از دعوای تلخ شکر بین وزارت خانه صنعت، معدن و تجارت و جهاد کشاورزی شروع می کنم. وزارت جهاد کشاورزی اعلام کرد که از فروردین امسال درخواست خود را مبنی بر ممنوعیت واردات شکر به وزارت صنعت ارائه کرده است اما این وزارتخانه به موضوع بی توجه بوده است لذا واردات بی رویه شکر، موجب شده است تولیدات داخل در انبارها بماند و آسیب جدی به کشاورزان و کارخانه داران زنجیره تولید شکر وارد شود. البته می توان قصه را از قبل تر هم دید وقتی کاهش ناگهانی تعرفه واردات شکر در ابتدای دولت نهم موجب افزایش 5 برابری واردات شد و بعد از آن همواره تولید داخل کمتر از واردات بود. کمی قبل تر ماجرا برای برنج داخل هم تکرار شد. در حالی که دبیر انجمن حمایت از برنج اعلام کرد که یک میلیون تن برنج تولید داخل در انبار است و واردات بیش از حد برنج عرصه را بر برنج مرغوب داخلی تنگ کرده است قائم مقام وزیرصنعت از حمایت از مصرف کنندگان و لزوم ذخیره احتیاطی در مورد کالاهای استراتژیک مثل برنج گفت. ضمن آنکه طبق آمار ارائه شده توسط خود قائم مقام وزارت در مورد نیاز به برنج و تولید و واردات نیز بیش از 0.5 میلیون تن اضافه عرضه در تقاضا مشهود بود. قصه در مورد میوه هم مدتهاست تکرار می شود. بارها اتفاق افتاده که ناهماهنگی وزارت خانه های متولی تولید- جهاد کشاورزی- و واردات و تنظیم بازار – وزارت صنعت- موجب در انبار ماندن مرکبات داخلی شده است. البته در اتفاق اخیر علت واردات بیش از حد میوه های لوکس، قاچاق اعلام شد.
از سوی دیگر کشاورزی به خاطر قاچاق گسترده سموم به کشور- که در پی خصوصی سازی نهادهای متولی تولید و توزیع سم قوت گرفت- نیز آسیب های جبران ناپذیری دیده است چنانچه علاوه بر تخریب زیست بوم و مشکلات بهداشتی، بازارهای با استاندارد بالا مثل اروپا بسیاری از محصولات ایران را فاقد استاندارد دانسته و واردات آن را منع کرده اند. در این شرایط سه سناریو مطرح است:
1 -چنانچه مشکلات فوق فقط به خاطر ناهماهنگی و اختلاف نظر بین مسئولان نهادهای مختلف است آیا لازم نیست با اجرای صحیح قوانینی مثل قانون انتزاع وظایف یا ایجاد ساختارهای مستقل و پاسخگو، از این ناهماهنگی های ویرانگر جلوگیری شود تا معیشت کشاورزان به مخاطره نیفتاده و مشکلاتی نظیر مهاجرت و حاشیه نشینی و . . . ایجاد نگردد؟
2 - بعضا اعلام شده است که تسهیل در
واردات کالاها- مثل کاهش تعرفه واردات- به دلیل کاهش مزیت قاچاق و مبارزه با آن
انجام شده است. اما شواهد نشان نمی دهد مزیت قاچاق فقط با حذف تعرفه از بین برود
چراکه هزینه های دریافت استانداردهای تولید و حمل ونقل در بسیاری از اجناس قاچاق
باز هم برای آنها مزیت ایجاد خواهد کرد. لذا راه مبارزه با قاچاق ایجاد زیرساخت های
قوی برای نظارت و کنترل، یا طرح های ردیابی کالا است. واقعیت آن است که توسعه زیرساخت
های نظارتی و مبارزه با قاچاق اجتناب ناپذیر است چرا که در مواردی چون سموم، کاهش
تعرفه برای مبارزه با قاچاق بی معنی است. 3 -در صورتی که گفتمان غالب در دولت ها، حرکت به سوی تجارت آزاد و از رده
خارج شدن تولیدات غیرقابل رقابت با محصولات خارجی است – چنانچه در تمام دولت های اخیر
ظاهرا این گفتمان غالب بوده است- آیا لازم نیست که زیرساخت ها و نهادهای لازم برای
آزادسازی فراهم آید تا آزادسازی باعث فاجعه نشود چنانچه در روسیه رخ داد؟ ثانیا آیا
باورمندان به تئوری های آزادسازی، نگاهی به کنترل های شدید دولت هایی مثل انگلیس یا
آمریکا برای حمایت از تولید داخلی در برهه هایی از تاریخ نمی اندازند؟ نکته آخر
آنکه چرا تولید خودرو در کشور همواره مورد حمایت شدید تعرفه ای بوده است و تئوری
رقابت پذیری فقط نصیب محصولات کشاورزی میگردد؟
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«ضرب شست حزب الله»در ستون یادداشت روز خود به قلم سیدهادی سیدافقهی به چاپ رساند:
قضیه هم اکنون، برای بسیار از خانوادههای طبقه متوسط شهری ما، بازی اینترنتی «جنگ قبایل» (Clash of Clans) به یک معضل بدل شده است، و نوجوانان و جوانان را رویاروی والدین خود قرار داده است. میلیونها نفر در سراسر دنیا، و بویژه در ایران، مشتری بسیار ویژهای برای بازی «کلش آو کلنز» هستند. آن همه بویژه و این همه بسیار، از آن روست که یک بازی بیست و چهار ساعته که هر لحظه جدایی از آن میتواند با خسارات زیادی همراه گردد، و دانش آموزان معتاد به آن، حتی آماده شدهاند تا برای نباختن و کسب درآمد از فروش فتوحات قبایلی خود، تحصیل خویش را ترک نمایند، با یک کارد آشپزخانه در مقابل والدین خود قرار گیرند، و مصرانه به جای هر کار مثبت دیگری، مصروف و متمرکز بر این بازی شوند.
این بازی در رده اعتیاد آورترین بازیهای دیجیتال قرار گرفته است، و در تمامی پروتکلهای دیجیتال، اعم از ویندوز، آی. او. اس. و اندروید، به شدت در حال پیگیری است. این بازی هم اکنون در صدر جدول پر درآمدترین بازیهای اپ استور اپل و پلی استور گوگل قرار دارد، و همین طور بالا میرود و به الگویی برای سایر بازیهای دیجیتال تبدیل شده است.در آمد حاصل از این بازی برای استودیوی فنلاندی «سوپر سل»، در سال 2014، با رشدی خیره کننده، معادل یک ممیز هشت دهم میلیارد دلار بوده است، و این میزان، تنها مربوط به درآمد شرکت سازنده است، و دخل بازی بازان از فروش دستاوردهای بازی خود به کسانی که خواهان سعود سریع به سطوح بالاتر بازی هستند، وجه بسیار جذابی برای بازی بازان و از جمله بازی بازان جوان و نوجوان ایرانی و چینی ساخته است.
و والدین ایرانی سر در گماند که باید با این چالش دشوار چه کنند؟ فرزندان آنها به رغم همه شیوههای شناخته شده پیشین، سبکی نامأنوس برای زندگی آینده خود انتخاب کردهاند؛ بازی کن، زندگی کن!
تزهایی در تحلیل قضیه
تز اول: نوجوانی که از خانواده برخاسته، آن را مزاحم «پیشرفت مجازی» خود میبیند. استفاده از اینترنت در گسترش توانمندیهای فردی، نحوی شمشیر دو لبه است؛ از یک سوی، فردیتِ فربه شده، ساختارهای اجتماعی را به استهزا میگیرد، و در سوی دیگر، ساختارهای اجتماعی تضعیف شده که بخش مهمی از توانمندیهای فردی را تشکیل میدهند، با تضعیف خود، فردیتها را هم به نحیفی میکشانند.
تز دوم :در کنار مثال «کلش آو کلنز»، یک نمونه شناخته شده و کلاسیک این وضعیت متناقض در مورد اینترنت، معضل «کپی رایت» است. از یک سو، استفاده از اینترنت به عنوان بستر انتشار اطلاعات، موجبات سهولت بالایی در مبادله و بهره برداری از اینترنت را پدید آورده است، ولی در سوی دیگر، افراد، در هراس از سوء استفاده از اطلاعات خود، با محدودیتهای بسیار مواجه میشوند.
تز سوم : منظور از گوشزد نمودن این نمونه آن است که دریابیم که گسترش اینترنت، به معنای دگرگونی عمیق زمینه اجتماعی، از چیزی است که بشود بر مبنای زیر بناهای یکپارچهای که تا کنون درک میشد، درک و تحلیل کرد.
تز چهارم:وقتی اغلب مردم پذیرفتند که رویدادهای اسرارآمیز آیندهای که در رایانه و شبکه رقم میخورد، لا اقل برای آنها قابل تحلیل نیست، زمینه برای نحوی «تقدیرگرایی جدید» فراهم میآید. ما در دنیای تکنولوژیک رایانه، انگار، بدون هیچ انتخابی مشارکت میکنیم. از هر یافته نوین تکنولوژیک که برای ما «تقدیر» شود، بدون آنكه خود بخواهیم استفاده میکنیم. گاهی از آنها راضی هم نیستیم، ولی برای آنكه از دنیای متعارف بیگانه نشویم، مجبوریم از آنها استفاده کنیم و در آنها تبحر یابیم. در واقع، از آنجا که نمیتوانیم روندهای تکنولوژی را به درستی و دقت درک کنیم، بدون آگاهی شخصی، خود را با آن هماهنگ میکنیم. این وضع و حال امروز جوانان ماست.
تز پنجم:بدین ترتیب، تکنولوژی جدید اطلاعات، که در بدو امر ایدئولوژیها و عقاید سنتی را به عنوان تبعیتهای کورکورانه مذمت میکرد، رفته رفته به دلیل بالا رفتن فوق العاده غموضها و پیچیدگیها و چند جانبگی ها و تمایزها، خود در قامت یک ایدئولوژی و سنت جدید سر بر میآورد. برای جوانان امروز، تکنولوژی جدید اطلاعات، نه تنها به طور ضمنی، مستلزم شکل گیری نحوی «ایدئولوژی و سنت جدید» گردیده است، بلکه تقدیر جدید را به سطح اتحاد شرکتهای چند ملیتی برای خوراندن قطره چکانی تکنولوژی و کنترل دولتهای بزرگ تفویض کرده است.
تز ششم : این تقدیرگرایی در قیاس با تقدیرگراییهای پیشین و منوط به سنت، متفاوت است، چرا که به لحاظ اخلاقی مخربتر است؛ مردم تقدیر زده، عنصری از آگاهی در مورد کلیت موضوع را هم در خود نمییابند. آنها شواهد متعددی در دست دارند که نشان میدهد که لااقل تا کنون، کلیت روندهای تکنولوژی برای محیط زیست طبیعی و اجتماعی و سلامت شخصی مردم، بیشتر مضر بوده است یا مفید، و معلوم نیست که در آینده چه فتنههایی از آن برخیزد. این، به رغم اطمینانی است که در گذشته، مردم نسبت به منابع تقدیر در خود مییافتند. حتی ارتباط ما با آخرین دستاوردهای تکنولوژی اطلاعات از جنس «ریسک» یا «مخاطره محاسبه» شده هم نیست؛ چرا که کم و بیش محاسبه قابل اعتنایی میسر نمیباشد.
تز هفتم: در همین حال، که ظاهراً ادامه کار با اینترنت، مخرب و دشوار به نظر میرسد، اما مردم، مجدانه مشارکت در اینترنت را ادامه میدهند، و در این مشارکت اجتماعی به مثابه یک الزام اجتماعی، «استقلال گرایی» مقصر است. «افراد اینترنتی» میخواهند با ایجاد یک زندگی پر و پیمان و جدا برای خود، قدری از نا امنی اطراف خود بکاهند. آنها سر خود را در مشغولیت اینترنت فرو میکنند تا از واهمه این ارابه بی مهار و افسار گسیخته، خلاصی یابند.
تز نهم: رکود انگیزههای انسانی در میان «افراد اینترنتی»، در کنار این مطلب که برای اولین بار در طول تاریخ، اقتصاد اطلاعاتی در سایه وفور ناشی از اتوماسیون کارها و تحقق آرزوی کنترل، میتواند برای بخشی از جمعیت جهان «فراغت» را به نحو عمده ای جایگزین «همکاری در زندگی اجتماعی» کند، مشعر به این مطلب خواهد بود که دو اتفاق به موازات هم پیش میروند؛ ضعف در زندگی اجتماعی و فرو رفتن افراد در نحوی زندگی فردی که عمیقاً مشکوک و نامطمئن است. این، وضعیتی است که هم اکنون در کشورهای فوقانی هرم اقتصاد جهانی به علاوه ممالک حائز منابع سرشار انرژی، کم و بیش رخ داده است.
