به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، فرصتطلبی خوب یا بد؟ نباید که همه فرصتها را در یک جام ریخت و آن را به یک چوب راند؛ آن فوتبالیست پا طلایی که فرصت طلبانه توپ را وارد دروازه حریف میکند با آن فرد دیگری که مترصد کسب منصبی است بدون داشتن شایستگی، توفیر زیادی دارد. بله منظور از فرصتطلبی هنگامی است که پا در کفش دیگران میکنیم و با آن شروع میکنیم به قدم زدن! یا به عبارت دیگر «ابن الوقت» بودن برخی از خود ما است. فرصتطلبها تنها فرصت میسوزانند ...
حکایت فرصتطلبی هیچ تازه نیست، قدمتی دارد برای خود؛ یک مثال از گذشته: در زمان قاجار، در منزل یکی از شاهزادگان که از قضا حاکم همان منطقه بود مجلس روضهخوانی برقرار بود، یکی از سرشناسان شهر که به تملق و چاپلوسی شهره بود وارد مجلس شد و بیپروا پشت به منبر کرد و در مقابل حاکم زانو زد، حاکم با اشاره به او فهماند که پشتش به منبر است ولی او با صدای بلند گفت: منبر و قبله ما حضرت حاکم هستند، در همان حال پیکی خبر آورد که حاکم از مقامش عزل شده است، آن مرد فوری رو به منبر و پشت به حاکم کرد و گفت پشت کردن به منبر معصیت و بیادبی است!
به دارالترجمه آمده بود تا چند ورق از یک مقاله انگلیسی را به فارسی برگرداند. «استادم گفته ترجمه این بخش 8 نمره دارد. ایشان به همه دانشجوها چند ورق داده است» دست آخر هم استاد معزز اوراق را پشت سر هم ردیف میکند و کتابی چاپ میکند به نام خود. دانشجویان با چنین مسائلی آشنا هستند. این هم نمونهای امروزیش بود.
این نوع تحقیق نه بر دانش فرد خواهد افزود و نه اثری درخور برای ارائه، تنها کام استاد را شیرین و حالش را شاد میکند. «بهروز مرادی» استاد دانشگاه خوارزمی در گفتوگو با جام جم فرصتطلبی را یک «انتظار نامشروع» توصیف میکند که شخص از هر راهی استفاده میکند تا به منافع خود دست یابد، حتی از راههای نامشروع و اشتباه. وی عنوان میکند این مسئله در بین ما ایرانیها به عنوان «زرنگی» جا افتاده است.
مغبون شدن احساسی دانشجویی است که کتاب استاد خود را ترجمه میکند و البته طبیعی است چنین فردی فردا روز در میدان انقلاب پرسه بزند برای خرید یک پایاننامه علمی و ارائه آن به همان استاد! یا در حالت بهتر، چند پایاننامه و کتاب مرتبط را به امانت بگیرد و پاراگرافهای زخمی شده آن را پشت سر هم بچسباند و با شوق از آن دفاع کند در جلسه دفاعیه!
جامعه ناسالممرادی بر این باور است که چنین روابطی در یک جامعه «ناسالم» رشد میکنند. وی در تعریف این نوع جامعه عنوان میکند: جامعهای که در آن ارتباط صحیحی میان ارزش و روش برای رسیدن به اهداف به صورت مشروع تدوین نشده باشد، ناسالم است. این استاد دانشگاه از یک جامعهشناس مشهور به نام «مرتون» نام میبرد که «فشار ساختاری» را از جمله عواملی میداند که زمینه فرصت طلبی را در جامعه به وجود میآورد. فشار ساختاری به این معنی است که گاهی رسیدن به اهداف از راههای صحیح دشوار است یا این که جامعه به اندازهای به افراد فشار وارد میسازد که آنها نمیتوانند زیر بار این فشارها خود را حفظ کنند.
مرادی در این باره توضیح میدهد: به عنوان مثال اگر در یک جامعه پول به محور اصلی روابط تبدیل شود؛ یعنی یک نوع پولگرایی و پول محوری بر روابط اجتماعی حاکم شود؛ آنگاه داشتن هر چه بیشتر پول به بالاترین ارزش تبدیل میشود و این خود معیاری خواهد شد برای تعیین جایگاههای اجتماعی اشخاص. در نتیجه بر اساس میزان داشتهها سطح اجتماعی فرد تعیین خواهد شد، آنگاه برای آدمها اهمیتی ندارد که برای رسیدن به پول بیشتر از چه راهی استفاده کنند.
هر روز خبری از انواع فرصتطلبی در رسانهها منتشر میشود به طور مثال چند سال قبل قرار بود شهرداری سامانه 2020 را راهاندازی کند تا شهروندان بتوانند با تماس با این شماره درخواست خدمات ساختمانی خود را ثبت کرده تا در کوتاهترین زمان، کارگر مورد نیاز برای آنها اعزام شود. زرنگمردی رفت و تمام شمارههای 2020 را خرید، پیامک، موبایل و تلفن ثابت؛ تا شهرداری را ناگزیر سازد با فرد مورد نظر بر سر میز معامله بنشیند. شهرداری هم مصمم شد تا شماره دیگری را جایگزین کند. فرد مورد نظر هم نشست پشت میز معامله و یکه و تنها شروع کرد به نوشیدن آب خنک!
مرادی از عوامل دیگر در ظهور فرصتطلبی را مرتبط به فرآیندهای پرورش و تربیت افراد در جامعه میداند و میگوید: گاهی امکان دارد که این مساله به صورت پرورشی و تربیتی به نسلهای بعد منتقل شود. چنانچه بزرگترها به کودکان بیاموزند برای رسیدن به منافع و فرصتها باید زرنگ بود و این مساله به عنوان یک مولفه آموزشی و پرورشی تلقی شود ممکن است هنجارها به صورت اشتباه، منفی و ضد ارزش به نسل بعد انتقال یابد. چنانچه روابط ناسالم بین افرادی که جامعه را از نظر آموزشی و تربیتی تغذیه کنند سرایت یابد، ساختار اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار میدهد. در واقع کسانی که روشنفکرند و خود پرورش دهنده محسوب میشوند، جزئی از این فرآیند ناسالم خواهند شد. متأسفانه این مساله به بخش تربیت کننده و پرورش دهنده جامعه سرایت یافته است.
البته موضوع فرصتطلبی فقط محدود و محصور در روابط فردی نیست بلکه در نهادهای رسمی و دولتی هم بیتوته کرده است؛ شما میتوانید مواردی را به خاطر آورید که فرد نه به دلیل شایستگی و لیاقت بلکه به واسطه آشنایی با یک مسئول، چاپلوسی، رانت و ... صاحب منصب شود. به عبارت دیگر، هر گونه پیوستگی قومی و قبیلهای، سببی و نسبی فاکتور مهمی در برخورداری از موقعیتها خواهد شد. هر گاه سازمان و نهادی مبتلا به ویروس فرصتطلبی شود در صورت درمان نشدن و پیشگیری، افراد مستعد و شایسته به کنج انزوا فرو میروند و سازمان شروع میکند به رکود! رقابت منفی از نشانههای این موضوع است. فرصتطلبان پیاپی درصدد بر خاک نشاندن حریفند با هر هزینهای.
اهالی ممالک فرنگ به این نوع فرصتطلبیها «اوپورتونیسم» میگویند یعنی؛ عدم پایبندی به عقیده و خط مشی سیاسی. ایرانی جماعت نیز در مثل به آن افراد «حزب باد» میگویند. این دسته از افراد هیچ نوع دیسیپلنی را رعایت نمیکنند.
نگرانی درباره آینده جامعهمرادی درباره فرصتطلبی بهعنوان یک آسیب اجتماعی و شرایط فعلی جامعه عنوان میکند: اگر فرآیندها را رصد و براساس آن پیش بینی کنیم، جای نگرانی وجود دارد. اگر روندی بهوجود آید و اکثر طبقات اجتماعی در این روند خود را تعریف کند و منافع خود را بدون توجه به هنجارهای جامعه دنبال کنند، نوعی بیمسئولیتی اجتماعی فراگیر در جامعه بهوجود میآید. چنانچه این موضوع به معلمان جامعه سرایت پیدا کند، جای تأسف وجود دارد و چشم انداز را مبهم میکند.
نکته سنجی درباره فرصتطلبان چنین آورده است: «بهترین تعبیر برای اینان این است که نه آدمند، مستخدمند، تصویر مبهمی از شبه آدمند، این مومیاییان بر سینه زمان، تاریخ عبرتند، اینان نه آینده روشنی و موفقی برای خود دارند و نه برای گروه و جامعه خود و نا آگاهانه و شاید هم آگاهانه تهدیدی برای خود، گروه و جامعه هستند. آنها منتظرانی هستند که مصداق این ضرب المثل قدیمی هستند: تغاری بشکند ماستی بریزد / جهان گردد به کام کاسه لیسان»
دست آخر این که زمینه و بروز فرصتطلبان در همه جا مهیا است اگر راههای آن به صورت فرهنگی و با یک برنامهریزی مهندسی شده مسدود نشود. عرصه برای آنها آماده است اگر مدیران هنوز هم با واژگان تملق آمیز مسرور شوند. زمین فراغ است چنانچه شایستهسالاری و لیاقت با رانت و رفاقت جایگزین نشود. باید از جایی آغاز کنیم چون اگر چنین نشود به قول جلال آلاحمد «وقتی دیوار باغ فرو میریزد سر و کله میوه چینها پیدا میشود.»