار گرفته است و حقوق بین‌الملل چنین حضوری را صلح‌آمیز و قابل قبول به حساب می‌آورد و به همین دلیل حزب‌الله حق داشته که علیه رژیم صهیونیستی واکنش متقابل نشان دهد. جنبه دیگر عملیات هوشمندانه حزب‌الله این است که عملیات در یک دوره زمانی نه چندان نزدیک و نه چندان دور طراحی و اجرا گردیده است. واکنش حزب‌الله به فاصله 10 روز، از یک طرف بعد از گسترده شدن دامنه انتظار به وقوع پیوست و از سوی دیگر تأخیر موقت، دشمن را به اشتباه انداخت و به نسبت روزهای اول پس از حمله به قنیطره، از اندازه هوشیاری یگانهای مرزی ارتش اسرائیل کم کرد. آرام آرام این جمعبندی در محافل تصمیم‌گیر صهیونیستی مطرح شد که حزب‌الله با هدف محدود نگه داشتن دامنه درگیری از کنار حمله اسرائیل به نیروهای خود در مزرعهًْ‌الامل عبور کرده است.

2- وقتی عملیات رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله در منطقه قنیطره به وقوع پیوست، آمریکایی‌ها به نوعی ابراز نارضایتی کردند و حتی گروه زیادی از نمایندگان کنگره از مقامات ارشد مجلس نمایندگان آمریکا خواستند که مراسم سخنرانی نتانیاهو در کنگره را لغو نمایند. عملیات واکنشی حزب‌الله در روز 8 بهمن ماه، آمریکایی‌ها را در شرایط دشوار قرار داد چرا که عدم واکنش مقامات واشنگتن، اسرائیل را در وضعیت سخت قرار می‌داد. واکنش آمریکا در این خصوص جالب توجه بود. آنان سه روز پس از حمله حزب‌الله به مزارع شبعا که طی آن تعدادی از نظامیان اسرائیلی کشته شدند، به سخن درآمدند. روزنامه «واشنگتن پست» و سپس هفته‌نامه «نیوزویک» به نقل از منابع اطلاعاتی آمریکا اعلام کردند که ترور «عماد مغنیه» در 23 بهمن 1386 محصول تبادل اطلاعات میان سیا و موساد است. مقامات آمریکایی تلاش کردند تا پاسخی به اتهامات داخلی و بیرونی که از سوی خود صهیونیست‌ها هدایت می‌شود، بدهند. دولت اوباما متهم است که هم پیمانی آمریکا و اسرائیل را به فراموشی سپرده است. خود این موضوع جدای از اینکه باید راستی‌آزمایی شود، نشان می‌دهد که اسرائیل تا چه اندازه ضعیف شده است.

افکار عمومی یهودیان ساکن در فلسطین طبعاً سؤال می‌کنند که در حالی که «سردار الله‌دادی» در کنار «جهاد مغنیه» به مبارزه با مخالفان اسد و حزب‌الله مشغول بوده، مقامات آمریکایی به جز حرف زدن از هم پیمانی با تل‌آویو چه کار عملی کرده است. حالا مقامات حزب دمکرات و سران امنیتی و نظامی آمریکا با هل دادن یک خبر کهنه به سمت نیوزویک و واشنگتن‌پست، خواسته‌اند خودی نشان بدهند اما در عین حال اکثر رسانه‌های رژیم صهیونیستی درباره صحت این ادعا ابراز تردید کرده‌اند با این وصف عملیات مزارع شبعا ضمن آنکه یک ضربه اساسی به پرستیژ و حیثیت امنیتی رژیم صهیونیستی وارد کرد، اختلافات آمریکا و این رژیم را هم تا حد زیادی علنی کرد. شاید در طول حدود 60 سال گذشته که آمریکا با تمام قدرت و بدون پرده‌پوشی از اسرائیل حمایت می‌کرده این برای اولین‌بار است که کنگره آمریکا به دو دسته مخالف و موافق اسرائیل تبدیل شده است.

3- تحلیلگران نظامی عملیات شبعا را از جهاتی از عملیات مزارع ‌الامل برتر دانسته‌اند. این عملیات از یک سو توام با پذیرش سریع مسئولیت بود در حالیکه سران رژیم صهیونیستی تا چند روز از پذیرش مسئولیت حمله خودداری می‌کردند. اعلام پذیرش مسئولیت حمله توسط حزب‌الله کاملا شفاف و همراه با جزئیات بود. در حالی که مقامات اسرائیلی تلاش می‌کردند تا با توسل به واسطه‌هایی نظیر روسیه بگویند که ارتش اسرائیل دقیقا نمی‌دانسته که چه کسانی در مزرعهًْ‌الامل فعال بوده‌اند!

نکته دیگر این است که حزب‌الله پیش از آنکه حمله موشکی علیه یگان نظامی اسرائیل در شبعا انجام دهد، از قصد خود برای حمله با صراحت خبر داده بود. هم بیانیه رسمی حزب‌الله و هم سخنان دبیرکل آن با صراحت از قریب‌الوقوع بودن حمله متقابل علیه رژیم صهیونیستی خبر داده بودند. این در حالی است که ارتش اسرائیل هیچ علامتی که از قصد او به حمله خبر دهد، بروز نداده بود. در نتیجه حزب‌الله در شرایط عدم آمادگی مورد حمله قرار گرفت و ارتش رژیم صهیونیستی در شرایط آمادگی آماج موشک‌های حزب‌الله واقع شد.یک نکته مهم دیگر در این مقایسه این بود که وقتی رژیم صهیونیستی به مزرعهًْ‌الامل حمله کرد تقریبا هیچکدام از مدافعان شناخته شده این رژیم از حمله علیه حزب‌الله حمایت رسمی نکردند و حتی در سطوح نیمه رسمی به انتقاد نیز روی آوردند. این در حالی است که عملیات حزب‌الله که 10 روز بعد به وقوع پیوست بلافاصله و بصورت صریح و رسمی از سوی همه اعضای جبهه مقاومت پشتیبانی شد. اعلام رسمی موضع مقامات ارشد ایران، اعلام موضع صریح جنبش مقاومت اسلامی حماس و اعلامیه صریح جنبش جهاد اسلامی فلسطین، بیانیه عبدالمالک الحوثی و راهپیمایی پرشور یمنی‌ها، راهپیمایی شیعیان بحرینی، راهپیمایی شیعیان در مناطق شرقی عربستان نشان داد که این تهاجم به نمایندگی از یک جبهه صورت گرفته است. بنابراین کاملا واضح است که در این مواجهه، حزب‌الله به برتری استراتژیک بر رژیم صهیونیستی رسیده است. بعضی از مقامات امنیتی دولت نتانیاهو طی 4 روز گذشته بارها به این نکته اذعان کردند که حزب‌الله با همان منطق جنگ تابستان 2006، صحنه درگیری زمستان 2015 را مدیریت کرد اما این‌بار اسرائیل قادر نبود به جنگی مشابه جنگ 33 روزه علیه حزب‌الله دست بزند و لذا از کنار حمله سهمگینی که به او شده بود، عبور کرد.

4- حزب‌الله لبنان در این عملیات، جبهه داخلی لبنان را متقاعد کرد که صلاحیت آن را دارد که شرایط پیچیده را به نفع امنیت لبنان مدیریت کند. تا پیش از این بعضی از چهره‌های لبنانی نظیر سمیر جعجع و سعدحریری حزب‌الله را از پاسخ دادن به حمله 28 دی‌ماه اسرائیل برحذر داشته و آن را مقدمه یک جنگ جدید علیه لبنان ارزیابی می‌کردند. حزب‌الله در این صحنه گفت من جنگ را به گونه‌ای مدیریت می‌کنم که هیچ آسیبی متوجه امنیت و محیط سرزمینی لبنان نشود. اینک حزب‌الله در مذاکرات میان خود و گروههای 14 مارس با تاکید بیشتری از سلاح مقاومت دفاع خواهد کرد و این در حالی است که مخالفان حزب‌الله لبنان قادر نیستند سلاح حزب‌الله را یک «تهدید درون لبنانی» معرفی نمایند. بر این اساس می‌توان گفت که از سال 1384 و پس از ترور رفیق حریری که حزب‌الله با اتهامات واهی تحت فشار شدید قرار گرفت، اینک مقاومت لبنان در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. در سال 1385 یک دادگاه بین‌المللی با صحنه‌سازی و کمک جریان 14 مارس وانمود کردند که عامل ترور حریری، حزب‌الله لبنان بوده و لذا زمزمه محاکمه رهبران حزب‌الله مطرح گردید ولی در نهایت به جایی نرسید.

 پس از آن دادگاه با تمرکز روی حکومت سوریه، بشار اسد و بعضی دیگر از شخصیت‌های سوری را به پای میز مذاکره فرا خواند و شرایط سختی را بر سوریه تحمیل کرد. تا جایی که ارتش سوریه ناچار شد، خاک لبنان- که بر اساس پیمان طایف موظف به دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر حمله رژیم صهیونیستی و جنگ‌های خانگی شده بود- ترک گوید. این شرایط چالش‌هایی را برای حزب الله پدید می‌آورد پس از آن جنگ 33 روزه در شرایط اتهام‌پراکنی جریان 14 مارس علیه حزب‌الله صورت گرفت. در این جنگ حزب‌الله در واقع از جلو و پشت سر مورد حمله قرار داشت. پس از پایان جنگ شرایط داخلی لبنان به نفع حزب‌الله تغییر کرد اما با شروع بحران سوریه، حزب‌الله ناگزیر بود که از مردم سوریه در برابر تروریست‌ها دفاع کند و مانع فروپاشی این کشور شود.

این در حالی بود که در این مقطع مراکز رسمی لبنان- رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، اکثریت پارلمان و گروه 14 مارس- علیه دولت سوریه وارد عمل شده بودند. پیروزی‌های حزب‌الله در سوریه از یک سو و شکست جریان‌های تروریستی از سوی دیگر فضای لبنان را بار دیگر به نفع حزب‌الله مساعد کرد. نفوذ تروریست‌ها به «عرسال» و تصرف این منطقه سنی‌نشین لبنان، بر حقانیت حزب‌الله در نبرد در خاک سوریه دلالت داشت. حمله یکشنبه 28 دی‌ماه به حزب‌الله در خاک سوریه از سوی اسرائیل و سپس واکنش حزب‌الله  و نتایج آن این پدیده را باطل کرد که جنگ حزب‌الله در سوریه، پای اسرائیل را در جنوب لبنان باز می‌کند. اقدام رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله در خاک سوریه و عدم واکنش ارتش این رژیم به حمله حزب‌الله از داخل خاک لبنان علیه اسرائيل ثابت کرد که تبلیغات مخالفان لبنانی حزب‌الله با واقعیت همخوانی ندارد.

محمد ایرانی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«معامله بر سر عزت ملت ایران؛ هرگز!»نوشته شده توسط محمد ایرانی اختصاص داد:

بر کسی پوشیده نیست قدرت و حمایت داخلی، یکی از مهم‌ترین ارکان قدرت نفوذ و تاثیرگذاری هر کشوری در صحنه‌های بین‌المللی محسوب می‌شود و دیپلمات‌های کشورها در مجامع بین‌المللی، روندها و مذاکرات با تکیه بر پشتیبانی ارکان قدرت داخلی خود به‌دنبال کسب حداکثر منافع هستند چرا که رقابت در عرصه بین‌المللی برای کسب منافع حداکثری برای کشور خود و حداقل منافع برای دیگر بازیگران است.سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در عین حال که مانند سیاست خارجی دیگر حکومت‌ها کسب منافع حداکثری را برای کشور در دستور کار قرار داده اما یک تفاوت آشکار با دیگر سیاست‌های خارجی دارد و آن توجه به ارزش‌ها و اصولی است که اساسا پایه‌گذار انقلاب اسلامی شد و جمهوری اسلامی براساس همین ارزش‌ها و اصول که از ایدئولوژی اسلامی نشأت گرفته است، تعامل با دیگر کشورها در عرصه بین‌المللی را پیش رو قرار داده است.

این نگاه ارزشی که در دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران تبلور یافته است، به هیچ‌وجه نافی توجه به مبانی و اصول کلاسیک سیاست خارجی در چگونگی برخورد دیپلمات‌ها در چانه‌زنی‌های دیپلماتیک یا پایبندی به اصول شناخته شده در روابط بین‌الملل نیست چرا که اساسا چارچوب تعیینی از سوی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر حکیم انقلاب با عنوان «عزت، حکمت و مصلحت» نقشه راه حرکت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده و حضرت معظم‌له با توجه به میزان اشراف و تحلیل درست مسائل، همواره رهنمودها و تذکرات لازم را به دستگاه دیپلماسی و دیپلمات‌های کشور داده‌اند.
دفاع از منافع ملی یک کشور از جمله دشوار‌ترین و حساس‌ترین اقدامات دیپلمات‌ها به عنوان نمایندگان کشورها در مجامع و مذاکرات بین‌المللی محسوب می‌شود و تردیدی نیست که ملت ایران قدردان تلاش‌های فرزندان خود بویژه در مذاکرات مهمی چون 1+5 است با این حال این ملت بزرگ ضمن درک واقعیات و تشریفاتی که معمولا در دیدارهای دوجانبه و چندجانبه بین‌المللی بر سر موضوعات صورت می‌گیرد، از نمایندگان خود انتظار دارد در عین آنکه هنجارهای دیپلماتیک را رعایت می‌کنند، ارکان عزتمندی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران را بویژه در قبال کشورهایی حفظ کنند که از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنی و توطئه‌ علیه نظام مقدس اسلامی را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند.

از سویی بیان انتقادات درباره نحوه رفتار دیپلمات‌ها در مذاکرات با هدف تضعیف روحیه یا بی‌انگیزه کردن دیپلمات‌ها صورت نمی‌گیرد چرا که هر «عقل سلیمی» می‌پذیرد این دیپلمات‌ها برای دفاع از منافع عالی کشور در نبردی دیپلماتیک با چند کشور، در حد توان، تلاش‌شان را می‌کنند و از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند اما منتقدان حاضر به پذیرش نتیجه چانه‌زنی‌ها بدون در نظر گرفتن عزت و اقتدار نظام نیستند چرا که در همین بحث مذاکرات هسته‌ای شاهدیم همزمان با تشدید دیپلماسی رفت و آمد از سوی مسؤولان وزارت خارجه آمریکا و دیدار با مقامات ایرانی و دیگر کشورها، کنگره آمریکا اعلام کرد به بحث تحریم‌های جدید علیه جمهوری اسلامی ایران توجه خواهد داشت و با وجود هشدار- البته ظاهری- باراک اوباما مبنی بر وتوی تحریم‌ها، براساس آنچه آن را در راستای منافع ملی ایالات متحده می‌بیند، اقدام کرد و اگر اکنون رای‌‌گیری در این باره را به تعویق انداخته صرفا بر این اساس است که ایران را تحت فشار برای توافق مورد نظر آنها قرار دهد چرا که نیل به نتیجه مطلوب طرفین در مذاکرات با توجه به موضع‌گیری‌های طرف آمریکایی و مانع‌تراشی‌هایی که صورت می‌گیرد، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. از این رو اگر کنگره آمریکا به موضعگیری شدید‌تر از سوی کاخ سفید در مذاکرات اصرار دارد (با توجه به نطق‌هایی که برخی سناتورها علیه تیم مذاکره‌کننده آمریکایی می‌کنند و اهمال‌هایی که به‌زعم آنها در اتخاذ موضعی شدید علیه جمهوری اسلامی ایران صورت می‌دهند)، به خاطر این است که بر چگونگی تنظیم رفتار مذاکره‌کنندگان آمریکایی در دورهای مختلف مذاکرات با هماهنگی خود کاخ‌سفید تاثیرگذار بوده است و اگر این کار کنگره و شدت عمل آن، جنگ زرگری کنگره و دولت آمریکا نبود، تیم مذاکره‌کننده آمریکایی باید بارها کار را زمین گذاشته و میز مذاکره را ترک می‌کرد.

طبیعی است نهادهای تاثیرگذار داخلی در کشورها نسبت به منافع ملی خود حساسیت‌های لازم را داشته باشند و از اهرم‌های نظارتی برای حفظ اقتدار و پرستیژ آن کشور در مجامع بین‌المللی بهره گیرند، اگرنه هر تشریفاتی که در اصول دیپلماتیک کلاسیک صورت می‌گیرد، اگر تامین‌کننده منافع کشور با حفظ عزت و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران باشد، نه‌تنها مذموم نیست بلکه شایسته ستایش و تقدیر است اما مثلاً در همین پیاده‌روی می‌شد بحث صدور روادید آقای ابوطالبی، سفیر دائم ایران در سازمان ملل را مطرح کرد تا آخر دیپلماسی لبخند، لااقل این اتفاقی که افتاد نمی‌بود که بعد از یک سال، آخر هم دولت ایران عقب بنشیند.

 ملت بزرگ ایران از فرزندان خود انتظار دارد در صحنه‌های بین‌المللی با پشتوانه ملتی که بحران‌های کوچک و بزرگ و پرشماری را طی این 36 سال از پیش رو برداشته، با اقتدار و سربلندی به دنبال تامین منافع کشور باشند و بدانند این ملت را از سختی‌ها، پستی‌ها و بلندی‌ها باکی نیست اما حاضر به معامله عزت خود نیستند؛ عزتی که به برکت انقلاب اسلامی- که در چنین روزهایی در سال 57 انفجار نور شد- اکنون جمهوری اسلامی ایران را به یکی از تاثیرگذارترین کشورهای جهان مبدل کرده و قدرت‌های بزرگ را مجبور کرده مذاکره پشت مذاکره با دیپلمات‌های ایرانی را خواستار شوند. به نظر می‌رسد بازخوانی علل پیروزی انقلاب در دهه فجر برای برخی ضروری است تا این سخن حکیمانه روح خدا حضرت امام خمینی بنیانگذار نظامی که اکنون در آن مسؤولیت دارند را به یاد آورند:  «ما می‌خواهیم به همه دنیا نشان دهیم قدرت‌های فائقه را هم می‌توان به نیروی ایمان شکست داد».

