مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
صلیب سرخی ها که برای بازدید از اردوگاه آمدند اوضاع مقدارکی خوب شد. گفتند: اگر چیزی می خواهید برایتان بیاوریم. قرآن و مفاتیح خواستیم. اما فقط قرآن را آوردند، مثل عزیزی که سال ها از آن دور بودیم دست به دست می گشت، بچه ها آن را بو می کردند، می بوسیدند و به چشم می کشیدند. صلیب سرخی ها تعجب کرده بودند، می پرسیدند: «مگر توی این کتاب چی نوشته؟» بعد هم دوربین آوردند تا عکس فوری بگیرند و برای خانواده ها ارسال کنند، سربازهای عراقی می گفتند: «کنار گل ها عکس بندازید.»
تا بگویند وضع ما خوب است، اما قبول نکردیم، آن قدر لاغر و ضعیف شده بودم که مادرم بعد از دیدن عکس من فکر کرده بود فک من تیر خورده و ناقص شده!!
برداشتی از «دوره درهای بسته» به روایت فاطمه ناهیدی- ص ۴۲ و ۴۳ برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید