به گزارش حوزه
سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، انجمن علوم سیاسی روسیه کنفرانسی با عنوان «تحول نقش کشور در جهان معاصر» را
در دانشگاه دولتی لومونوسف مسکو (ام.گ.او) برگزار کرد و از "مهدی
سنایی" سفیر فوقالعاده و تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون
روسیه و رئیس موسسه مطالعات ایران و اوراسیا برای سخنرانی در این کنفرانس
علمی دعوت کرد.
متن کامل سخنرانی به شرح زیر استجهان معاصر با بحران های متعددی مواجه است. در دو دهه اخیر، جنگ، خشونت و ناآرامی در سومالی،
افغانستان، عراق، لیبی و سوریه نه تنها سرنوشت مردم و دولت این کشورها
را دست خوش تحول کرد، بلکه منطقه و جهان را دچار ناامنی نمود. اخیراً نیز
قدرت گرفتن گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه به یک تهدید جهانی تبدیل
شده است. چرا جهان چنین دچار بی ثباتی و ناامنی شده است؟ چرا رادیکالیسم در
برخی مناطق رایج شده است.
پاسخهای متعددی به این سؤالات می توان ارائه داد و می توان این موضوعات را
از زوایای مختلف بررسی نمود. اما پاسخ من این است که دلیل این بی ثباتی
ها، تضعیف شدن دولت - ملت است. این واقعیت را به یاد آوریم که دولت –ملت طی
سالیان بسیار و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به پایه اصلی نظم و
ثبات جهانی شده است.
در نظر داشته باشیم که در گذشته، درخواست هایی که
اقوام و گروه های مختلف داخل یک محدود مرزی داشتند، توسط دولت- ملت ها
تجمیع و مدیریت می شدند. اما ضعف دولت- ملت ها باعث بی پاسخ ماندن برخی از
این درخواست ها، ایفای نقش فعال تر از سوی شبکه های فراملی و بروز برخی بی
نظمی ها فراتر از چارچوب دولت- ملت ها شده است.
چه عواملی باعث تضعیف نهاد دولت –ملت طی سالیان اخیر شده اند؟ من به دو گروه از عوامل
پاسخ من این است که دلیل این بی ثباتی ها،
تضعیف شدن دولت - ملت است. ضعف دولت- ملت ها باعث بی پاسخ ماندن برخی از
درخواست ها، ایفای نقش فعال تر از سوی شبکه های فراملی و بروز برخی بی نظمی
ها فراتر از چارچوب دولت- ملت ها شده است.
یک گروه از عوامل در چهارچوب مسایل بین المللی، طبیعی هستند. در این گروه
از عوامل، زوال نظام دو قطبی، و پس از آن، طولانی شدن دوران گذار مؤثر بوده
است. از زمان پایان نظام دو قطبی، 24 سال می گذرد و هنوز شاهد وضعیت تثبیت
یافته ای در نظام بین المللی نیستیم. دلایل متعددی برای طولانی شدن دوران
گذار مطرح شده است.
به علاوه، روند جهانی شدن در جریان بوده است و در برخی
مناطق جهان، از جمله در اروپای شرقی، محیط اوراسیا و بخش هایی از آفریقا،
روند دولت –ملت سازی با روند جهانی شدن همراه شده است. این مسأله خاستگاه
هایی در چهارچوب تئوری رفتارگرایی و برجسته شدن نقش هویت و فرهنگ دارد.
در کنار این عوامل، گروه دیگری از عوامل هستند که طبیعی نیستند و امکان
اجتناب از آن ها وجود داشته است. این عوامل، آسیب های اساسی به واحد دولت
–ملت وارد کرده اند:
یکی از این عوامل، رویکرد یک جانبه گرایی آمریکا بوده است. این رویکرد در
شکل نرم انجام نگرفت و نظم نوین جهانی مورد نظر آمریکا شکل نگرفت. از اوایل
قرن بیست و یکم، این رویکرد در قالب سخت و مداخلات نظامی از جمله در
افغانستان و عراق تحقق یافت.
عامل دوم در این زمینه، جهانی سازی است. جهانی شدن یک روند است، اما جهانی
سازی پروژه ای برای هم شکل کردن همه دنیا است. تئوری «پایان تاریخ» از سوی
«فرانسیس فوکویاما» و «جنگ تمدنها» از سوی «ساموئل هانتینگتون» برای القای این مفهوم به دنیا بود که یک شیوه زندگی وجود دارد و آن شیوه لیبرال دموکراسی است.
عامل سوم، نقض و نادیده گرفتن قواعد حقوق بین الملل است. دولت های غربی با
نادیده گرفتن اصل عدم مداخله و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل، در لیبی و
جاهای دیگر حقوق بین الملل را نقض کردند.
عامل چهارم، کاربرد استانداردهای دو گانه است. به عنوان مثال، تأمین شرایط
دموکراسی در یمن و بحرین بد است و در جاهای دیگر خوب است. حتی تروریسم به
خوب و بد تقسیم می شود. به عنوان نمونه، در سوریه به گروهی از تروریست ها
آموزش داده می شود و از آن ها حمایت مالی می شود. در نتیجه کاربرد این
استانداردهای دو گانه، «ژوزف نای» اعلام کرد که در حوزه سیاست خارجی هنوز
منافع است که حرف اصلی را می زند.
عامل بعدی، آسیب دیدن مفهوم عدم مداخله است. در واقع کشورهایی مثل امریکا و
فرانسه که هر یک در مقطعی در شکل گیری مفاهیم دوره معاصر تاثیر گذار بودند
با اقدامات شتاب زده، نابجا و نادیده گرفتن قوانین بین المللی، و تمسک به
مداخله در امور کشورهای دیگر، مقدمات تضعیف نهاد دولت- ملت، به عنوان اصلی
ترین واحد حقوق بین الملل و عامل اصلی تأمین ثبات در دنیا را فراهم نموده
اند.
مجموعه این عوامل باعث شده است نهاد دولت –ملت آسیب ببیند. نهاد تضعیف شده
دولت –ملت، تهدیدی برای امنیت منطقه ای و جهانی است. به ویژه دولت های
ورشکسته (Failed States)، خطرناک هستند.
چرا که چنین دولت هایی با خطر
افزایش خشونت سیاسی و کیفری؛ فقدان کنترل بر مرزها؛ گسترش خصومت های قومی،
مذهبی، زبانی و فرهنگی؛ جنگ های داخلی؛ استفاده از ترور علیه شهروندان؛
نهادها و زیرساختارهای ناکافی یا ضعیف؛ سطح بالای فساد؛ سیستم معیوب
بهداشتی؛ سطح بالای مرگ و کاهش انتظار زندگی؛ کاهش تولید ناخالص داخلی؛
افزایش تورم؛ کمبود مواد غذایی و احتمال قحطی مواجه هستند.
در چنین فضایی، جهان خطرناک تر است؛ چرا که دارای پیچیدگی بیش تر و قابلیت
کم تر پیش بینی است. تهدیدهای واقعی پابرجا هستند، اما ریشه ها و پیامدهای
آن ها پیچیده تر شده اند. در چنین شرایطی، مناطق فقیر و نسبتاً دور هم می
توانند تهدیدی برای کل جهان باشند. نمونه های مشخص تهدیدهای جهانی، در دولت
های ورشکسته افغانستان و سومالی دیده شدند. دولت های حاکم در این کشورها
قادر به اعمال قدرت در چهارچوب مرزهای خود نبودند و در واقع با یک قلمروی
بدون دولت مواجه بودیم. این وضعیت، دردسرهایی برای نظم جهانی داشته و زمینه
رشد و نفوذ گروه های رادیکال را فراهم نموده است.
لذا برای حفظ ثبات و امنیت جهان، باید از ضعیف شدن نهاد دولت- ملت، به
عنوان تنها واحد رسمی حقوق بین الملل معاصر جلوگیری کنیم و از بزرگ ترین
پشتوانه نظام دولت- ملت ها، یعنی حقوق بین الملل حمایت نماییم.
با چنین نگاهی، گفتگوی برابر بین دولت های دارای حاکمیت بر اساس حقوق بین
الملل، عامل کلیدی ثبات جهانی است و بر همین مبنا، بازبینی ساختار بین
الملل، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.