به گزارش خبرنگار
گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ خون پیکره حق در طول تاریخ از قلب عاشور است که سرچشمه میگیرد و اگر حقیقت را بخواهی هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است کاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی سیدالشهدا علیه السلام یکایک از صلب پدرانشان و رحم مادرانشان پای به سیاره زمین می گذارند و در زیر خیمه های پشمینه و یا در خانه های کاه گلی بزرگ می شوند و خود را به صحرای کربلا می رسانند.
همراه باقافله عشاق؛روز اول: کاروان امام حسین واردمنزلگاه «قصر بنی مقاتل» شد. سید الشدا تعدادی از بزرگان این منطقه رابرای یاری قیامش دعوت کرد اما آنها به تکریم امام بسنده کرده و برای جهاد عذر آوردند.
روز دوم: در این روز کاروان عاشوراییانم وارد زمین کرووبلا شد.آن سرزمین تا پیش از ورود امام کمتر به این نام شناخته میشد و جمله سالار شهیدان هنگام ورود به این سرزمین باعث نامگذاری جدیدش شد؛ اعوذ بالله من الکرب و البلاء
روز سوم: از وقایعى كه در روز سوم ذكر شده، این است كه امام علیهالسلام قسمتى از زمین كربلا را كه قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.
روز چهارم: عبیدالله بن زیاد در منبر مسجد کوفه مردم را علیه امام حسین (ع) تحریک کرد و شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب با دوهزار جنگجو، حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینه با سه هزار جنگجو، و نصر بن حرشه با دوهزار جنگجو برای جنگ با حسین(ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.
روز پنجم: عبید الله همچنان در حال جمغ آوری لشگری علیه امام حسین (ع) است.
روز ششم: سپاه عمرسعد هر روز بزرگتر میشود اما در اردوگاه حسین(ع) در دل اهل حرم غوغایی برپاست که: یا اباعبدالله! هر روز هزاران نفر به سپاه عمر سعد ملحق میشوند پس کِی یاران ما از راه میرسند؟ از دور دو نفر دیده میشوند که به سمت اردوگاه حسین (ع) در حال حرکتند؛ یکی از آنها حبیب بن مظاهر و دیگری مسلم بن عوسجه است که به شوق یاری امام از کوفه گریختهاند؛ امام (ع) تبسمی میکنند و میفرمایند: سپاهیان ما هم رسیدند.
اما در
روز هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری عبیدالله زیاد نامهای به عمر سعد فرستاد و به او دستور داد تا راه فرات را بر حسین(ع) و یارانش ببندند، و اجازه نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام و یارانش ندهند. (بحارالانوار،ج44،ص386) عمرسعد نیز فوراً عمروبنحجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد تا مانع دسترسی امام حسین(ع) و یارانش به آب شوند. در این روز مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی فریاد برآورد: ای حسین !به خدا سوگند دیگر قطره ای از آب را نخواهی نوشید تا از عطش جان دهی.
امام حسین (ع) فرمودند :خدایا او را از تشنگی بکُش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده! حمیدبن مسلم ( ازجمله کسانیکه درلشکر عمرسعد بود و پاره ای از وقایع عاشورا را از او نقل کردهاند) میگوید: قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله حصین آنقدر آب مینوشید که شکمش بالا میآمد و بعد همه آبی را که نوشیده بود بالا میآورد! باز فریاد میزد: تشنهام! آب...! و هیچ وقت سیراب نمیشد تا اینکه بالاخره به همین وضع هلاک شد. (ارشاد شیخ مفید، ج2،ص86 و همچنین رجوع کنید به قصه کربلا، علی نظری منفرد، صص 230-231)
امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی باشگاه خبرنگاران جوان اینجا کلیک کنید.
انتهای پیام/