به گزارش
حوزه سینما باشگاه خبرنگاران؛ نمی دانم شنیده اید یا نه، ایران از نظر آرشیو عکس های قدیمی یکی از رکوردداران جهان است. تا جایی که پادشاهان اواخر سلسله ی قاجار تاج و تخت، و کار و زندگی شان را رها کرده و ساعات زیادی از شبانه روز را صرف عکس گرفتن و حتی ظهور آن می کردند. عکاس باشی های اواخر قاجار جای ملک الشعراها را گرفته و در سفر و حضر هم رکاب شاهان و شاهزادگان ایرانی پرتره همایونی بر می داشتند. بعدها که در تهران و برخی شهرهای بزرگ عکاسخانه دایر شد عکس داشتن و قاب کردن به دیوار تبدیل به سنت عمومی شده بود و طاقچه و دیوارهای خانه ی مردم مزین بود به اینها. کمی بعد مجالس عروسی تبدیل شده بود به مراسم عکس گرفتن های خانوادگی و ... این روزها هم مردم به جای عروسی گرفتن در واقع فیلم آن را بازی می کنند. امروز هم مردم وقتی می خواهند گوشی همراه بخرند «چند پیکسل» و «چند مگابایت حافظه» از نخستین سؤالات شان است.
اینها شواهدی ست بر اینکه ما ایرانی ها نسل اندر نسل ارزش تاریخ نگاری را می دانستیم. آقای «حسین حسنی» نگهبان یک کارخانه در گچساران بوده است. نه کارگردان بوده، نه فیلمبردار حرفه ای. اما مثل خیلی از ایرانی ها به دوربین جماعت علاقه داشته. پیش از انقلاب برای مدتی ساکن فرهنگستان شده و از آنجا یک دوربینی هشت میلیمتری می خرد. امروز شاید کسی یادش نباشد دوربین فیلمبرداری هشت میلیمتری و آپارات یعنی چه. برای همین مستند «کاروان» ابتدا ما را به موزه ی سینما برده و پیش از هر چیزی یک دوربین فیلمبرداری هشت میلیمتری را در آنجا به تصویر می کشد. این مقدمه ی خوبی ست. وقتی دوربین این قدر قدیمی و در هاله ای از احساسات نوستالژیک باشد فیلمی که با این نوع دوربین ها گرفته باشند قطعاً جالب است. حالا این فیلم چیست؟
آقای حسین حسنی با یک دوربین هشت میلیمتری این بار نه سبیل های آویزان و قیافه ی واجب الکفارهی ناصرالدین شاه صاحبقران را برای تاریخ ثبت کرده، نه شکم گندهی احمد شاه بی بته را. او از ماجرای یک کاروان تصویربرداری کرده است. کاروان دانش آموزان یک هنرستان در گرمسار که در یک گروه 150-100 نفری با پای پیاده راهی تهران شده اند. کاروان های معروف در جهان بسیارند. کاروانی که یوسف (ع) را از چاه کنعان به بارگاه فرعون مصر برد، کاروانی که حضرت رسول (ص) مال التجاره ی خدیجه (س) را رهبری کرد، کاروانی که اسرای کربلا را به شام برد، کاروانی که امام رضا (ع) را به ایران آورد و ...
مثل خواب یادم هست که وقتی لانه ی جاسوسی آمریکا تسخیر شد، هر شب در اخبار سراسری بازتاب هایی داشت. از اعتراض دولتمردان مرحوم بازرگان گرفته تا تأیید امام و بیانیه ی گروه های مختلف انقلابی در حمایت از آن. یک شب در همین اخبار سراسری شبکه یک اتفاقاً به کاروانی اشاره شد که با پای پیاده از گرمسار به تهران آمده است و در اطراف لانه ی جاسوسی به صفوف مردم پیوسته و اعلام حمایت کرده است. وقتی مستند «کاروان» را دیدم منتظر بودم به این بازتاب خبری هم اشاره کند. اما چیز نگفت. نمی دانم حافظه ی ضعیف من باز اوت زده است، یا راویان «کاروان» حتی خودشان هم خبردار نشده اند که در تلویزیون آن زمان نشان شان داده اند؟ (احتمالاً به دلیل اینکه در حال پیاده روی بوده اند و به اخبار تلویزیون دسترسی نداشته اند)
کارگردان بعد از آقای حسنی به سراغ دبیری از هنرستان یادشده می رود. بعد یکی دیگر از معلم های مکانیک آن دوره را پیدا می کند. بعد دو – سه نفر از دانش آموزان و ... حالا راویان داستان جمع شان جمع است. هنرستان فنی بازرگان آن دوره حالا سر خیابان ابریشم قرار گرفته و اسمش هنرستان امام است. «رضا حسینی» که پیشنهاد چنین حرکتی را داده است اواخر پائیز سال 1383 مرحوم شده است. تعداد زیادی از آن بچه ها یا شهید شده اند و یا از گرمسار به جاهای دیگر مهاجرت کرده اند. اما هنوز هم با وجود همین تعداد راوی می توان قسمت هایی از آن کاروان را حکایت کرد. مخصوصاً اینکه تمام آن حلقه های هشت میلیمتری فیلم های گرفته شده به طرز عجیبی هنوز باقی است.
«کاروان» ترکیب متوازنی ست از تصاویر آرشیوی زمان انقلاب، مصاحبه با شاهدان عینی و فیلم های آماتور گرفته شده از ماجرا. فیلم را ابتدا صدای جوان «رضا بارانی» بر عهده دارد، اما وقتی به متن فیلم وارد می شویم صدای گرم و پخته استاد «ایرج رضایی» فضای دیگری به مستند می دهد. موسیقی های متن اکثراً ایرانی است و یکی – دو قطعه ی بسیار زیبا در چند جای فیلم اجرا می شود (به همراه آواز) حرفه ای نبودن اکثر مصاحبه شوندگان به سندیت باورپذیری و صمیمیت کار کمک کرده است و مجموعه ی این عوامل ریتم موزونی به «کاروان» داده است.
تنها نقطه ضعف بارز فیلم را می توان جاماندن تصاویر از برخی از نقاط اوج داستان دانست. (که طبیعتاً لازم بود با ترفندهایی جبران شود) زیرا در سینما و تلویزیون مخاطب محدودیت دوربین و کمبود تصاویر آرشیوی سرش نمی شود. هر جا که داستان فیلم احساس نیازش را در مخاطب به وجود می آورد، دوربین به عنوان نماینده ی تام الختیار بیننده موظف است حضور داشته باشد.
اما نقطه قوت بارز فیلم ریتم متوازن و اتمسفر روایی متعادل آن است. «کاروان» هیچگاه نه تبدیل به فیلمی تحلیلی و منطقی می شود، نه وقار خود را تسلیم فضای پررنگ عاطفی آن می کند. در صورتی که برای در غلتیدن به هر کدام از این دو سوی بام بهانه های بسیاری می توانسته داشته باشد. شاید همین چیزهاست که کارگردان را شبیه رهبر یک ارکست موسیقی می کند. رهبری که نت های بم و زیر را باید با هم رهبری کند و از مجموع آنها یک ملودی بسازد. و «حسن فروتن» در چنین کاری توفیق داشته است. والسلام.
انتهای پیام/اس