از روزی که جسمش دچار یک نقص ناخواسته شد اگر چه یکساله بود اما هرچه بزرگتر شد اهدافش هم با اون بزرگ شد....

به گزارش خبرنگار گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران، بیشتر ما آدم‌ها روزهایمان را می‌گذرانیم، بی آنکه از زندگی لذت ببریم، راه می‌رویم، نگاه می کنیم، گوش می‌دهیم و خیلی وقت‌ها هم ناامید و بدون هیچ هدفی صبح را به شب می‌رسانیم؛ اندکی با دقت اگر به اطرافمان نگاه کنیم، کسانی را خواهیم دید که کمی با ما متفاوت اند اما چقدر زیباتر به دنیا نگاه می‌کنند...
امروز سرنوشت کسی را مرور می‌کنیم که به قول خودش روی آدم‌های سالم را کم می‌کند.
علی حسینی متولد اول فروردین ماه سال پنجاه و شش و فرزند دوم خانواده‌ای هفت نفره ، پدرش کارمند نیروی انتظامی بوده و در خانه‌شان همیشه نظم و انضباط پایدار.



** از کودکی چه در خاطر دارید؟
 (با خنده) خیلی "شر" بودم،‌مادرم همیشه می‌گوید:" سر دسته بچه های شیطون محلمون بودی"، آرام نبودم معتقدم اگر پاهایم سالم بودند و می‌توانستم راه بروم، شاید در جایگاهی که هستم الان نبودم و به کارهای دیگری کشیده می شدم و خدا را شکر می‌کنم که معلولیت باعث تغییر در راه و رسم زندگیم شد.

**چرا ورزش؟ دوست داشتید شغلتان اداری بود؟
نه اصلا حالش را ندارم (با خنده) اینقدر تنبلم
به هیچ عنوان به کارهای اداری فکر نمی‌کنم همیشه خانواده‌ام (قبل از قهرمانی) می‌گفتند دنبال کاری مشخص بروم و من هم قبول نمی‌کردم.
سال هفتاد و شش بعد از اینکه دیپلم گرفتم قایقرانی را در دریاچه آزادی شروع کردم،‌از همان اوایل مشکلات زیادی برای رفت و آمد داشتم و مسیر خانه تا دریاچه طولانی بود و پدرم مرا می‌برد و بر می‌گرداند و بعضی مواقع هم که پدرم خسته بود مجبور بودم سر تمرین نروم و دیگر نتوانستم فعالیتم را در آن ادامه بدهم.

**چرا وزنه برداری را انتخاب کردید؟
ورزش‌های قدرتی را دوست داشتم، طوری باشد که بتوانم روی سالم ها را کم کنم(با خنده)،‌وزنه برداری و پرس سینه رشته‌‌هایی هستند که انسان‌های معلول و سالم هر دو در آن فعالند، نه از نظر من بلکه همه می گویند که در سطح حرفه‌ای این رشته معلولین قوی‌ترند.



**مادرزادی از پا معلول بودید؟
خیر، حدودا یک ساله بودم که به عارضه فلج اطفال دچار شدم و از آن به بعد تحت درمان قرار گرفتم، پدر ومادرم خیلی برایم تلاش کردند اما تا حدی اثربخش بود و من تنها فرد خانواده هستم که این عارضه را دارم، بیماری‌ام هیچوقت باعث جلوگیری از بازی‌ها و کارهایم نشد.

**فکر می‌کردید روزی روی سکوی قهرمانی بایستید؟
 بله از اول که وزنه برداری را انتخاب کردم هدفم را برای قهرمانی پارالمپیک گذاشتم، شاید بگویید: همه‌ی این‌ها حرف است! من وقتی این رشته را زیر نظر آقای فریدون کریم پور نایب قهرمان پارالمپیک آغاز کردم، بعد از سه ماه 130 کیلوگرم پرس کردم و مربی‌ام متعجب بود گفت: (( اگر همین طور ادامه بدهی تو را به اردوی تیم ملی می‌برم)). در همان حال و هوا بودم که در تصادف پایم شکست و رفتنم به تیم ملی عقب افتاد اما بعد از 9 ماه نایب قهرمان کشور شدم و به تیم ملی راه یافتم.




**دوست داشتید جای شخص دیگری بودید؟
شاید بیل گیس !(باخنده) نه دوست ندارم، راستش را بخواهید همین جایی که هستم خوشحالم، قبلا خیلی چیزها را نداشتم، مثلا وقتی در باشگاه استقلال جنوب در نازی‌آباد، تمرین می‌کردیم و همان‌جا مربی شدم، بعد از تمرین همیشه با ماشین راه یا آژانس بر‌می‌گشتم، خیلی وقت جلوی در باشگاه با دو دستم می‌ایستادیم و می‌گفتیم یعنی می‌شه ما هم روزی ماشین بخریم؟ مثلا یک پیکان! و خداروشکر الان به جایی رسیدم که هر چیزی را نداشتم الان دارم.

**از زندگی ات راضی هستی‌؟
از خودم در زندگی‌ام خیلی راضی هستم و خداوند بسیار کمکم کرده است.


**چه کسی در زندگیتان تاثیرگذار بوده؟
( با کمی مکث و لبخندی برلب) تولد دخترم ساینا، وقتی به دنیا آمد انگار دنیا را به من دادند، اردیبهشت سال 91 یعنی چهار ماه قبل از المپیک لندن، زمانی که چشم باز کرد من فقط رفتم دیدن دختر و همسرم و دوباره به اردوی تیم ملی برگشتم، در آن چهار ماه میِ‌توانم بگویم فقط یک هفته دیدمشان: همین باعث ایجاد انگیزه‌ای بسیار قوی در وجودم شد که حتما مدال طلای پارالمپیک را بگیرم.


**از بدترین مدال و عجیب‌ترین روزهای زندگیتان بگویید؟
سال 2006 پارالمپیک آتن شرایط بسیار بدی برایم پیش آمد که از همه چیز و ورزش ‌زده شدم و نتوانستم مدال بگیرم.

**دلیلش چه بود؟
این جریان را هیچ کجا مطرح نکردم، شاید در خبرهای کلی چیزی درباره‌ی آن گفته شد ولی به هرحال فراموش شد و رفت.
بعد از آتن سال 2006 با قدرت برگشتم و توانستم در مسابقات آسیایی مقام بگیرم، خیلی‌ها انتظار نداشتند و در پایان: از صندوق حمایت از قهرمانان به ما حقوق می‌دهند اما پنج ماهی می‌َشود که چیزی از این صندوق دریافت نکرده‌ایم و دلیلش را هم نمی‌دانیم، اگر مشکلات ما حل شود، قطعا مشکلات آنها نیز رفع خواهد شد.
انشالله روزی برسد که همه‌ی کسانی که برای کشورمان زحمت می‌کشند به آنچه لیاقتش را دارند برسند و آرزویم سلامتی خانواده‌ام و دختر کوچکم است.

گزارش از فائزه رضایی

انتهای پیام/
برچسب ها: سرنوشت ، فلج ، وزنه بردار
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار