سخنگوی دستگاه قضا گفت: اشد مجازات در انتظار اسید پاشان است .

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، روز گذشته حجت‌الاسلام والمسلمین محسنی اژه‌ای به اسیدپاشی که در اصفهان صورت گرفته اشاره کرد و گفت: این اقدام جنایتکارانه با مجازات سنگینی روبرو خواهد بود و همه دست‌اندرکاران باید نسبت به این اقدام ناجوانمردانه و خشن برخورد جدی داشته باشند تا عاملین شناسایی و به اشد مجازات برسند. 

سخنگوی دستگاه قضا با بیان اینکه مجازات عامل یا عاملین اسیدپاشی اصفهان باید به قدری بازدارنده باشد که دیگر کسی جرأت انجام این کار را نکند، اظهارداشت: دادستان اصفهان و معاونش مأمور شده‌اند تا با همکاری مسئولان انتظامی و اطلاعاتی عاملین این قضیه را شناسایی کنند تا هرچه زودتر مجازات شوند.  
 
بیشتر رسانه های کاغذی صحبتهای سخنگوی دستگاه قضا در این رابطه را در صفحه اول خود گنجاندند.


«شیوع بیماری بی‌تعصبی به زبان فارسی»

در این میان اما روزنامه جام جم  در نخستین تیتر خود ،  به تاثیر سوء توسعه شبکه های اجتماعی بر روی زبان فارسی پرداخته  و می نویسد : این روزها با توسعه شبکه‌های اجتماعی، گسترش فضاهای مجازی بیش از پیش زبان‌های بومی در معرض تهدید قرار گرفته‌اند. در این‌که زبان انگلیسی به عنوان یک زبان بین‌المللی در جهان شناخته شده، کسی تردیدی ندارد.

حتی در این که زبان اسپانیایی بیشترین متکلم را در جهان دارد، یا زبان فرانسه زبان دلنشینی است یا زبان آلمانی زبان فلسفه است، تقریبا همگان اتفاق نظر دارند. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، بحث توجه به زبان های بومی، به عنوان یک عنصر هویتی است. با این حال شاهدیم هر روز بی توجهی به زبان فارسی بیشتر و بیشترمی شود و نه تنها کلمات بیگانه بسیاری دامن زبان فارسی را ملوث کرده، بلکه در مکالمات مختلف نیز هر روز تغییراتی در رویکرد بیرونی و جلوه مکتوب زبان فارسی ایجاد می شود.

غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، شاید بیش از هر فردی در زمینه حفظ و صیانت از زبان فارسی هشدار داده باشد. او بنا به مسئولیتی که دارد، بارها ضرورت توجه به زبان و خط را به عنوان یک عنصر ملی مطرح کرده است.

به نظر می رسد اوضاع این قدر حاد شده است که روز گذشته محسن مومنی شریف، رئیس حوزه هنری هم در مراسم افتتاح فروشگاه شکرستان که به فروش محصولات فرهنگی تولید شده توسط حوزه هنری کودک و نوجوان می پردازد، در این باره به اظهارنظر پرداخت و از آن به عنوان شیوع بیماری بی تعصبی به زبان فارسی نام برد.

مومنی ضمن گله از بی توجهی به زبان فارسی گفت: بی توجهی به فرهنگ، ادب و زبان فارسی باعث شده که کم کم مردم ما هم در حال از دست دادن تعصبشان نسبت به این زبان باشند. اگر این مساله فراگیر شود عواقب بدی را همراه خواهد داشت. زبان فارسی برای ما مانند یک گنجینه است، اما شما نگاه کنید وقتی امروز از خیابان جمهوری اسلامی که خیابان مرکزی تهران است عبور می کنید چقدر شاهد تابلوهای تجاری هستید که با زبانی غیر از فارسی نوشته شده است. اینها به نظر من نشانه نوعی بیماری است که باعث می شود تعصبمان را به فارسی از دست بدهیم.

رئیس حوزه هنری ادامه داد: آیا کشوری مانند ژاپن در داخل خاک خود اجازه می دهد با خطی غیر از خط ملی خودش کالایی تبلیغ شود؟ کیست که نداند حتی به شرکت های صاحب برند هم در ژاپن اجازه نمی دهند با خطی غیر از خط ملی شان به شرح و توضیح موضوعات اقتصادی مربوط به آن کارخانه پرداخته شود؟ به نظر من هم صاحبان سرمایه و هم بخش خصوصی و هم نظام اسلامی و دولت باید به مساله زبان فارسی حساسیت داشته باشند و جلوی گسترش این بی تفاوتی را بگیرند.

«كودتاي مشاركتي در حزب كار‌گزاران»


 روزنامه جوان  درباه تحولات اخیر در حزب کارگزارن نوشت :  يك استعفاي جنجال برانگيز... موضوع به كناره‌گيري و استعفاي محمد هاشمي از بنيانگذاران حزب كارگزاران سازندگي از اين حزب باز مي‌گردد كه اين روزها، به سرخط خبري بسياري از رسانه‌ها تبديل شده است و حكايت از تغيير و تحولي جدي در يكي از احزاب نزديك به آيت‌الله هاشمي رفسنجاني دارد.

اگرچه ‌تغيير و تحول و كارگزاران تنها با استعفاي جنجالي محمد هاشمي، برادر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام آغاز نشد و پيشتر و با پيروزي طيف نزديك به كارگزاران در جريان انتخابات، اين حزب به منظور احياي خود، اقدام به ايجاد تغيير در شوراي مركزي خود كرد. بر اساس آنچه كه غلامحسين كرباسچي، دبيركل اين حزب به خبرگزاري فارس گفته است: «اعضاي شوراي مركزي كارگزاران با هدف ترميم حزب به 31 نفر افزايش پيدا كرده است. خيلي از دوستان قبل كه در شوراي مركزي حضور دارند، علاوه بر آنها از چند نفر خانم فعال سياسي و كارآفرين، چند تن از روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌اي نظير آقايان سعيد ليلاز و محمد قوچاني، از اهل سنت آقاي عبدالله سهرابي، چند تن از اعضاي حزب در شهرستان‌ها و يكي از اعضاي سابق دفتر تحكيم وحدت آقاي جمالي دعوت كرده‌ايم كه به حزب پيوستند.»

اما آنچه ‌تغيير ناخواسته حزب كارگزاران كه با استعفاي ناگهاني محمد هاشمي، همراه بوده، ناشي از همين ورود نيروهاي استحاله‌گر به شوراي مركزي حزب بوده و در حقيقت استعفاي عضو كاركشته حزب، آن طور كه خود مي‌گويد حركتي اعتراضي به ورود ميهمانان ناخواسته به شوراي مركزي كارگزاران بوده است.

اين نارضايتي را نيز مي‌توان در گفت‌وگوهايي كه اين روزها محمد هاشمي با رسانه‌هاي اصلاح‌طلب دارد، يافت. وي ديروز در گفت‌وگويي با روزنامه شرق، در پاسخ به سؤالي پيرامون دليل خروج از حزب، با صراحت عنوان كرد: «براساس تحليلي اين كار را انجام دادم. افراد ممكن است به مسائل و رخدادها نگاه‌هاي متفاوتي داشته ‌باشد. آنچه اخيراً اتفاق افتاد و به استعفاي من منجر شد، تركيب شوراي مركزي جديد بود. بالاخره اشخاصي در اين گروه الان حضور دارند كه از بدو تأسيس با كارگزاران نبودند و در برهه‌هايي، منتقد  كارگزاران  بوده‌اند.»

اين گفته محمد هاشمي، اشاره غيرمستقيمي به محمد قوچاني عضو جديد شوراي مركزي حزب بوده‌ كه سابقه‌اي پرستاره در تقابل با آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در دهه 70 داشته است. روزگاري كه اصلاح‌طلبان مي‌كوشيدند با تخريب ديوار آيت‌الله هاشمي به دليل اتخاذ سياست‌هاي سرمايه‌سالارانه در دوره مسئوليتش جايگاه خود را در نزد مردم ارتقا دهند، محمد قوچاني نيز براي شهرت خود از همين نردبان بالا رفت كه امروز برادر آيت‌الله حضور وي را در درون حزب حامي آيت‌الله هاشمي برنمي‌تابد.

براي نمونه كافي است يكي از مقالات قوچاني در روزنامه عصر آزادگان عليه خانواده آيت‌الله هاشمي را مورد بازخواني كوتاه قرار دهيم. قوچاني در شماره روز ۱۳ دي ماه سال ۱۳۷۸ روزنامه عصر آزادگان، در مقاله‌اي با نام «هاشمي‌ها خانواده‌اي در قامت يك حزب» در توصيف فائزه هاشمي مي‌نويسد: «سياستمدار جواني كه جوانان را به دليل كم‌سالي از تقبيح اعمال پدرش برحذر مي‌دارد در تضادي دوگانه بسر مي‌برد؛ از يك سو او فرزند پدر ديپلماسي پنهان است و از ديگر سو چنان در سخن گفتن لحن و صداي مردانه و شفافيت بي‌پروايي جوانان را پيشه مي‌سازد كه همه دستاوردهاي پدرش را براي گم كردن سرنخ‌ها بر باد مي‌دهد.»

وي ادامه مي‌دهد: «فائزه هاشمي در مي‌يابد كه او پيش از آنكه يك محافظه‌كار يا اصلاح‌طلب باشد فرزند خانواده هاشمي رفسنجاني است؛ خانواده‌اي كه در دو دهه اخير هر روز بيش از ديروز در قامت يك حزب ظاهر شده تا از پدر دفاع كند.» ماجراي استعفا زماني جالب‌تر مي‌شود كه بدانيم سعيد ليلاز ديگر عضو جديد حزب كارگزاران نيز روزگاري از سوي فائزه هاشمي، «غضنفر» خطاب مي‌شود و قوچاني در همين مطلب به دفاع از ليلاز مي‌پردازد و مي‌نويسد: «در چنين فرآيندي نه تنها سعيد حجاريان و روزنامه‌اش كه حتي سعيد ليلاز – از جمله مردان وفادار به سردار عصر سازندگي – نيز مورد طعنه واقع مي‌شود و از سوي دختر هاشمي به دريافت مقام غضنفري مفتخر مي‌شود.»

قوچاني كه امروز عضوي از شوراي مركزي حزب كارگزاران است نيز مكنونات قلبي خود را پيرامون كارگزاران در همين مقاله بروز مي‌دهد و مي‌نويسد: «‌ بايد گفت فائزه هاشمي براي هميشه حزبي را كه زير قباي پدرش پنهان شده است و گاه در رداي كارگزاران سازندگي از گوشه چپ عبا بيرون مي‌آيد و گاه در جامعه اعتدال و توسعه پرده را از چهره راست او كنار مي‌زند، آشكار ساخته است. »
قوچاني بعد از ذكر مصاديق به اصل ماجرا مي‌رسد و مي‌نويسد: «خانواده هاشمي رفسنجاني نمادي از روابط قدرت در جامعه‌اي است كه هنوز ديپلماسي پنهان روش ديرين سياستمداران آن است و مشروعيت حكومت به جاي رقم خوردن در صندوق‌هاي انتخابات در اتاق‌هاي پشتي خانواده‌هاي مقتدر شكل مي‌گيرد. در پناه اين اقتدار فرمانفرمايي است كه هنوز سلول تشكيلاتي حكومت نه احزاب سياسي كه خانواده‌هاي قدرت است و طبيعتاً در اين ميان نقش احزابي چون كارگزاران سازندگي و اعتدال و توسعه تا زماني كه مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند، جز رنگ و لعابي بر چهره چروكيده مناسبات كهنه قدرت نيست.»

اما شايد سؤال اين باشد كه به رغم تفاوت عميق ديدگاه ميان عناصر جديد شوراي مركزي حزب كارگزاران (قوچاني و ليلاز)، چه اتفاقي روي داده كه آنها حاضر به پذيرش عضويت در حزبي شدند كه روزي منتقد آن بوده‌اند؟ آيا رويكرد كارگزاران در اين سال‌ها تغيير كرده يا ديدگاه قوچاني- ليلاز؟
قطعاً پاسخ سؤال هيچ ارتباطي به تغيير رويكرد و نگاه طرفين ندارد. بررسي‌هاي مختلف نشان مي‌دهد كه حركت كارگزاراني‌ها در تمام طول سال‌هايي كه از حضور آنها در صحنه سياست كشور مي‌گذرد، همان حركت تكنوكراتانه توأم با تفكرات سرمايه‌محور است و تاكنون هيچ تغييري در اين رويكرد به وجود نيامده است. در سوي ديگر محمد قوچاني و سعيد ليلاز نيز همچنان همان تفكرات اصلاح‌طلبانه را دارند كه اقتضاي روزگار باعث شده اين تفكرات را به ديدگاه كارگزاراني پيوند بزنند. دليل اين پيوند را نيز در دو محور مي‌توان جست‌وجو كرد؛ اول در اختيار‌گيري قوه مجريه كشور توسط اعضاي نزديك به حزب كارگزاران و دوم نبود حزبي فراگير با تفكر اصلاح‌طلبانه براي پيگيري خواسته‌هاي جريان دوم خرداد.

از اين رو مي‌توان پيش بيني كرد كه نفوذ جريان اصلاح‌طلب در قلب حزب كارگزاران شروعي براي استحاله اين حزب به نفع جريان دوم خرداد است. جايي كه در نبود احزاب دوقلو مشاركت و مجاهدين مي‌تواند نقطه عطفي براي بازگشت چهره‌هاي مغضوب اصلاح‌طلب به حاكميت باشد؛ بازگشتي كه قطعاً بي‌هزينه نخواهد بود و كارگزاران را به تلاطم شديد تفكرات اصلاح‌طلبانه خواهد انداخت و آنان را به سمت استحاله فكري- معرفتي خواهد برد. بنابراين دور از ذهن به نظر نمي‌رسد تا طرح مشاركتيزه كردن كارگزاران از سوي اعضاي جديدالورود به مرحله اجرا برسد تا خلأ غياب احزاب اصلاح‌طلب را در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي پر كند.

 اين دقيقا ماجرايي است كه محمد هاشمي به خوبي آن را درك كرده و به دليل آنكه آبرويي براي خود در داخل انقلاب قائل است، با زيركي كوشيده، ضمن استعفا، خود را از اتهاماتي كه مي‌تواند در آينده دامنگيرش شود، مبرا كند. علاوه بر اين به نظر مي‌رسد محمد هاشمي با پيش بيني عبور و عدول كارگزاران از نظام در آينده دست به اين اقدام زده است. مؤيد اين موضوع گفت‌وگوي محمد هاشمي با روزنامه شرق است كه در آن مي‌گويد: «من نمي‌خواهم در تشكيلاتي كار كنم كه به‌عنوان مثال مي‌گويم- چون در مثل مناقشه نيست- سرنوشت حزب «مشاركت» را پيدا كند. من سابقه انقلابي داشتم و از 16سالگي وارد مبارزه شدم. از 117روزي كه امام در پاريس بود من 114روز با ايشان بودم. با همان هواپيمايي كه امام به ايران آمد همراه ايشان شدم. اينجا مسئوليت‌هايي داشتم. نظام جمهوري اسلامي براي من نظام مقدسي است. حالا من نمي‌خواهم شاهد اين باشم كه حزبي كه من عضوش هستم سرنوشت حزبي مانند مشاركت را پيدا كند.»
شايد محمد هاشمي تلويحاً مي‌خواهد به اين نكته اشاره كند كه حزب متحول شده كارگزاران با تركيب جديد‌ در حال فاصله گرفتن از مسير انقلاب‌ است.

اما در سوي ديگر اين ماجرا، عده‌اي كه نگران سرنوشت حزب كارگزاران هستند، مي‌كوشند با پيوند زدن اقدام محمد هاشمي به بازي‌هاي انتخابات، آن را حركتي تازه براي كسب كرسي‌هاي مجلس عنوان كنند. اين عده معتقدند كه حضور قوچاني و ليلاز در حزب كارگزاران در راستاي تغيير استراتژي اين حزب به نفع اصلاح‌طلبان و به دنبال آن تجميع آراي جماعت اصلاح‌طلب در اين حزب ريشه‌دار است. در سوي ديگر نيز محمد هاشمي با خروج از حزب به دنبال جلب رأي «راست سنتي» تحت لواي نام حجت‌الاسلام ناطق نوري است؛ سناريويي كه بعيد به نظر مي‌رسد چندان درست باشد، چراكه اگر بنابر اين برنامه بود، محمد هاشمي هرگز دست به تخريب و تخطئه حزبي نمي‌زد كه بسان فرزند در فراز و نشيب آن را تيمار كرد و در كنارش بود.
حال بايد منتظر ماند و ديد كه پوست‌اندازي كارگزاران، سرانجامي همچون مشاركت و مجاهدين براي آن رقم خواهد زد يا خير؟ گذر روزگار به اين سؤال پاسخ مي‌دهد.


«نقدی بر اظهارات جديد آقای مطهری»



روزنامه رسالت همچنان موضوع صحبتهای آیت الله جنتی در برنامه شناسنامه و  گفته های علی مطهری در این باره را در مرکز توجه دارد ، محمد کاظم انبارلویی دراین باره نوشته است : آقاي مطهري در اعتراض به آيت‌الله جنتي گفته است: چرا گفته‌ايد "حركت آنها (بخوانيد سران فتنه يعني موسوي و كروبي) با حمايت و پشتيباني جدي آمريكا و اسرائيل بوده است؟" وي در دفاع از سران فتنه مي‌گويد:"اينكه پس از برخورد خشونت‌آميز با يك اعتراض آرام مدني و تبديل آن به يك بحران، آمريكا و اسرائيل از معترضان حمايت كرده باشند دليل بر اين نمي‌شود كه از ابتدا با حمايت و پشتيباني آنها انجام شده است."

او در اين ميان قبول مي‌كند كه، آمريكا و اسرائيل از اهل فتنه حمايت كرده‌اند. منتها در اين مسئله اختلاف دارد كه آيا از ابتداي فتنه همراه و حامي بوده‌اند يا پس از به اصطلاح برخورد؟ شواهد و قرائن و بويژه اسناد مشهود نشان مي‌دهد كه قبل از برخورد خشونت‌آميز (به قول آقاي مطهري) با يك اعتراض مدني، اين حركت مورد تأييد آمريكا و اسرائيل بوده است. آقاي مطهري بايد بداند كوچ اركستر سمفونيك رسانه‌اي روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب به راديو فردا و راديو بي‌بي‌سي به رهبري وزير ارشاد دولت اصلاحات و لجن‌پراكني عليه يك ضلع از رقابت انتخابات رياست‌جمهوري اصلا قبل از برگزاري انتخابات بوده است.هدايت آشوب‌ها از مراكز رسانه‌اي غرب وتدارك جنگ نرم قبل از شمارش آراء واعلام نتايج بوده است.

هركس كه اندك سواد سياسي دارد، اگريك هفته قبل از انتخابات به جستجوي اخبار مربوط به ضدانقلاب ودشمنان اسلام بپردازد به خوبي ائتلاف بين سلطنت‌طلبان، منافقين، بهائي‌ها، ماركسيست‌ها و تمامي گروه‌هاي تروريستي و مخالف اسلام و نظام را در حمايت از سران فتنه مي‌تواند ببيند و تدارك آمريكا، انگليس و اسرائيل را در مداخله در امور ايران، با چشم سر با تعقيب اخبار رسانه‌هاي آنها مشاهده كند. اين را نمي‌شود پنهان كرد كه از گوگوش تا سروش صف كشيده‌ بودند تا از سران فتنه حمايت كنند. آقاي مطهري چه چيز را مي‌خواهد انكار كند؟ اينكه دشمنان اسلام از قبل حامي فتنه بودند يا بعد از شكل‌گيري فتنه‌ حامي شدند، چه فرقي در اصل معامله وطن‌فروشي و وابستگي به بيگانگان مي‌كند؟ مهم اين است كه وطن‌فروشي و به مخاطره انداختن امنيت و اقتدار ملي و وابستگي به بيگانگان يك خيانت است و آقاي مطهري نبايد از اعتبار خود به عنوان نماينده مردم تهران براي اين خيانت هزينه كند. اين با سوگند نمايندگي ملت در قانون اساسي مغايرت دارد. او در پيشگاه ملت سوگند ياد كرده است؛ "پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب باشد." او سوگند خورده است كه به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت (نه حفظ حقوق اهل فتنه) پايبند باشد. و جالب است آقاي مطهري خطاب به آيت‌الله جنتي استدلال مي‌كند؛

"اگر جناب‌عالي هم به رويه‌اي در جمهوري اسلامي اعتراض كنيد آنها (آمريكا و اسرائيل) پشت سر شما قرار مي‌گيرند. آنها هميشه در فكر استفاده از فرصت‌ها براي براندازي نظام جمهوري اسلامي هستند."خوب، حضرت اخوي! شما كه اين را مي‌دانيد چرا به آن جماعت پيوستيد و از براندازي نظام توسط آنها دفاع مي‌كنيد؟ مگر شما نماينده ملت نيستيد؟ مردم شما را به عنوان نماينده "اپوزيسيون" انتخاب نكردند، بلكه به عنوان نماينده "پوزيسيون" انتخاب كردند.شما عوض اينكه به نظام فشار بياوريد كه از اين مجازات حداقلي صرف‌نظر كند چرا به اصحاب فتنه و سران آن فشار نمي‌آوريد كه دست از عناد و دشمني با ملت و نظام بردارند و به دامن ملت برگردند؟

 آقاي مطهري در پايان پاسخ خود خطاب به آيت‌الله جنتي اطمينان داده است؛"آنها (موسوي و كروبي) پس از آزادي، مصالح كشور و انقلاب را رعايت خواهند كرد."

اولا: اين اطمينان را از كجا ايشان به دست آورده است؟ از عالم و آدم و نخبگان دلسوز كشور رفتند با اين دو نفر صحبت كردند كه از خر فتنه پياده شويد و به مردم و نظام بپيونديد، قبول نكردند، آشوب‌هاي خياباني را مديريت كردند، ارزش‌هاي انقلاب را در اين آشوب‌ها به سخره گرفتند، عليه امام(ره) آن جسارت‌ها را كردند، در 13آبان و روز قدس سال 88 رسوايي به بار آوردند، در روز عاشوراي 88 بي‌شرمي را به نهايت رساندند، اصل نظام را هدف قرار دادند و به شعائر الهي عاشورا اهانت كردند. چه بايد مي‌كردند كه نكرده‌اند؟...

نكته سوم در پاسخ آقاي مطهري به آيت‌الله جنتي كه خيلي مهم است برداشت ايشان از ادامه حصر به عنوان يك "معضل" است. تشخيص معضل سياسي و امنيتي را در قانون اساسي به عهده يك نماينده نگذاشته‌اند. اين به عهده نهادهاي مسئول است. اندازه اين معضل را هم يك نماينده تعيين نمي‌كند. اما آقاي مطهري به خود اجازه داده است كه آن را تعيين كند و گفته است:"اين معضل آينده انقلاب اسلامي را تهديد مي‌كند"!

معلوم مي‌شود آقاي مطهري از تحركات جديد ضدانقلاب و سران فتنه و ادامه تهديدات آنها براي نظام خبرهايي دارد و از تدارك جديد آنها براي فتنه جديد باخبر است. او چرا اين اخبار را در اختيار مسئولان امنيتي قرار نمي‌دهد؟ چرا او در اين معركه در كنار مردم و مسئولين نظام نيست و سعي مي‌كند خود را در كنار اهل فتنه و سران آن و همصدا با آنان نشان دهد؟ البته ايشان نيك مي‌دانند از ابتداي انقلاب تاكنون انقلاب به طور طبيعي ريزش‌هايي داشته است. اين ريزش‌ها از مرجع تقليد گرفته تا بالاترين مقامات سياسي كشور مثل رئيس‌جمهور و ... بوده است.نتيجه اين ريزش، آبروريزي براي آنان و يك مقدار زحمت نهادهاي مسئول امنيتي را داشته است. سران فتنه در مقايسه با آنها عددي نيستند كه نگراني‌آور باشند. تا وقتي مردم در صحنه هستند و با بصيرت، بازي دشمنان نظام را خنثي و مديريت مي‌كنند هيچ نگراني وجود ندارد. بنده توصيه مي‌كنم آقاي مطهري در اين معركه در كنار ملت باشد نه در كنار فتنه‌گران، اين براي عاقبت بخيري او مفيد است.

آقاي مطهري با اين اظهارات، مشروعيت راي خود را از دست داده است و ديگر نمي‌تواند نماينده ملت باشد. او عملا نمايندگي كساني را به عهده گرفته است كه به او راي نداده‌اند و راي آنها هم با نظام و انقلاب نيست، راي آنها براندازي نظام از طريق فتنه جنگ نرم است. مطهري مطالبات مردمي را كه به او راي داده‌اند در امر فتنه ناديده مي‌گيرد. به عنوان كسي كه به آقاي مطهري هر دو دوره راي دادم به او توصيه مي‌كنم كه بيش از اين از ملت فاصله نگيرد و از همصدايي با دشمنان نظام و اهل فتنه پرهيز نمايد. كافي است اخبار اخير خود را در رسانه‌هاي ضدانقلاب جستجو كند تا به صحت و صدق اين توصيه حقير پي ببرد.


اسیدپاشی اخیر اصفهان  داغترین سوژه امروز روزنامه ها بود و هرکدام  مطابق دیدگاه خود به بررسی زوایای آن پرداختند .



«موتورسوارانی که هویت نصف جهان را هدف گرفته‌اند»

روزنامه ابتکار  در این باره نوشت : نگاهی به خبرهای رسمی و نیمه رسمی و روایت‌های ساکنان شهر در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که اصفهان ماهِ مهرِ امسال، اصلا شباهتی به اصفهان همیشگی ندارد. مردمان شهر هراسان شده‌اند و کمتر به خیابان می‌آیند. خبرهای رسمی مقامات محلی متنوع، متناقض و مبهم‌اند، بازار اخبار و شنیده‌های درگوشی و مجازی داغ و شهر از شایعه و یک کلاغ چهل کلاغ پر شده است. در و دیوار شهر از چهارباغ و سی و سه پل و پل خواجو تا زاینده رود بی‌آب هم در همنوایی با ساکنان خود غمگین‌تر از همیشه نشان می‌دهد. اصفهان لقب فاخر پایتخت فرهنگی ایران را یدک می‌کشد و یک تنه حامل بخش عظیمی از تمدن ایرانی و اسلامی و آبروی تاریخی اسلام شیعی است. پایتخت صفویه و نگین درخشان شهرهای خاورمیانه و جهان اسلام در همه قرون گذشته و معاصر همواره پذیرای فرهنگ‌ها، آیین‌ها و آداب مختلف و نماد همزیستی مسالمت آمیز و به دور از تعصب خرده فرهنگ‌های ایرانیان با اعتقادات مذهب‌ها و ادیان مختلف بوده است. این شهر با این عقبه فرهنگی و اجتماعی اما این روز‌ها به واسطه اقدامات کور چند موتور سوار خشن، امنیت اجتماعی شهروندان و شهرت و آبروی تاریخی و فرهنگی خود را به یغما رفته می‌بیند. آثار این مجموعه اقدام وحشتناک حتی از اصفهان هم فرا‌تر رفته است و با توجه به جوی که اکنون در شهرهای مختلف به ویژه در شهرهای بزرگی مثل اصفهان و تهران به وجود آمده و همچنین با درنظر گرفتن صبغه گردشگرپذیری اصفهان می‌تواند نوعی اقدام علیه امنیت ملی کشور تفسیر و تعبیر شود. باید تا دیر نشده برای نجات هویت تهدید شده این شهر و بازگرداندن آرامش و احساس امنیت به این شهروندان کاری کرد... .



«میراث شوم منافقین»

روزنامه جمهوری اسلامی این جنایات را با کار دست منافقین دانسته و نوشته است : درست هنگامی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی در حال بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند، در اصفهان رفتار زشت اسیدپاشی به صورت و بدن دختران و زنان، افکار عمومی را به خود جلب کرده و جامعه را در حیرت فرو برده است.

متأسفانه اسیدپاشی این روز‌ها در حال تبدیل شدن به یک روش برای تأمین اهداف و اغراض شخصی و حتی در مواردی مثل آنچه در اصفهان رخ داده، درحال تبدیل شدن به یک ابزار برای مخدوش ساختن چهره دین است. در هفته‌ها و ماه‌های اخیر، اخباری نیز مبنی بر پاشیدن اسید توسط یک زن به صورت زن دیگری که قصد داشت رقیب او شود، پاشیدن اسید توسط یک مرد به صورت زن خود و پاشیدن اسید توسط یک مرد به صورت مرد دیگری که با او اختلاف داشت، شنیده شده و در رسانه‌ها انعکاس یافته است. جمع‌بندی این خبر‌ها حکایت از تبدیل شدن «اسید» به سلاحی برای مقابله با مخالفان دارد که بسیار تأسف بار است. تأسف بالا‌تر اینست که مجازات مخالفان توسط افراد بدون مراجعه به دستگاه قضایی و فارغ از طی کردن روال قانونی درحال تبدیل شدن به یک فرهنگ است، فرهنگ غلطی که اگر نهادینه شود مشکلات زیادی برای جامعه پدید خواهد آورد.

اسیدپاشی در ۳۵ سال قبل یعنی در سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک ابزار برای وادار ساختن مخالفین به عقب نشینی توسط منافقین به کار گرفته شد. حتی در چند مورد، افراد منافق با مراجعه به دبیرستان‌های دخترانه، هنگام خارج شدن دخترانی که حاضر نمی‌شدند افکار انحرافی آن‌ها را بپذیرند به آن‌ها اسید می‌پاشیدند تا دیگران را بترسانند و به تسلیم شدن در برابر خواسته‌های سازمانی خود وادارشان کنند. این روش زشت با سرکوب شدن منافقین، متروک شد ولی به عنوان یک میراث شوم از این گروهک انحرافی به کسانی رسید که از اسلام بی‌خبرند و به قانون و دستگاه قضایی اعتنایی ندارند.

آنچه در اصفهان رخ داده که در یک مورد پاشیدن اسید ۷۰ درصد بینایی یک دختر دانشجو را از او گرفته و مشکلات زیادی نیز برای افراد دیگر پدید آورده، باید مسئولین نظام جمهوری اسلامی را در بخش‌های مختلف اجرایی، تقنینی و قضایی متوجه واقعیت‌هایی کند که جامعه امروز ما با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند. بعضی از این واقعیت‌ها و راهکارهای مقابله با آن‌ها را می‌توان در چند نکته مورد توجه قرار داد.

اول آنکه بعد از ۳۶ سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی، متأسفانه هنوز فرهنگ قانون‌پذیری نهادینه نشده و به جای آن، ‌ قانون گریزی درحال رشد است! این فرهنگ غلط را باید میراث شوم آن دسته از مسئولین دانست که علیرغم وظیفه ذاتی خود در مسئولیتهایی که بودند، حاضر نشدند در برابر قانون تمکین کنند و قانون گریزی را در جامعه نهادینه کرده‌اند. در دولت‌های نهم و دهم متأسفانه این روش زشت به اوج خود رسید و قانون گریزی توسط بالا‌ترین مقام اجرایی کشور آشکارا ترویج شد که بدآموزی‌های زیادی برای جامعه داشت. اکنون زمان آنست که تمام مسئولین با عمل و زبان به ترویج قانون‌گرایی همت کنند تا آثار شوم قانون گریزی از جامعه رخت بربندد.

دوم آنکه بعضی زبان‌ها و قلم‌ها همواره در حال ترویج فرهنگ خودسری هستند. قضاوت‌های خودسرانه درباره موضوعات مختلف و صادر کردن احکام مرگ و زندان و شلاق و تکفیر و ارتداد برای این و آن توسط افرادی که نه در منصب قضا هستند و نه مسئولیتی درباره موضوعاتی که درباره آن‌ها سخن می‌گویند و می‌نویسند بر عهده دارند، بسیار خطرناک است. این غیرمسئولانه سخن گفتن‌ها و غیرکار‌شناسانه نوشتن‌ها، عده‌ای را به اقدامات خودسرانه تشویق می‌کند و آن‌ها را به میراث‌داران منافقین تبدیل می‌نماید. شاید این افراد، ذاتاً اهل اقدامات خلاف نباشند ولی آن اظهارنظر‌ها، آن سخنان و آن نوشته‌ها آن‌ها را به این راه انحرافی می‌کشاند زیرا احساس وظیفه دینی می‌کنند که مرتکب چنین اقداماتی بشوند درحالی که دین از این قبیل امور مبرا و حتی بیزار است. به صاحبان این زبان‌ها و قلم‌ها باید تذکر داده شود این روش غلط و خطرناک را کنار بگذارند تا آنچه می‌گویند و می‌نویسند در چارچوب قانون و شریعت باشد و با پیش افتادن از صاحب شریعت، به دایه‌های دلسوز‌تر از مادر تبدیل نشوند و جامعه را به رفتارهای افراطی و انحرافی مبتلا نکنند.

سوم آنکه دستگاه قضایی کشور باید با عزمی راسخ و اراده‌ای قاطع در مقابل رفتارهای افراطی و انحرافی بایستد و طبق قانون با عوامل آن برخورد کند. عده‌ای از افرادی که مرتکب رفتارهای خلاف می‌شوند برای توجیه اقدامات خود، قوه قضاییه را به کم کاری و کوتاه آمدن در برابر متجاوزین به حقوق مردم یا مرتکبین اعمال خلاف شرع متهم می‌کنند. مسئولان قوه قضاییه باید با برخوردهای سریع و قاطعانه خود این تهمت را در عمل تکذیب نمایند تا علاوه بر اینکه راه را بر این قبیل اتهامات می‌بندند، هرگونه زمینه افراطی و انحرافی عمل کردن را نیز از بین ببرند.

و چهارم آنکه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، واقعه اصفهان را هشداری تلقی کنند که می‌تواند به آن‌ها در جریان بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر برای پی بردن به نقاط ضعف این طرح کمک نماید. این طرح، منتقدان زیادی دارد که باید به انتقادهای آن‌ها توجه شود تا از هرگونه زمینه‌سازی برای قانونی شدن افراط جلوگیری گردد. اگر نمایندگان مجلس با این نگاه به بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر بپردازند، می‌توانند به وظیفه خود در مقابله با افراط و تلاش برای نهادینه کردن فرهنگ اعتدال در جامعه عمل نمایند.


«اسیدپاشی به چهره حجاب موج‌سواری ضد انقلاب»


 روزنامه کیهان نیز اصلی ترین تیتر خود را به  اسیدپاشی اصفهان و نحوه انعکاس آن در رسانه های ضد انقلاب اختصاص داد و نوشت : ماجرای اسیدپاشی‌های اصفهان که طی آن شخص یا اشخاصی با هویت فعلا نامعلوم، به چهره چند زن و دختر بی‌گناه اسید پاشیدند، در روزهای اخیر، موضوع رسانه‌ها و محافل شده و روز به روز دامنه و موج تازه‌ای پیدا می‌کند.
...
اولین بار این BBC، بنگاه خبری روباه پیر استعمار بود که 2 کلیدواژه اسیدپاشی و حجاب را در کنار یکدیکر قرار داد و کوشید این موضوع را به هزار دروغ و نیرنگ در ذهن مخاطب جا بیندازد که اسیدپاشی کار کسانی است که قرار بود برای حجاب و عفاف، امر به معروف و نهی‌از منکر انجام دهند! آنها به مصاحبه و سخنان قبلی  مسئولان انصار حزب‌الله تهران استناد می‌کردند که گفته بودند قصد داریم در «تهران» گشت موتورسوار به راه بیندازیم. گشت‌هایی که حسب گفته مسئولانشان، صرفا به بحث تذکر لسانی می‌پرداختند نه بیشتر. با آنکه همان تذکر لسانی و حرکت گشت‌های موتورسوار هم هرگز رخ نداد و مسئولان انصار صراحتا اعلام کردند از این کار منصرف شده‌اند. BBC ترجیح داد چشمش را به این حقیقت آشکار و اعلام شده ببندد و با دروغ‌پردازی و داستان‌سرایی، سناریوی خود را به پیش ببرد. سناریویی که حتی یک گزاره برای اثبات صحت و درستی آن وجود نداشت، همزمان با BBC، دیگر رسانه‌های آن سوی مرزها هم موج رسانه‌ای را دامن زدند و به سهم خود کوشیدند ایران را ناامن و آشوب‌زده ترسیم کنند! ...
با انتشار گزارش‌های دروغین و جهت‌دار BBC، برخی از زنجیره‌ای‌های داخلی مثل سربازانی که حکم آتش گرفته باشند، دستور کار را فهمیدند و مطیع و رام، موج داخلی را دامن زدند! آنها به تاسی از فرماندهان خارجی، به تیترسازی و گزارش‌پردازی پرداختند و در حالی که کمترین اطلاعی از هویت و نیت عامل یا عاملان این حوادث منتشر نشده بود، آتش کینه‌ها و عقده‌های خود را به روی قشر مومن و مسلمان جامعه گشودند و بی‌هیچ دلیل و مدرکی، آنها را متهم کردند که با این رفتارها قصد دارند به افراد بدحجاب هشدار بدهند! اما این تنها کارکرد آنها نبود. آنها، که هیچگاه مردم و آرامش آنها برایشان مهم نبوده است، در تیترهای خود فضای جامعه را چنان ترسیم کردند که گویی سر هر گذری یک نفر با گالنی اسید ایستاده و منتظر اولین نفر است تا محتوای آن را تماما به سر و روی او بپاشد! حتی از لزوم آموزش تلویزیونی راه‌های برخورد با اسیدپاشی و آسیب‌دیدگان این حوادث سخن گفتند!

