چرا هیگل رفت، چرا کارتر آمد؟

اصلا بعید نیست کارتر هم پس از چندی با سیاست‌های نظامی مدام در حال تغییر کاخ سفید دچار اختلاف شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛  باراک اوباما سرانجام چهارمین وزیر جنگ دوران ریاست جمهوری خود را طی کمتر از 6 سال به کنگره معرفی کرد و به احتمال زیاد «اشتون کارتر» به‌خاطر مواضع و روابط نزدیکش با جمهوریخواهان جنگ‌طلب حاکم بر سنا رای اعتماد خواهد گرفت. اما با توجه به آنچه بر 3 رئیس قبلی پنتاگون گذشته، تنها رسیدن به ساختمان 5 ضلعی ایالت ویرجینیا مهم نیست، چرا که اصلا بعید نیست کارتر هم پس از چندی با سیاست‌های نظامی مدام در حال تغییر کاخ سفید دچار اختلاف شود. در حقیقت برای آنکه بدانیم «اشتون کارتر» با چه آینده‌ای در پنتاگون مواجه خواهد شد اول باید تحلیل کنیم که دقیقا چه بر سر چاک هیگل آمد. رفتن وزیر قبلی را نه در حرکات و افعال خود هیگل که باید در تغییر سیاست اوباما و در سطحی کلان‌تر، کارفرمایان رئیس‌جمهور در دولت سایه ایالات متحده جست‌وجو کنیم. 

بر این اساس شواهد بسیار متعددی وجود دارد دال بر اینکه واشنگتن از این پس سیاست روشنی ندارد و دولت اوباما به اقداماتی نظامی دست می‌زند که به شکل خطرناکی متناقض به نظر می‌رسد.  دولت اوباما طی 2 سال آخر به متزلزل‌ترین وضعیت ممکن رسیده است و فاقد قطب‌نما برای تعیین سیاست امنیت ملی خود است. در ماه مه 2013، او دفتر مشاورت اطلاعاتی ریاست جمهوری را بدون آنکه تمدید کند، تعطیل کرد و ماه پیش (نوامبر) بود که خود را از بند چاک هیگل، وزیر دفاع وفادار خود آزاد کرد. علاوه بر این، کاخ سفید دائماً انتشار برنامه جدید امنیت ملی را به آینده موکول می‌کند، یعنی موردی که از دیدگاه قانونی امری اجباری بوده و باید به کنگره ارسال شود، ولی تاکنون 7 ماه است به تأخیر افتاده.

اگرچه درباره اهداف درازمدت، جهت‌گیری روشنی وجود دارد (جلوگیری از رشد اقتصادی روسیه و چین) و همین‌طور کسب موفقیت در کوتاه‌مدت (به حرکت درآوردن یگان‌های مستقر در اروپا و خلیج‌فارس به سوی خاور دور) با این وجود هیچ‌کس از اهداف تعیین شده در رابطه با جهان عرب معاصر چیزی نمی‌داند.

گویا حقیقتا بیداری اسلامی - بر خلاف نظر آنان که سفسطه می‌کردند «بهار عربی» از مدت‌ها پیش توسط وزارت امور خارجه آمریکا برای به قدرت رساندن اخوان‌المسلمین در برخی کشورهای عربی تدارک دیده شده بود - موجب شگفتی کاخ سفید شده بود و همین غافلگیری نیز درباره تغییر رژیم اوکراین در سال 2013 روی داد.  امروز بخشی از دستگاه حاکمه آمریکا، امارت موسوم به اسلامی داعش را بمباران می‌کند، در حالی که بخش دیگر همین حکومت از آن پشتیبانی کرده و در اتحاد با تکفیری‌ها علیه سوریه می‌جنگد. چاک هیگل که به شکل کتبی از مشاور امنیتی کاخ سفید توضیح خواسته بود، نه تنها پاسخی دریافت نکرد، بلکه بی‌هیچ توضیحی کنار گذاشته شد.  مطمئناً اگرچه این مرد سیاسی طی دوران مسؤولیت خود در تسلط بر دیوان‌سالاری وزارتخانه‌اش توفیقی به‌دست نیاورد ولی هیچ‌کس نه در داوری او تردید داشت و نه در پشتیبانی افسران عالیرتبه. او با جنگ بوش پسر علیه عراق مخالفت کرده بود و اصرار داشت موضع‌گیری نیروهای ایالات متحده را روی اهداف ملی متمرکز کند و نه اهداف خصوصی و محفلی نومحافظه‌کاران.  2 گزینه جانشینی نخست او، سناتور جک رید و میشل فلورنوی فوراً خودشان تصمیم گرفتند به شکل داوطلبانه کناره‌گیری کنند، چون آنها پی برده بودند که حذف چاک هیگل به علت خطاکاری او نبوده، بلکه مشخصاً به این علت بوده که سیاست تعیین شده توسط اوباما را مو به مو به اجرا گذاشته است. در نتیجه، از آن پس نگاه‌ها به سوی دو نفر دیگر چرخید؛ باب وورک و سرانجام اشتون کارتر. حتی اگر سنا نیز با اکثریت جمهوریخواه کارتر را تایید کند، او کماکان با همان مسائل بغرنج قبلی در مجادله با مراکز تصمیم‌گیری چندگانه و پیدا و پنهان نظامی - امنیتی مواجه خواهد بود.  نشریات تخصصی نظامی (وابسته به ارتش) چهره عجیبی از وزیر مخلوع عرضه کرده‌اند، از یک سو او را با کیفیت بسیار نازل در واشنگتن معرفی می‌کنند تا بهتر او را سرزنش کنند و بگویند که او سرمنشأ کار مهمی نبوده است اما گناه او به موازات نظامی نبودن، مشخصاً این بود که جنگ تازه‌ای به راه نینداخت و به اصلاحات پنتاگون پرداخت یعنی همان برنامه‌هایی که رئیس‌جمهور اجرای آنها را خواستار شده بود.  هیگل در نخستین گام راه‌های ارتباطی بین نیروهای ایالات متحده و ارتش اسرائیل را مسدود کرد. سپس برای کاهش قاطعانه بودجه اقدام کرد، البته جز عرصه اتمی. او طی دوره مسؤولیت خود پیوسته از سوی طرفداران اسرائیل، نومحافظه‌کاران همدست آنها و سازمان‌های همجنسگرا (که توسط آنها تأمین مالی می‌شد) مورد حمله قرار می‌گرفت.

