- به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانوقتی که تلاشهای آمریکا در ابقای اشغالگری خود در
عراق بعد از ویران کردن این کشور با دیوار مقاومت مواجه شد و شکست خورد و
بعد از اینکه سیاستهای آمریکا در تسلیم کردن عراقیها از طریق تروریسم با
تشکیل گروههای القاعده و شاخه فرعی آن موسوم به دولت اسلامی در عراق شکست
خورد و با وجود تمام این تلاشها نیروهای آمریکایی مجبور به خروج از عراق
شدند و به توافقنامه امنیتی و سفارتخانه بزرگ خود که شبیه یک دولت کوچک در
داخل دولت عراق است، بسنده کردند.
آنها
تصور میکردند که این توافقنامه و سفارتخانه بزرگ این کشور منافع آمریکا
در عراق را بنابر سقفی که آمریکاییها خواهان آن هستند، حفظ کند و همچنان
عراق را پیرامون سیاستهای آمریکایی قرار دهد تا واشنگتن بتواند از این
کشور به عنوان سکویی برای مشغول کردن محور مقاومت در شرق ایران و کره به
سوریه استفاده کرده و مانع از نقشآفرینی این کشورها برای تحقق منافع
ملتهای منطقه شود.
امین
حطیط تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه در مقالهای به سیاستهای استعمار
آمریکا در قبال عراق پرداخته و مینویسد: آمریکاییها اما بعد از آزمودن
این مراحل متوجه شدند که محاسباتشان اشتباه بوده است، چرا که در کمتر از 3
سال مقامات عراقی به جای آنکه منافع آمریکا را تأمین کند، به دنبال دستیابی
به جایگاهی منطقهای متناسب با جغرافیای خود هستند که با رویکردهای کلی
محور مقاومت هماهنگ است و نقش طبیعی خود را به عنوان دوست و برادر جمهوری
عربی سوریه و جمهوری اسلامی ایران دو همسایه بزرگ خود ایفا میکند.
ساختمات اصلی سفارت آمریکا در بغداد
آزمایش سخت عراق همراه با آغاز تجاوز خارجی به سوریه شروع شد،
چرا که عراق درخواست آمریکا برای ایستادن در صف دشمنان سوریه در گروه
موسوم به دوستان ملت سوریه را رد کرد و خواستار راه حل مسالمتآمیز در این
کشور بر اساس اراده واقعی ملت سوریه شده، این دقیقاً خلاف چیزی بود که
آمریکاییها به دنبال تحمیل آن در سوریه بودند و میخواستند حاکمانی را در
این کشور بر سر قدرت بیاورند که نقش نگهبانان منافع صهیو- آمریکایی را در
منطقه ایفا کنند.
در اینجا بود که آمریکا متوجه شد طرح اشغال عراق
در تحقق اهدافش ناکام مانده و خروج نیروهای آمریکایی شکست دیگری است که به
پیکره طرحهای کاخ سفید برای وابسته نگه داشتن عراق وارد شده است. به همین
علت آمریکاییها که پیشتر از اشغال عراق و خسارتهای جانی و مالی وارد
آمده بر خود جهت تحقق این اشغالگری پشیمان شده بودند، بار دیگر پشیمانی خود
را از خروج از عراق براساس طرحی که در پیش گرفتند، اعلام کردند.
بنابر آنچه گفته شد و در راستای منافع برخی دولتهای منطقهای وابسته به آمریکا به ویژه عربستان سعودی و ترکیه به نظر میرسد که
آمریکا
تصمیم مجدد برای ورود به عرصه میدانی عراق گرفته تا راه را بر دولت این
کشور ببندد و مانع از ادامه پیشرفت در مسیر کنونی بر اساس جغرافیای سیاسی
عراق جهت رسیدن به موقعیت راهبردی همگام با محور مقاومت و جدایی از وابستگی
به کشورهای منطقه ای مانند ترکیه و عربستان و جهانی مانند آمریکا در منطقه
شود.
البته این بازگشت با روشی که آمریکا به دنبال آن است
سختیهای زیادی دارد، آمریکا نمیتواند جنگ جدیدی را برای اشغالگری دیگر
آغاز کند، به دلایل مختلف این موضوع دیگر غیر ممکن شده است. دولت عراق نیز
بر اساس قید و بندهای توافقنامه امنیتی بین دو طرف که حجم کمکهای نظامی
مجاز برای درخواست از آمریکا در ماهیت و نحوه استفاده از آنها را مشخص
کرده و همچنین حجم خطرات امنیتی که تروریستها برای این کشور ایجاد کردند،
نمیخواهد از نیروهای زمینی آمریکا کمک بخواهد و قصد دارد خود با ابزارهای
در اختیارش مشکل مورد نظر را حلوفصل کند.
تمام
آنچه مطرح شد، آمریکا را به شکل استفاده از یک طرح شیطانی متمایل کرده تا
با یک تیر دو هدف بزند. این طرح استفاده از داعش و دیگر گروه های تروریستی
بود که کاخ سفید برای تحقق اهداف خود در عراق و سوریه آن را بزرگ کرد.
مأموریت این گروه ها اجرای راهبرد جنگ فرسایشی طولانی مدت بود. آمریکا
انتظار داشت عراق مجبور به درخواست کمک های نظامی از آمریکا شود و این
روند بازگشت مستقیم آمریکا به عرصه نظامی منطقه را تفسیر کند، این کشور
همچنین به دنبال کنترل دستاوردهای سوریه در مقابله با تروریستها و ممانعت
از بهرهبرداریهای دولت و ارتش عربی آن از موفقیتهایی بود که میشود در
مسیر بازگشت امنیت و ثبات به کشور از آن استفاده کرد.
جنگ فرسایشی
آمریکا بر ضد عراق و سوریه با اجرای داعش آغاز شد، عرصه این میدان موصل بود
که درگیریها در آن تحت نظارت و دستورات آمریکا دنبال میشود، داعش در پی
آن توسعه خود را به سمت شرق عراق را آغاز کرد و همچنین سعی کرد از طریق
منطقه عرسال وارد اراضی لبنان شود تا بتواند از طریق این کشور به سواحل
دریای مدیترانه و بندر طرابلس دست پیدا کند.
با این وجود در پی
جنایتهای زیادی که تروریستهای داعش در شمال عراق بر ضد ایزدی ها و مردم
اربیل انجام دادند، آمریکا به دست پرورده خود کارت قرمز داد و مداخله نظامی
بر ضد آن آغاز شد.
واشنگتن تصور میکرد که میتواند عملیات خود
را برای کمک به انسانیت و نجات آنها از دست تروریسم داعشی معرفی کنند،
البته برخی در دام این فریب آمریکا گرفتار شدند، اما برخی دیگر که ماهیت
سیاستهای آمریکا را میدانستند ، از همان ابتدا این دعوت را فریب یا
سناریویی دانستند که واشنگتن از طریق آن میخواهد به عراق و سوریه حمله کند
و دخالتهای نظامی خود در این کشورها را توجیه نماید.
آمریکا
در ابتدا روش استفاده از حملات هوایی بر ضد داعش را در پیش گرفت و مدعی شد
که این حملات میتواند به نابودی داعش در عراق و کنترل آن در سوریه منجر
شود. این ادعا در حالی مطرح شد که کاخ سفید به یقین میدانست که هر اقدام
نظامی جز در صورت همراهی با روند فعالیتهای نظامی زمینی نمیتواند به
مرحله ریشهکن کردن یا پاکسازی کامل یک منطقه منجر شود. با
این وجود موشک باران هواپیماها در این منطقه در مراحل اول به گونه ای
انجام شد که توانست اوضاع داعش را بهبود بخشیده و تعداد بیشتر از جریانهای
گمراه به ظاهر اعتقادی را با این گروه همراه کند، این عده تصور میکردند
داعش یک جنبش واقعی اسلامی است، این در حالی است که واقعیت این است که این
جنبش تروریستی از سوی آمریکا برای از بین بردن اسلام و تخریب منطقه در
راستای خدمت به پروژههای صهیو-آمریکایی ایجاد شده است.
حملههای
هوایی که آمریکا در قالب نیروهای ائتلاف بینالمللی بر ضد داعش انجام
میداد، همزمان با جنگ روانی بود که این گروه تروریستی را دارای قدرتهای
افسانهای نشان میداد که میتواند حتی بر تمام جهان مسلط شود. برخی شایعات
حتی مدعی بود داعش میتواند به بمب اتمی دست پیدا کند، این شایعات فرصتی
برای آمریکا بود تا بار دیگر در ابعاد نظامی به منطقه بازگردد و
برای
داعش نیز از سوی افکار عمومی خارجی جذب همگرایی کند تا به این ترتیب تعداد
تروریستهای این گروه از 25 هزار نفر در ابتدای اشغال موصل به 80 هزار نفر
برسد.
البته سوریه در این دام آمریکا گرفتار نشد و از همان ابتدا متوجه شد که این کشور تروریسم را ایجاد کرده و
خود نمیتواند با آن مبارزه کرده و آن را از بین ببرد، چرا که همچنان به
خدمات آن نیاز دارد. آمریکا برای بازگشت به عراق یا فرسایش سوریه و ممانعت
از توسعه پیروزیهای آن یا حتی براندازی دولت سوریه براساس پروژه هجمه
جهانی بر ضد این کشور به داعش نیاز دارد.
عراقیها
نیز به نظر میرسد اوضاع را درک کردند و با وجود اینکه از آمریکا خواستند
در راستای توافقنامه امنیتی این کشور کمک کرده و پشتیبانی هوایی از
نظامیان عراقی بر ضد داعش را انجام دهند، اما به صورت قاطع بازگشت نظامیان
نیروهای زمینی خارجی به عراق در هر حجم و ابعاد و تابعیت را رد کردند.
عراقیها همچنین گروههای رسمی و مردمی را برای مبارزه با داعش به کار
گرفتند و به این ترتیب دستاوردهای مهم و راهبردی زیادی را در این مبارزات
محقق کردند که از جمله آنها پاکسازی جرف الصخر و بیجی بود.
اگر
موضع سوریه پیشتر از سوی آمریکاییها قابل انتظار بود ، اما موضع عراق
آنها را غافلگیر کرد. به همین علت سعی کردند آن را دور زده و روند ارسال
نیروهای زمینی آمریکایی به عراق را آغاز کنند. آنها سازمان هایی قابل
توسعه طراحی کردند تا بتواند نیروهای فشار و سلطه طلب و در عین حال تسلیم
خود را در آن مستقر کنند تا مانع از تبدیل شدن عراق به عضوی از محور مقاومت
یا پل هماهنگی بین طرفهای این محور باشد.آمریکا میداند
که ادامه دستاوردهای سوریه و عراق در جنگ فرسایشی که این رژیم از 4 سال پیش
آغاز کرده، تأثیر منفی خواهد گذاشت، این موضوع باعث شد آنها احساس شکست
کنند و امروز صراحتاً از مطالبی سخن بگویند که در آغاز تشکیل ائتلاف
بینالمللی و حملات هوایی، آنها را مخفی میکردند.
در این راستا
یکی از افسران ارشد آمریکا اعلام کرده که عراق نیاز به 80 هزار نیروی خارجی
دارد تا داعش ریشهکن شود، این به معنای بازگشت نظامیان خارجی به عراق به
رهبری آمریکا است. به ادعای آمریکا ریشن کن کردن داعش در سوریه نیز تنها از
طریق براندازی دولت سوریه به ریاست بشار اسد رئیس جمهور این کشور امکان
پذیر است. این را یکی از مقامهای آمریکایی در گفتوگو با سیانان مطرح
کرد.
اولین اقدام در این روند ارسال 1500 نظامی آمریکایی با مأموریت
آموزش نیروهای عراقی بود، تا به همین تعداد از نیروها که پیشتر در عراق
حضور داشتند، اضافه شوند.
آمریکا
میداند که این تعداد نمیتواند تنها در قالب مأموریت آموزشی بهکارگیری
شود، چرا که آموزش یک گردان 500 نفری تنها به 15 نظامی و آموزش دیده و
کارشناس نیاز دارد، حال باید دید آیا آمریکا اقدام به آموزش 200 گردان
عراقی یا 100 هزار نیروی این کشور به صورت همزمان خواهد کرد؟ طبعاً این
اقدام غیرممکن است. از سوی دیگر این سوال مطرح است که چرا
آمریکا پایگاههای نظامی را به اشغال خود درآورده و مدعی شده که این
پایگاهها برای آموزش دادن نیروها است؟
چرا این کشور 5 منطقه دوردستها برای تشکیل پایگاههای آموزشی انتخاب کرده است؟
آیا هدف این نبود که این نیروها آمریکایی بتوانند برخلاف توافقنامه
امنیتی امضا شده میان 2 طرف به صورت کامل در این پایگاهها تسلط داشته
باشند؟
تمامی این تحولات و مواضع یک چیز را نشان میدهد که
از همان ابتدا ما به آن اشاره کردیم و آن این است که آمریکا با تشکیل
ائتلاف بینالمللی اهداف دروغین را مطرح کرد و انگیزههای واقعی خود را
مخفی نگه داشت. این کشور الان و بعد از اینکه سوریه و عراق هر کدام در
میدانهای مربوط به خود دستاوردهای نظامی زیادی را بر ضد تروریستها محقق
کردند، مجبور شده اهداف واقعی خود را بیان کند. اهداف آمریکا از فعالیتهای
منطقهای در 2 مورد خلاصه میشود:
در عراق: بازگشت
به اشغال عراق و تثبیت پایگاههای نظامی دائمی برای خود. همان پایگاه هایی
که نوری مالکی نخست وزیر عراق حضور نیروهای آمریکایی در آن را رد کرد. این
در حالی بود که آمریکا در طرح خود می خواست 15 تا 25 هزار نظامی در هر
کدام از این پایگاهها با حمایت هواپیماهای ناوگان پنجم دریای خلیج فارس را
در آن مستقر کند. مأموریت پایگاههای مذکور –در صورت تاسیس- جلوگیری از
ادامه حضور عراق در محور مقاومت با ایجاد سازگاری بین ساختارهای مختلف این
محور بود.
در سوریه: آمریکا
به دنبال ادامه تروریسم بر ضد دولت سوریه است تا مانع از ایجاد امنیت و
ثبات در بخشهای مختلف این کشور شود. این اقدامات برای تسلیم کردن سوریه و
قبول مشارکت آمریکا در تصمیم سازی آن از طریق مزدوران وابسته به این کشور
بود.
اکثر اقدامات آمریکا در سوریه و عراق اشغال فریبکارانه و نرم
به شمار میرود ، اما ما میبینیم که واشنگتن در این طرحها نیز مانند
توطئههای سابق خود شکست خورد، چرا که محور مقاومت و در کنار آن، مردم عراق
اشغالگری را رد میکنند و با اصرار خواستار ریشهکن کردن تروریسم مبتنی بر
توانمندیهای ذاتی و ائتلافهای خود هستند. آنها میگویند حتی در صورتی
که اندکی زمان نیاز داشته باشد، میخواهند خودشان این کار را انجام دهند.