دو پسر جوان ابتدا ادعا کردند که به‌دلیل نداشتن گواهینامه پا به فرار گذاشته‌اند، اما زمانی که ماموران به بازرسی بدنی از آنها پرداختند تعداد زیادی کارت عابربانک از آنها کشف کردند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، تعقیب و گریز در شهر آغاز شده بود، لحظاتی قبل ماموران به دو پسر جوان موتورسوارمشکوک شده و زمانی که دستور ایست دادند، موتورسواران تلاش کردند فرار کنند. اما این تعقیب و گریز بیش از ده دقیقه طول نکشید و هر دوی آنها دستگیر شدند.

دو پسر جوان ابتدا ادعا کردند که به‌دلیل نداشتن گواهینامه پا به فرار گذاشته‌اند، اما زمانی که ماموران به بازرسی بدنی از آنها پرداختند تعداد زیادی کارت عابربانک از آنها کشف کردند.

ماموران با ردیابی کارت‌های بانکی موفق به شناسایی صاحبانشان شدند که تحقیقات نشان می‌داد چندی پیش کیف‌هایشان از سوی دو موتورسوار به سرقت رفته است. متهمان سپس به 25 فقره سرقت اعتراف کردند.

پس از 15 روز تحقیقات پلیسی ـ قضایی محمد همراه با همدستش دستبند به دست در راهروی دادسرا روی زمین نشسته است. پدر محمد در حالی که نگران به نظر می‌رسد مدام از این سر سالن به آن سر سالن می‌رود. گاهی هم به پسرش طعنه می‌زند، دوباره راه می‌رود و غرغر می‌کند.

نگرانی پدر تمامی ‌ندارد و بالای سر پسرش می‌ایستد و دستانش را نشان می‌دهد و می‌گوید: پسر، دست‌هایم را نگاه کن، کارگری می‌کنم تا نان حلال سر سفره بیاورم. برای شرافت جنگ کرده‌ام تا محتاج نامرد نشوم. 45 سال است با آبرو زندگی کرده‌ام ... و بعد ناگهان زیر گریه می‌زند، با گریه او پسرش هم زیر گریه می‌زند و از پدرش می‌خواهد او را ببخشد و قول می‌دهد از این به بعد برایش پسری کند.

رفتار این پدر همه را تحت تاثیر قرار داده، صبر می‌کنم تا دقایقی بگذرد و جو آرام شود. جلو می‌روم و با محمد گفت‌وگو می‌کنم.

تحصیلاتت چقدر است؟

سوم دبیرستان.

چرا ادامه تحصیل ندادی؟

دوست داشتم کار کنم.

چه کاری؟

هر کاری، برایم فرق نمی‌کرد. دوست داشتم پول دربیاورم و کمک‌خرج پدرم باشم.

با دزدی؟

نه من دزدی نمی‌کردم بلکه در خیاطی کار می‌کردم و ماهیانه 700هزار تومان حقوق می‌گرفتم.

پس چه شد دست به دزد زدی؟

چند وقت پیش با همدستم سوار موتورسیکلت شدیم تا گشتی بزنیم و کمی ‌شیطنت کنیم. با موتور از کنار دختری رد شدیم تا او را بترسانیم که مهرداد موبایل او را از دستش زد. دختر جوان ترسید و سریع سوار تاکسی شد و گوشی دستمان ماند؛ از آنجا بود که وسوسه شدیم تا هفته‌ای یک بار دست به موبایل‌قاپی بزنیم و این‌طور شد که خواسته و ناخواسته دزد شدیم.

سر کار هم می‌رفتی؟

از زمانی که دزدی می‌کردیم دیگر سرکار نرفتم.

خانواده ات نمی‌گفتند چه کار می‌کنی؟

آنها فکر می‌کردند من خیاطی می‌کنم.

چقدر از دزدی‌ها درآمد داشتی؟

بستگی به نوع گوشی‌ها داشت. بین صد تا 200هزار تومان هر گوشی را می‌فروختیم.

با پول‌ها چه کار می‌کردی؟

من با سهم خودم لباس و کتانی می‌خریدم و بخش دیگری را هم بیرون ناهار و شام می‌خوردم و خوش می‌گذراندم.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

در سرقت‌های ابتدایی می‌ترسیدم ولی هر چقدر جلوتر می‌رفتیم احساس می‌کردم به این زودی و راحتی دستگیر نمی‌شوم.

پدرت چه شغلی دارد؟

کارگر ساختمانی است.

می‌تواند رضایت شاکی‌ها را برایت بگیرد؟

باید30 میلیون رد مال دهیم، سهم من 15 میلیون می‌شود. پدر خیلی بتواند دو میلیون تومان آن را پرداخت کند.

الان که بازداشت هستی چه احساسی داری؟

خیلی پشیمان هستم و وقتی پدرم گریه کرد دوست داشتم زمین دهان باز کند و به زیر زمین بروم، خیلی حالم گرفته است.

به پدرت چه قولی دادی؟

قول دادم دیگر سمت خلاف نروم و برایش پسری کنم و قدر زحماتش را بدانم.

حرف آخر؟

خیلی پشیمانم و خلاف هیچ سرانجامی‌ جز آبروریزی و زندان ندارد و من از همه هم‌سن و سال‌هایم می‌خواهم که درسشان را بخواهند و با درس به همه جا برسند. اگر آزاد شوم درسم را ادامه خواهم داد./تپش

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.