ابهامی که تمام سیاست ایالات متحده در رابطه با جهان عرب را مخدوش کرده، از اواسط سال 2012 آغاز شد. در آن دوران، وزیر خارجه، هیلاری کلینتون و رئیس سازمان سیا، دیوید پترائوس از اردوی انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده برای پشتیبانی از جنگ دوم علیه سوریه و این بار، از طریق فرانسه و قطر استفاده کردند. وقتی رئیس‌جمهور اوباما برای بار دوم انتخاب شد و 2 «همکار» مزبور او نیز کنار گذاشته شدند، دومین دولت اوباما با مأموریت برقراری صلح در سوریه تشکیل شد ولی پس از چند ماه آشکار شد که سیاست زوج کلینتون- پترائوس علیه پنتاگون و بدون آنکه کاخ سفید اطلاعی داشته باشد، همچنان به شکل سابق ادامه دارد.

چنانکه می‌بینیم، اوباما حاکمیت بیشتری نسبت به سلفش جورج بوش در کاخ سفید ندارد و تمام علائم و نشانه‌های موجود به ما اجازه می‌دهد تا نتیجه بگیریم رؤسای جمهوری آمریکا به تدریج محو دولت سری پشت‌پرده شده‌اند. در نتیجه شاهدیم دولتمردی که پایان بازدارندگی هسته‌ای، جنگ در افغانستان و عراق و رویگردانی از جنگ علیه تروریسم را اعلام کرده بود، مشخصاً در جهت معکوس حرکت می‌کند؛ جنگ‌افزارهای هسته‌ای را گسترش داده و مدرنیزه می‌کند، دوباره به افغانستان و عراق سرباز می‌فرستد و مفاهیم باطل شده جنگ علیه تروریسم را مطرح می‌کند.

پس برکنار کردن چاگ هیگل برای تنبیه او نبوده، بلکه نشانی است از تغییر اجباری سیاست نظامی باراک اوباما به دستور اربابان پشت پرده. حال باید بدانیم این کدام نیروها هستند که چربش سیاست‌های سایه هیلاری کلینتون و ژنرال پترائوس مدیون آنها بوده است؟ آیا دولت اعماق و سایه‌ها بوده یا بازیگران اقتصادی؟ ولی روشن است که نشریات و رسانه‌های ایالات متحده در ابری از ابهام فرو رفته‌اند و قادر نیستند ما را از چگونگی وقایعی که در شرف وقوع است مطلع کنند، و تحلیل روشنی از این وضعیت ارائه دهند و به این پرسش پاسخ بگویند.  امروز حتی به‌رغم آمدن وزیر جدید دفاع به پنتاگون، در حالی که رهبران جهان منتظر عناصر جدیدی در استراتژی نظامی کاخ سفید هستند تا جهت‌گیری موافق یا مخالف خود را اعلام کنند ولی کماکان پنتاگون از یک طرف داعش را بمباران می‌کند و از طرف دیگر نیز برای همان دولت اسلامی در عراق و شام و جاهای دیگر جنگ‌افزار و پول می‌فرستد!  به قول تیری میسان، تحلیلگر سرشناس فرانسوی، ایالات متحده هم درست مثل فرانسه شده که رؤسای جمهوری یکی پس از دیگر می‌آیند و می‌روند بی‌آنکه قادر به ایجاد تحول در روند رویدادها باشند. مهم نیست که بوش جمهوریخواه یا اوباما دموکرات باشد یا سارکوزی از حزب دست راستی یو.ام. پی و اولاند از حزب سوسیال‌ـ‌دموکرات؛ واقعیت این است که ماشین سلطه به شکل اجتناب‌ناپذیری بی‌آنکه بدانیم چه کسی آن را هدایت می‌کند به حرکتش ادامه می‌دهد و به سختی بتوان گفت به کجا می‌رود.
برچسب ها: هیگل ، کارتر ، اوباما
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار