به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
تعدادشان کم نیست؛ همانهایی که سودای خوانندگی در سر دارند و رؤیای شهرت، به این راحتیها از سرشان بیرون نمیرود. بعضی هایشان انصافاً ته صدایی هم دارند و آوازخوانی شان، یک پای ثابت جشنها و میهمانیهای خانوادگی است و آنقدر تعریف و تمجید از دوستان و آشنایان شنیدهاند که دیگر باورشان شده که براستی باید برای جلوگیری از هدر رفتن استعداد خدادادی، آستینی بالا بزنند.
همین انگیزه هم هست که تعدادی از آنها را راهی آن سوی مرزها میکند تا با شرکت در مسابقات خوانندگی، شانسشان را امتحان کنند؛ مسابقاتی که معمولاً در کشورهای همسایه ترتیب داده میشوند تا علاقهمندان داخل کشور را راحتتر به خود جلب کنند.
این علاقهمندان پر و پا قرص خوانندگی، البته هزینه علاقهمندی شان را هم میپردازند که شامل هزینه اقامت در کشور مورد نظر و شرکت در مسابقه است. وقت بازگشت هم دیگر آن آدم قبلی نیستند؛ برای خودشان برو و بیایی پیدا کردهاند و بین رفقا هم حسابی اسم درکردهاند. دیگر، میهمانی و جشنی نیست که برگزار شود و خواننده نوظهور، شمع محفلش نباشد. این هنرنمایی البته قیمت خودش را هم دارد و بخشی از هزینه زندگی فرد را تأمین میکند، اما خواندن در مجالس کجا و خواننده ملی شدن کجا؟!
یکی از همانهایی که با سودای خواننده شدن در مسابقه خوانندگی شرکت کرده و اتفاقاً به مراحل بالا هم رسیده، اعتقاد دارد که صدا باید در خون آدم باشد.
«خواننده، دهانش را که باز میکند معلوم میشود چه کاره است. بالاخره آنهایی هم که نشستهاند آنجا، کارشان همین است و تشخیص میدهند که چه کسی واقعاً مایه خوانندگی دارد. تعریف از خودم نباشد، من قبلاً هم میخواندم و صدایم را دوست داشتند اما آنجا که رفتم، دیگر مطمئن شدم که این، راه من است.»اینها را که میگوید، غرور در صدایش موج میزند. میگوید: «قبل از اینکه در مسابقه شرکت کنم هم در مجالس میخواندم.
آن وقتها 300، 400 هزار تومان میگرفتم، حالا اما کمتر از 3 میلیون تومان برای هر مجلس نمیگیرم. البته اینجا شهرستان است و اگر تهران بودم، دستمزدم بیشتر از اینها بود.»خواننده خوش اقبال دلش میخواهد آلبوم بیرون بدهد اما میگوید مراحلش خیلی سخت است و هزار جور دنگ و فنگ دارد. هزینهاش هم زیاد است که فعلاً در وسعش نیست.
البته خیلیها هستند که هزینه رسیدن به عشقشان یعنی خوانندگی را میپردازند. امیر یکی از آنهاست. 28ساله است و در کارگاه طلاسازی کار میکند. دیپلم ردی است و از 16 سالگی دارد کار میکند و به قول خودش، حالا زمانش رسیده که به عشقش برسد. تا همین حالا، 40 میلیون تومان خرج کرده که شامل پول آهنگساز، ترانه سرا، نوازنده و ضبط میشود. البته ضبط هنوز تمام نشده و با حساب ساعتی 40 هزار تومان برای ضبط، همچنین هزینه تکثیر و پخش آلبوم، دست کم به اندازه 20 میلیون تومان دیگر باید سر کیسه را شل کند که تقریباً تمام پس اندازش است، اما معتقد است که میارزد! میگوید: «از همین حالا، رفقا و فامیل، مدام سراغ آلبومم را میگیرند که چه زمانی وارد بازار میشود. خدا را چه دیدید، شاید هم آنقدر معروف شدم که دیگر طلاسازی را گذاشتم کنار و کلاً رفتم توی کار خوانندگی!»
جمله آخر را سعی میکند با شوخی بیان کند اما ته صدایش، نوعی اطمینان و امیدواری به آنچه میگوید، حس میشود. آلبومهایی برای نخریدن!
وارد مغازه که میشوی، تا چشم کار میکند، سیدی و دیویدی است که کنار هم چیده شده؛ فیلمها و سریالها یک طرف هستند و بخش موسیقی هم طرف دیگر. یک قفسه هم به پرفروشها اختصاص داده شده که سندش را انگار شش دانگ به نام خوانندگان معروف زدهاند که آلبوم هایشان هفتهها همان جا، جا خوش میکند. به غیر از تاپترینها، آلبومهای دیگر هم کم و بیش میفروشند. ترتیب چیدمانشان هم ظاهراً بر اساس معروفیت خوانندهشان است.
اسم و رسم دارترها با فاصله کمی از قفسه پر فروشها، قرار داده شدهاند و همینطور که قدم میزنی و به ته مغازه نزدیک میشوی، آلبومهای جور واجور با خوانندههای گمنام و ناشناخته، بیشتر به چشم میخورد. «غیرمعروفها هم مشتری دارند؟!» فروشنده، لبخند میزند و میگوید: «مشتری شان کجا بود؟! همین معروفها را هم به زور میخرند! الان همه دارند آهنگها را دانلود میکنند. ما خودمان از این کارها نمیکنیم اما به خیلی از سیدی فروشیها که سر بزنید، چندتا آلبوم محبوب را کردهاند توی یک سیدی و 3 هزار تومان میفروشند که فقط قیمت یک آلبوم است.
البته آلبومهای 10 هزار تومانی هم داریم که اتفاقاً این روزها جزو پر فروشها هستند و خیلی هم خوب رویشان تبلیغ شده است. به هر حال خواننده شناخته شده است و چندین کنسرت برگزار کرده و کلی روی کارش وقت گذاشته و سرمایه پایش رفته است. این خوانندههای ناشناخته معمولاً عشق خوانندگی دارند. کارشان هم اصلاً این نیست. یکی دو آلبوم هم بیرون میدهند و میروند دنبال کارشان. آلبومهایشان هم معمولاً بین اقوام و دوستان پخش میشود و یا ته مغازهها میماند. البته گاهی خریدار هم دارند. بعضیها گاهی عشقشان میکشد که آلبومهای بینام و نشان را بخرند، اما تعداد این افراد کم است. به هرحال تفاوتی وجود دارد بین کسی که درس این کار را خوانده و زحمتش را کشیده با کسی که فقط دوست دارد بخواند!»
مهدی، سیدی فروش سیار هم در بساطش اصلاً آلبوم غیرمعروف پیدا نمیشود، چون به قول خودش، خریدار ندارد. پاتوقش خیابان منوچهری و جمهوری است. کاسبهای محل او را میشناسند. با ساز و نوا نزدیکت میشود. در چرخ دستیاش دستگاه پخش سیدی دارد که رهگذران را به ترانهای میهمان میکند. «تورو آرزو نکردم ته تنهایی جاده... . آخه حتی آرزوتم واسه من خیلی زیاده...» میگوید: «جزو پر فروشهاست. اصلاً به دل مینشیند. یک آقای پیری داشت از پهلویم رد میشد، ایستاد و گوش داد و بعد گفت، یکی از این به من بده. حتی اسم خواننده را هم نمیدانست. به هرحال کارش درست است دیگر. هرکس اینجوری باشد، معروف میشود. البته شانس هم میخواهد!»
رایگان خواننده شوید!عنوان «خوانندگی رایگان» آنقدر درشت بالای آگهی درج شده که بدون هیچ تلاشی میتوانی آن را حتی از فاصله چند متری بخوانی. آگهی، جای خوبی هم نصب شده؛ روبهروی تئاتر شهر؛ جایی که یک جورهایی پاتوق هنردوستان است که بینشان حتماً علاقه مندان خوانندگی هم پیدا میشوند.
آگهی به علاقهمندان خوانندگی مژده میدهد که میتوانند شانس خود را امتحان کنند و بعد از پذیرفته شدن در تست صدا که آن هم رایگان است، جهت انجام تمامی مراحل تولید و واگذاری، به شرکتهای مجاز پخش معرفی شوند و باز هم تأکید میکند که انجام تمامی مراحل خوانندگی کاملاً رایگان است! در ضمن فقط متولدین 62 تا 75 میتوانند برای تست صدا و باقی مراحل کار مراجعه کنند. زیر آگهی هم یک شماره تلفن همراه به چشم میخورد.
با شماره ایرانسل که تماس میگیری، مردی میانسال از آن طرف جوابت را میدهد. میگوید: «برای خودتان میخواهید؟» «نه، برادرم خوانندگی را دوست دارد.» مرد میگوید: «میتواند برای تست صدا بیاید. اگر قبول شد، باقی مراحل را اعلام میکنیم.» آدرس را میگوید و قبل از اینکه منتظر جملهای باشد، تلفن را قطع میکند.
زحمت مراجعه برای تست صدا را مسئول یکی از مؤسسات مجاز موسیقی، با توضیحاتی که در این باره میدهد، کم میکند. «آگهیهایی به این شکل زیاد هستند. با وعده رایگان بودن و اسپانسرینگ، جوانها را برای تست صدا میکشانند و وقتی حسابی اعتمادشان را جلب کردند، از علاقه شان سوءاستفاده میکنند و کلاه سرشان میگذارند. در این آگهیها معمولاً بجز یک شماره تلفن همراه، هیچ نام و نشان دیگری دیده نمیشود. اینها افراد را با بهانه رایگان بودن، جلب میکنند و وقتی فرد، به قول خودشان در تست صدا پذیرفته شد، برای انجام مراحل اولیه، مبالغی را از او میگیرند که البته قرار است در صورت موفقیت، چند برابرش به او بازگردانده شود. مراحل کار به ظاهر آغاز میشود و جوان علاقه مند، مبلغی را هم بابت آن پرداخت میکند اما غافل از اینکه، این توری است که از سوی مؤسسه قلابی پهن شده تا اسباب کلاهبرداری ازآنها شود.»او ادامه میدهد: «در مؤسسات مجاز مثل مؤسسه ما، همه چیز حساب و کتاب دارد.
اولاً تست صدا رایگان نیست و 10 هزار تومان بابت آن از متقاضی دریافت میشود؛ برای آلبوم اول هم مبالغی را باید پرداخت کند که البته با توجه به کیفیت کار متفاوت است. برای آهنگها از یک و نیم تا سه و نیم میلیون تومان برای هر آهنگ و پکیج آلبوم هم از 5/13 تا 30 میلیون هزینه میشود. البته مؤسسه بخش زیادی از این هزینه را پرداخت میکند و در ازای این کار به مدت 3 سال با خواننده قرارداد میبندد که بر اساس آن 90 درصد سود ناشی از فروش آلبومها یا برگزاری کنسرت، به مؤسسه میرسد. این کار برای ما ریسک است. ممکن است خوانندهای بعد از آلبوم اول با شکست مواجه شود و قید کار را کلاً بزند. بعضی خوانندهها هم بخت یارشان میشود و با همان آلبوم اول، گل میکنند و بین مردم محبوب میشوند که به هر حال به نفع ماست، چرا که سکوی پرش خواننده شدهایم.»
البته هستند کسانی هم که مثل طلاساز جوان، خودشان میشوند اسپانسر خودشان و گاه هر چه در بساط دارند و ندارند، خرج علاقه شان به خوانندگی میکنند. تعدادشان هم کم نیست؛ همانهایی که سودای خوانندگی در سر دارند و رؤیای شهرت، به این راحتیها از سرشان بیرون نمیرود.