سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.


در ابتدا مطلبی را میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«جیب خالی حریف در عمان!»و به قلم محمد صرفی به چاپ رسید:

شمارش معکوس برای رسیدن به سوم آذر (24 نوامبر) - ضرب‌الاجل دستیابی به توافق جامع هسته‌ای- آغاز شده است و قرار است هفته آینده مذکرات در عمان انجام شود. مسقط مبداء فصل جدید مذاکرات هسته‌ای بوده و اینک قطار مذاکرات هسته‌ای بار دیگر به ایستگاه نخست خود بازمی‌گردد تا نتیجه نهایی روشن شود. این درحالی است که روز سه‌شنبه در آمریکا انتخابات مجلس سنا (برای انتخاب 36 سناتور میان‌دوره‌ای) و نمایندگان (برای انتخاب 435 عضو) نیز برگزار شد و دموکرات‌ها - حزب حامی باراک اوباما- جایگاه خود را در سنا از دست داده و این مجلس را به جمهوری‌خواهان واگذار کردند تا مخالفان اوباما که پیش از این نیز اکثریت مجلس نمایندگان را داشتند، بطور کامل کنترل قوه مقننه آمریکا -کنگره- را به دست گیرند.

پیش از ورود به بحث اصلی این نوشتار ذکر این نکته ضروری است که مشارکت در این انتخابات بسیار پایین بوده و نمایندگان تنها با رقمی حدود 20 درصد رای واجدین شرایط انتخاب شده‌اند و از این منظر این انتخابات را باید افتضاحی در وضعیت مشارکت سیاسی این کشور به شمار آورد. نکته دیگر درباره این انتخابات آنکه، پیش از برگزاری و در جریان کمپین‌های تبلیغاتی، رسانه‌ها و تحلیلگران آن را آزمونی برای نگاه آمریکایی‌ها به اوباما و دولتش معرفی می‌کردند. اوباما که این روزها در پایین‌ترین درجه از نظر محبوبیت از زمان روی کار آمدن قرار دارد، خود بیش از همه به این وضعیت بغرنج واقف بود و تا جایی که توانست از کارزار انتخاباتی خود را دور ساخت تا هزینه کمتری به دموکرات‌ها تحمیل کند اما ناکامی‌های وی در سطوح مختلف، از چشم آمریکایی‌ها دور نماند. اکثریت قابل‌توجهی از آنها اصلاً پای صندوق رای نرفتند و درصد اندکی هم که رفتند، به او و حزبش نه گفتند تا کار برای مستاجر کاخ سفید در دو سال آینده سخت‌تر از گذشته شود.

اما سوال مهم و اساسی در این برهه زمانی، تاثیر این تحولات سیاست داخلی آمریکا بر مذاکرات هسته‌ای و دورنمای آن است. پیش از پاسخ به این پرسش باید به یک سوال پایه‌ای و مهم‌تر پاسخ گفت. تفاوت برخورد و سیاست خارجی دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه - بخصوص در سطح سنا و مجلس نمایندگان- در قبال جمهوری اسلامی چیست و چه می‌تواند باشد؟ بهترین پاسخ برای این سوال رجوع به بیش از سه دهه گذشته و مطالعه رفتار این دو حزب با ایران اسلامی است. بررسی اجمالی و گذرا در این زمینه نشان می‌دهد، این دو حزب علی‌رغم اختلاف‌های خاص خود - بویژه در سیاست داخلی- در بسیاری از حوزه‌های سیاست خارجی اختلاف مبنایی و قابل‌توجهی ندارند. بعنوان مثال می‌توان از وضعیت جنگ سرد نام برد. در آن دوره سناتورها و نمایندگان فارغ از آنکه جمهوری‌خواه یا دموکرات بودند، درباره نشان دادن خصومت و دشمنی با اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم، با یکدیگر نه تنها اختلافی نداشتند بلکه علاوه بر همکاری، نوعی رقابت نیز در این زمینه داشتند. نکته ظریف و قابل تأملی که در اینجا اشاره به آن خالی از لطف نیست، آنکه دو ابرقدرت شرق و غرب که دنیا را به دو قطب تقسیم کرده و همواره در حال نزاع و رقابت بودند، تنها در یک نقطه با یکدیگر متفق‌القول بودند؛ دشمنی با انقلاب اسلامی و نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران!

همین قضیه درباره دو حزب داخلی آمریکا نیز کاملاً صادق است و شاید بتوان گفت خصومت و دشمنی با جمهوری اسلامی تنها مسئله‌ای است که آنها بر سر آن هیچ اختلافی ندارند.  برای آنکه بیشتر به عمق این پیوند و اشتراک نظری و فکری پی ببرید، کافی است به اظهارات و مواضع رئیس فعلی کمیته روابط خارجی سنا نگاهی بیندازید. رابرت منندز، سناتوری از ایالت نیوجرسی که دست جمهوری‌خواهان را در دشمنی علیه ایران از پشت بسته و مواضع دیوانه‌وار وی در این زمینه مشهور است و البته لابی صهیونیستی آیپک در جریان کمک مالی به کارزارهای انتخاباتی، رسماً پاداش درخوری به این مواضع می‌دهد و می‌توان گفت میزان ضدیت با جمهوری اسلامی یکی از ملاک‌های اصلی برای کسب حمایت‌های مالی در انتخابات آمریکاست و این ملاک برای هر دو حزب مذکور، کارکرد یکسانی دارد، حدود دو ماه دیگر سنای جدید کار خود را آغاز می‌کند. به نظر می‌رسد دموکرات‌های مستقر در کاخ سفید سعی خواهند کرد از این شکست انتخاباتی، بهره‌برداری دیپلماتیک خود را در ایستگاه آخر مذاکرات هسته‌ای داشته باشند. اوباما مانند قماربازی است که همه چیز خود را باخته و نمایندگانش را با جیب خالی راهی میز خواهد کرد. آن کسی که جیبش خالی است، با خیال راحت لاف‌های بزرگ‌تری می‌زند!

احتمالاً فرستاده کاخ سفید، تیم ایران را به امضای سریع توافق هسته‌ای توصیه خواهد کرد. با القای این گزاره که اگر توافق امضا نشود، به زودی کنگره با چماق تهدید و تحریم وارد میدان خواهد شد. نشانه‌های این رویکرد بسیار زودتر از آنچه تصور می‌شد قابل رؤیت است. روزنامه واشنگتن‌پست - نزدیک به جمهوری‌خواهان- روز گذشته طی مقاله‌ای به تاثیر نتایج انتخابات بر مذاکرات هسته‌ای پرداخت و سعی کرد سایه چماقی خیالی از پیروزی جمهوری‌خواهان در سنا را بر پرونده هسته‌ای ایران بگستراند. این روزنامه با حمله به دولت اوباما و سرزنش دموکرات‌ها برای مذاکره با ایران، نوشت؛ «کنگره باید مجددا تاکید کند که هدف نهایی ما باید تغییر رژیم در ایران باشد و اینکه حکومت کنونی آن صحبت درباره آشتی را غیرممکن می‌سازد. کنگره کارهای زیادی می‌تواند انجام دهد و انجام خواهد داد، به محض آنکه دیگر سناتور «هری رید» دموکرات رهبر اکثریت و کارشناس کارشکنی کاخ سفید نباشد.»

البته واشنگتن‌پست هم نتوانست از تاثیر پرونده هسته‌ای بر اوضاع آمریکا و گره کوری که واشنگتن در این زمینه ایجاد کرده بگذرد و اذعان کرد که در صورت شکست مذاکرات، دو سال دیگر و هنگام تعیین جانشین اوباما، به احتمال زیاد اصلی‌ترین بحث و تمرکز رقبای انتخاباتی برای ورود به کاخ سفید، نحوه مواجهه با ایران و پرونده هسته‌ای آن خواهد بود. ایستگاه عمان به جای شنیدن لاف آمریکایی‌ها باید محلی برای اتمام حجت نهایی با آنها باشد تا تکلیف خود را روشن کنند. چندی پیش وندی شرمن، رئیس تیم مذاکره‌کننده آمریکا و معاون جان کری، از قول مادلین آلبرایت - وزیر خارجه اسبق آمریکا- گفت؛ «مذاکره مانند قارچ است که در تاریکی بهتر رشد می‌کند.» به زودی نتیجه بیش از یک سال کار در تاریکی روشن می‌شود. آخرین باری که غربی‌ها برای خوراندن این قارچ سمی به جمهوری اسلامی ایران و تسلیم آن در برابر زیاده‌خواهی‌های آمریکا تلاش کردند بیش از یک دهه پیش بود. و به یقین قارچ 2014 حاوی سم رقیق شده 2003 خواهد بود! زیرا، آن زمان در حالی مذاکرات در جریان بود که ایران تعداد بسیار اندکی سانتریفیوژ داشت و اکنون دارای حدود 20 هزار دستگاه است. آمریکایی‌ها باید بدانند که در خوشبینانه‌ترین حالت، قارچ هسته‌ای هر یک دهه یک بار محصول می‌دهد؛ با این تفاوت که در مذاکرات احتمالی 2024 بدون شک ایران با پشتوانه دهها هزار سانتریفیوژ پیشرفته‌تر از سانتریفیوژهای کنونی پای میز مذاکره خواهد رفت!

سید عابدین نورالدینی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«فرصت تاریخی برای دولت روحانی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

تاثیر پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات اخیر آمریکا و تسلط آنها بر کنگره را نمی‌توان به تحولات سوریه و عراق محدود کرد. موضوع مذاکرات هسته‌ای با ایران هم در زمره اتفاقاتی است که تغییر موازنه قدرت در آمریکا اثر مستقیمی بر آن خواهد داشت. اکنون با توجه به انتخابات اخیر آمریکا و تغییر موازنه قدرت جمهوریخواه – دموکرات، چه اتفاقی برای مذاکرات هسته‌ای رخ خواهد داد؟

2 دیدگاه در این ماجرا قابل طرح است:

اول اینکه با واگذاری سنا به جمهوریخواهان، اوباما دیگر توان مدیریت و مهار کنگره را در موضوع مذاکرات هسته‌ای نخواهد داشت. اکثریت دموکرات در سنا مانع مانور جمهوریخواهان بویژه در موضوع تحریم می‌شد. جلسات توجیهی مکرر از سوی دیوید کوهن، قائم مقام وزارت خزانه‌داری آمریکا و نفر اول موضوع تحریم در دولت اوباما، سناتورهای دموکرات را به سدی در مقابل اقدامات جمهوریخواهان تبدیل کرده بود.اکنون اما جمهوریخواهان سنا را در اختیار گرفته‌اند؛ قدرت آنها در کنگره افزایش یافته و قاعدتا دیدگاه آنها درباره موضوع تحریم‌ها و نحوه مقابله با ایران، در آمریکا تقویت شده است. به همین دلیل مناسبات اوباما در درون هیات حاکمه آمریکا تغییر کرده است و قاعدتا جمهوریخواهان در موضوع مذاکرات هسته‌ای اعمال نظر بیشتری خواهند داشت. این دیدگاه معتقد است انتخابات اخیر، رفراندومی درباره اعتبار اوباما بوده است و اوباما دیگر در مذاکرات تصمیم‌گیرنده اصلی نیست و دامنه اختیارات او محدود شده است. بر همین اساس توافق هسته‌ای بسیار دشوار شده است و همانگونه که هیلاری کلینتون وعده‌اش را داده بود؛ توافق جامع در دوران اوباما محقق نخواهد شد.

اما دیدگاه دوم معتقد است با پیروزی جمهوریخواهان، کار اوباما سخت‌تر شده است اما این مانع تحقق توافق جامع حتی تا قبل از ضرب‌الاجل 4 ماهه نخواهد شد. براساس این دیدگاه، پیروزی‌های اخیر حزب جمهوریخواه در آمریکا به معنای پایان کار دموکرات‌ها نیست و اساسا جمهوریخواهان توان ایجاد اتصال این پیروزی‌ها به انتخابات ریاست‌جمهوری بعدی آمریکا را ندارند. با این حال و با توجه به قدرت گرفتن جمهوریخواهان در کنگره، فرصت‌های دموکرات‌ها نیز بر سر جای خود باقی است. بر همین اساس اوباما یک فرصت برای کنترل پیروزی اخیر جمهوریخواهان خواهد داشت. او تا سال آینده میلادی که نمایندگان جدید فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز می‌کنند؛ فرصت دارد. در واقع این آخرین شانس برای دموکرات‌ها است. اوباما اکنون تمام امیدش به توافق هسته‌ای با ایران است. مذاکرات هسته‌ای آتی در عمان برای او یک فرصت مغتنم است تا جایگاه و وجهه خود را در افکار عمومی آمریکا ترمیم و تبعات روانی پیروزی جمهوریخواهان را مهار کند. برای همین، برخلاف دیدگاه نخست، پیروزی اخیر جمهوریخواهان، اگرچه قدرت اوباما را تضعیف می‌کند اما اراده او برای تحقق توافق جامع هسته‌ای با ایران را بیشتر می‌کند.

با توجه به این 2 مورد و نیز موارد دیگر، به نظر می‌رسد انتخابات اخیر در آمریکا، برخلاف دیدگاه رایج، یک شانس ویژه برای دولت روحانی است. نیاز دموکرات‌ها و اوباما به توافق جامع هسته‌ای با ایران امروز از هر زمان دیگری آشکارتر شده است. مذاکرات آتی هسته‌ای در مسقط می‌تواند صحنه امتیازگیری ایران از آمریکایی‌ها باشد.مهم‌ترین محور مذاکره همانند گذشته، لغو تحریم‌‌ها است. هدف مذاکره هسته‌ای دولت روحانی با آمریکا نیز همین موضوع بوده است. اکنون با افزایش قدرت جمهوریخواهان در کنگره، دیگر شرایط مذاکرات درباره لغو تحریم‌ها کاملا عوض شده است. اگر تا دیروز حسن روحانی معتقد بود می‌تواند به قول اوباما هم اعتماد کند اما امروز دیگر قول اوباما اعتبار ندارد. گزینه «تعلیق تحریم‌ها» دیگر فاقد اعتبار است، چراکه اوباما هیچ تضمینی برای لغو تحریم‌ها توسط کنگره نمی‌تواند ارائه کند. حواله لغو تحریم‌ها به تصمیم کنگره پس از یک دوره راستی‌آزمایی از تعهدات ایران، یک اقدام غیرمنطقی و نافی منافع ملت است. توافق هسته‌ای بدون لغو تحریم‌ها، راهبرد اوباما در مذاکرات آتی است. اکنون لغو تحریم‌ها در دستان «مخالفان اوباما» است.

کدام عقل سلیم اکنون «قول اوباما» را می‌پذیرد؟ نیاز دموکرات‌ها و اوباما به توافق جامع هسته‌ای با ایران، باید تبدیل به امتیاز شده و به ایران ارائه شود. آنچه ایران باید در شرایط فعلی دنبال کند، گرفتن امتیاز مهم، غیرمشروط و صریح «لغو تحریم‌ها» است. در شرایط فعلی هر توافقی که لغو تحریم‌ها در آن مشروط یا به زمان دیگری موکول شود؛ کلاه گشادی است که بر سر دولت ایران رفته است، آن هم در شرایطی که با توجه به نیاز اوباما، ایران می‌تواند در مذاکرات دست برتر را داشته باشد.نگاه واقع‌بینانه می‌گوید، انتخابات اخیر آمریکا به مثابه یک شانس برای تیم مذاکره‌کننده روحانی است. اگر جواد ظریف تا دیروز عاجزانه خواستار توجه دولت اوباما بود تا دوستان او انتخابات مجلس دهم در ایران را نبازند؛ اکنون باید تغییر رویه داده، شکست دموکرات‌ها در انتخابات اخیر را گوشزد کرده و نسبت به تداوم همین رویه به آنها هشدار دهد. اکنون شکست مذاکرات بیش از آنکه برای روحانی سنگین تمام شود؛ می‌تواند اوباما را زمینگیر کند. چه زمانی بهتر از اکنون برای آنکه توافق جامع با امتیاز «لغو تحریم‌ها»صورت گیرد؟!

باراک اوباما اکنون پایین‌ترین نمودار از محبوبیت خود را در آمریکا مشاهده می‌کند. اعتبار اوباما به صورت جدی در مخاطره است و اصطلاحا زمان حساب‌کشی از او آغاز شده است. او اکنون یک رئیس‌جمهور ضعیف است. این برای هر کشوری یک شانس بزرگ است که با یک رئیس‌جمهور ضعیف پشت میز مذاکره بنشیند. اینکه دولت ایران تا چه اندازه می‌تواند از این رئیس‌جمهور ضعیف امتیاز بگیرد؛ مرتبه هنر دیپلماسی این دولت را نشان می‌دهد. حقیقتا در شرایط فعلی، خطای محاسباتی دیگر قابل اغماض نیست. اظهارات سبک و نسنجیده درباره قدرت اقتصادی و نظامی ایران آیا نتیجه‌ای جز توافق ضعیف ژنو و نقض مکرر توافق و بیشتر شدن تحریم‌ها داشت؟ آنچه ظریف از آن می‌ترسید و در شورای روابط خارجی آمریکا آن را بر زبان آورد؛ اکنون بر سر اوباما آمده است! آیا دولت از این فرصت مغتنم برای ملت ایران استفاده خواهد کرد؟

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«جمهوری خواهان یا دموکراتها مسئله این نیست !»و به قلم جعفر قنادباشی به چاپ رساند که در زیر میخوانید:

از نخستین ساعات روز سه شنبه، اخبار انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا در صدر رویدادهای خبری جهان قرار گرفت و گمانه زنی ها درباره حزب پیروز انتخابات شدت یافت. این انتخابات که پرهزینه ترین انتخابات تاریخ آمریکا نام گرفته از آن جهت حائز اهمیت است که پیروزی حزب مخالف دولت اوباما، یعنی جمهوری خواهان، بر سیاست های داخلی و خارجی آن تاثیرگذار و رئیس جمهور این کشور با از دست دادن اکثریت سنا باید منتظر رویارویی تمام عیار با جمهوری‌خواهان در دو سال باقی مانده از دوره ریاست جمهوری خود باشد. اما آنچه که از برایند این انتخابات برای ما حائز اهمیت است موضوع حساس و پیچیده گفت وگوهای هسته ای ایران با گروه 1+5 و ارتباط آن با رویکرد جمهوری خواهان و تاثیر گذاری آن بر این رایزنی هاست. در این رابطه باید اندکی به گذشته باز گردیم و عملکرد این دو حزب به ظاهر متفاوت را در برخورد با حوزه سیاست خارجی کشورمان مورد دقت قرار دهیم. دو دیدگاه قابل تأمّل در مورد جمهوری خواهان در داخل کشور وجود دارد که  نظریه نخست عمدتاً بر جنگ طلب بودن آنان متمرکز است.

به رغم تصویری که از جمهوری خواهان منعکس 
می شود، واقعیت این است که آنان در موضوع سیاست خارجی خود با ایران واقع بینانه تر از دموکرات ها عمل کرده و کارنامه ثبت شده آنان نشان می‌دهد که جمهوری خواهان هیچ گاه آغاز کننده تحریم ها علیه ایران نبوده اند. آنچه از تحریم ها که تاکنون تشدید شده یا ادامه پیدا کرده، عمدتاً در زمان دموکرات ها مهر تایید گرفته است. در دوره ریاست جمهوری «بیل کلینتون» دموکرات، قانون تحریم های داماتو بدون هیچ مخالفتی از تصویب مجلس سنا گذشت و در دوره ریاست جمهوری «باراک اوباما» هم این تحریم ها به اوج خود رسید و دامنه آن توسعه زیادی پیدا کرد به طوری که وی از اعمال تحریم های شدید و بی سابقه علیه کشورمان با افتخار یاد کرد. در زمان «بوش» پدر، اگرچه جمهوری خواهان شعارهای تندی علیه ایران مطرح می کردند و در زمان بوش پسر هم «نئوکان ها» یا تندترین بخش از جمهوری خواهان بر کاخ سفید تسلط داشتند اما در قبال ایران هیچگاه سیاست موثری، آنگونه که باعث کاهش توان چشمگیر جمهوری اسلامی شود، اتخاذ نگردید. جنگ تحمیلی هشت ساله در زمان دموکرات ها آغاز شد و در زمان جمهوری خواهان پایان یافت. نمونه دیگر این واقعیت رایزنی آمریکا در مورد برون رفت از مشکلات جنگ عراق است، در آن زمان واشنگتن از ایران برای مذاکره دعوت کرد که ما وارد مذاکره جمعی با آنان شدیم و وزیر خارجه وقت ما به اتفاق همتای آمریکایی خود در این مذاکرات حضور یافتند. در کنار این مسئله باید یادآور شد که همواره اختلافات جمهوری خواهان با رژیم صهیونیستی بیشتر از اختلاف آنان با دموکرات ها بوده و در آمریکا مشهور است که اکثر یهودیان و صهیونیست ها به دموکرات ها رای می دهند.

دیدگاه دوم در مورد تسلط اکثریت جمهوری خواهان بر کنگره، نگرانی درباره محو شدن دورنمای موفقیت مذاکرات هسته ای است. این دیدگاه بعضاً مورد علاقه کشورهای غربی بوده، به طوریکه وانمود می کنند با روی کار آمدن جمهوری خواهان جنگ طلب، فرصت طلایی کاهش تحریم ها و یا رفع کامل آن از بین می رود. در جمع بندی این دو دیدگاه باید گفت اگرچه درباره نحوه برخورد جمهوری خواهان و دموکرات ها در پروسه 35 ساله انقلاب ما همیشه تفاوت هایی مشاهده شده است اما به دلیل سیطره صهیونیست ها بر سنای آمریکا، صدای طبل مخالفت آنان با ما همواره بدون تغییر باقی مانده و هیچگاه خصومت آمریکا علیه ما کاهش پیدا نکرده است. آنچه که دموکرات ها در مرحله کنونی به عنوان امتیاز و نرمش در مذاکرات هسته ای سعی در وانمود کردن به آن هستند، نیاز آمریکا به ایران برای برون رفت از بحران های خاورمیانه است؛ اتاق فکرهای آمریکایی اکنون به دولتمردانشان هشدار می دهند که کشورشان در شرف حذف از معادلات جهانی است و دنیای آینده با توجه به تحولات منطقه به جهانی چند قطبی با حضور قدرتمند ایران تبدیل خواهد شد. بنابراین باید نتیجه گرفت آمریکا همواره برای حل مشکلات خود به ایران نیازمند است چه دموکرات ها بر سرکار باشند، چه جمهوری خواهان.

 از بُعد داخلی آنان با کسری بودجه زیادی مواجه هستند، از لحاظ بازرگانی، کسری موازنه بازرگانی قابل توجهی دارند و از بُعد خارجی، به دلیل اتخاذ سیاست های غیرواقع بینانه و مستکبرانه، احساسات ضد آمریکایی در سطح جهانی رو به افزایش است و با نفرت عمومی رو به رو می باشند. لذا آمریکای کنونی مانند گرگ پیری است که قدرت شکار خود را از دست داده و فشار رژیم های روباه صفتی مانند رژیم صهیونیستی برای تشویق این گرگ به حمله به سمت ایران، بی فایده بوده و از دیدگاه سیاستمداران آمریکایی، امکان اینکه آنان وارد نبرد نظامی با ما شده و از میدان جنگ، پیروزمندانه خارج شوند، تقریباً محال است. اهرم ها و پارامترهای دیگری در آمریکا وجود دارند که فراتر از پیروزی جنگ طلبان جمهوری خواه یا دموکرات های به ظاهر صلح طلب بر سیاست داخلی و خارجی این کشور تاثیرگذارند. زمانی دو حزب اصلی آمریکا می توانند ما را تحت فشار قرار دهند که قابلیت های درونی از جمله اقتصاد توانمند داشته باشند در حالی که این قابلیت بنا بر بسیاری از تحلیل های واقع بینانه از بین رفته و این واقعیت هاست که آمریکایی ها را آنچنان که رهبر معظم انقلاب هوشمندانه به آن اشاره داشتند، وارد فضای معامله و گفت وگو با ایران کرده است.

  شکست دموکرات ها در این انتخابات که با وعده رسیدگی بیشتری به مشکلات داخلی و اتمام دخالت نظامی خارجی روی کار آمدند، نشان می دهد که آنان در رتق و فتق امور داخلی خود شکست خورده و نه تنها به وعده های داخلی خود به نحو رضایت بخشی عمل نکرده اند بلکه با سازماندهی ائتلاف به اصطلاح ضد داعش و تقویت نظامی رژیم صهیونیستی مانند کمک به سامانه ضد موشکی گنبد آهنین به سمت نقض وعده های خود برای عدم حضور نظامی بیشتر گام برداشته اند. در جریان مذاکرات هسته ای، طرف آمریکایی سعی در پوشاندن دم خروس ضعف داخلی خود دارد اما همه دنیا آگاهند که تحریم های آمریکا سبب ضعف خود و متحدانش شده است به طوری که فشارهای زیادی از جانب اروپا به خصوص فرانسوی ها به صورت پنهانی برای رفع کامل این تحریم ها وجود دارد. بنابراین نه شکست دموکرات ها و نه پیروزی دموکرات ها، تغییرات اساسی در رویکرد آنان نسبت به ما ایجاد نخواهد کرد و اینجاست که مذاکره کنندگان هسته ای ما باید فراست لازم برای برخورد با واقعیت های آمریکا را از خود نشان دهند. 

سید محمد اسلامی در مطلبی که با عنوان«8 دليل ناتوانی ۱+۵ برای توافق با ايران»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند اینگونه نوشت:

در واپسین روزهای برنامه اقدام مشترک ژنو، ماراتن مذاکرات ایران و گروه کشورهای ۱+۵ همچنان کند و طاقت فرسا به پیش می رود. این روزها مذاکره کنندگان خود را آماده می کنند تا در عمان، بخت توافق را بیازمایند. با این حال دکتر ظریف، وزیر خارجه کشورمان آشکارا درباره سابقه بدعهدی آمریکایی ها در قبال جمهوری اسلامی ایران هشدار داده است. اکنون پرسش بزرگ پیش رو این است که چرا کشورهای غربی و اعضای گروه ۱+۵ حاضر به پذیرش راه حل های ابتکاری دیپلمات های ایرانی نیستند؟ به نظر می رسد علاوه بر پیچیدگی های فنی مذاکرات، برخی دلایل کلی تر نیز مانع دستیابی به توافق در مذاکرات هستند:

1. درک اشتباه از جایگاه تحریم در مذاکرات دیپلماتیک

نخستین مانع در تحقق توافق هسته ای تصور ذهنی کشورهای غربی به ویژه مذاکره کنندگان آمریکایی، نسبت به ساز و کار تحریم هاست. تصمیم سازان در کشورهای طرف مذاکره با ایران تصور می کنند که نیروی مولد مذاکرات، تأثیر و فشار تحریم های بین المللی است. آن ها به 2 واقعیت موازی دیگر توجه نمی کنند. نخستین واقعیت این که مذاکرات درباره موضوع فناوری بومی هسته ای ایران، خیلی پیش تر از تحمیل تحریم های هسته ای شروع شده بود. به عبارت دیگر بود و نبود تحریم ها در اصل مذاکرات تاثیری نداشته است و این تصور فقط ذهنیتی است که کشورهای غربی آن را به مذاکرات ضمیمه کرده اند و اکنون نمی توانند مذاکرات را به عنوان یک هویت مستقل از تحریم ها تصور کنند.

2. فقدان درک انگیزه های دولت دکتر روحانی و دیپلماسی دکتر ظریف

مانع دیگر برای دستیابی به توافق در مذاکرات هسته ای، بی توجهی به دومین واقعیت موازی یعنی استراتژی دولت دکتر روحانی و سیاست خارجی دکتر ظریف برای تعامل سازنده با کشورهای غربی و سازمان های بین المللی است. به عبارت دیگر کشورهای غربی، اهتمام دولت دکتر روحانی به دیپلماسی و توانمندی دکتر ظریف در مذاکرات با کشورهای غربی را به اشتباه به عنوان تاثیرات تحریم های سال های اخیر ارزیابی می کنند. غافل از این که این 2 ویژگی نیز ماهیتا برآمده از سیاست اعمال تحریم ها نیستند و بی توجهی به آن ها از سوی غرب چیزی جز یک فرصت سوزی تاریخی نیست.

3. درک اشتباه از مواضع حاکمیتی در مذاکرات هسته ای و انتظار بیهوده برای عقب نشینی ایران

به نظر می رسد کشورهای غربی در ادامه بزرگ نمایی نقش تحریم ها در مذاکرات هسته ای این واقعیت را درک نمی کنند که جمهوری اسلامی به هیچ وجه از فناوری بومی هسته ای با سوگیری صنعتی دست نخواهد کشید. بنابراین آن ها به اشتباه تصور می کنند که خط قرمز های حاکمیتی در مذاکرات، فقط ناز کردن هایی برای چانه زنی بیشتر است. سیر مذاکرات از پایان ضرب الاجل اول توافق ژنو در 20 جولای تا به امروز این گمانه را تقویت می کند که کشورهای غربی به اشتباه منتظر یک عقب نشینی تاریخی ناگهانی از سوی ایران هستند. انتظاری که با توجه به واقعیت های کنونی حاکمیتی در ایران و بومی شدن فناوری هسته ای در این کشور بیهوده به نظر می رسد و راه را حتی برای گفت و گو و توافق برای راه حل های میانه و ابتکاری نیز می بندد.

4. اطمینان از این که ایران به دنبال بمب نیست و نخواهد بود

چهارمین دلیل و مانع برای دستیابی به توافق هسته ای، آگاهی کشورهای مذاکره کننده از این واقعیت است که جمهوری اسلامی حتی در بدترین شرایط هم به سمت ساخت بمب هسته ای نخواهد رفت. کشورهای غربی بر خلاف رویکرد رسانه ای که در 10 سال قدمت پرونده کهنه شده هسته ای ایران در پیش گرفته اند، به خوبی و روشنی می دانند که سلاح های کشتار جمعی در دکترین امنیتی ایران جایی ندارد. بنابراین به نظر آن ها حتی شکست در مذاکرات نیز وضعیت را به سمت بدترین شرایط پیش نمی برد.

5. بی توجهی به دشواری فراوان حفظ اجماع منطقه ای و بین المللی در ادامه تحریم ها

به نظر می رسد که کشورهای مذاکره کننده با ایران زیاده از حد به توان خود در حفظ اجماع شکننده علیه ایران خوش بین هستند. اروپایی ها و آمریکایی ها با این تصور که می توانند در آینده نیز هزینه های ایجاد انزوای بین المللی ایران را تحمل کنند، راه را برای حصول توافق هموار نمی کنند. با این حال انبوه مذاکرات علنی و محرمانه با ایران در ماه های گذشته این تصور را کمرنگ کرده است.

6. نقش نمایشی ان پی تی و آژانس در مذاکرات هسته ای

همزمان با کژ فهمی هایی که مانع از دستیابی به توافق شده است، برخی دلایل دیگر نیز موجب شده است که رویکرد سیاسی در مذاکرات مانع بهره وری از ظرفیت های حقوقی و فنی بشود. کشورهای مذاکره کننده با ایران به این دلیل که منشاء قدرت بین المللی خود را در سازمان ها و پیمان های بین المللی نمی بینند، به پیامدهای ادامه روال سیاست زده فعلی که به بی اعتبار شدن ان پی تی، آژانس بین المللی انرژی اتمی و سازمان ملل منجر می شود نیز توجهی نمی کنند. غافل از این که مذاکرات هسته ای با ایران در خلاء انجام نمی شود و دیگر کشورهای جهان نیز در سکوت شاهد روند این مذاکرات هستند.

7. فشارهای سیاسی لابی های ضد ایرانی و ایده های ماجراجویانه

پرونده فناوری هسته ای ایران در نگاه کارشناسان مستقل غربی به مراتب ساده تر از آن چیزی است که شخصیت های سیاسی ترسیم می کنند. کافی است به اظهار نظرهای متعدد در اندیشکده های اروپایی و آمریکایی توجه کنیم. آن ها پیامدهای عدم حصول توافق با ایران را به مراتب مخرب تر از پیامدهای احتمالی توافق با ایران می دانند. با این حال فارغ از تمام این محاسبات منطقی، همه می دانند که کشورهای غربی در مذاکرات با ایران به شدت تحت فشار لابی های ضدایرانی از جمله لابی های صهیونیستی و برخی لابی های اعراب منطقه هستند.

8. رقابت ها و تنازعات داخل گروه ۱+۵

به تمام دلایل فوق برای دشواری دستیابی به توافق جامع در مذاکرات ایران، باید اختلافات داخلی اعضای گروه ۱+۵ را هم بیفزاییم. اگر باج خواهی های سیاسی متقابل روسیه و آمریکا یا باج خواهی های اقتصادی متقابل اروپایی ها و چین را از مذاکرات کنونی حذف کنیم، پذیرش راه حل ابتکاری ایران با استفاده از ظرفیت های حقوقی و فنی آسان تر می شود. اما همه می دانند که پرونده هسته ای ایران فارغ از مواضع دیپلماتیک جمهوری اسلامی، در موارد متعدد در پیچ و خم اختلاف های داخلی گروه ۱+۵ متوقف می شده است.

ستون سرمقاله روزنامه رسالت به مطلبی با عنوان «دانشگاه زير دعواي ميراث»نوشته شده توسط دکتر حامد حاجی حیدری اختصاص یافت:

ما نیاز به طرح‌های مبتکرانه و فوری برای نجات "دانشگاه" از "مرگ حتمی" داریم. • سال‌هاست که با خروج دانشجویان مستعد و اساتید جوان سرخورده، از سیکل آموزش دانشگاهی مواجهیم، خواه به سوی خارج از کشور، خواه به سوی زندگی غیر آکادمیک؛ در هر دو حال، مغموم و افسرده. سال‌هاست که با این وضع و حال دانشگاهی مواجهیم، ولی با این پدیده مماشات کرده‌ایم، چرا که قریب دو دهه است که دانشگاه‌ها وجه المصالحه سیاسی، به یک جناح خاص سپرده شده است. • دانشگاه‌ها، در بسیاری از موارد، از حالت آموزش گاه در آمده‌اند، و بی پرده، گاهی صحنه فروش مدرک به مثابه جواز کسب قدیم، یا ارتقاء عنوان اساتید شده است، با تولید انبوه مقالاتی که با پرداخت وجه در خارج از کشور به چاپ می‌رسند. خلاصه، صحنه‌ای پدید آمده است که در آن، عملکرد آموزشی، نه معیار سنجش دانشجوست، نه استاد.

• بی گمان، گروه‌های آموزشی در اغلب دانشگاه‌ها حال و روز خوبی ندارند؛ دیسیپلین دانشگاهی در اغلب دانشگاه‌ها کم رنگ شده یا کلاً از میان رفته است، عملاً و اغلب برنامه‌های درسی اجرا نمی‌شوند، دانشجو سالاری منفی و غیر علمی قد علم کرده است، نحوی رقابت منفی در اعضای هیئت علمی در انطباق با این دانشجو سالاری غیر علمی شکل گرفته است، ارزشیابی های علمی دانشجویان به سستی گراییده‌اند و اعضای هیئت علمی گاه برای جلب اقبال دانشجویان و گاه انجام سوء استفاده‌های قبیح که بعضاً افشا شده اند به نمره سازی دست می‌زنند، نظام و نسق پایان نامه نویسی از دست رفته است، و برخی اساتید راهنمای پایان نامه‌ها به رغم دریافت دستمزدهای بسیار بالا، تقریباً هیچ نظارت مؤثری بر روند پایان نامه‌ها نمی‌ورزند، که شیوع گسترده پدیده زشت پایان نامه نویسی، نشانه‌هایی از آن است؛ پایان نامه‌های تقلبی که به دلیل ضعف نظارت قبل و حین و بعد اساتید راهنما و داور و همچنین بی اعتنایی گروه‌های آموزشی، کشف نمی‌شوند. کسب و کار پایان نامه در دانشگاه‌ها، به گوشت قربانی پر سودی تبدیل شده است که صحنه توافق جمعی از اساتید، و البته بسیاری از دانشجویانی است که در این بازار آشفته می‌خواهند به طرز امنی نمره خود را بگیرند و بروند. این جماعت بر سر تولید نمره بدون تولید دانش توافق کرده‌اند. تنها خدا می‌داند که از ارزیابی مجدد برخی پایان نامه‌های دانشگاهی چه رسوایی ها بر خواهد خاست؛ من خود چند مورد از این بررسی‌های مجدد را صورت داده‌ام، و نتایج تیره و تار آن را دیده‌ام. خلاصه، تمام آن چیزهایی که باید نشان دهنده عملکرد صحیح دانشگاه‌ها باشند، خوب کار نمی‌کنند؛ نه گروه‌های آموزشی، نه استاد، نه دانشجو، نه امتحان، نه تحقیق و پروژه، و نه پایان نامه. و ما ادراک ما الرساله... .

• مردم هم در این وانفسا راه خود را می‌روند، و حتی مدارک دانشگاه‌های برتر، دیگر گره چندانی از جویندگان کار باز نمی‌کند. چندان فرق نمی‌کند که شما مدرک دانشگاه صنعتی شریف را داشته باشید یا دانشگاه تهران، یا دانشگاه آزاد یا...، هر جا که برای کار مراجعه کنید، باید در بلند مدت و با حوصله‌ فرساینده‌ای، مهارت‌های کافی خود را به اثبات برسانید، و عملاً مدرک مشکلی از شما حل نمی‌کند.

• در حالی که، هیچ ابتکار مشخصی برای خروج دانشگاه‌ها از فقدان مدیریت قاطع و برنامه دار آموزشی، از سوی جناح‌های سیاسی فعال ارائه نمی‌گردد، دانشگاه‌های ما سال‌هاست درگیر معضلاتی هستند که بخشی از آنها جهانی و فراگیر، و بخش از آنها مخصوص جامعه ماست. همه این معضلات اساسی، بی سابقه و بنیاد افکن هستند؛ تأثیرات منقلب کننده شبکه اینترنت، گسیختن مرزهای کلاس، محو تکست و برنامه درسی، غلبه اقتضائات عملی و کاربردی به مباحث نظری، اشتراک گسترده منابع علمی و کاهش شدید نیمه عمر علم و عدم همگامی اساتید با این روند، عدم تناسب قواعد دانشگاهی پیشین با شرایط جدید و بسیار نو به نو شونده، شیوع گسترده سرقت علمی، اخبار گسترده اما تأیید نشده (شاید هم...) از فساد مالی و فساد ... ، کم اعتباری یا بی اعتباری کامل مدارک علمی از دید بازار کار،... .

• همه اینها، مسائلی هستند که باید در سطح مدیریت دانشگاه‌ها، وزارت علوم، و شورای عالی انقلاب فرهنگی، برای آنان فکری شود، ولی در حدود دو دهه‌ای که این مسائل بروز کرده‌اند و غوغا می‌کنند، نظر به اولویت مسائل سیاسی در دانشگاه، مسائل تخصصی مربوط به برنامه درسی و عملکرد آموزشی دانشگاه‌ها، همواره در رده‌های بعدی اهمیت قرار گرفته‌اند. بله؛ از سال 1375، یک سال قبل از 1376 که دانشگاه‌ها به اتاق جنگ یک گروه خاص تبدیل شدند، همان‌هایی که این روزها، دولت معظم تدبیر و امید، دانشگاه‌ها را سهم و میراث ایشان تلقی می‌فرمایند، دانشگاه و وزارت علوم را به سهم خود و ابزار دست سیاسی خویش تبدیل کرده‌اند، در آن ریشه دوانده‌اند، و برای این کار، آلودگی در این وزارتخانه را به اوج رساندند، طوری که طی این مدت از عمر دانشگاهی خود، ظن غالب من این بوده است که اگر دستگاه‌های نظارتی جدا و با ذره بین وارد این وزارتخانه شوند، در خواهند یافت که چه بر سر این وزارتخانه رفته است.

• می‌توان گفت که در حال حاضر، هیچ یک از دو جناح سیاسی، هیچ طرحی برای رویارویی با معضلات پیش گفته ندارند، و دانشگاه مانند فوتبال و سینما به حاشیه رانده شده است. بویژه در طول یک سال اخیر، مدیریت دانشگاه‌ها مشغول کارها و مشاغل سیاسی بوده است و از آن بدتر اینکه امیدی به تغییر جهت دولت تدبیر و امید به سوی تدبیر و امید نمی‌رود. گسترده‌ترین تغییرات مدیریت که نشان چندانی از تدبیر و امید در آن نیست، دانشگاه‌ها را به لرزه در آورده، و چشم انداز یافتن راه حل ها را تا مدت ها بعد به تعویق افکنده است.

• زعمای کشور را دعوت می‌کنم، تا با دید وسیعی به مسائلی که در دانشگاه‌های ما از دهه هزار و سیصد و هفتاد تا حالا رخ داده، و فرجام انقلاب فرهنگی را نافرجام گذاشته، و همه چیز را به یک نقض غرض بزرگ تبدیل کرده است، به مسئله بنگرند.

• زعمای کشور را دعوت می‌کنم، تا در تیپ مدیریتی "مرتجع چپ"، یا تیپ مدیریتی "بچه‌های بالا"، و یا تیپ مدیریتی "مماشات کننده و معتدل میان حال" تجدید نظر کنند، و برای نجات دانشگاه از مرگ حتمی، تیپ "پزشک قاطع و برنامه دار و حکیم و بصیر" را جایگزین سازند؛ شاید تیپی شبیه دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی، که برخی نگویند، ما با دولت لج و لج بازی داریم. می‌خواهیم کار کشور پیش برود، و کشور صحنه تقسیم میراث نباشد. کسی به فکر این مردم باشد و برای آنان کاری کند.

• زعمای کشور را دعوت می‌کنم، تا با دید وسیعی که به پهنه برخی مسائل جهانی در برنامه ریزی درسی دانشگاهی وجود دارد، از وضع انفعال فعلی در آیند، و پس از به رسمیت شناختن مسائل انبوه این حیطه، برنامه‌های مؤثری برای خروج از وضع فعلی سامان دهند. آنها باید دانشگاه‌ها را میراث بزرگان و شهدا بدانند و این میراث را بیش از تقسیم، پاس بدارند.

• زعمای کشور را دعوت می‌کنم، تا بپذیرند که کار به جاهای حساسی رسیده است. کار پایان نامه نویسی، پروژه سازی و
نمره فروشی به رشته‌های پزشکی رسیده است. خب؛ شاید برخی به خطا، در مدارک علوم انسانی یا حتی فنی، هراس و واهمه‌ای نداشتند و نداشته باشند، ولی امروز مردم اعتماد خود به طبیب را هم دچار تردید می‌بینند. باید برای این وضع فکری کرد.

«تحلیی سیاسی هفته»این هفته روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید اختصاص یافت:

شیعیان و آزادگان جهان در این هفته در بزرگترین ماتم تاریخ بشریت سیاهپوش و عزادار بودند و در ایران نیز سرمای پائیزی كه در بعضی شهرها با بارش برف و باران همراه بود نتوانست از گرمای محافل حسینی بكاهد و نشان داد شور حسینی در پس 1375 سالی كه از واقعه كربلا می‌گذرد هرگز فروكش نكرده بلكه هر سال گرم‌تر از سال قبل برگزار می‌شود و این پیامی است به جهانیان كه محبت سرور آزادگان در دل مؤمنان همواره شعله‌ور خواهد بود. امروز همچنین مصادف است با دوازدهم محرم، سالروز شهادت یادگار كربلا و پیام‌رسان حادثه عاشورا، حضرت سجاد علیه السلام كه تنها بازمانده حماسه محرم سال 61 هجری بود و نقش بی‌بدیلی را در حفظ و صیانت از اسلام برعهده گرفت.
امام زین العابدین علیه السلام در كنار پدر بزرگوارشان امام حسین علیه‌السلام در كربلا حضور داشت و شاهد و روایتگر بزرگ این واقعه بود و در دربار یزید با خطبه كوبنده آنچنان حكومت جبار و ظالم را رسوا كرد كه طومار غاصبان خلافت برای همیشه درهم پیچیده شد. این امام همام كه از سرچشمه زلال معرفت سیراب و گوهر وجودش از نیكوترین صفت‌های انسانی برخوردار بود آنچنان از دین رسول خدا در سخت‌ترین و تاریك‌ترین برهه تاریخ دفاع نمود كه اگر امروز چیزی به نام اسلام وجود دارد به بركت این پایداری است.

امسال روز ملی مبارزه با استكبار جهانی كه یادآور حماسه مقابله ملت ایران با ظلم آمریكا است با دهم محرم روز عاشورا، نماد الهی و ابدی ظلم‌ستیزی مصادف شد كه تطبیق مصداقی راه ایرانیان بر پیام عاشوراست. مراسم 13 آبان، روز ملی مبارزه با استكبار جهانی درحالی در نقاط مختلف ایران برگزار شد كه تلفیق دسته‌های عزاداری و سوگواران حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، این آیین ملی را به رنگ عاشورایی درآورد و بار دیگر پیوند عمیق دین و زندگی را به همگان یادآوری كرد. "مرگ بر ظالمان" و "هیهات مناالذله" شعارهای اصلی راهپیمایان بود و آنان نشان دادند كه در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی همچنان استوار و ثابت قدم هستند. هفته آینده عمان میزبان نهمین نشست گفتگوهای ایران و گروه 1+5 در سطوح مختلف است، نشست‌هایی كه در سطح "ظریف و اشتون و كری"، معاونان سیاسی وزارت خارجه ایران و 1+5 و احتمالاً وزرای خارجه این كشورها برگزار خواهد شد تا سرنوشت توافق جامع هسته‌ای را در مهلت باقیمانده از ضرب‌الاجل 3 آذر تعیین كند. از این رو عمان می‌تواند آخرین ایستگاه برای رسیدن به توافق نهایی هسته‌ای باشد.

به نظر می‌رسد برگزاری مذاكرات در مسقط بهتر از گفتگوهای وین یا ژنو باشد و وجود واسطه‌ای همانند عمان كه مورد اعتماد طرفین است بتواند در نزدیك كردن مواضع مؤثر واقع شود. البته نقش و مواضع میزبان به تنهایی برای محقق شدن این توافق كافی نیست بلكه به همان میزان یا بیشتر، طرفین باید از اراده و آمادگی لازم برای حصول به چنین توافقی برخوردار باشند ولی همانگونه كه رئیس‌جمهور و رئیس مجلس تصریح كردند، موضوع هسته‌ای در مسیر روشنی قرار گرفته و نگاه‌ها در مذاكرات به هم نزدیك شده است. در تحولات خارجی، مسائل مربوط به عراق و سوریه، حملات تروریستی به شیعیان به مناسبت ماه محرم و برگزاری انتخابات در آمریكا، اهم رویدادهای خبری هفته را تشكیل می‌دادند. عراق و سوریه، این هفته شاهد ادامه شكست‌های گروه‌های تروریستی بود. در عراق، ارتش این كشور به همراه رزمندگان داوطلب شیعه ضربات سنگینی را به گروه تروریستی داعش وارد كردند و پس از آزادسازی شهر "جرف الصخر" در هفته قبل، مناطق دیگری را نیز از تروریست‌ها پاكسازی كردند. در این باره مقامات نظامی عراق از ورود نیروهای ارتش به استان الانبار خبر داده و برای ضربه بزرگ دیگری به داعش اعلام آمادگی كردند.

حیدرالعبادی، نخست‌وزیر عراق نیز با اشاره به پیروزی‌های چشمگیر ارتش عراق در جنگ با داعش اعلام كرد كه حمله سرنوشت‌ساز برای آزادی شهر موصل، به عنوان مهمترین شهری كه هم اكنون در تصرف گروه تروریستی داعش است، به زودی آغاز می‌شود. در سوریه نیز ارتش این كشور ضربات كمرشكنی به تروریست‌ها وارد كرده است. در شهر عین العرب یا كوبانی نیز تروریست‌های داعش با مقاومت نیروهای مردمی، با شكست مواجه شده و براساس گزارش‌ها از عمده مناطقی كه در كوبانی اشغال كرده بودند به روستاهای اطراف عقب نشینی كرده‌اند. واقعیت این است كه گروه تروریستی داعش با جنایاتی كه مرتكب شده‌ ماهیت ضد بشری خود را بروز داده است. اقدامات داعش نشان داده است كه برای این گروه وحشی و خونخوار، سنی، شیعه و یا مسیحی و ایزدی تفاوتی ندارد و این باند مخوف برای رسیدن به اهداف خود از هیچ جنایتی ابا ندارد. آشكار شدن ماهیت پلید و ضد بشری این گروه، رسوایی حامیان و بانیان آنرا نیز سبب شده است. این رسوایی، هیچ توجیهی برای ادامه حمایت و دفاع از این گروه باقی نگذاشته و همین موضوع، نابودی و زوال داعش و سایر گروه‌های تروریستی فعال در منطقه را حتمی نموده است.

این هفته، همزمان با برگزاری مراسم عاشورای حسینی، گروه‌های تروریستی فرقه‌گرا فجایع جدیدی آفریدند و شماری از شیعیان عزادار را در كشورهای مختلف، از جمله پاكستان، عربستان و نیجریه به خاك و خون كشیدند تا ناخواسته یكبار دیگر بر بی‌منطقی تفكرات و باورهای خود و برحق بودن فرهنگ حسینی و اعتقادات شیعه مهر اثبات بزنند. این جنایات منحصر به امسال نمی‌باشد و در سال‌های گذشته نیز در مناسبت‌های مختلف شیعیان، به خصوص در روزهای سوگواری شهدای كربلا این گروه‌های منحرف كه خوراك فكری خود را از منابع مغرض و كینه‌توز تأمین می‌كنند و عقبه تبعیت آنها به برخی مفتی‌ها باز می‌گردد، دست به جنایت زده‌اند. با اینحال، این گونه اقدامات ضدانسانی نه تنها خللی در عزم و اراده شیعیان كشورهای مختلف برای پاسداشت از شعائر و مقدسات خود ایجاد نكرده، بلكه عزم آنها را در پایداری بر باورهایشان جدی‌تر ساخته است.

این هفته انتخابات كنگره آمریكا برگزار شد و طی آن، همانگونه كه پیش‌بینی می‌شد، جمهوریخواهان بر رقبای دموكرات غلبه كردند و هم در سنا و هم در مجلس نمایندگان اكثریت را به دست آوردند. در سنا، از مجموع 100 كرسی بیش از 50 كرسی را جمهوری‌خواهان تصاحب كردند و درحالی كه به دموكراتها اندكی بیش از 40 كرسی رسید در مجلس نمایندگان نیز باز این جمهوری‌خواهان بودند كه حائز اكثریت شدند. با توجه به این تحول، كار برای باراك اوباما مشكل‌تر خواهد شد. باراك اوباما درحالی دو سال باقی مانده از ریاست جمهوری خود را سپری خواهد كرد كه مجبور است با كنگره‌ای كه با وی همسوئی ندارد سر كند.

مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان««بازار خرس»، «بازی جوجه» و نفت»به قلم دکتر فرخ قبادی پیرامون افت قیمت نفت خام برنت به چاپ رسید به شرح زیر است:

قیمت نفت خام برنت که در 19 ژوئن (29 خرداد) به بشکه‌ای 115 دلار رسیده بود، اکنون به کمتر از 83 دلار سقوط کرده است. این به آن معنا است که بازار نفت اکنون در یک «بازار خرس» (Bear Market) تمام عیار قرار دارد. در حقیقت از 22 مهر ماه سال جاری، که قیمت نفت برنت به حول و حوش 90 دلار در بشکه رسید، بازار نفت رسما وارد یک «بازار خرس» شد. در اصطلاح بازارهای سهام، هرگاه شاخص‌های قیمت سهام یا قیمت یک کالا رو به کاهش مستمر گذارد و 20 درصد از بالا‌ترین قیمت قبلی خود پایین‌تر بیاید. گفته می‌شود که آن سهام (یا آن کالا) وارد «بازار خرس» شده است. در بازار خرس، فعالان بازار نسبت به آینده بدبین‌تر می‌شوند و همین بدبینی موجب فروش بیشتر «سلف» آن کالا و نیز سهام مرتبط با آن کالا می‌شود و روند کاهشی قیمت را تداوم می‌بخشد.(1)

در مورد عوامل سقوط قیمت نفت سخن بسیار گفته شده و نیازی به تکرار مفصل آنها نیست. عامل بلاواسطه این کاهش، البته افزایش عرضه و کاهش تقاضا برای نفت بوده است. کشورهای عضو اوپک تولید خود را به بالاترین میزان طی 14 ماه گذشته رسانده‌اند و روسیه نیز در حد توان تولید می‌کند. تولید نفت آمریکا هم افزایش یافته و حتی در کشورهای درگیر جنگ و گریز (مانند لیبی و عراق) نیز تولید و عرضه نفت ادامه دارد.در طرف تقاضا، نابسامانی اوضاع اقتصادی اروپا و ژاپن و نیز رشد کند اقتصادهای نوظهور و به‌ویژه چین، تقاضا برای نفت را مهار کرده و فزونی عرضه بر تقاضا، کاهش قیمت نفت را ناگزیر ساخته است.البته کم نیستند افرادی که سقوط قیمت نفت را توطئه‌ای برای ضربه زدن به اقتصاد روسیه و ایران می‌دانند که کاهش بهای نفت اقتصاد آنها را متزلزل می‌سازد و امتیازگیری از آنها را در حل و فصل مسائل فی‌مابین (مساله اوکراین در مورد روسیه و مذاکرات هسته‌ای در مورد ایران) تسهیل می‌کند. از این دیدگاه، توطئه‌گر اصلی ایالات‌متحده است که به کمک عربستان سعودی بازی سقوط قیمت نفت را آغاز کرده و تا حصول نتیجه ادامه خواهد داد. عدم تمایل عربستان سعودی به کاهش تولید و نیز تخفیف‌های ویژه‌ای که به خریداران نفت خود می‌دهد، بر طرفداران این نگرش افزوده است.

اما این نظریه معلوم نمی‌کند که چرا دیگر اعضای اوپک بر کاهش تولید پافشاری نمی‌کنند و چنان‌که گفته شد، تولید خود را افزایش هم داده‌اند؟ و چرا برخی از آنها (تا آنجا که می‌دانیم، علاوه بر عربستان سعودی، کشورهای دیگری از اعضای اوپک) با کاهش رسمی قیمت یا دادن تخفیف به خریداران، خطر بروز جنگ قیمت‌ها را افزایش می‌دهند.تئوری‌های توطئه همواره جذاب و وسوسه‌کننده هستند و در حقیقت نیز کاملا ممکن است که آمریکا از روند کنونی وقایع خشنود باشد و متحد بزرگ خود یعنی عربستان سعودی را هم به حفظ میزان تولید و تخفیف در قیمت فروش نفت خود ترغیب کرده باشد. در آن صورت باید نتیجه گرفت که دیگر کشورهای نفت‌خیز هم با عملکرد کنونی خود، آگاهانه یا با بی‌خیالی، منافع بلندمدت خود را فدای درآمد بالا‌تر کوتاه‌مدت کرده‌اند. شاید هم برخی از آنها چنان به درآمدهای نفتی خود برای گذران امور وابسته‌اند که باوجود کاهش قیمت‌ها، چاره‌ای جز تولید بیشتر ندارند.

اما یک توضیح دیگر هم برای شرایط فعلی بازار نفت وجود دارد. به نظر می‌رسد که هیچ یک از بازیگران اصلی بازار نفت مایل به کاهش سهم خود از بازار نیستند. در حقیقت، حفظ یا افزایش سهم بازار (در بسیاری از بازارها و نه فقط در بازار نفت) هدف بسیار مهمی برای مدیران صنایع و فروشندگان کالاها و خدمات مختلف است؛ به‌گونه‌ای که گاه این هدف، انگیزه حداکثر‌سازی سود را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهد اما اگر تولید‌کنندگان نفت جملگی مصمم باشند که سهم خود از بازار جهانی این کالا را حفظ کنند، کاهش تولید بسیار بعید و عملا ناممکن خواهد بود و اگر تولید کاهش نیابد، با توجه به محدودیت تقاضا، «بازار خرس» نفت همچنان پا برجا خواهد ماند.

واقعیت این است که هر یک از تولید‌کنندگان عمده نفت انتظار دارد که تولید‌کننده دیگری عرضه نفت خود را کاهش دهد و از فزونی عرضه بر تقاضا بکاهد. در حقیقت هر کشوری که بتواند بیشتر در مقابل کاهش درآمدهای نفتی مقاومت کند و دیر یا زود دیگر تولید‌کنندگان را وادار به کاهش تولید کند، برنده این بازی خواهد بود. یعنی سهم خود از بازار را حفظ کرده (یا افزایش داده) و از مزایای افزایش قیمت نفت، ناشی از کاهش عرضه توسط دیگران، بهره‌مند شده است. انگیزه عربستان سعودی از کاهش ندادن میزان تولید و حتی تخفیف‌های آشکار و پنهان به برخی خریداران می‌تواند از این زاویه توضیح داده شود.به گفته یکی از تحلیلگران بازار نفت، «بزرگ‌ترین تولید‌کنندگان نفت، از جمله عربستان سعودی و عراق قیمت رسمی فروش نفت خود را پایین آورده‌اند. این امر به این شایعه دامن زده که کشورهای تولید‌کننده برای حفظ سهم خود از بازار، رقابت خواهند کرد و به فکر کاهش تولید نیستند... همه اطلاعات و آمار موجود حاکی از آن است که هم‌اکنون جنگی بر سر سهم بازار در گرفته است. تولید‌کنندگان نفت «بازی جوجه» را در بازار آغاز کرده‌اند.»(2)

بازی جوجه (Game of Chicken) که بازی «باز – کبوتر» هم نامیده می‌شود، یکی از الگوهای معروف در مورد تضاد میان رقبا در «نظریه بازی» (Game Theory) است. اصل و اساس «بازی جوجه» این است که گرچه هر بازیکن ترجیح می‌دهد که در مقابل رقیب کوتاه نیاید و او را وادار به تسلیم کند، اما هنگامی که هر دو بازیکن چنین اندیشه‌ای در سر داشته باشند و از موضع خود دست بر ندارند، بد‌ترین نتیجه گریبانگیر هر دو بازیکن خواهد شد. پیگیری علت نام‌گذاری این بازی به نام «بازی جوجه»، مفهوم آن را روشن‌تر می‌سازد.فرض کنید دو راننده با دو کامیون بزرگ در جاده‌ای باریک به طرف هم رانندگی می‌کنند. اگر یکی از آنان به کنار جاده بکشد و به دیگری اجازه عبور دهد، خطر برخورد دو کامیون و مرگ رانندگان از میان می‌رود و فقط ممکن است کامیونش به گل و لای آغشته شود یا اندکی آسیب ببیند؛ اما اگر هیچ‌کدام کوتاه نیایند و هردو به حرکت خود ادامه دهند، کامیون‌ها با هم برخورد کرده و هر دو راننده کشته می‌شوند. (ضمنا راننده‌ای که کامیونش را کنار کشیده، «جوجه» (Chicken) خوانده می‌شود که در زبان انگلیسی ترسو و بزدل هم معنی می‌دهد).

به بیان دیگر بازی جوجه به وضعیتی اشاره دارد که رقبا می‌توانند با هم از در سازش درآیند یا با یکدیگر مقابله کنند؛ درحالی‌که مقابله با یکدیگر به زیان همه بازیگران تمام می‌شود.تولید‌کنندگان نفت «بازی جوجه‌ای» را آغاز کرده‌اند و هیچ کدام مایل نیستند به کنار جاده بکشند و بخشی از سهم خود از بازار را از دست بدهند. ادامه این سرسختی البته به زیان همه آنها تمام خواهد شد و قاعدتا باید برای این مساله چاره‌ای بیندیشند. اینکه کشورهای عضو اوپک که 40 درصد بازار را در دست دارند، بر سر کاهش تولید به توافق می‌رسند یا خیر؟ واینکه آیا روسیه، با اقتصادی که شدیدا از کاهش درآمدهای نفتی آسیب دیده است، حاضر به کاهش تولید خواهد شد یا سطح کنونی تولید خود را حفظ خواهد کرد، سوالاتی است که هنوز پاسخ روشنی ندارند. شاید جلسه آینده اوپک که در اواخر ماه جاری میلادی برگزار می‌شود تا حدودی مساله را روشن‌تر کند. در هر حال و سوای بروز حوادث غیرمنتظره، به‌نظر می‌رسد که کاهش تولید، شرط لازم برای خروج نفت از «بازار خرس» خواهد بود.

پی‌نوشت و منابع
1- قطب مقابل بازار خرس، در اصطلاح بازارهای بورس، «بازار گاو نر» است
(Bull Market). «بازار گاو نر» بازاری پررونق با قیمت‌های رو به افزایش است.
2- Bloomberg News. November 1, 2014 Updated

روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله خود مطلبی را  با عنوان«محافظه کاران آمريکايی با دلواپسان وطنی همداستان مي‌شوند؟»و به قلم جواد حیدریان به بهانه ی روز 13 آبان به چاپ رساند:

13 آبان سال 1358 دانشجویان پیرو خط امام(ره) با تسخیر سفارت آمریکا در تهران، توانستند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را تحت تاثیر قرار دهند و جیمی کارتر رئیس جمهوری وقت را از رسیدن دوباره به این مقام باز دارند. ماجرای گروگانگیری اگرچه بر رابطه ایران و آمریکا سایه ای سی و چند ساله انداخت اما سه دهه بعد، نتوانست مانع مذاکره مستقیم ایران و آمریکا برای حل مساله هسته ای شود.13آبان 35 سال بعد، شکست دموکرات‌ها از جمهوری خواهان محافظه کار در انتخابات میان دوره ای سنا، به نظر می‌رسد تاریخ را به شکل دیگری تکرار کرد تا اینبار روند توافق نهایی ایران و کشورهای غربی به خصوص آمریکا بر سر پرونده هسته ای ایران را با تردید همراه کند و در نهایت ضرب الاجل نهایی 24 نوامبر را به مخاطره بیندازد!

کنار رفتن حامیان دموکرات دولت از رهبری سنا در آمریکا، به همان نسبت برای دولت نسبتا اصلاح طلب ایران اهمیت دارد که سیاست های دولت اوباما را می‌تواند متاثر کند، چرا که تحت فشار قرار دادن دولت در تغییر سیاست مذاکره با ایران و حتی تغییر سیاست اوباما در قبال دولت سوریه، می‌تواند زمینه مسدود کردن پنجره نوبنیاد «اعتماد» میان دو کشور ایران و آمریکا را فراهم آورد.روی دیگر مخاطره این تغییر ساختار سیاسی در کنگره (سنا) البته در انگیزه دلواپسان داخلی در ایران پنهان است که درست شبیه به محافظه کاران آمریکایی دل خوشی از توافق هسته ای ندارند و به قولی از آشفته بازار تحریم، در پی کسب سود خود هستند! بی شک این سوال ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده که واگذاری رهبری سنا به مخالفان دولت اوباما در روزهایی که دلواپسان داخلی منتظرند تا زیر یک خم مذاکرات هسته ای را بگیرند و دولت و وزیر خارجه را خاک کنند، چه تبعاتی می‌تواند برای دولت و روند شکستن سد تحریم، داشته باشد؟ آیا انتخاب «میچ مک‌کانل»، سناتور جمهوریخواه به جای «هری رید» دموکرات، می‌تواند روند مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 را متوقف یا لااقل دستخوش تغییر محسوسی کند؟

لغو آرام آرام تحریم های آمریکا که اغلب از سوی کنگره بر علیه ایران وضع شده بود حالا در ابهام قرار دارد. پیشتر «وزارت دارایی آمریکا در گزارشی محرمانه اعلام کرده بود که اوباما اختیارات کافی را برای تعلیق بیشتر تحریم ها بدون اجازه کنگره دارد» اما این نکته بیش از حد با اهمیت جلوه می‌کند که اوباما نمی‌تواند «برای همیشه این تحریم ها را لغو کند» و برای رسیدن به توافق نهایی با ایران نیازمند این است که با کنگره برای گام نهایی به توافق برسد.پاسخ به ابهامات موجود، نیازمند توجه به این نکته است که قوه مقننه آمریکا (کنگره ایالات متحده آمریکا از دو مجلس نمایندگان و مجلس سنا تشکیل می‌شود) می‌تواند دولت را تحت فشار بگذارد تا در سیاست مذاکره با ایران تغییر اساسی ایجاد کند. فشاری که با ناکام ماندن مذاکرات هسته ای، از سوی محافظه کاران داخلی در ایران بر دولت وارد خواهد آمد.تشابه رفتاری محافظه کاران و جستجوی منافع مشترک در «شکست گفتگوهای هسته ای» در ساختار سیاسی دو کشور ایران و آمریکا، بیش از پیش ضرورت توافق نهایی هسته ای را آشکار می‌کند. چرا که دست بالا شدن هر کدام از جریان های محافظه کار و امکان اعمال سیاست های بازدارنده از سوی قوای مقننه در دو کشور، می‌تواند شیشه مذاکرات اولیه را به سنگ نقد بشکند و زمینه ادامه تخاصم دیرینه دو دولت را فراهم آورد و ایران و آمریکا را به گارد سالهای 1358 خورشیدی بازگرداند.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مجلس ملی شانزدهم و درس‌هايی برای امروز»و نوشته شده توسط سینا خسروی پرداخته است:

شصت‌و‌شش سال پیش به دنبال سوء قصدی که در نیمه بهمن ماه به جان محمدرضاشاه انجام شد، سلطنت، زخم‌خورده از یک ترور نافرجام، به آنچنان انقباضی در عرصه سیاسی کشور همّت گمارد که شانزدهمین انتخابات پارلمان ملی نیز تحت‌الشعاع این کودتای سلطنتی و متاثر از مهره‌چینی‌های وزارت کشور قرار گرفت. آن روزها اما تلاش برای کوتاه کردن دست اجانب از سرمایه ملی کشور، تازه در ماورای ذهن محمدمصدق کلید خورده بود و پیرمرد، شرایط بسته کشور را برای متجلی ساختن این ذهنیت مساعد نمی‌دید. از این رو در راس یک گروه بیست نفره که افرادی چون امیرعلایی از حقوقدانان اشرافی، مظفر بقایی از کهنه بازاریان کرمان، حسین مکّی از بازاریون سنتی یزد و رادیکال‌ها‌ی جوان‌تری چون دکترحسین فاطمی‌و دکتر کریم سنجابی را در خود داشت، دست به تحصّنی مقتدرانه در صحن دربار پهلوی دوم زد. تحصّنی که اگرچه موفقیت کاملی برای این جمع نداشت، اما ایشان توانستند از یک طرف امتیازهایی از دربار برای انبساطِ بیشتر فضا بگیرند و از دیگرسو هسته اولیه تشکیل جبهه ملی را که چندسال بعد نقش حائزاهمیتی در ملی شدن صنعت نفت ایفا کرد سروشکل دادند و این نخستین پیروزی اقلیتِ تحول‌خواه بود.

کمی‌بعدتر و در گیرو دار ساماندهی انتخابات مجلس شانزدهم، سازمان‌های دیگری هم به جبهه ملی پیوستند: حزب ایران با آرمان‌ها‌ی سوسیالیستی و البته با خاستگاه حزب توده، حزب زحمتکشان به سرکردگی بقایی و پشتیبانی کسبه کرمانی و بالاخره جامعه مجاهدین اسلام به زعامت آیت‌الله کاشانی و حمایت روحانیون و روسای اصناف. بدین ترتیب جبهه ملی با اقتداری بیشتر گام در عرصه انتخابات مجلس نهاد اما علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته از جمع 131 نفره مجلس شانزدهم، تنها توانست 8 کرسی را از آن خود کند (تنها 6 درصد مجلس)، نتیجه‌ای فاجعه بار که جز شکستِ محض علامت دیگری نمی‌داد. این هشت نفر اما در ادامه با حمایت طبقه متوسط جامعه، کاری کردند که نه تنها ملی شدن نفت ایران که نخست وزیری مصدق نیز از دل همین مجلس ناهمگون بیرون آمد.

مصدق و آن هفت نفر دیگر عضو جبهه ملی، تنها به فاصله چند ماه بعد از حضور در مجلس، توجه همگان را به خود و توجه خود را به امور خارجی معطوف داشته و در خرداد 1329 خواستار ملی کردن صنعت نفت گردیدند. سخنرانی‌ها‌ی مکرر و پرشور ایشان در صحن علنی مجلس که از بیرون و از بیروت، حمایت موکّد آیت‌الله کاشانی در تبعید را نیز با خود داشت با ترور رزم‌ آرا همراه و بدین‌ ترتیب گام‌ها‌یی بلند برای پیروزی برداشته شد. حسین علاء جانشین نخست‌وزیر مقتول گردید وکابینه‌اش را با مشورت مصدق انتخاب نمود و کاشانی را نیز از تبعیدگاهش لبنان، به ایران بازگرداند. دوران صدارت حسین علاء هم اما چندان به طول نینجامید و او فردای روز 29 اسفند 1329 و به دنبال فشارهای دولت انگلستان از نخست‌وزیری استعفا نمود و دکتر محمدمصدق به پیشنهاد یکی از سرسخت‌ترین مخالفانش در مجلس به نام جمال امامی، عهده دار نخست وزیری ایران گردید و این بزرگترین پیروزی اقلیت تحول خواه و البته ملت ایران از بعد از مشروطه تا آن زمان بود.

سال‌ها از آن وقایع گذشت، بیش‌از نیم قرن و انتخابات برای تشکیل نهمین مجلس بعد از انقلاب اسلامی‌به شدت تحت تاثیر حوادث سال 88 قرار گرفت. قهر با صندوق‌ها‌، ردّ صلاحیت‌های گسترده و فضای منقبض ایجاد شده توسط دولت دهم شرایط را به گونه ای پیش بُرد که دو سوم مجلس تغییر و اصلاح‌طلبان در نگاهی خوش‌بینانه نتوانستند بیش‌از 30 کرسی از 288 صندلی را از آن خود کنند (تنها 9 درصد) و در این بین پارلمانی شکل گرفت که آبش، بعدها با دولتِ به ظاهر همراهش هم در یک جوی نرفت.

اکثریت مجلس نهم پس از روی کار آمدن حسن روحانی نیز با تکیه بر همان ترکیب ناهمگون، اهالی پاستور را به چالش‌های مکرری فراخواند. اگرچه احترام به برتری عددی رقیبی که تعدّدش مرهون فزونی آرای مردمی‌اش می‌باشد، از اصول و الزامات دموکراسی به شمار می‌رود، اما بایستی اذعان داشت اینکه گروهی با تکیه بر آرای بعضا «چند ده هزار نفری»، خود را وکلای تام الاختیار ملت می‌دانند و می‌توانند رییس‌جمهوری که بیش‌از 18 میلیون از آرای همان ملت را کسب کرده به تنگنا بکشانند، همه‌اش هم معلولِ کثرتِ مهره‌ها‌ی حریف نیست.باید بر این مهم معترف بود که برداشت غلط از اعتدال و تنزّل آن تا مفهوم دم دستی «بده بِستان» رفته‌رفته باعث شد تا نیمی‌از بدنه مدیریتی در سطح استانها و حتی در کابینه دولت تدبیر، از میان ناکارآمدان و فرسودگان انتخاب شوند و فقدان کاریزمای لازم در این طیف، به رقبای پارلمان نشین این اجازه را داد که نه تنها علیه موکّلانشان قانون وضع کنند که عرصه مانور دولت را هم برای معرفی وزیر روزبه‌روز تنگتر ساخته و با خط کشی امور برای قوه مجریه، صراحتا همکاران خود را برای تصدی وزارت به رییس دولت معرفی نمایند.

مجلس شانزدهم ملی با همه ضعف‌های عیان، در نهایت سرِ یک پرونده ملی همچون نفت، مصالح کشور را قربانی منافع جناحی ننمود و حاضر شد با رقیب دانه درشتی همچون مصدق مصالحه کند، نتیجه‌اش هم به نفع ایران تمام شد. این روزها که حسن روحانی با تمام قوا پرونده ملی هسته‌ای را روی میز مذاکره با دنیا دارد، بی انصافی است که منافع جناحی بر مصالح کشور ترجیح داده شوند، اگر جمال‌الدین امامی‌به عنوان لیدر فراکسیون اکثریت مجلس ملی توانست از حقی که برای طیف سیاسی‌اش متصور بود، بگذرد چرا سران فراکسیون‌ها‌ی اکثریت مجلس شورای اسلامی‌نتوانند؟! بی شک «کاریزمای» بیشتر برای اهالی دولت از آنگونه که امثال ظریف و زنگنه و قاضی‌زاده ‌ها‌شمی ‌به نمایش گذاشته‌اند و «از خودگذشتگی» بیشتر برای مجلس از آنگونه که امثال علی مطهری و محمدرضا باهنر به خرج داده‌اند نسخه ایست که حداقل تا پایان عمر مجلس فعلی می‌تواند متضمن تامین منافع حداکثری ملی باشد.




اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار