به همین دلیل سعودیها با قرار دادن تنها یک شرط برای پذیرش گفتوگو و مذاکره درباره پرونده سوریه، نشان دادند که به سمت شخصی کردن راه حلهای سیاسی برای بحران سوریه هستند، شرطی که در برکناری «بشار اسد»، رئیس جمهوری سوریه پیش از گفتوگو درباره موضوعات دیگر نمود پیدا میکند.
موضع عربستان سعودی در قبال بحران سوریه، هیچگاه بیجهت یا براساس کوتاه نگری سعودیها اتخاذ نشده است، بلکه این موضعگیری تاکید میکند که ریاض بازیگری تاثیرگذار در پروندههای منطقهای است.
اما در عین حال منطق به ما میگوید که عربستان صرفا ابزاری در دست واشنگتن برای تحقق خواستههای آمریکاییها همچون دیگر شیوخ عرب حوزه خلیج فارس هستند که هیچ منافع یا وجوه مشترکی با یکدیگر جز در یک امر ندارند و آن، تلاش خاندانهای حاکم بر این کشورها جهت حفظ تاج و تخت خویش است و براین اساس میتوان به دلایل سوق یافتن عربستان سعودی با توجه به نقش این کشور در جهان و توانمندیهای استراتژیکش جهت اقدام به ریسک در برخی امور پی برد، بویژه صادرات نفت که 90 درصد از درآمد ملی عربستان سعودی را تشکیل میدهد تا در مقابل با این حربه بر کشورهایی همچون ایران و روسیه فشار آورده و آنها را به دادن امتیاز در 2 پرونده بحران سوریه و هستهای ایران وادار کند.
این اقدام در واقع بیانگر توافق پنهانی آل سعود و رژیم صهیونیستی بر ضرورت تفکیک و فروپاشی محور است که با دستیابی به این هدف قضیه فلسطینی نیز به پایان راه خود خواهد رسید.
اما سود نهفته در پس این اقدام برای خاندان سعودی گرفتن تضمینهای لازم از سوی آمریکا جهت باقی ماندن در عرصه قدرت آن هم در زمانی است که عربستان شاهد تشدید منازعات میان شاهزادگان سعودی برسر میراث پادشاه این کشور پیش از مرگ وی است و دادن این تضمین تنها بواسطه لابی یهودی – صهیونیستی امکان پذیر است که بر عرصه تصمیمگیریها در آمریکا حاکم است
براین اساس توسل جستن به برکناری بشار اسد از منصبش تنها تضمین برای تغییر شکل و ساختار نظام در سوریه شمرده میشود و در صورتیکه این تغییر رخ دهد، معنای آن به قدرت رسیدن نیروها و طرفهای هم پیمان عربستان به قدرت در سوریه است که تغییر سیاستهای داخلی و خارجی دمشق را درپی خواهد داشت و این تغییر بیشک بر نظام سیاسی حاکم بر لبنان و عراق نیز تاثیر میگذارد و زمینه را برای دخالت طرفهای خارجی در سوریه هموار میکند و این موضوعی است که اسد به عنوان فردی که هم اکنون در راس قدرت در سوریه قرار دارد، آن را رد میکند.
مخالفت بشار اسد با کناره گیری از قدرت تنها بازتابهای داخلی در برندارد، بلکه مهمتر از بازتابهای داخلی باید به دنبال بازتابهای منطقهای رد این درخواست بود که مهمترین آن حفظ محور مقاومت است، بویژه آنکه سوریه یکی از اصلیترین حلقههای این محور را تشکیل میدهد و عدم موفقیت عربستان سعودی در فروپاشی محور مقاومت به معنای جلوگیری از اجرای طرح تقسیم منطقه است.
به همین دلیل نابودی سوریه و تقسیم آن به موجودیتهای طایفهای و سپس فراهم کردن زمینه جغرافیایی جدایی این موجودیتهای طایفهای از یکدیگر به معنای تحقق طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه است، چون هریک از این موجودیتهای طایفهای قدرت و توان لازم برای مقابله با رژیم صهیونیستی را نخواهد داشت و به این ترتیب این رژیم قدرت برتر در منطقه خواهد بود تا پیش زمینه توصیف آن به عنوان «دولت و کشوری یهوی» در منطقه فراهم شود.
در این راستا سعودیها تلاش میکنند، بازی دیگری را هم آغاز کنند که غرب تحت فشار آمریکا و رژیم صهیونیستی از آن حمایت خواهد کرد و آن به بن بست کشاندن کنفرانس مسکو و حفظ موجودیت گروههای معارض و همچنین گروههای تروریستی از جمله داعش و جبهه النصره و دیگر گروههای وابسته به القاعده است.
بنابراین تاکیدات سید حسن نصر الله در مصاحبه اخیرش بیانگر میزان آگاهی و بیداری محور مقاومت و تاکید آن بر ضرورت بقای اسد در قدرت تا دور بعدی انتخابات در این کشور است، تا مردم سوریه پای صندوقهای رای حرف آخر را بزنند، اگرچه در ژوئن گذشته ثابت کردند که خواهان اسد به عنوان رهبر و رئیس جمهور خویش هستند.
همانگونه که بقای اسد تنها ضامن بقای سوریه و حفظ وحدت و یکپارچگی آن نیست، بلکه عاملی مهم در بقای محور مقاومت و ایستادگی آن در برابر رژیم صهیونیستی و طرحهایی است که این رژیم به همراه آمریکا و ترکیه و شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس درصدد اجرای آن در منطقه هستند.