این چارچوب به نظر آشنا نمی رسد؟ اگر با خواندن پاراگراف اول احساس دژاوو به شما دست داد، اصلا عجیب نیست. این داستان با تغییراتی مشخص در عراق، افغانستان، لیبی، سومالی، سوریه و اکنون در یمن به وقوع پیوسته است. ایالات متحده در همه این موارد برای مبارزه با تروریست ها و سازمان دهی مجدد سیاسی در این کشورها از نیروی نظامی و اقدامات مخفیانه استفاده کرد. دخالت امریکا در همه این موارد اوضاع بد را بهتر نکرد و حتی اغلب اوضاع را بدتر کرد. با این حال با وجود این رشته شکست های متوالی به نظر نمی رسد که هیچ مقام رسمی متوجه شده باشد که برای مقابله با این اتفاقات راه اشتباه را برگزیده ایم.
حوادث این روزهای یمن به ویژه در این زمینه می تواند بسیار آموزنده باشد. یمن فقیرترین کشور جهان عرب و کشوری است با تاریخی مملو از دسته بندی های سیاسی و دخالت های خارجی. در دهه 1960 جنگ داخلی تلخی در آنجا رخ داد و در نهایت جمال عبدالناصر مصر در تلاشی بیهوده و البته پرهزینه برای حمایت از نیروهای انقلابی 50 هزار نیرو به آنجا اعزام کرد. این کشور در سال 1967 به دو قسمت رقیب شمالی و جنوبی تقسیم شد و جمهوری خلق دمکرات یمن که وابسته به شوروی بود برای 20 سال و اندی بر آن حکومت کرد. این دو کشور در سال 1990 توافق کردند که با یکدیگر متحد شوند اما اختلافات اساسی باقی ماند و حکومت سرکوبگر و فاسد علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق را با چالش های زیادی روبرو ساخت. یمن تا به امروز یک جامعه قبیله ای باقی مانده است و همچنین تبدیل به خانه ای برای القاعده در شبه جزیره عرب شده است. القاعده همان گروه تروریستی که چندین بار حملات سازماندهی شده ای را علیه امریکا و دیگر کشورهای غربی انجام داده است.
شگفت آور نیست که بخش عمده ای از سیاست ضد تروریسم ایالات متحده بر یمن متمرکز شده است. ایالات متحده مکررا با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین حملاتی را علیه این شاخه القاعده انجام داده است؛ از جمله کشتن امام انور العولقی در سال 2011. زمانی که در همان سال اعتراضات مردمی علیه صالح آغاز شد، امریکا به برکناری وی کمک و همچنین از جانشین وی، عبده ربه منصور هادی پشتیبانی کرد. اما هادی روز پنجشنبه بر اثر فشار جنبش حوثی ها که پایتخت را تصرف و کاخ ریاست جمهوری را محاصره کرده بودند محبور به کناره گیری شد. این گروه خواستار توزیع عادلانه تر منابع یمن است.
خبر خوب این است که حوثی ها دشمن القاعده سنی هستند؛ اما خبر بد این است که آنها نیز با ایالات متحده خصومت دارند و بر اساس گزارش ها مورد حمایت ایران هستند. در حالی که دولت تضعیف شده است خطر وقوع یک جنگ داخلی جدید فزونی می یابد. همانطور که جمال بن عمر، فرستاده سازمان ملل در یمن روز گذشته گفت: "ما در سرزمینی ناشناخته هستیم."
من کارشناس مسائل پیچیده سیاسی یمن نیستم اما در اینجا درس هایی از این پرونده وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. این درس ها هشدارهایی جدی به طرفداران پر و پا قرص مداخله نظامی می دهد که هنوز معتقدند مقامات امریکایی می توانند از واشنگتن با استفاده از چند هواپیماهای بدون سرنشین، تعدادی نیروی زبده نظامی و صرف پول آنچه را که در نقاط دور افتاده دنیا می افتاد را کنترل کنند.
اولین درس این است که ایالات متحده فاقد فهم دقیق و سطح بالایی از بسیاری از این جوامع و به خصوص آن جوامعی که از نظر تاریخی، فرهنگی، شبکه های اجتماعی و آرمان هایشان کاملا با ما متفاوت هستند، است. مدیریت فرایندهای سیاسی و اجتماعی در مکان هایی که ما انها را به خوبی می شناسیم (مانند خود ایالات متحده) به اندازه کافی دشوار است؛ بنابراین انجام مهندسی اجتماعی از این دست، در جاهایی که فهم ما از آن محدود است به شدت دشوارتر است. غیر ممکن است که بدون شناخت دقیق محلی بفهیم که از کدام رهبر حمایت کنیم یا در مقابل کدام یک بایستیم، یا اینکه افراد صالح را از ناصالح تشخیص دهیم. علاوه بر این در صورتی که خارجی ها بازیگران محلی، آئین آنها یا روابط متقابل پیچیده میان گروه های مختلف را نشناسند نمی توانند تاثیر مورد نظر مداخله خود را بگذارند و از عواقب غیرمترقبه آن شگفت زده خواهند شد. دولت سازی و مهندسی اجتماعی زمانی که زمینه و بازیگران آن را بشناسیم به اندازه کافی دشوار است؛ زمانی که نمی شناسید ماموریتی احمقانه است.
درس دوم که مداوما فراموش شده این است که نیروی نظامی ابزاری خشن است که همیشه اثرات ناخواسته ای تولید می کند. شکی در این نیست که حملات پهپادهای امریکا و دیگر فعالیت های نظامی تعداد زیادی از اعضای القاعده را نابود کرده است؛ اما مشکل این است که این حملات موجب مرگ تعداد زیادی از مردم بی گناه یمن، افزایش همدردی با القاعده در برخی حلقه ها و تغییر افکار عمومی مردم یمن علیه ایالات متحده شده است. در حالی که تعداد قابل ملاحظه ای از مقامات سابق ایالات متحده و کارشناسان دیگر خواستار بازبینی مجدد بنیادی رویکرد ایالات متحده شده اند اما نشانه ای از اثرگذاری چنین هشداری نیست.
سوم؛ حتی حسن نیت پشت مداخله خارجی اغلب باعث تقویت فسادی می شود که دولت های محلی را منفور و بی اثر می کند. زمانی که ایالات متحده و دیگر کشورهای کمک کننده شروع به توزیع پول میان گروهی از افراد مورد نظر خود را می کنند، این افراد همواره وسوسه می شوند که مقداری از این پول (اگر نه همه آن را) غارت کنند. این مورد درباره زمانی که صالح در یمن حکومت می کرد و در عراق و افغانستان نیز صدق می کند. واقعیت غم انگیز این است که گاهی اوقات واقعا ابزارهای زیاد موثری برای شکل دادن سیاست یک کشور به شیوه مناسب وجود ندارد. در این موارد هویج های با حسن نیت و چماق های زیرکانه آنچنان اثر مثبتی ندارند.
چهارم؛ سیاستمداران سرزمین های دیگر آن چیزی را که ما می خواهیم بشنویم به ما خواهند گفت، چه درست باشد چه نباشد. این واقعیت به خصوص در مورد متحدان مختلف ایالات متحده در خاورمیانه که به شدت تلاش می کنند تا ایالات متحده را وارد نزاع های منطقه ای خود کنند صدق می کند. صالح سالها در یمن با این ادعا که دشمن سرسختی برای القاعده است حمایت امریکا را برای خود بدست آورده بود در صورتی که واقعا مشخص نیست که وی واقعا کار زیادی برای حل این مشکل انجام داده بود یا نه. و زمانی که ما به موفقیت مورد نظر آنها متعهد می شویم بیشتر اهرم های خود را از دست می دهیم.
آخرین درس در حقیقت خبر خوبی است: مداخله غیرسازنده ما در خاورمیانه بزرگ احتمالا غیر ضروری است. با اینکه برخی محافظه کاران از ظهور "امپراتوری ایران" سخن می گویند اما در حقیقت آنچه در یمن اتفاق می افتد برای امنیت ایالات متحده مهم نیست. القاعده یمن برای انجام عملیات های کوچک علیه امریکا و متحدانش تلاش های کرده است و احتمالا سر و صدای رسانه ای آنها درجاتی از همدردی را بین مسلمان به حاشیه رانده شده در اروپا و دیگر نقاط جهان را به همراه خواهد داشت. اما خطر واقعی که این عملیات ها ایجاد می کنند اندک است و بهترین پاسخ به آن این است که به مداخله خود در این کشورها پایان دهیم چرا که این کار تنها برای آنها هواداران بیشتری تولید می کند. در عوض بهترین پاسخ، کار اطلاعاتی خوب به سبک قدیمی، تبادل اطلاعاتی موثر با متحدان کلیدی، دفاع هوشیارانه ایالات متحده از خودش و کاهش چشمگیر حضور در آن قسمت از دنیاست.
به خاطر داشته باشید که ما با مشکل تروریسم سر و کار داریم مخصوصا اینکه امریکا مکررا در خاورمیانه بزرگ مداخله کرده است. ما برای کاهش این مشکل سیاست هایی که به تولید این اتفاق کمک کردند را تغییر ندادیم، مخصوصا زمانی که مداخلات با حسن نیت ما اوضاع را بدتر کرد نه بهتر. "صدمه ندیدن"، اصل خوبی است و آخرین فصل غم انگیز در یمن شاهد و مدرکی دیگر برای تصدیق این موضوع است. تنها سوال این است: آیا کسی در واشنگتن نگاهی به آمار اخیر انداخته و کار بر روی رویکرد جایگزینی را اغاز کرده است؟
منبع: فارن پالیسی