به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛پدرش عبدالله بن عبدالمطلب، پيش از تولد فرزندش محمد صلی الله علیه و آله در حالى كه همسرش آمنه به چنين فرزندى حامله بود به همراه ساير بازرگانان قريش جهت سفر تجارى عازم شام گرديد و در بازگشت از شام در يثرب (مدينه منوره) بيمار شد و در همان جا درگذشت و توفيق ديدار نوزاد خويش را نيافت.
وفات عبدالله دو ماه و به روايتى هفت ماه پيش از تولد فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود. اما آمنه مادر گرامى رسول خدا صلی الله علیه و آله كه به تقوا، عفت و پاكيزگى در ميان بانوان قريش معروف بود، پس از تولد نور ديده اش حضرت محمد صلی الله علیه و آله چندان در اين دنياى فانى زندگى نكرد. وى دو سال و چهار ماه و به روايتى شش سال پس از ميلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله در بازگشت از يثرب در مكانى به نام "ابوا" بدرود حيات گفت و در همان مكان مدفون شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از تولد در كفالت جدش عبدالمطلب بزرگ و سيد قريش مكه قرار گرفت. عبدالمطلب جهت شيردادن نور ديده اش محمد صلی الله علیه و آله در آغاز وى را به "ثويبه" آزاد شده ابولهب سپرد ولى پس از مدتى وى را به "حليمه دختر عبدالله بن حارث سعديه" واگذار كرد. حليمه در ظاهر اگر چه دايه وى بود ولى در حقيقت به مدت پنج سال از او مراقبت و مادرى كرد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از دوران كودكى داراى دو نام بود. يكى "محمد" كه جد بزرگوارش عبدالمطلب براى وى برگزيد و ديگرى "احمد" كه مادر ارجمندش آمنه آن را انتخاب كرده بود.
از امام صادق علیهالسلام روايت شد كه ابليس پس از رانده شدن از رحمت الهى مى توانست به هفت آسمان رفت و آمد كند و خبرهاى آسمانى را گوش دهد تا اين كه حضرت عيسى علیهالسلام ديده به جهان گشود، از آن پس ابليس از سه آسمان فوقانى ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پايين تر رفت و آمد مى كرد. ولى چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دنيا آمد. ابليس از تمام آسمان ها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گرديد و غير از او، تمامى شياطين نيز با تيرهاى شهاب از آسمان رانده شدند.
همچنين روايت شده است كه هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد صلی الله علیه و آله ايوان كسرى شكاف برداشت و چند كنگره آن فرو ريخت و آتش آتشكده بزرگ فارس خاموش شد؛ درياچه ساوه خشك گرديد؛ بت هاى مكه سرنگون شدند؛ نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد كه شعاع آن فرسنگ ها را روشن كرد؛ انوشيروان، پادشاه ساسانى ايران و مؤبدان بزرگ دربار وى، خواب هاى وحشتناكى ديدند؛ آن حضرت ختنه شده و ناف بريده به دنيا آمد و پس از استقرار در زمين، گفت: اَللّهُ أكْبَرُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ كَثيراً، سُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَ أصيلاً.
گفتنى است كه تاريخنگاران و سيرهنويسان شيعه و اهل سنت با اين كه در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و مى گويند كه آن حضرت در اول عام الفيل، برابر با سال 570 ميلادى و در ماه ربيع الاول ديده به جهان گشود ولى درباره روز تولد وى اختلاف نظر دارند. شيعيان معتقدند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جمعه مصادف با 17 ربيع الاول به دنيا آمد و اهل سنت مى گويند كه تولد وى روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بوده است.[۱]
اما از اين كه سال تولد پيامبر صلی الله علیه و آله را "عام الفيل" مى نامند، بدين جهت است كه دو ماه و هفده روز پيش از تولد پيامبر صلی الله علیه و آله يعنى در نخستين روز محرم سال 570 ميلادى فيل سواران "ابرهه" به مكه هجوم آورده و قصد نابودى كعبه و مسجدالحرام را نمودند ولى با معجزه شگفت الهى سركوب شدند.
ولادت پيامبر اکرم از زبان حضرت آمنه
آمنه مي گويد: وقتي زمان زايمانم نزديک شد، ديدم بال پرندهاي سفيد بر قلبم کشيده شد و همه ترس و نگراني ها از من دور گرديد، نوشيدني سفيد رنگي براي من آوردند و من که تشنه بودم، از آن نوشيدم. نوري مرا دربر گرفت. سپس بانواني بلندقامت با من سخن گفتند ولي گفتار آنان همانند گفتار انسان ها نبود.
ناگهان ديدم پارچه ابريشمي سفيدي بين آسمان و زمين را پوشانده است و هاتفي مي گويد: «از گرامي ترين مردم، او را بگيريد. مرداني را ديدم که در آسمان ايستاده بودند و در دستان آنان جامهاي آب بود. به شرق و غرب زمين نگاه کردم و پرچمي از سندس (پارچه بافته شده از حرير) ديدم که بر ستوني از ياقوت بين آسمان و زمين در پشت کعبه برافراشته بود. پس از آن محمد صلي الله عليه و آله و سلم به دنيا آمد در حالي که انگشتان خود را به آسمان بلند کرده بود.
ابر سفيدي از آسمان پايين آمد و او را دربرگرفت. گويندهاي گفت: «محمد را در شرق و غرب زمين و درياها گردش دهيد تا همگان او را به نام و صورت عنوان بشناسند سپس او را بازگرداندند و ديدمش که در پارچهاي سفيدتر از شير پيچيده شده بود و زير او پارچهاي بود از ابريشم سبز. سه کليد از جنس مرواريد تازه با او بود. هاتفي مي گفت: «کليدهاي ياري (نصرت)، رحمت و نبوت هميشه با اوست».
پس از آن، ابر ديگري او را فراگرفت و مدتي بيش از بار اول او را با خود برد. شنيدم که گويندهاي مي گفت: «محمد را در شرق و غرب بگردانيد و او را بر جنيان و آدميان، پرندگان و درندگان نمايش دهيد و به او عطا کنيد. صفاي آدم، نازک دلي نوح، دوستي ابراهيم، زبان اسماعيل، کمال يوسف، شادي يعقوب، صداي داود، زهد يحيي و کرم عيسي را».
سپس هاتفي گفت: «همه دنيا در اختيار و قدرت محمد درآمد.»
سپس سه نفر را ديدم که صورت آنان همانند خورشيد مي درخشيد؛ در دست يکي از آنان جامي نقره اي با مشک بود و در دست دومي ظرف زمردين چهار گوشهاي بود که در هر گوشه آن مرواريد سفيدي قرار داشت. در اين وقت هاتفي گفت: «اين دنياست؛ اي حبيب خدا، آن را بگير.» محمد صلي الله عليه و آله و سلم وسط آن را گرفت.
گويندهاي گفت: «محمد صلي الله عليه و آله و سلم کعبه را گرفت». در دست سومي پارچه ابريشمين سفيدي بود که آن را گشود و از آن مهري خارج کرد که چشم بيننده را به خود جلب مي کرد. پس از آن هفت بار از آب همان جام شست و کتف محمد صلي الله عليه و آله و سلم را با آن مهر کرد و آب دهان خود را در دهان مبارک کودک نهاد و او را به سخن گفتن واداشت و چيزهايي گفت که من نفهميدم، مگر اين چند جمله را: «در پناه خدا باشي. من قلب تو را از ايمان و علم و يقين و عقل و شجاعت انباشتم. تو برترين انسان هستي. آن که از تو پيروي کند، سعادتمند است و آن که فرمان تو را نبرد بدبخت».
اين فرشته همان رضوان (نگاهبان بهشت) بود. رفت و پس از مدتي بازگشت و به محمد گفت: «بر تو بشارت باد اي سايه سربلندي دنيا و آخرت».
سپس نوري از سر محمد صلي الله عليه و آله و سلم تا آسمان درخشيد و من کاخهاي سرزمين شام را ديدم و در اطراف خود انبوهي از مرغان زيبا را که بالهايشان را گشاده بودند. پس از زايمان آمنه، حوريان بهشتي کودک را در پارچه اي پيچيده در برابر آمنه نهادند و به آسمان بازگشتند تا بشارت ولادت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را به ملائکه برسانند.
جبرئيل و ميکائيل دو ملک متقرب خداوند به صورت دو جوان وارد خانه آمنه شدند. در دست جبرئيل ظرف بزرگي از طلا و با ميکائيل آبريزي از عقيق سرخ بود پس جبرئيل بدن حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را شستشو مي داد و ميکائيل بر آن آب مي ريخت پس از پايان شستشو در چشمان کودک سرمه کشيدند و بر سر او ماده اي ساخته شده از مشک و عنبر و کافور قرار دادند.
پس ملائکه هفت آسمان به ديدار حضرت محمد صلي الله عليه و آله آمدند و گروه گروه بر او سلام کردند. پس از به دنيا آمدن حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، شبانگاهان نور از سيماي او ساطع شد. اين نور چنان در فضا گسترده شد که خانه ي همه ي مکيان را روشن کرد.
عبدالمطلب مي گويد: پس از زايمان آمنه، به ديدار او و فرزندش رفتم. سيماي محمد همانند ماه تمام مي درخشيد.