روزنامه حمایت در مطلبی که با عنوان«... به قدر تشنگی باید چشید»در ستون یادداشت خود به قلم حسین شیخ الاسلام به چاپ رساند اینگونه نوشت:

این روزها در سالگرد دوران درخشان دهه فجر قرار داریم که مقارن است با یادآوری انقلاب اسلامی ایران که زلزله قرن نامیده شد. انقلابی که منشاء اثرات و خیرات بسیار و الهام بخش آزادگان و مستضعفان جهان گردید. نهال انقلاب، برخلاف خواسته دشمنان در مواجهه با تندبادهای مختلف از جمله جنگ تحمیلی، تحریم، ترور و توطئه های داخلی و خارجی سرخم نکرد و روز به روز بالنده تر و رشیدتر گردید. بررسی جوانب بالندگی و توان ایران، هر چند در این مختصر نمی گنجد اما، آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید.در کنار توانمندی های علمی، صنعتی و نظامی که به آن اشاره خواهد شد، شاید بتوان مهم‌ترین قدرت نظام اسلامی ایران را مردم‌سالاری دینی و نهادینه شدن آن در قانون اساسی دانست. تکیه به آراء و نظر مردم، همواره مورد تاکید رهبر فقید انقلاب بود و توسط رهبر معظم انقلاب بارها تکرار شده است. موج انقلاب به واسطه اقبال مردمی به ساحل توفیق رسید و ارکان آن شکل گرفت. فلسفه قوی مردم‌سالاری دینی، از صدر تا ذیل حکومت اسلامی را در برگرفته است؛ به نحوی که از تعیین ولی فقیه گرفته تا نمایندگان شورایاری محلات، با واسطه و بی واسطه به وسیله ملاحظه و رای مردم انتخاب می شوند. نظام لیبرال دموکراسی غرب و کمونیستی شرق تنها به ماده و منافع نظر دارد در حالی که در نظام مردم‌سالاری دینی، رای مردم و احکام الهی یکپارچه شدند و الگویی بدیعی که پس از صدر اسلام تاکنون بی نظیر است را به دنیا ارائه کرد. در نظام مردم‌سالار دینی، آحاد مردم با همان نیت که عبادات را به جای می آورند با همان نیت، به پای صندوق رای می روند و در فعالیت های سیاسی مشارکت می کنند.

بُعد دیگر اقتدار ایران، پایداری بر اصول اسلامی – انقلابی در عرصه بین المللی است. کافی است به ترکیب معنادار کشورهایی که در میز مذاکرات هسته ای با ما گفتگو می کنند، دقت کنیم. در یک سو ایران مقتدر و در سوی دیگر 6 کشور ابرقدرت دنیا قرار دارند. مانند وزنه سنگینی در ترازو که در کفه دیگر آن، وزنه های کوچکتر قرار داده می شوند تا شاید موازنه به وجود آید! در یک طرف استکبار، اشغالگری، زورگویی و تحمیل است و در طرف دیگر، عدالت، انسانیت، اخلاق، مردم سالاری و دینداری است. ایران مقتدر همیشه و هرگاه که اراده کرده است در منطقه و جهان سیاستی را اعمال کند، آن را به اثبات رسانده است. سخنان مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه بهمن ماه 90 مؤید این مطلب است، آنجا که فرمودند: «ایران هرجا دخالت کند صریحاً اعلام می‌کند. برای مثال ما در ضدیت رژیم صهیونیستی دخالت کردیم که نتیجه آن هم پیروزی در جنگ‌های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه شد.

بعد از اینهم هر کس با رژیم صهیونیستی مخالفت کند پشتیبان او هستیم و کمکش می‌کنیم. اینکه حاکم جزیره بحرین اعلام می‌کند که ما در این کشور دخالت می‌کنیم حرف نادرستی است، چرا که اگر در قضیه بحرین دخالت می‌کردیم ماجرا جور دیگری می‌شد.» .در جنگ خونین غزه، همت غرب به رهبری آمریکا، نابود کردن مقاومت فلسطین و خلع سلاح آن بود، اما برنده میدان، سیاست های جبهه مقاومت بود. کرانه باختری در حال تسلیح است، عراق، ایران را حامی اصلی خود می داند و خبر از پایان مبارزه با داعش طی چند ماه آینده می دهد، در فلسطین و لبنان سیاست های ایران پیشتاز است، در جهان غرب، پیام روشنگر رهبر انقلاب خط شکن است، در آمریکای جنوبی ردپای ایران دیده می شود و در یک کلام، تاثیر نفوذ ایران را در تمام کشورهای جهان با شدت و ضعف می توان دید.

از جنبه علمی، ایران یکی از 10 کشور قدرتمند جهان محسوب می شود و نقش تعیین کننده ای را در معادلات جهانی بازی می کند. رتبه تعدادی از دانشگاه های بزرگ کشور در بین 500 دانشگاه برتر جهان قرار دارد. در حوزه نانو، ایران در سال 2005 میلادی مقام 35 تولید علم در این فناوری را به خود اختصاص داد و این رتبه در فاصله سال های 2006 تا 2010 به ترتیب به 31، 23، 20، 16 و 10 ارتقاء پیدا کرد. سرعت عمل دانشمندان ایرانی در این حوزه آنقدر موثر بود که هر سال نسبت به سال قبل رتبه و جایگاه ایران را در بین کشورهای صاحب فناوری نانو ارتقاء بخشید. به زبان دیگر، ایران از سال 2007 به این سو، در بین کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه جایگاه نخست تولید علم در حوزه فناوری نانو را در دست دارد. رتبه علمی ایران پس از انقلاب شکوهمند اسلامی، در علوم مختلف نیز بسیار برجسته است که تنها به گوشه ای از آن اشاره می‌کنیم. در ریاضیات از بین 104 کشور، در تولید علوم پلیمر از بین 100 کشور، در تولید علم شیمی آلی و هسته ای از بین 111 کشور، در تولید علم رشته شیمی معدنی از بین 118 کشور، رتبه سیزدهم را به همت دانشمندان پرتلاشمان، به دست آورده ایم.

 ارتقاء جایگاه ایران به رتبه اول منطقه ای و رتبه پانزدهم دنیا در تولید علم در سال 2012‌، کسب رتبه دوم منطقه ای و نوزدهم جهانی بر اساس رکوردهای علمی ثبت شده در موسسات اطلاعات علم (ISI) در سال 2012 گوشه ای دیگر از توانمندی های علمی ایران است. این واقعیات، رجزخوانی نیست، بلکه گزارش‌های مراکز معتبر علمی در دنیاست که می‌گوید سریع‌ترین رشد علمی در دنیا از آن ایران است. توانایی خیره کننده ایران در ورود به باشگاه فضایی و پرتاب موفقیت آمیز چندین ماهواره و موجود زنده به فضا، زاویه دیگری از اقتدار ایران اسلامی را به رخ می کشد. در بُعد نظامی،  قدرت موشک‌ها و پهپادهای ایرانی تا بدانجا بازدارنده است که تمام تحلیلگران نظامی، هر گونه حمله به ایران را حماقتی خنده دار توصیف می کنند.
ملت و کشوری که با وجود گردبادی از مشکلات از ابتدای انقلاب تاکنون، به این درجه از پیشرفت رسیده است، یقیناً آینده‌ای روشن را در پیش رو دارد و مخالفت های کانون های قدرت جهانی با ما، نشان از درستی و حقانیت مسیر انقلابی است که از 15 خرداد 42 با رهبری حضرت امام (ره) آغاز و هدایت سکان تاکنون با قوت، به دست توانای رهبری بی همتا ادامه یافته است.

روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«اهميت عبور از بحران نفتی»در ستون یادداشت روز خود به قلم مهدی حسن زاده به چاپ رساندکه در ادامه می خوانید:

عادت 5 ساله به نفت بالای 100 دلار باعث شده بود تا فراموش کنیم نفت در بسیاری از سال ها حدود 50 تا 60 دلار بوده است. اگرچه تحریم های نفتی و تاسیس صندوق توسعه ملی توفیقی اجباری برای کاهش نسبی وابستگی بودجه به نفت طی سال های اخیر ایجاد کرده بود اما همچنان درآمد نفتی سهمی بیش از یک سوم درآمدهای بودجه کشور را به خود اختصاص می داد. لذا زمانی که بازار نفت پس از سال ها نفت بالای 100 دلار و رونق بی سابقه اکتشافات نفتی و تولید نفت چه به روش های متعارف و چه در شکل هایی نظیر نفت شیل، با مازاد عرضه نفت مواجه شد و اقتصاد همچنان کم رمق جهانی با رشد حدود 2.5 تا 3 درصدی سال های اخیر نتوانست تقاضای جهانی نفت را هم پایه افزایش عرضه نفت افزایش دهد، بازار جهانی با سقوط قیمت جهانی نفت مواجه شد. در این میان قدرتهای بازار جهانی نفت با استقبال از فرصت پیش آمده، مجال برای فشار به ایران و روسیه که هر دو وابستگی بالایی به نفت دارند و به واسطه تحریم ها تحت فشار قرار داشته اند را مناسب دیدند و ترجیح دادند تا ضمن دامن زدن به طرف عرضه در بازار نفت، هرچه بیشتر رقبای سیاسی خود را تحت فشار قرار دهند.

با این حال برآوردها از بازار جهانی نفت و فرجام این سقوط بزرگ نشان می دهد، نفت 40 تا 50 دلاری موجود نمی تواند بیش از یک یا حداکثر 2 سال دیگر دوام آورد و خبرهای متعدد از کاهش سرمایه گذاری شرکت های نفتی بر پروژه های پرهزینه نفت شیل و حتی نفت متعارف دریاهای عمیق (که هزینه تمام شده ای به مراتب بیش از سایر میادین نفتی موجود در جهان دارد) به تدریج اثر خود را بر کاهش تولید نفت و بر هم خوردن توازن بازار به نفع تقاضا و در نتیجه افزایش مجدد قیمت نفت خواهد داشت. چنان که برخی از این خبرها توانست روز شنبه قیمت نفت را حدود 4 دلار افزایش دهد. با این حال و با فرض واقع بینانه تداوم روند نزولی قیمت نفت طی سال آینده، می توان سال حساسی را برای اقتصاد ایران متصور بود که در شرایط سرنوشت ساز سیاسی امروز توجه به این واقعیت منفی اقتصادی و ضرورت اداره کشور با وضعیت فعلی قیمت نفت ایجاب می کند که برخی نکات مهم در روند فعلی اداره اقتصاد کشور مدنظر قرار گیرد:

1 - پس از آغاز تحریم های غرب از اواخر سال 90، صادرات نفت ایران به کمتر از نصف رسید. با کاهش قیمت نفت به کمتر از نصف طی ماه های اخیر، باز هم درآمد نفتی کشور کاهشی چشمگیر را تجربه کرد. فاز نخست کاهش درآمد نفتی اگرچه به کمک برخی عوامل زمینه ای و سیاست های غلط اقتصادی، تاثیری عمیق بر رکود اقتصادی کشور گذاشت، اما اثرات این کاهش درآمد نفتی به تدریج کمرنگ شد. فاز دوم کاهش قیمت نفت نیز قطعا بر اقتصاد ایران اثرگذار است و آن گونه که مراکز اقتصاد جهانی پیش بینی کرده اند، رشد اقتصادی 2 تا 3 درصدی کشور در سال آینده را به کمتر از یک درصد خواهد رساند. با این حال تفاوت فاز دوم کاهش درآمد نفتی کشور با فاز نخست، این است که کاهش قیمت نفت برخلاف تحریم ها دوام چندانی نخواهد داشت.

2 - آن چه اهمیت مواجهه اقتصاد کشور با کاهش درآمد نفت را دوچندان می سازد، شرایط حساس بین المللی مذاکرات هسته ای است. مذاکراتی که کارآمدی حربه های اقتصادی طرف مقابل و واکنش های اقتصاد ایران به این حربه ها، در آن نقش بارزی ایفا می کند. به ویژه این که تلاش عربستان و همراهی آمریکا با پروژه کاهش قیمت نفت، اگرچه دلایل دیگری غیر از فشار بر ایران و برخی دیگر از کشورها را هم دنبال می کند، اما قطعا انگیزه تضعیف ایران در شرایط حساس مذاکرات را نیز نباید از نظر دور داشت. در واکنش به این موضوع نحوه پاسخ اقتصاد ایران به کاهش قیمت نفت، می تواند بر تضعیف جایگاه کشور در مذاکرات هسته ای موثر باشد. چرا که کاهش قیمت نفت مانند تحریم ها موضوعی نیست که بتوان به امید مذاکره برای رفع آن دل خوش داشت (فارغ از این که تجربه سال های اخیر نشان داد امید به رفع تحریم ها صرفا از طریق مذاکره نیز واهی است). آن چه مهم است، برداشتی است که طرف های موثر بر کاهش قیمت نفت از اثرگذاری این شرایط بر اقتصاد ایران و انگیزه مردم و حاکمیت برداشت می کنند. اگر این واکنش، عبارت باشد از تضعیف شدید اقتصاد ایران، یا ضعف نشان دادن مسئولان، طرف مقابل در تداوم روند منفی در قبال مذاکرات مصمم خواهد شد و در غیر این صورت، امکان عقب نشینی طرف مقابل وجود دارد.

به این ترتیب سال 1394 و نحوه مواجهه اقتصاد ایران با کاهش قیمت نفت را باید به منزله مقطعی حساس در اثر گذاری بر موضوع هسته ای دانست. مقاومت اقتصاد ایران در برابر این شوک می تواند، امید به قطع وابستگی اقتصاد کشور به نفت را تقویت کند و نشان دهد، اقتصادی که با کاهش درآمد نفت به یک چهارم طی 4 سال توانسته است از بحران مقطعی گذر کند و خودش را با رژیم نفتی جدید تطبیق دهد، قدرت فاصله گرفتن از خام فروشی نفتی و ایستادگی در برابر فشارهای اقتصادی نظیر تحریم را دارد و می تواند طرف های مقابل را در کارزار مذاکره به توافقی برد - برد، با لحاظ حقوق ملت ایران وادار کند

سید مسعود علوی مطلبی را با عنوان«جايگاه امام (ره) و انقلاب اسلامی در نظام بين الملل»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند:

36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد. ایران اسلامی همچنان محکم و استوار، هر روز قدرتمندتر و سرافرازتر از همیشه در صحنه بین الملل ظاهر می شود. اقتدار ملی ایرانیان در منطقه و جهان، مدیون فداکاری امام خمینی (ره) و انقلاب پیروزمند اسلامی است.ما تنها ملتی هستیم که با اعتماد و اتکال به خداوند متعال، بر دهان ابرقدرت ها زدیم و زیرساخت های استقلال ملی را با برهم زدن نظم ظالمانه جهان در عصر حاضر، بنا کردیم. هر روز که از حیات افتخارآفرین انقلاب اسلامی می گذرد، جهان بیشتر با چهره نورانی امام خمینی (ره) بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و آثار وجودی اش آشنا می شود. کار بزرگ او ایجاد و تنظیم زیرساخت هایی در نظام جدید حکومت در ایران بود که پس از او انقلاب تداوم یابد و رهبری همچنان در صراط مستقیم الهی بدرخشد. کار بزرگ او تأسیس حکومت بر اساس فلسفه سیاسی اسلام و حکمرانی صالحانه و عادلانه بر مبنای حکمت قرآنی بود؛ حکومتی که تندبادهای سخت و نرم دشمن، آن را نلرزاند.

آن روز که امام (ره) پرچم استقلال ایران را یک تنه بر دوش می کشید، آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج قدرت و رجزخوانی بودند. آن روز که او مبارزه را شروع کرد، سوسیالیسم در اوج محبوبیت بود و با لیبرال دموکراسی غرب، شرکت سهامی ای برای غارت منابع و منافع کشورها تشکیل داده بودند.آن روز که او بیداری اسلامی ملت ها را بر بلندای تاریخ، فریاد می زد، ملت ما و ملت های مسلمان غرق در فساد و تباهی و فقر و فحشای ناشی از حکومت مستبدان و سلطه گران، به سر می بردند. اما او ایستاد و ملت ایران هم به ندای خداخواهانه او پاسخ مثبت داد و با ثبات ترین و نیرومندترین قدرت منطقه را با ریشه 2500 ساله از تخت به زیر کشید و بعد پنجه در پنجه قدرت ها انداخت و پیروزی های شگرفی نصیب ملت ایران کرد.امروز پس از 36 سال ببینیم ما در کجا هستیم و دشمن در چه موقعیتی است؟ ایران امروز صاحب یک نظام نیرومند است که دوست و دشمن، آن را اثرگذار در منطقه و جهان می دانند. ایران امروز همانند پهلوانی می ماند که با پهلوانان منطقه ای و جهانی مبارزه کرده و پیروز از میدان، بیرون آمده است. امروز در ایران یک دولت نیرومند وجود دارد که مستظهر به پشتیبانی ملت است و هر روز یک خبر خوش از پیشرفت های علمی و فنی به جهان ارائه می دهد.


امروز شاهدیم که از رقیبان دیروز خبری نیست. از کمونیسم بین الملل در موزه ها یاد می شود. کلاه آمریکا در جهان، پشمی ندارد. رژیم صهیونیستی زیر ضربات جنگ های 33 روزه، 22 روزه و 51 روزه دست و پا می زند و وقتی حزب الله، مقابله به مثل می کند جرأت نفس کشیدن هم ندارد. شاید بگویند اینها ادعاست. نظام بین الملل و وضعیت کنونی جهان را باید از ژنرال های دیپلماسی خارجی آمریکا که اکنون دوران کهولت و پیری را می گذرانند، شنید. چندی پیش کیسینجر به همراه جورج شولتز و مادلین آلبرایت در جمع نظامیان آمریکا، راهبرد امنیت ملی آمریکا را مورد بازخوانی قرار دادند. این سه نفر در ایام تصدی وزارت خارجه آمریکا در اوج قدرت بودند. ببینیم آنها اکنون از این قدرت و مناسبات جهانی قدرت چگونه یاد می کنند؟ کیسینجر می گوید: «پیچیدگی شرایط امروز جهان دلهره آور است. آمریکا باید بداند چه می کند و چرا؟» در حقیقت، کیسینجر اعتراف می کند فعل و قول آمریکایی ها در شرایط دلهره آور کنونی فاقد پاسخگویی به چیستی و چرایی است!

جمع بندی سخنان آن دو پیرمرد و پیرزن دیپلمات، این بود که؛
1- نظم قدیم در حال متلاشی شدن است.
2- ثبات جدیدی هنوز ظهور نکرده است.
3- ما در لحظه بزرگ تغییر به یاد ماندنی در جهان زندگی
می کنیم.

4- زمانی که در آب های ناشناخته هستید، قایق تان باید محکم باشد.نظم قدیم را چه کسی به هم زد؟ چرا آمریکایی ها قادر به صورت بندی نظم جدید نیستند؟ علت تغییرات موجود چیست؟ لحظه بزرگ تغییر به یاد ماندنی که آنها از آن خبر می دهند، کدام است؟ چه کسی قدرت های جهان را به سمت آب های ناشناخته و توفانی سوق داد؟


پاسخ، روشن است؛ سهم امام خمینی (ره) در پدیداری تغییرات مناسبات قدرت در جهان، تعیین کننده است. او بود که نظم نظام دوقطبی جهان را به هم ریخت. او بود که نگذاشت نظم جدیدی بر اساس اراده قدرت های جهان شکل بگیرد. او مبدع تغییرات وسیع در جغرافیای فکری و سیاسی و طبیعی کشورها در پنجاه سال اخیر بوده است. او بود که ابرقدرت ها را به واسطه توفان های سیاسی و نظامی در آب ها و خاک ها و شن های ناشناخته برد. واقعه طبس یک معجزه الهی بود. شکست ارتش آمریکا به امر الهی در طبس، یک واقعه عبرت آموز بود. امروز ناوگان آمریکا در آب های شناخته شده و ناشناخته جهان حتی به اندازه یک قایق استحکام ندارد.هیچ قدرتی در جهان نمی تواند مسیری را که امام خمینی (ره) برای تاریخ معاصر ترسیم کرده، تغییر دهد. این افتخار برای ما ایرانیان بس است که بزرگمردی از ایران زمین قیام کرد و مسیر تاریخ بشر را در بستر قیام پیامبران و اولیای الهی (ع) هموار نمود. ما امت خمینی (ره) هستیم؛ برای مأموریت تاریخی مان در نجات بشر، شکست راه ندارد. وعده خداوند متعال، حق است و بزودی قدرت های جهان را به زیر می کشیم، کما اینکه در سه دهه اخیر، طواغیت زمان پس از شاه در منطقه به زیر کشیده شدند. بیداری اسلامی، هم یک پروژه است و هم یک پروسه. این پروژه را امام (ره) درست نوشته است و جهان طبق نقشه راه او در حال تغییر است. قدرت های جهانی ممکن است در کوتاه مدت بتوانند بیداری اسلامی را مهار کنند، اما در دراز مدت زیر ضربات توفان حرکت ملت ها له خواهند شد.

مطلبی که با عنوان«يونان؛ نقطه جوشان اروپا»به قلم دکتر محمد طیبیان در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسید به شرح زیر است:

اين روز‌ها بحث يونان باز هم مطرح است و بحران مالي كهنه اين كشور كهن و همچنين زمين‌لرزه سياسي و بر سركار آمدن نيروهاى سياسى چپگراى ضد رياضت اقتصادى. البته مردم از رياضت خوششان نمى‌آيد. اين كشور يازده ميليونى داراى 8/3 ميليون شاغل و بيش از ٤ ميليون بيكار و زندانى است. چنانكه نرخ بيكارى در اكتبر گذشته حدود 8/25 درصد گزارش شده است. يونان تا پايان سال ٢٠١٤ حدود ٤١٥ ميليارد دلار (تقريبا ٣٨٠ ميليارد يورو) بدهى داشته كه معادل حدود ١١٠هزار يورو متوسط بدهى خارجى در ازای هر فرد شاغل است. كل بدهى خارجى معادل ١٧٥ درصد توليد ناخالص ملى اين كشور است. بدهى خارجى سنگين و نياز به وام گرفتن مكرر سبب شده كه نرخ‌هاى بهره بالایى را براي اوراق قرضه دولتى تعيين كند؛ به نحوى كه نرخ بهره اوراق قرضه ده ساله دولتى 85/10 درصد است در مقايسه با نرخ مشابه در آلمان كه  كمتر از يك درصد و در واقع 35/0 درصد است. اين كشور از سال ٢٠٠٨ به‌طور بارز دچار بحران اقتصادى است به همين دليل يك ائتلاف سه جانبه (شامل كميسيون اروپا، بانك مركزي اروپا و صندوق بين‌المللي پول) تشكيل شد تا به يونان كمك كند تا به وضعيت خود سروسامان دهد. اين كمك‌ها نيز به‌طور خلاصه تصويب وام‌هاى جديد در ازای قبول اصلاحات اقتصادى و بودجه‌اى در هزينه‌هاى بخش عمومى و ماليات‌ها و رفع انحصار‌هاى داخلى بود.

در سال ٢٠١٤ كه يك مرحله جديد شامل ارزيابي شوراي سه جانبه از پيشرفت كار آغاز شد و شوراي مزبور نظر داد كه حتي نيمى از اصلاحات پيشنهادى نيز عملى نشده است، در عكس‌العمل به اين جمع‌بندى، نخست‌وزير وقت يونان در يك مصاحبه اظهار کرد كه دولت يونان در مقابل درخواست‌هاى اتحاديه اروپا ايستادگى كرده است. البته اين مورد مشابه بسيارى ديگر از كشور‌هاى در حال توسعه است. در اين شرايط بحرانى منافعى كه در نتيجه گرفتار شدن كل مملكت ايجاد مي‌شود مانع انجام تغييرات اصلاحى است. مجله اكونوميست در شماره ماه مارس ٢٠١٤ نوشت كه دولت حتى نتوانسته فروش شير تازه در سوپرماركت‌ها را مجاز اعلام كند يا اجازه بدهد دارو‌هاى غيرنسخه‌ای در سوپر ماركت‌ها به فروش برسد و اين نمونه‌اى است براى نشان دادن ابعاد نفوذ گروه‌هاى ذى‌نفع در ايجاد تغيير. درسال انتخابات مامور ماليات موظف است سختگيرى نكند. اندازه اقتصاد زير زمينى بسيار بزرگ است و درنتيجه اصولا ماليات چندانى شناسایى نمي‌شود. بخش دولتى شامل تعداد زيادى موسسات ناكارآمد است، با پرداخت‌هاى قابل‌توجه حقوق و دستمزد در مقابل كار هيچ يا ناچيز. 

عوامل متعددی در ايجاد شرايط اقتصادى يونان دخيل هستند. مي‌توان گفت كه در درجه اول مردمى كه مى‌خواهند خوب زندگى كنند و راحت باشند و كار چندانى هم نكنند. لازمه اين شيوه زندگى وجود آن‌چنان دولتى است كه مشاغل غير مولد ايجاد كند و دست بسيارى را بند كند و اين نيروى كار هم ساعات كار هفتگى كمى موظف به حضور بر سر كار باشند. ديگر اين كه سن باز نشستگى را براي مردان به ٥٥ سال و براي زنان به ٥٠ سال تنزل دهد تا هم باز نشسته شده‌ها راحت باشند هم شغل براى بيكار‌ها فراهم شود كه جايگزين آنها شود. باز از اين هم بهتر اينكه خدمات اجتماعى هم ارزان يا مجانى باشد. آموزش ابتدایی تا دانشگاهى و خدمات درمانى و مانند آن. براى رفت و آمد خيل جمعيت خوش خيال به رستوران و ساحل و تفرجگاه و... و محل كار، يا بهتر بگویيم محل پارك كردن بخشى از نيروى انسانى هم حمل‌و‌نقل عمومى ارزان ايده خوبى است. يك چنين دولت مكرم، كمك به تغذيه و کمک به هزينه سوخت و غيره را هم از قلم نمي‌اندازد و در بودجه محاسبه مي‌كند.

مسوولان حكومتى هم كه تا اين حد به فكر رفاه مردم هستند نبايد از رفاه خود غافل باشند. مسافرت و تفرجگاه و هواپيما و كشتي و اتومبيل و ويلا و مانند آن و كمى پول توجيبى و مقدارى پول براى آينده خود و بچه‌ها در بانك‌هاى سوئيس و مانند آن. همان چيزى كه افراد ديگر فساد مالى مى‌خوانند.البته يك پرسش جزئى هم مى‌ماند و آن اينكه هزينه اين برنامه را چه كسى بايد پرداخت كند؟ در يك كشور بسامان، ماليات‌دهنده. و به دليل مقاومت ماليات‌دهنده در تامين حاتم بخشى‌هاى حكومتى، در كشور‌هايى كه بودجه از ماليات تامين مى‌شود اينگونه هزينه‌ها محدود و تحت كنترل و كم و بيش معقول انجام مى‌شود. اما براي كشورهایى مانند يونان مساله متفاوت بوده است چون كسى هم علاقه به پرداخت ماليات نداشت و آنچه بود هم درگير فساد بود.

يعني مامور ماليات به ماليات‌دهنده تخفيف مى‌داد و منافع، منصفانه بين دو طرف تقسيم مى‌شد و همه خوشحال. راه ساده‌اى كه باز مى‌ماند وام گرفتن از خارجيان بود و تامين مالى اين ميهمانى ملى از طريق وام. تا سال ٢٠٠٨ هم صنعت مالى جهان مشغول خلق اعتبار بود و بانك‌ها و موسسات مالى به دولت‌ها و شركت‌ها از جمله در يونان وام‌هاى كلان و راحت پرداخت مى‌كردند و يونانى‌ها هم مانند ايتاليایى‌ها و اسپانیایی‌ها و بسياري ديگر از اين خوان مهيا استفاده مي‌كردند تا اينكه زمان باز پرداخت اصل و فرع فرا رسيد و وام كهنه با نو جايگزين شد و بهره انباشته و جريمه ديركرد هم به اصل اضافه شد و روى سر جمع، بازهم بهره محاسبه شد. حاصل كلام اينكه در زمان بحران مالي ٢٠٠٨ معلوم شد كه كشور يونان داراي ٤٠٠ ميليارد دلار بدهي خارجي است و حدود ٨٠٠ ميليارد دلار بدهي صندوق‌هاى بازنشستگى و ساير موارد و اگر اين سرجمع را تقسيم بر تعداد يونانيان شاغل كنيم به‌طور متوسط هر فرد شاغل  ٢٥٠ هزار دلار بدهكار بود و اگر مجموع دارايى‌هاي مولد موجود را محاسبه می‌کردند سرانه آن  كسري هم از اين مبلغ نبود.

 البته اكثر مردم در مقابل اين بدهي سرانه كه سياستمداران به نيابت از طريق آنها ايجاد كرده‌اند، وقتي به خود نگاه مي‌كردند آهي هم در بساط نداشتند و آنگاه بود كه از خود مى‌پرسيدند كه اين پول‌ها چه شده است، البته ديگر بسيار دير بود. دو محقق موسسه كاتو، به نام‌هاي ميچل متروپولوس و تئودور پلاگيديس در مجله اين موسسه شماره پايیز ٢٠٠٩ مقاله‌اي دارند تحت عنوان «وايكينگ‌ها در يونان». در اين پژوهش به گروه‌هاى مختلف رانت‌خوار اشاره مى‌كنند كه آنها را  «وايكينگ» مي‌نامند (وايكينگ‌ها اقوام غارتگر اروپاى قرون وسطى بودند)؛ زيرا هر چه را از ثروت‌هاى ملى و عمومى ونهاد و سازمان‌ها و شركت‌هاى دولتى و بودجه دولت و بانك‌ها و صندوق‌هاى بازنشستگى ارزش به چنگ‌آورى داشته باشد به چنگ مي‌آورند و در اين راه هر سازوكار شفافيت و آشكار بودن را از ميان برمى‌دارند و آب را آنچنان گل‌آلود مي‌كنند كه تعقيب نابكارى‌هاى آنها امكان‌پذير نباشد و ديگر اينكه نظام حقوقي و قضايى را نيز به فلج كامل كشانده‌اند (رسيدگي به پرونده‌ها معمولا 10 تا 15 سال به طول مي‌انجامد) تا خلاف كارى‌ها و مفت‌برى‌ها امكان پيگيرى نداشته باشد.

در چنين شرايطى بود كه كار دولت آنتونيوس ساماراس به جايى نرسيد. در واقع هر سياستمدارى بخواهد به منافع اين گروه‌ها خدشه وارد كند با ابزارهاي خاص آنها روبه‌رو است. جرايد مربوط، احزاب، سنديكا‌ها، نمايندگان مجلس، قضات و وكلا، نظاميان  و باند‌هاي پشت پرده مختلف ذى‌نفع، ضامن عدم موفقيت اصلاحات هستند. دولت مزبور نه در سر وسامان‌آورى موفق بود و نه در دوام‌آورى.
 
 تظاهرات و تغيير سياسي در انتخابات جديد

ساماراس در ماه ژانويه امسال انتخابات را به رقيب خود الكسيس سيپاراس (Alexis Tsipras) باخت و حالا نوبت اين يكى است كه از ٢٦ ژانويه ٢٠١٥ نخست‌وزير شده است. نخست وزير جديد چپ‌گرا گفته است كه سياست رياضت اقتصادى كه توسط صندوق بين‌المللی پول و كشور‌هاي اتحاديه اروپا تحميل شده است را قبول ندارد و در خواست دارد كه نيمى از بدهى‌هاى يونان بخشيده شود و خانم مركل هم به سادگى گفته است نه!
پرسشى كه مطرح مي‌شود اين است كه چرا خانم مركل طرف بحث است؟ يكى اينكه اقتصاد‌هاى اتحاديه اروپا شامل برخى كشور‌هایی است كه اقتصاد‌هاى بسامانى دارند مانند سوئد، نروژ، دانمارك، هلند و بلژيك. ليكن مجموع اندازه اقتصاد آنها كوچك است و منابع قابل ملاحظه‌اى نمي‌توانند فراهم كنند. انگلستان كشور مضيقه است و براى اين‌كار‌ها هزينه چندانى نمی‌پردازد، گرچه زيركى بسيار در كارخود به خرج مى‌دهد. برخى ديگر مانند فرانسه هم به‌رغم نمايش ظاهرى، به زحمت اقتصاد خود را سر پا نگه مى‌دارند. كشور‌هاى متعدد ديگر اين اتحاديه 28 عضوى هم از ايتاليا گرفته تا ديگران دست طلب دراز كرده‌اند يا گاه و بيگاه مى‌كنند. مى‌ماند آلمان كه به نسبت از قدرت اقتصادى بالايى برخوردار است و امكان تجهيز منابع بيشترى را در اختيار دارد. مقامات آلماني هم گفته‌اند كاركنان اين كشور ساعات بيشتر و سال‌هاى بيشترى  كار مى‌كنند و ماليات مى‌دهند و مسوولان اين كشور نمى‌توانند پول ماليات‌دهنده آلمانى را به‌عنوان كمك هزينه به مردم يونان بدهند كه مى‌خواهند زود‌تر بازنشسته شوند و ساعت كمترى كار كنند يا براي  سازوكار‌هاى ناكارآمد و فسادآميز مصرف كنند.

به دليل فشارى كه به مردم يونان وارد شده در سال‌هاى اخير ناآرامى‌ها و تظاهرات خيابانى مختلفى به وقوع پيوسته است. اينكه مردم در اجتماعات شركت كنند براى آنها احساس خوبي است و آنچه در تظاهرات به‌عنوان شعار مورد توجه و تاكيد شركت‌كنندگان قرار مي‌گیرد از نظر روانى مورد تایيد عموم آنان است. همه شركت‌كنندگان در تظاهرات ضد رياضت اقتصادى، قبول ندارند كه تحمل رياضت كنند و اعتقاد دارند كه زندگى بدون تحمل مرارت ادامه داشته باشد و در این مورد کاملا هم‌دل هستند، اما كسانى كه انتظار مي‌رود هزينه اين شرايط را پرداخت كنند ممكن است هم عقيده نباشند.

به نظر مي‌رسد براي يونان راه گريزى قابل تصور نيست. راه اصلاحات چنانكه گفته شد بسته است. اقتصاد اين كشور عمدتا به توريسم وابسته است. تعداد توريست‌هایی كه از اين كشور ديدن مي‌كنند سالانه حدود 20 ميليون نفر است. در ظاهر امر اين تعداد، قابل ملاحظه به نظر مى‌رسد ليكن در مقام مقايسه همين تعداد از یکی از پارك‌های سرگرمى «دنياى ديزنى» بازديد مى‌كنند. به نظر مى‌رسد صنعت توريسم هم مثل مخابرات يا فيلم و موسيقى دستخوش تغيير باشد. يعني پيشرفت تكنولوژى تفريح‌های ديگرى را در مقابل مردم قرار دهد و سياحت آثار باستانى كه سرمايه تاريخى يونان است،  از اهميت كمترى برخوردار شود. از طرف ديگر وابستگي به يورو در واقع هزينه مسافرت به يونان را بيشتر از زمانى کرده كه يونان از پول مستقل برخوردار بود زيرا در آن شرایط ارزش پول كشور متناسب با وضع اقتصادي كشور تعيين مي‌شد و پول مستقل ارزش كمتری مي‌يافت و اين به رونق توريسم كمك مى‌كرد، اما در حال حاضر استفاده از يورو مانند برخورداري از يك پول بيش ارزش‌گذاري شده (over valued) است.  البته شايد يك كارت برنده در دست يونان قرار داشته باشد. تنزل اقتصاد اين كشور و بحرانى شدن آن و اخراج يا خروج  از واحد پول اروپایی، ممكن است بي‌ثباتي گسترده‌اى را در شبكه مالى جهانى ايجاد كند. ليكن مشخص نيست كه اين كارت تا چه حد مى‌تواند برنده باشد. 
 
 عمق مشكل يونان

در مجموع روزگار عجيبي است. مثل اينكه اگر راه‌هاي موفقيت ملت‌ها و مسير‌هاي بهروزی براي جوامع انساني معدود و محدود و تنگ و پرنشيب هستند و ليكن راه‌هاي فلاكت بسيار متعدد و فراخ و سراشيب به نحوي كه ملت‌ها به سادگي در آن می‌افتند و تا به خود بيايند مسير‌های طولانی را طی می‌كنند. طى كردن مسير موفقيت به‌كارگیری فكر و عقل و حسابگري را در حد اعلا طلب مي‌كند كه خود از منابع كمياب است و راه‌هاي سقوط فقط اندكي بي‌احتياطي و دورى از عقلانيت يا حتي لحظاتى غفلت و احساساتي شدن را لازم دارد كه فراوان است و وافر.

در سال‌هاي ٢٠٠٨ تا ٢٠١٠ كه موضوع بحران اقتصادی در سطح جهان ظاهر شد در هر كشوری يك عامل  به عنوان محور اين مسائل مطرح شد. در آمريكا وام‌هاي مسكن  بدون حساب و كتاب و در ايرلند بانكداري بدون كنترل و نظارت، در ايتاليا وام‌هاي دولتي و در انگلستان وام‌هاي خصوصي. از همه عجيب‌تر مورد يونان بود. گرچه در اين كشور باستاني عوامل مختلف دست به دست هم دادند ليكن يك رويكرد بود كه ماشه انفجار بخش مالى را كشيد. در اين كشور هم بحران در بخش مستغلات شروع شد. عامل مشكل هم در واقع يك بنیاد خیریه بود. به این نحو که یک بنیاد خیریه در کاغذ‌ها و مدارک قدیمی خود اسنادی را یافت که نشان می‌داد یکی از دولت‌های قدیم یونان یک دریاچه را به این بنیاد واگذار کرده است. با طی مراحل و اعمال نفوذ بسیار بالاخره دولت یونان پذیرفت که مالکیت آن دریاچه را از بنیاد خریداری کند و در مقابل آن از  زمین‌های اطراف شهر قطعات بزرگی را تحویل دهد. این شروع کار بنیاد خیریه در فعالیت‌های ملکی و تامین مالی حجیم بود که آن را به مهم‌ترين زمين بازان يونان تبديل کرد و فعاليت‌هاى آنها بود كه حباب مستغلات را ايجاد کرده و با تركيدن آن حباب ناگهان بخش مالى فرو ريخت و ساير مشكلات را نيز رونمايى كرد.

«احمدی نژاد، منهای رحيم و رحيمی!»عنوان مطلبی است که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله خود به قلم سید علی محقق به چاپ رساند:

تقریبا دیگر کمتر کسی در میل محمود احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت تردید دارد. او دو روز پیش سایت رسمی خود را با تبلیغات فراوان و عکسی با لبخندی بزرگ راه اندازی کرد.همزمان صفحات شخصی او در گوگل پلاس و اینستاگرام راه اندازی شد. احمدی نژاد که انگار نتوانسته بیشتر از دو سال دوری از سیاست و تریبون را تحمل کند، این روزها تلاش می‌کند که بیشتر از هر زمانی در انظار، جلسات عمومی، فضای مجازی و رسانه ها حاضر باشد. از این رو با انتشار یادداشت هایی در سایت تازه تاسیس خود و صفحاتی که در شبکه های مجازی راه اندازی کرده درباره مراحل تحقق جامعه اسلامی، سیاست ورزی یا حقیقت ورزی امام(ره) و کمال و تعالی انسان نظریه پردازی می‌کند. همزمان درباره ماجرای فساد اقتصادی و حکم زندان معاون اولش بیانیه می‌دهد و از او و اقداماتش برائت می‌جوید و به راحتی گذشته خود را کتمان می‌کند. همچنان به ارائه راهکار برای مدیریت جهان علاقمند است و درباره مسائل کلان سیاسی، اقتصادی، دیپلماسی و امور بین‌المللی نیز طرح و برنامه ارائه می‌کند. پایگاه اطلاع رسانی اش هم پر شده است از تیترهای عامه پسند و پوپولیستی که در هشت سال گذشته بارها از او شنیده ایم؛ «ما سینه و گلوی خود را برای نیزه های شما آماده کرده ایم»،« سکوت را ادامه می‌دهیم، اما ماه همیشه زیر ابر پنهان نمی‌ماند»، «چرا اینقدر ملت خود را تحقیر می‌کنیم؟» و...

همه شواهد مجازی نشان می‌دهد که احمدی نژاد به اتفاق یارانش هم به بهارستان سال 1394چشم دوخته است و هم به پاستور سال 1396. نکته مهم اما این است که یاران رئیس دولت سابق در دوران جدید سیاست ورزی و قدرت طلبی او چه کسان و چه طیف هایی هستند. در سالهای پایانی دولت نهم به تدریج گردو غبارهای موجود در جناح اصوگرا حول ریاست جمهوری احمدی نژاد فرو نشست و جنگ قدرتِ طیف های داخلی این جناح برندگان و بازندگان خود را شناخت. دگردیسی تدریجی احمدی نژاد در چهارساله دولت نهم باعث شد تا از اوایل سال 87 به بعد جمعی از اعضای کابینه و اطرافیان رییس جمهور، مشی اصولگرایی سنتی خود را بر حضور در قدرت وماندن در کنار رییس دولت ترجیح دهند و کناره بگیرند یا برکنار شوند. گروهی دیگر هم پا به پای رییس جدید خود از شالکه اصلی جناح سنتی خود فاصله گرفتند و به اصطلاح جبهه جدیدی را شکل دادند.عده ای هم کجدار و مریز، کار خود را پیش بردند وطی سالهای بعد هم دستی به جام قدرت داشتند و هم دستی به زلف باند...

در این دوران و تا سالهای بعد، تقریبا سه ضلع مشخص و متمایز از طیف‌های سیاسی اصولگرا حول محمود احمدی نژاد ماندگار شدند و مابقی یا طرد شده یا خود فرار را بر قرار ترجیح دادند. مهم‌ترین ضلع مثلث احمدی نژادی ها، از سالهای میانی دولت نهم تا پایان دولت دهم، حلقه اسفندیار رحیم مشایی و نزدیکان او بود. احمدی نژاد از همان ابتدای دولت دهم و در روزگاری که انگار دگریسی ش کامل شده بود، بیشتر از این که رویکردی مستقل اتخاذ کند یا برآیند تفکر جریانات سیاسی اصولگرا باشد، اصرار داشت که حلقه رحیم مشایی را نمایندگی کند. این حلقه که بعدها از سوی منتقدین جریان انحرافی نام گرفت تا انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 و واپسین روزهای دولت دهم، همه کاره پاستور و احمدی نژاد بود. پس از ترک قدرت هم سلسله جلسات اولیه یاران رییس دولت سابق عمدتا با محوریت این حلقه تشکیل می‌شد. اما از اواخر بهار امسال در تصمیمی جدید و به ظاهر عجیب به ناگهان اسفندیار رحیم مشایی غیب شده است. او که زمانی یار غار رییس دولت بود و فقط «سری از هم سوا بودند»، اکنون نه در کنار احمدی نژاد دیده می‌شود ونه اصلا خبری از او در سطح رسانه و افکار عمومی به گوش می‌رسد. مشخص نیست این غیبت، تصمیمی استراتژیک و عقیدتی از سوی احمدی نژاد است یا اقدامی تاکتیکی و موقتی برای جنگ قدرت پیش رو. اما درهرحال شواهد نشان می‌دهد که احمدی نژاد حداقل در ظاهر امر در روزها و سالهای آینده می‌خواهد جنگ قدرت جدید را بدون اصلی ترین یار خود کلید بزند. اما در هرحال به نظر می‌رسد بدنه اصلی حامیان او در دروان جدید همچنان همان مریدان اسفندیار خواهند بود.

طیف و ضلع دوم یاران محمود احمدی نژاد اما همان کجدار مریزهایی بودند که در طول پنج سال پایانی دولت محمود هم جام قدرت اسفندیارنشان را می‌خواستند و هم زلف جناح پیشین خود را رها نمی‌کردند. شاید بتوان محمدرضا رحیمی را برجسته ترین چهره این ضلع از مثلث اطرافیان احمدی نژاد دانست. رحیمی 17 خرداد 85در کسوت رئیس دیوان محاسبات و در حضور احمدی‌نژاد به نقل از یک سوری ناشناس! گفته بود: « اگر بنا بود بعد از پیامبر خاتم، پیامبری بیاید، آن احمدی‌نژاد بود.» سالهای بعد به تدریج رفاقت محمدرضا و محمود اوج گرفت و احمدی‌نژاد 3 سال و سه ماه بعد، در پاییز سال 88 او را به سمت معاون اول رییس‌جمهور برگزید. تابستان سال 90 و در روزهایی که زمزمه تخلفات اقتصادی رحیمی در اوج بود و رسانه ها از احضار او به دادگاه خبر می‌دادند، احمدی نژاد هشدار داد: «کابینه خط قرمزی است.» اکنون 8 سال و 8 ماه بعد از سخنان رحیمی و 5سال و 5 ماه بعد از صدور حکم معاون اولی او و 3 سال و 7 ماه پس از خظ قرمز اعلام شدن رحیمی دیگر نه رحیمی رفیقش را پیامبرگونه می‌داند و نه احمدی نژاد معاونش را شایسته و متعهد و نه هیچکدام خط قرمز آن یکی است. در حالی که محمدرضا رحیمی خود را برای رفتن به زندان آماده می‌کند، محمود احمدی نژاد در اندیشه بهارستان و پاستور است.

طیف سوم یاران احمدی نژاد اما کسانی هستند که نیم نگاهی به موسسه ای در قم و نیم نگاهی به نارمک دارند. به طور مشخص غلامحسین الهام و اکثریتی از طرفداران جبهه پایداری را می‌توان در این ضلع از یاران دیروز و امروز رییس دولت سابق قرار داد. آنها اگرچه به ظاهر از ضلع اصلی مثلث یاران احمدی نژاد تنفر دارند، اما از دیگر جاذبه های این چهره سیاسی شده و به خصوص قابلیت های احتمالی او برای بازگرداندن آنها به قدرت نمی‌توانند دل بکنند. این طیف در موسم هرانتخاباتی اصرار دارد که حساب دخل و خرج سیاسی و قدرت طلبی خود را از جناح سنتی اصولگرا جدا کند و احتمالا در انتخابات مجلس دهم و ریاست جمهوری دوازدهم آنها تنها راه پیش روی خود را در این می‌بینند که بار دیگر تخم مرغ های خود را در سبد احمدی نژاد بگذارند. ظاهرا این جریان امیدوار است که دوره دوم دگردیسی محمود احمدی نژاد شروع شده باشد و او به خویشتن خویش و همانی که در سال 1384 بود بازگردد.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را می خوانید که به مطلبی با عنوان« اثيرات منطقه‌اي درگذشت ملک عبدالله »نوشته شده توسط دکتر امیر مدنی احتصاص یافت:

درگذشت ملک عبدالله پادشاه کهنسال عربستان اگرچه تغییری ساختاری در معماری قدرت آل سعود را وعده نمی‌دهد، با این وجود می تواند راهگشای تغییراتی در سیاست‌های جاری درونی و منطقه‌ای كشور باشد. انتصاب وزیر كشورمحمد بن نایف به سمت جانشینی ولیعهد با ملاحظه بیماری‌های شاه كهنسال و محافظه كار جدید ملك سلمان، و شخصیت سیاسی بی‌طرف و خنثی ولیعهد مقرین، نایف را كه از نسل دوم «هفت سدیری» قدرتمند است، به شخصیت محوری و حاكم واقعی عربستان تبدیل می‌كند. ملک عبدالله با انتصاب برادر تنی خود مقرین به سمت جانشینی ولیعهد بر آن شده بود تا قدرت برادران ناتنی یعنی سدیری‌ها را محدود كرده، توازنی جدید را در تعادلات خانوادگی بیافریند. به باور كارشناسان با ملاحظه بیماری‌های چندگانه ملك سلمان، نیت ملك عبدالله آن بوده است كه قدرت بزودی یا مستقیما به مقرین برسد. اما اصرار محافل قدرتمند سعودی در حمایت از پادشاهی سلمان و تعیین محمدبن نایف به سمت جانشینی ولیعهد، كه هردو اصل سدیری دارند، نشانگر بازگشت محور قدرت به شاخه سدیری آل سعود و ناكامی تلاش‌های عبدالله است، بازگشتی كه به باور برخی كارشناسان نشان از كودتای درون كاخی و درون خانوادگی-قبیلگی دارد.

ملک عبدالله از بدو پادشاهی خود در سال 2005، به قصد تقابل با قدرت رو به افزایش ایران و دوستداران منطقه‌ای‌اش در خاورمیانه به سیاستی مداخله جویانه در امور دیگر کشورهای عربی-اسلامی روی آورده بود. از آنجا كه ساختار قدرت در عربستان مبتنی بر اقتصاد نفتی و تعادلات خانوادگی- قبیلگی و قرائت وهابی از دین اسلام است، این مداخله جویی‌ها تنها ازطریق حمایت از رادیكالیسم ایدئولوژیك و به كمك دلارهای نفتی میسر می شد، سیاستی كه منجر به پیدایش و تحكیم گروه‌های تروریستی سلفی-جهادی –تکفیری در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی و دیگر نقاط می‌شد.

سیاست‌های مداخله جویانه ملك عبدالله كه با دخالت در تحولات عراق، تونس، لیبی و مصرآشکار شده بود، با لشکرکشی به بحرین و دخالتهای گسترده در سوریه به اوج می‌رسید. البته پس از شکست سیاست‌های ماجراجویانه بندربن سلطان در سوریه در حمایت گسترده از گروه‌های سلفی- جهادی – تکفیری كه به ظهور داعش انجامید، ملک عبدالله علیرغم باور به ادامه حضور و دخالت از طریق گروه‌های رادیکال سلفی، با حفظ بندر بن سلطان در نهادهای امنیتی، پرونده سوریه آل سعود را در سال2014 به وزیر كشور وقت محمدبن نایف واگذارکرده بود. با تحویل گرفتن پرونده سوریه، نایف بر آن شده بود تا با كاهش حمایت از گروه‌های تروریستی روانه گشتن خیل بیشمار جهادیون سلفی تكفیری سعودی را محدود سازد و با نزدیك شدن به «ارتش آزاد سوریه» روابط را با آمریکا بهبود بخشد و در اقدام مشترك برضد داعش شركت جوید. اگرچه كاهش حمایت از تروریسم و محدودسازی اعزام جنگجویان به سوریه به علت خروج این گروه‌ها از كنترل و به دلیل ترس اساسی از بازگشت این جنگجویان به عربستان بود، اما خط مشی نایف نسبت به سیاست‌های بندر ابن سلطان در حمایت از تروریسم دارای وخامتی كمتر بود.

به باور كارشناسان، محمدبن نایف که از نسل دوم شاهزادگان سعودی است دارای رگه‌هایی ازعملگرایی و پراگماتیزم می‌باشد و علی‌رغم عمل درچارچوب کلی سیاست‌های مبتنی بر تهدید منافع ایران، دریافته است که قدرت و نفوذ ریشه‌دار منطقه‌ای ایران فراسوی آرایش سیاسی این یا آن لحظه تاریخی، دلایل استوار تاریخی- فرهنگی- مدنیتی و ژئوپولیتیكی غیرقابل انکاری است که باید به گونه‌ای با آن کنار آمد. در همین راستا، مرد قدرتمند جدید، محمد بن نایف سیاست عربستان را به پذیرش نسبی نقش ایران درعراق و یمن سوق داده است.آقای نایف به گونه‌ای عملگرایانه با تغییرات مورد حمایت ایران درعراق (عبورازمالکی به عبادی) و در یمن( افزایش قدرت حوثی‌ها) کنارآمده است. ظهور ماشین آدمكشی داعش و گروه‌های همانند درعراق و سوریه و دیگر نقاط و یورش آنان به زهدان زایشی وهابی خود که منافع آمریکای پرزیدنت اوباما را نیز مورد تهدید قرار می‌دهد، نایف عملگرا را احتمالا به این نتیجه می‌رساند که باید به توافقات بیشتری با تهران دست یابد. در همین چارچوب سیاسی نایف احتمالا در می‌یابد که بدون مشارکت تهران، بحران لبنان نیز به سوی حل شدن گام برنخواهد داشت.

با سلامت لرزان شاه محافظه كار جدید و شخصیت سیاسی خنثی و بیطرف ولیعهد مقرین و حذف بندر بن سلطان تحت فشار کاخ سفید از تمامی نهادهای تصمیم‌گیری امنیتی، چهره شاخص معماری سیاست جدید و آینده عربستان شاهزاده محمدبن نایف از نسل دوم شاهزادگان سعودی و خط مشی غیر ایدئولوژیك و عملگرایانه وی هستند، عملگرایی‌ای که در انطباق با سیاست آمریکا، می‌تواند راهگشای تحولات منطقه‌ای جهت کاهش بی‌امنیتی و ایجاد صلح و ثبات و تثبیت بازار نفت باشد ؛ صلح و ثباتی که تلاش‌ها را به عرصه حیات و مبارزات مدنی متوجه ساخته و اصحاب خشونت‌های گوناگون را منزوی خواهد ساخت.



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار