به گزارش
حوزه تجسمی باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پیپو که برای برگزاری نمایشگاه و ورک شاپی در یادبود نهمین سال درگذشت استاد مرتضی ممیز به ایران سفر کرد، درباره نحوه معرفی فنلاند، خودش و کارهایش در روز بزرگداشت استاد مرتضی ممیز، گفت: معرفی شخصیتهای انیمیشنی معروف فنلاندی یک تبلیغ نیست، در واقع میخواستم بگویم که خیلی از ایدهها از ایران یا نقاط دیگر دنیا میآیند و ناگهان در دسترس همگان قرار میگیرد و معروف میشوند. من چیزهایی از فنلاند نشان دادم چون میخواستم مخاطب ایرانی با بکراند و زمینههایی که من با آنها در تماس بودهام آشنا شود تا بهتر بتوانم نشان بدهم که در راهی که در پیش گرفتهام چه کارهایی انجام دادهام.
پیپو ادامه داد: این روزها خیلی راحت میتوان به فرهنگهای کشورهای مختلف جهان دسترسی پیدا کرد اما هنوز مهمترین نکته در کار ما این است که در محیطی که زندگی میکنیم به بهترین نحوی کارمان را انجام دهیم. امروزه در سراسر دنیا سطح دانش مردم بالاتر رفته است و همه بهتر میتوانند کار کنند و از نظر ذهنی و قلبی بیشتر میتوانند با هم و با کارهای یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
وی در جواب اینکه شما در سخنرانیتان یک ذهن تمیز و بدون ریخت و پاش را نشان دادید و تاثیر بسیار خوبی روی مخاطبان ایرانی خود گذاشتهاید؛ چقدر فکر میکنید سبک زندگی در کار ارائه شده یک طراح گرافیک در سراسر جهان میتواند تاثیر گذار باشد، در پاسخ با اشاره به اینکه سوال فیلسوفانه طولانیای است، گفت: مهمترین چیزها جزئیات، همکلاسیها، دوستان و والدین هستند که نخستین تاثیرات را بر یک شخص میگذارند و تعریف ما را از چیستی و چگونگی و کیفیت زندگی، میسازند. من خیلی خوش شانس بودم که در 12 سالگی فهمیدم قرار است یک هنرمند بشوم؛ در مدرسه بودم که معلم زیستشناسیام، ناگهان وقتی من در فکر فرو رفته بودم گفت این چیزهایی که من میگویم برای «کاری» خیلی ضروری نیست چون او در آینده یک هنرمند خواهد شد و من خیلی خوشحال شدم از حرفی که او دربارهام زد.
پس بعد از آن راه تازهای در پیش گرفتم و هرچه در پیش رویم قرار میگرفت را آنالیز میکردم و میگفتم خب این موضوع جزء چیزهایی که لازم است من در آینده بدانم نیست، اینها چیزهای مهمی در زندگی یک هنرمند نخواهند بود؛ البته بعد از گذشت سالهای زیادی دریافتم که خوب است مقداری دانش درباره خیلی از چیزها در زندگی داشته باشم اما همانطور که میدانید وقتی نوجوان هستید فکر میکنید خودتان همیشه همه چیز را بهتر از دیگران میدانید.
کاری پیپو، در ادامه اضافه کرد: در نهایت وقتی 17 سالم بود در مدرسه هنر شروع به درس خواندن کردم و در 21 سالگی فارغالتحصیل شدم. استادان ما شاگردان مدرسه باهاوس بودند با رنگهای تمیز، فرمهای تمیز و ... که به ما آموختند و در کنار اینکه بیشتر فرهنگ ما در فنلاند به کشاورزی، زمینهای کشاورزی و طبیعت برمیگردد؛ به عنوان مثال در صنعت نساجی که اینجا خیلی سنتی و پر نقش است، در فنلاند از فرمهای خیلی ساده و واضح استفاده میشود. فلسفه کار من این است؛ ساده، شفاف و قوی. یکی از طراحان مبلمان خیلی معروف فنلاندی درباره آثار خودش اعتقاد دارد که سه چیز در آثارش رعایت میشود، ارگونومی، اکونومی و اکولوژی و من فکر میکنم با او هم عقیده هستم. در نتیجه فکر میکنم یک طراح گرافیک مسلما باید درست فکر کند و این اندیشه از زمینههای سبک زندگی ناشی میشود و همچنین باید عناصر مشخصی را در کار مد نظر داشته باشد.
وی در پاسخ به اینکه چرا اصرار دارد تا طراحان جوان گرافیک در طراحی پوستر مستقیم به اصل مطلب بپردازند و در این صورت آیا این سادگی و مینیمال بودن در مورد او به راحتی به دست آمده، یا مربوط به نحوه زندگی در کشورهای اسکاندیناوی است و برای ایرانیها که زندگی شلوغی دارند چنین برخوردی سختتر خواهد بود، اظهار داشت: سکوت و آرامش مهمترین موضوع درباره زندگی ما است، در فنلاند همه به اندازه کافی فضا دارند. فنلاند برای جمعیتی که دارد، کشور بزرگی محسوب میشود؛ به عنوان مثال وقتی من ازدواج کردم برای خریدن هر چیزی برای خانهمان اول فکر میکردیم آیا داشتن آن ضروری است و سپس به طراحی آن وسیله فکر میکردیم که آیا دیزاین خوبی دارد یا نه. همسر من معلم هنر است و ما زمینه فرهنگی مشابهی داشتیم؛ پدرم معلم، نویسنده و نقاش بود و مادر همسرم نیز همینطور در نتیجه ما سنتها و تفکرات مشترکی داشتیم. کم کم خانهمان شلوغ شد و حالا پس از 50 سال فکر میکنم هنوز هم خانه شلوغی داریم و البته هنوز هم همیشه مراقب چیزهایی که میخریم هستیم البته داشتن این همه وسیله در خانوادههای فنلاندی مرسوم نیست.
پیپو مثالی از زندگی فنلاندی آورد و گفت: در اکثر خانوادههای فنلاندی طرح گلدانهایی از یک طراح معروف فنلاندی دیده میشود و این نشان میدهد که برای مردم طراحی موضوع مهمی است و احترام زیادی برای طراحانشان قائل هستند یا در مورد دیگری، قبل از اینکه یورو پول ملی ما بشود، روی مارک فنلاندی چهره هنرمندان و نویسندگان طراحی میشد که نشاندهنده درجه احترامی است که برای مقوله هنر قائل هستند.
این طراح معروف بینالمللی درباره نکات مهم در طراحی پوستر، گفت: امروزه مردم فرصت زیادی برای خواندن و دیدن یک پوستر در خیابان را ندارند و ما طراحان اگر نتوانیم حرفمان را به سادگی و سرعت به آنها منتقل کنیم، بازی را باختهایم. مهم است که وضوح و صراحت را اولین موضوع بدانیم و پس از آن به هوشمندانهتر یا پرکارتر بودن طرح فکر کنیم اما هنوز پوستر باید هوشمندانه و واضح باشد که مردم بتوانند در فرصت کمی متوجه منظور آن بشوند. متاسفانه بیشتر پوسترها در خیابانها شبیه به آلودگیهای تصویری هستند، پس من فکر میکنم که این طراحان گرافیک تحصیلکرده باید تمام سعیشان را انجام دهند تا بهترین اثر را ارائه کنند و آلودگی جدیدی به خیابان و محیط زندگیمان اضافه نکنند زیرا پوسترها به عنوان سند از نسل ما برای نسلهای آینده باقی میماند و این دلیلی است که ما باید بهترینمان را ارائه کنیم.
وی در پاسخ به اینکه اگر همه بخواهند هر سوژهای را ساده کنند آیا به تکرار نخواهد رسید، اظهار داشت: من وقتی میخواهم شروع به کار کنم متریالهای زیادی را در ارتباط با موضوع جمع میکنم و سعی میکنم آنها را آنالیز کنم و ببینم مثلا این نمایش تئاتر میخواهد چه پیامی به مخاطبش بدهد، حدود 70 صفحه از نمایش را میخوانم و زیر جملات و کلمات کلیدی خط میکشم و همه نکات کلیدی را روی کاغذ مینویسم، اتودهای کوچکی میزنم اما بیشتر به معنی پیامی که باید منتقل شود فکر میکنم و در نتیجه میفهمم آن نمایش چه نوع نمایشی است و چه مفهومی دارد و بعد آنها را با حوصله بیشتری میخوانم و در این زمان است که متوجه میشوم که چه چیزهایی اضافی هستند و کلمات و موضوعات زیادی را حذف میکنم و در نهایت فکر میکنم چطور میتوانم این پیام نهایی را منتقل کنم و اینجاست که شروع به کار میکنم تنها با یک یا دو کلمه کلیدی در ذهنم و فقط پس از اینکه همه اینها را درک کرده باشم شروع به طراحی میکنم.
وی تصریح کرد: 80 تا 90 درصد یک پوستر مربوط به فکر کردن به ایده است که چه چیزی، چرا و چگونه و تنها حدود 10 درصد کار، اجرای طرح و طراحی است و روند فکرکردن مهمترین قسمت طراحی است. امروزه در بیشتر کشورهای دنیا روند آموزش خیلی پیشرفتهتر از 20-25 سال پیش است و ما با مردم تحصیل کردهتری معاشرت داریم و به این دلیل کار طراح خیلی سختتر شده است.
وقتی جوانتر بودم خیلی کار میکردم و متوجه شدم که بعضی از مشتریها خیلی ایراد میگیرند و من تصمیم گرفتم که با آدمهای نادان کار نکنم، این تصمیم جسارت میخواست چون بخشی از مشتریهایم را از دست میدادم. البته امروزه همه خیلی پیشرفت کردهاند و همچنین مسلما آن جمله خیلی مودبانه نبوده اما قابل تامل است زیرا من اعتقاد دارم که باید خیلی خوب با سفارشدهنده صحبت کرد اما قبل از اینکه شروع به کار کنیم. باید قبل از شروع به کار متوجه شویم در ذهن آنها چه میگذرد و تجارت یا کارشان را چگونه درک کردهاند اما پس از درک کامل موضوع، من باید در اجرا ایدهام آزاد باشم اما نمیشود بدون داشتن آن زمینهها یک راست برویم سراغ سادهسازی و خلاصهکردن و در نهایت به مشتری بگوییم همین است که هست.