برای نمونه و شاهدی بر آنچه ذکر شد، چند تیتر از انبوه تیترها و مطالب جهت‌دار و مغرضانه زنجیره‌ای‌ها در چند روز گذشته ارائه می‌شود تا راحت‌تر بتوان قضاوت کرد که اطلاع‌رسانی هدف آنهاست یا تخریب چهره مؤمنین و تشویش اذهان عمومی مردم!
ایران؛ انزجار عمومی از اسیدپاشی در اصفهان
مسئولان دولت، نمایندگان... بر پیگیری ماجرای تکان‌دهنده اسیدپاشی زنجیره‌ای اصفهان و معرفی عاملان آن تأکید کردند.
اسرار؛ هوای اصفهان اسیدی است، تمام شیشه‌ها بالا
 اصفهان زیبا، امنیت شهر، زیر سایه اسید و شایعه.
خبر‌ آنلاین؛ احتمال اسیدپاشی به زنان بدحجاب وجود دارد(!)
اسیدپاشی چقدر می‌تواند روی اقتصاد این شهر اثر بگذارد؟
توصیه‌هایی برای مواجهه احتمالی با اسیدپاشی(!)
آرمان؛ اسیدپاش‌ها به بهشت نمی‌روند.
ابتکار؛ اسیدپاشی مشکوک!
ایران؛ دست‌های پنهان در اسیدپاشی اصفهان
آرمان؛ اسیدپاشی مشکوک در اصفهان

زنجیره‌ای‌ها برای تکمیل سناریوی خود و نسبت دادن این رفتار غیر انسانی به قشر مومن جامعه چاره‌ای نداشتند جز اینکه آسیب‌دیدگان را، بی‌‌حجاب! معرفی کنند! اما واقعا چنین بود!؟
سهیلا یکی از آسیب‌دیدگان است. او 27 ساله و وکیل دادگستری است، دختری با حجاب و از خانواده معظم شهدا! اما زنجیره‌ای‌ها به این حرف‌ها توجهی ندارند و برای رسیدن به هدفشان، پروایی ندارند که دختری تحصیل کرده و وابسته به خانواده شهدا را بی‌حجاب و بدحجاب معرفی کنند! مادر یکی دیگر از آسیب‌دیدگان هم عکس دخترش را با پوشش چادر به خبرنگاران نشان داده و از اینکه گفته می‌شود اسیدپاشی به خاطر بی‌حجابی است گلایه می‌کند، او دلخور است که دختر او، بدحجاب معرفی شده و به این اسم و رسم شناخته شده است. با این همه تا لحظه تنظیم این گزارش، باز هم رسانه‌های زنجیره‌ای از این رفتار زشت و توهین‌آمیز با آسیب‌دیدگان دست بر نداشتند و به جای مرحم نهادن بر زخم کسانی که با توحش و قساوت، با اسید سوخته بودند، روح و آبروی آنها را هدف گرفتند و بی‌هیچ پروا و ابایی آنها را افرادی بی‌قید معرفی کردند که از سوی افرادی تندرو بخاطر بی‌قیدی و بدحجابی تنبیه شده بود‌ند! این دروغ آنقدر تکرار شد که کم کم حتی به مخاطب فرصتی برای اندیشیدن و پرسش از آمار این حوادث داده نشد!
...
قطعا این موضوع از یک جریان هدفمند و حساب شده حکایت دارد. فراموش نکرده‌ایم که وقتی چند زن مفتضح و هرزه در شهر مقدس قم با وضع زننده دستگیر شدند، صریحا اقرار کردند که توسط افرادی مامور بودند که در قبال اخذ پول با وضع زننده در شهر تردد کنند تا قبح این امر را بشکنند! روی دیگر آن سکه را امروز در حمله به نیروهای ارزشی و مومن شاهدیم.
مومنان، شاکیان اصلی
جای تردید نیست، آنها که مومن و مسلمانند عقلا و شرعا، مبرا از این رفتارهای غیرانسانی هستند و در اتفاقات اخیر، شاکیان اصلی ماجرا هستند. بالاترین دلیلی که می‌توان برای این سخن ذکر کرد، بیانات صریح رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم خراسان‌رضوی است که حتی درباره کسانی که حجاب کامل و درستی ندارند، هرگونه تذکر خشن و توأم با نامهربانی را نفی کردند و تأکید کردند که با روی گشاده، مهربان و اخلاق اسلامی با آنها سخن گفت، دل‌های آنها مومن است و باید با رفتار صالح، زنگار از آینه دل‌هایشان زدود. بدیهی است
هیچ‌کس بیشتر از حزب‌الله و مؤمنان به آرمانهای انقلاب و رهبر آن- که حقیقتاً آحاد جامعه را شامل می‌شود- نسبت به سخنان رهبر انقلاب مطیع و عامل نبوده و نیست...


«تأمل در حوادث اصفهان از منظر منافع ملی»

 روزنامه دولتی ایران  از منظر زیانهای این اسید پاشی به منافع ملی به  حوادث  اصفهان پرداخت و افزود: نگاهی از منظر منافع و مصالح ملی به این اتفاق می‌گوید: این حوادث افزون بر اینکه چند زن و خانواده‌هایشان را قربانی کرده است، شاکی بزرگتری هم دارد و آن مدعی‌العموم است‌که آسیب دیدن مهم‌ترین سرمایه و داشته ملی و اجتماعی را بر نمی‌تابد. این سرمایه احساس امنیت اجتماعی است که محرک و عامل پویایی و سرزندگی جامعه است. از همین روست که برخی مسئولان در میان حدس‌ها و گمان‌هایی که درباره انگیزه مرتکبان مطرح می‌شود، مخدوش کردن امنیت اجتماعی و آرامش مردم را به‌عنوان یک گزینه در حرکت مرتکبان این جنایت‌ها بررسی می‌کنند.

در حال حاضر آنچه اولویت دارد، خودداری از پیش داوری و محکوم کردن و اتهام بستن به این و آن در شرایطی است که هنوز مرتکبان دستگیر نشده‌اند. پیگیری این موضوع و در کنار آن اطلاع‌رسانی مفید و به موقع جهت پیشگیری از دامن زدن به شایعات و گمانه‌های بی‌اساس وظیفه مراجع قضایی و انتظامی است و در این میان مشارکت و همراهی شهروندان برای کمک به شناسایی عاملان این حادثه ضروری است.





































اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.