به گزارش
خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، در سال یازدهم هجرت پیامبر اکرم(ص) در آخرین سفر در عرفه و در شهر مکه در غدیر خم قبل از بیماری و بعد از آن در جمع یارانشان پس از سخنرانی عمومی با سراحت و بدون هیچ ابهامی از رحلت خود خبر داد.
ایشان یک ماه قبل از رحلتشان فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوی خداوند نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت کنم. من دو چیز گران در میان شما به امانت میگذارم و میروم کتاب خدا و عترتم را.
لطیف و آگاه به من خبر داد که این هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید کرد.
پیامبر اکرم(ص) در حجة الوداع در هنگام رمی جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.
روزی پیامبر (ص) در حالی که به حضرت فضل بن عباس(ع) و حضرت علی بن ابیطالب(ع) تکیه داده بود به مسجد رفت و پس از ورود و سپاس پروردگار فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من پیامبری بوده است که جاودان باشد...!؟
آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد.
روزی دیگر پیامبر اکرم(ص) با کمک امام علی(ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی مردگان طلب آمرزش کرد.
سپس رو به امام علی(ع) کرد و فرمود: ابدی در آن، در اختیار من گذاره شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شدهام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام.
در چند روز آخر از زندگی رسول اکرم(ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: ای مردم! آتش فتنهها شعله ور گردیده و فتنه ها مانند پارههای امواج تاریک شب روی آورده است.
من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آیید. آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما میپرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار میکنید زیرا خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمیشوند تا مرا دیدار کنند.
آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم، بر آنها پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت میرسید.
آن گاه پیامبر(ص) با زحمت به سوی خانهاش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند.
در آخرین روزها پیامبر (ص) به امام علی(ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر ایشان نماز بگذارد.
امام علی(ع) که جانش با جان پیامبر(ص) آمیخته بود، پاسخ داد: ای رسول خدا(ص) میترسم طاقت این کار را نداشته باشم.
پیامبر(ص) امیرالمومنان(ع) را به خود نزدیک کرد، آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آن ها را به امام (ع) سپرد فردای آن روز بیماری پیامبر(ص) شدت یافت.
اما ایشان در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش میکرد.سپس به حاضران فرمود: برادر و دوستم را بخواهید به این جا بیاید.
ام سلمه، همسر پیامبر(ص) گفت: حضرت علی(ع) را بگویید بیاید زیرا منظور پیامبر(ص) جز او کس دیگری نیست.
هنگامی که امیرالمومنان (ع) آمد، پیامبر(ص) ایشان را اشاره کرد که نزدیک شود در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد.
آن گاه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) خود را روی بدن رسول خدا افکندند و به شدت گریستند.
امام علی(ع) خواست آن دو بزرگوار را از پیامبر(ص) جدا کند.
رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند آن دو از من بهره گیرند و من از آن ها بهره گیرم.
سرانجام پیامبر اکرم(ص) روز 28صفر سال 11هجری قمری در سن 63سالگی در شهر مدینه رحلت نموده و در کنار مسجد النبی(ع)در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
سلام و درود پروردگار بر پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) و...
گزارش از زهره کلهر
انتهای پیام/