به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، کودک زنجانی که پس از پیدا کردن پرنده شکاری زخمی او را درمان و نگهداری کرده بود با تحویل آن به اداره کل حفاظت محیط زیست زنجان پرنده را آزاد کرد.
مسئولان اداره کل حفاظت محیط زیست زنجان به پاس کار انساندوستانه این کودک 8 ساله با اهدای لوح افتخار و هدیه از او قدردانی کردند.
صدرا صادقیان از روزی که پرنده زخمی به حیاط خانه آنها پناه آورده بود اینگونه گفت: تیرماه بود و تعطیلات تابستانی شروع شده بود. هر روز با دوستانم در کوچه یا حیاط خانه بازی میکردم. آن روز در حیاط مشغول بازی بودیم که متوجه پرنده کوچکی شدیم، در گوشه حیاط افتاده بود. از آنجا که عاشق پرندهها هستم بسرعت به آن طرف رفتم، ولی احساس کردم نمیتواند پرواز کند.
پرنده خیلی ترسیده بود و سعی میکرد از من فرار کند، اما از شدت ضعف نمیتوانست پرهایش را باز کند. بلافاصله مادربزرگم را صدا زدم و او با دستکشی که به دست کرده بود پرنده را گرفت و آن را داخل قفس گذاشت. احساس کردم خیلی گرسنه است. نمیدانستم او چه غذایی میخورد تا اینکه پدرم آمد با دیدن پرنده گفت این یک دلیجه (قرقی) است و سن زیادی ندارد و به احتمال زیاد توسط قاچاقچیان گرفتار شده است. پدرم گفت این پرنده گوشتخوار است. مقداری گوشت مرغ به او دادم. همه را خورد. دلم خیلی سوخت، معلوم بود چند روزی است غذا نخورده است. تصمیم گرفتم پرنده را نگه دارم. پدر و مادرم هم قبول کردند.
این کودک با عاطفه ادامه داد: هر روز با شوق زیاد ساعتها کنار قفس مینشستم و به پرنده غذا میدادم. اسم او را موشی گذاشته بودم. به خاطر مراقبتهای ما و توصیههای دامپزشکی که هر دو هفته یک بار پرندهام را معاینه میکرد، حال او بهتر شد. پرنده به ما عادت کرده بود و چند بار که او را از قفس بیرون آوردم، جای دیگری نرفت. به قفس عادت کرده بود.
به پرندهام وابستگی زیادی پیدا کرده بودم اما وقتی قفس او را به حیاط میبردم به پرندههایی که در آسمان پرواز میکردند، نگاه میکرد. میدانستم که او باید پرواز کند. به توصیه پدرم تصمیم گرفتم پرنده را به اداره حفاظت محیط زیست زنجان تحویل دهم تا با کمک آنها دوباره به طبیعت بازگردد. پدرم میگفت جای پرنده در قفس نیست و باید در طبیعت رها باشد . دلیجه باید با شکار کردن غذای خودش را تأمین کند. باید در طبیعت زندگی کند تا نسلاش منقرض نشود.
حرفهای پدر را پذیرفتم و پس از هماهنگی با اداره حفاظت محیط زیست پرندهام را به آنجا بردم و در طبیعت رها کردم. صدرا از آرزوهایش گفت و ادامه داد: آرزو دارم یک پرنده باشم و بتوانم به هرجای دنیا که دوست دارم پرواز کنم. پرندهها خیلی خوشبخت هستند چون وقتی در آسمان پرواز میکنند به خدا نزدیکتر هستند. آن وقت راه آسمان را میگرفتم و بالا بالا و بالاترمی رفتم تا به خدا برسم و بگویم خدایا دوستت دارم و به خاطر مهربانیهایت و نعمتهایی که دادهای تو را سپاس میگویم.
دوست داشتم مثل پرنده شکاریام سریع به هر جایی که دلم میخواست میرفتم و به هر کسی که دوست داشتم و شاید کمتر فرصت بودن در کنار او را داشته باشم، سر بزنم. این کودک 8 ساله ادامه داد: یک هفته از آزاد کردن پرندهام میگذرد. گاهی احساس میکنم دوباره بازمیگردد. مسئولان اداره حفاظت محیط زیست یک لوح افتخار به همراه کارت هدیه به من دادند و از من قدردانی کردند.
امیدوارم هیچ قاچاقچی ای نتواند پرندهام را شکار کند. پدرم قول داده است به جای پرنده شکاریام یک طوطی که به عروس هلندی معروف است به من هدیه دهد. دوست دارم اگر بازهم پرندهای زخمی پیدا کردم، کمک کنم تا سلامتیاش را به دست آورد و دوباره پرواز کند./ایران
باید یه لوح هم از طرف شعر و ادبو گویش فارسی و یه لوح هم بخاطر سخنوری بهش میدادن.
آدم فکر می کنه داره داستان میخونه. دمت گرم و موفق باشی