تز دهم:ز یک دید وسیعتر، نابسامانی فعلی، محصول این تأخر اجتماعی و فرهنگی است، و با عبور از آن، میتوان توقع داشت که انگیزههای انسانی در راستای تعاریف جدیدی، که بویژه، حول مفاهیم تقسیم کار بین انسان و ماشین شکل خواهد گرفت، باز تعریف شوند و به حرکت در آیند.
از یک دید وسیعتر...
آیا اینترنت، آغاز نحوی روند انحطاط تمدنی است؟
نه ...
نه؛ نمیتوان به سادگی به چنین نتیجهای رسید. در یک تحلیل مرسوم اقتصادی، وضعیت فعلی رکود جهانی، نشانههای آغاز یک انحطاط بزرگ تمدنی محسوب میشود، چرا که سرمایه، به عنوان نیروی محرکه نوآوری، در فقدان انگیزههای انسانی برای سرمایه گذاری، به چرخههای غیر تولیدی افتاده است؛ اما، در ریشه، رکود فعلی به دلیل عدم انطباق ساختارهای اجتماعی و انگیزههای انسانی با پیچ تکنولوژیک بزرگی است که با پیشرفت شگرف فناوری رایانه رخ داده است.
یک دید تازه به اینترنت میتواند این باشد که اینترنت را به مثابه یک واکنش اجتماعی نسبت به یک الزام اجتماعی بنگریم. نحو استقبال از اینترنت، طوری است که گویی جامعه مدتها در انتظار آن بوده است، که ناگهان فرا رسیده. اینترنت، فقط یک تکنولوژی جدید نیست؛ چیزی بیش از آن است. میتوان استدلال کرد که اینترنت، به عنوان سیستم گستردهای از ارتباطات، گرهها و شبکه، به راحتی قابل تقلیل به یک تکنولوژی جدید صرف نیست. شبکه اینترنت، نحوی هستی شناسی عجیب و غریب ایجاد میکند که به مردم اجازه میدهد برای به دست آوردن تقریباً هر چیزی، همه جا باشند. اینترنت یک تکنولوژی ویژه انعطاف پذیر است، و مردم میتوانند بر بستر شبکه، عمیقاً عمل اجتماعی خود را مورد تجدید نظر و تأمل مکرر و مستمر قرار دهند، و به طیف وسیعی از نتایج بالقوه اجتماعی منجر کنند.
ژان پل سارتر، نویسنده و اندیشمند شهیر فرانسوی در یکی از بخشهای نمایشنامه «شیطان و خدا» از قول شخصیت اسقف اعظم در آن نمایشنامه مینویسد: «وقتی پیروزی را شرح بدهند معلوم نمیشود که فرقش با شکست کدام است»! این جمله، در منظومه فکری سارتر به عنوان یک متفکر «اگزیستانسیالیست» البته گویای اصالت و اولویت «کنش انسانی» بر هرگونه ادراک از آن کنش است؛ اما فارغ از آن، این جمله، به شکل متناقضی، گویای حال و روزِ این روزها - و تقریبا تمام چهارسال گذشته - کشور مصر نیز هست. سومین سالگرد پیروزی انقلاب 25 ژانویه 2011 مردم مصر، در حالی طی میشود که مصر، همچنان آماج کشمکش و مجادله بر سر اهداف این انقلاب است. برخورد خونبار پلیس و نیروهای نظامی مصر با مردمی که خواهان گرامیداشت انقلاب شان هستند؛ تصویری بوده است که در طول چهارسال گذشته، هربار که جماعتی با این هدف، در خیابانهای قاهره و دیگر شهرها جمع شدهاند؛ تکرار و تکرار شده است. اینکه انقلاب 25 ژانویه مصر، موضوع مناقشهبرانگیزی در این کشور باشد؛ چندان عجیب نیست. انقلاب مصر، البته از ابتدا به واقع، گویای یک دگرگونی سیاسی تمام عیار بود و از این لحاظ، نمونه بیبدیلی در موج تحولات سیاسی موسوم به «بهار عربی» به شمار میرفت.
کوتاه سخن آنکه، این موضوع که اصولا اجماعی کامل، بر سر درستی انقلاب و کارآمدی نظم پسا انقلابی در مصر، هنوز به وجود نیامده است؛ چندان خلاف انتظار نمینماید. آنچه از انقلاب مصر، یک «نمونه عجیب» ساخته و آن را شایسته تفکر و تأمل قرار داده است؛ این است که انقلاب مصر، تا کنون به هیچ عنوان «پیروز» نداشته است.