پیپو ادامه داد: چون هرگز نمیشود مطمئن بود که مشتری شما متوجه طرح صریح و نهایی شما میشود، پس همیشه باید در زمان ارائه، او را در جریان اتفاقی که رخ داده، قرار داد؛ به عنوان مثال وقتی من نشان جدید شهرم را طراحی کردم و قرار بود آن را در شهرداری برای مقامات شهری رونمایی کنم، یک مارش پخش نکردم و ناگهان پرده را بردارم و بگویم این لوگوی شهر است؛ ابتدا 5 تا 10 دقیقه درباره اینکه لوگو چیست، چرا شما به آن احتیاج دارید و چرا نتیجه کار من این نوع از لوگو است، صحبت کردم تا آنها هم درکی از شکل لوگو داشته باشند و در نتیجه وقتی لوگو را دیدند با آن موافقت کردند.
کاری پیپو درباره اسکیسهای سریع نیز با طرح یک مثال، گفت: خیلی کم پیش میآید که کاری را سریع اتود بزنم ولی یکی از پوسترهای که برای یونسکو طراحی کردم، یکی از آن اتودهای سریع بوده است؛ یونسکو مسابقهای داشت که در آن باید راجع به اینکه زندگی باید چگونه بدون جنگ، گرسنگی، فقر، آلودگی و ... باشد، پوستری طراحی میکردیم. من فکر میکردم غیر ممکن است که همه این چیزها را در یک تصویر قرار بدهم، در نتیجه به یک راه حل مثبت رسیدم و دیدم که آدمهای مثبت و آرام لبخند میزنند پس راه حل، شاد زیستن بود و من یک صورت ساده خندان کشیدم و به جای خط بدنش یک فلش به سمت صورت گذاشتم یعنی این چیزی است که باید برای داشتن زندگی ایدهآل انجام دهیم. این طرح را به همسرم نشان دادم و او گفت این ایده خیلی خوبی است اما خیلی سریع است به نظرم به کار ادامه بده و من پس از 2 هفته فهمیدم همان طرح، بهترین است و همین طور هم بود این طرح به بخش پایانی راه یافت و برنده اول شد.
وی درباره اولویتهای زندگی یک طراح از نظر خودش، اضافه کرد: من خیلی زود به این نتیجه رسیدم که سلامتی، آرامش و خانواده مهمترین بخش زندگی است و پس از آن، طراحی گرافیک؛ زیرا پسر کوچکم وقتی دو ساله بود به دلیل بیماری سختی برای 4 ماه در بیمارستان بستری شد و در آن مدت از شدت فشار عصبی که داشتم نمیتوانستم کار کنم وقتی همه چیز رو به بهبود رفت توانستم آرام شوم و به طراحی گرافیک فکر کنم و از آن لذت ببرم. لازم نیست همه چنین تجربههای سختی را پشت سر بگذارند تا بفهمند وقتی سخت کار میکنی و زیر فشار هستی، بهترین کارت را انجام نمیدهی فقط وقتی زندگی را آسان میگیری و آرامش داری بهترینها خلق میشوند. در نتیجه رسیدگی به زندگی و مراقبت از پسرم، اکنون او نیز یک طراح گرافیک موفق است.
پیپو در پاسخ به اینکه، جایی گفتهاید که تدریس را کنار گذاشتهاید و دنبال این هستید که ببینید چطور میشود خیلی ساده با مردم ارتباط برقرار کرد و به مردم دسترسی پیدا کرد، آیا به پاسخ رسیدهاید، اظهار کرد: فکر میکنم که پیدا کردم و به همین دلیل هم الان اینجا و کنار شما هستم و به راحتی درباره گرافیک با هم صحبت میکنیم. در نهایت پیام من این است که روش کار یا اصلا کار برای من مهم نیست بلکه پیغامی که در پشت کار قرار دارد برای من مهم است. یک طراحی میتواند خیلی عالی نباشد اما پیاماش را خوب منتقل کند، یک اشتباه کوچک قابل قبول است اگر پیام منتقل شود اما در خیلی از کارهای عالی پیام منتقل نمیشود، فکر میکنم مهم این است که به چه فکر میکنیم و چطور انجاماش میدهیم.
کاری پیپو در پایان و در حالی که تصویری را روی دستمال کاغذی که در دست داشت کشید، گفت: حدود 36 سال پیش اولین پوستری که از مرتضی ممیز و از یک طراح ایرانی دیدم مربوط به بینال هنر آسیا بود، یک دوات و یک شعله که از آن سر کشیده بود و در مجله «نووو» چاپ شده بود. فکر کردم چه ایده بی نظیری است یک شیشه دوات، جوهر و شعله.
انتهای پیام/ اس