مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان« «5 ستاره»های ایرانی!»پیرامون قرار پنجشنبهها به فلم رضا ملکزاده اختصاص داد: یکی
از مظاهر جالب و مثالزدنی پیچیدگی طرح «اشغال سایبری» کشورها و نقض ملموس
قوانین فرهنگی، سیاسی و اجتماعی حاکمیتهای مردمی را میتوان در مثال
فراگیری نرمافزار ارتباطی «وایبر» مشاهده کرد. به طور معمول هیچ ایرانی
حاضر به ارسال کمک مالی برای صهیونیستهای کودککش نیست! علاوه بر آن
براساس فتاوای اکثریت مراجع عظام تقلید هرگونه معامله دولت اسلامی با
اسرائیل «حرام» است. با وجود همه قوانین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود در
این رابطه، هماکنون در برخی موارد بهصورت علنی در حال کمکرسانی
«اطلاعاتی» به بدترین و شناخته شدهترین دشمن بشریت هستیم! در شرایطی که
بسیاری از مردم جوامع اروپایی نیز پس از جنگ غزه، به تحریم اقتصادی
صهیونیستها روی آوردهاند، سهام نرمافزار جاسوسی رایگان وایبر با 200
میلیون کاربر که اغلب آنها از مسلمانان غرب آسیا به شمار میروند، به صورت
جهشی در حال رشد قیمت است و مدیران وایبر به وضوح از فروش بستههای اطلاعات
شبکههای ارتباطی کاربران سود میبرند! شاید بتوان گفت این زشتترین روی
محیط سایبر است، چرا که به واسطه نیازسازی تکنولوژیک بهراحتی فضای حاکمیتی
جوامع را تحت تاثیر قرار داده و به صورت نامحسوس حیطه ارزشهای انسانی را
نیز با سیستم فرهنگستیز ذاتی آن دستخوش تغییرات جدی میکند.
البته
هماکنون به لطف تلاش جمعی از نخبگان و مهندسان ایرانی، بخش خصوصی کشورمان
موفق شده است با ارائه 2 نرمافزار ارتباطی «بیسفون» و «ساینا» درصدد تامین
نیازهای ایرانیان برآید. هرچند انتظار میرفت این پیشرفت تکنولوژیک در
سایه حمایتهای وزارت ارتباطات، در قالب پیشرانه شبکه ملی اطلاعات، بسیار
سریعتر از موقعیت زمانی فعلی رخ دهد اما ظاهرا «بیبرنامگی» مدیران
بازنشسته فعلی در این حوزه حیاتی پایانی ندارد!
مخاطبان گرامی این
یادداشت میتوانند مهمترین نقطه قوت بیسفون و ساینا را هماکنون با مرور
نظرات مجموعه بزرگی از ایرانیان و مسلمانان در سامانههای دانلود رایگان
اینترنتی مشاهده کنند. هر دو نرمافزار رایگان ایرانی ارائه شده به کاربران
فضای ارتباطات جهانی بهرغم مزایای گوناگونی همچون برتری تکنولوژیک نسبت
به رقبای خارجی، با برند «ایرانی» به بازار جهانی راه یافتهاند. به همین
جهت با وجود بروز برخی مشکلات فنی ناشی از «عرضه دست اول» از جانب اغلب
کاربران ایرانی و مسلمانان با امتیاز «5 ستاره» مورد تقدیر قرار گرفتهاند،
در حالی که به طور معمول چنین رفتاری در فضای دریافت خدمات رایگان معمول
نیست. پیامهای روحیهبخش مسلمانان عرب منطقه که به جهت ورود ایران به فضای
رقابتی سایبر احساس غرور و افتخار میکنند حقیقتا درسی بزرگ است برای
مدیران تجربهگریز و بیبرنامه بخش فضای مجازی کشورمان که از ورود به این
محیط آماده برای رشد و پیشرفت ایرانیان بیبهانه سر باز میزنند!
«5
ستاره» شدن بیسفون و ساینا یعنی نهتنها مردم ایران بلکه سایر مسلمانان
نیز، نسبت به اهمیت کمک نرساندن به پروژه اشغال سایبری جهان با ضدفرهنگ
غربی واقف هستند و از سران تنپرور و فاسد حاکم بر اغلب کشورهای مسلمان
منطقه انتظاری برای «تقابل» با نقشههای سایبری غرب ندارند. پس از همگرایی
عمیق مسلمانان و آزادگان جهان با پیشرفتهای هستهای و فضایی کشورمان
انتظار جهانی برای ظهور نسخههای پیشرفت درونزا در سایر حوزههای
تکنولوژیک نیز افزایشی محسوس یافته است و همین موضوع بر اهمیت برنامهریزی
دقیق مدیران کشور برای فتح مرزهای جدید علم و فناوری میافزاید.
حتی
اگر برخی مدیران فعلی شاغل در دولت یازدهم به دغدغههای تمدنی مشترک
مسلمانان و ایرانیان نیز بیتوجه هستند دستکم برای عملیاتی کردن شعارهای
اقتصادی وعده داده شده باید از حضور در چنین بازار بزرگی استقبال کنند! در
حالی که هزینه ایجاد هر شغل در فضای IT کمتر از 10 میلیون تومان است،
بسترسازی برای اشتغال و ثروتآفرینی جوانان متخصص اما بیکار ایرانی در این
حوزه به چشم نمیخورد! راهاندازی شبکه ملی اطلاعات ایرانی نویدی برای همه
خانوادههایی است که علاقهمند به حضور در دنیای جدید ارتباطات و
فعالیتهای اقتصادی سایبری هستند اما در حال حاضر به علت عدم حمایت دولت،
از توان رقابت با غولهای جهانی که بدون هرگونه هزینهکرد به بالاکشیدن سهم
ثروت جوانان ایرانی از بازار اشتغال دارند، برخوردار نیستند.اکنون
مهمترین سوال ما از وزیر ارتباطات و شخص رئیسجمهور روحانی این است که چرا
دولت از ثروتمند شدن گوگل، فیسبوک، یوتیوب، وایبر و واتسآپ شادمان است و
به تبلیغ رایگان برای آنها از تریبون دولت نیز میپردازد اما از پولسازی
برای شرکتهای ایرانی که از توان رقابت تکنولوژیک در سامانهای ملی-
منطقهای نیز برخوردارند، پرهیز میکند؟!
مهندسان ایرانی «دهان»
ندارند یا «جیب»؟! گریز از اینترنت ناامن با انواع دالانهای ضدفرهنگی
مسیری است که هماکنون جیب دولت کشورهایی همچون ترکیه و اغلب اروپاییها
را از اسکناس پر کرده است. علاوه بر آن با پیشرانههای ملی میتوان با
تقویت بخش خصوصی سرعت عرضه انواع نرمافزارهای پولساز گردشگری، تجاری و
انواع درگاههای عرضه و توزیع و فروش محصولات متنوع کشاورزی، فرهنگی،
آموزشی و ارتباطی را در محیط جهانی افزایش داد. عجیب اینکه در کشوری که از
بیکاری متخصصان و رکود تورمی رنج میبرد راهاندازی چنین سامانه ثروتزایی
بدون دلیل به چرخهای بروکراتیک و حتی قدری توطئهآمیز واگذار شده است! این
چه برنامهریزی دقیقی است که براساس آن مجری شبکه ملی اطلاعات، مدیر و
مجری زیرساخت شبکه ملی اطلاعات و رئیس کارگروه 4 نفره تحقق شبکه ملی
اطلاعات فردی است که به تاخیراندازی در این حوزه مبادرت جدی دارد؟! علاوه
بر آن فرد یادشده، وزیر ارتباطات را به ورود به چالش بیهوده با شورایعالی
فضای مجازی کشانده است. جنگی فرصتسوز که هماکنون شخص رئیسجمهور نیز با
پرهیز از تشکیل جلسات شورایعالی در آتش آن دمیده است! جالب اینجاست که وزیر
پس از کش و قوسهای فراوان و مطالبات روزافزون افکار عمومی، تقاضای تغییر
دستور جلسات شورایعالی را به عنوان پیششرط حضور رئیسجمهور و عمل به احکام
رهبر حکیم انقلاب اعلام میدارد(!) ظاهرا صادقترین فرد دولت، حسامالدین
آشناست که عملا در فیسبوک برای انتخاب اعضای منتخب رهبر انقلاب در
شورایعالی فضای مجازی «همهپرسی» برگزار کرد!
آیا جناب وزیر همچنان
تصمیم دارند با بیتوجهی به احکام صادره از جانب رهبر انقلاب درباره
الزامات ایجاد یک محیط امن و پرشور اقتصادی و ارتباطی سایبری برای ایرانیان
و مسلمانان، به پیشرفت نقشههای دشمن عملا کمک برسانند؟ تجربه راهاندازی
اینترنت پرسرعت بدون تامین زیرساخت ملی و تبیین پیوست فرهنگی در تقابل با
حکم صریح رهبر انقلاب و مراجع عظام تقلید چه آوردهای برای دولت و وزیر
ارتباطات داشت؟ آیا حقیقتا دولت خود را موظف به تامین نظرات آمریکا درباره
توقف پیشرفتهای سایبری ایران کرده است؟ آیا در حاشیه مذاکرات دوجانبه با
موضوع هستهای، مسائل سایبری نیز مطرح شده است؟ آخر این بازی هولناک با
منافع ملی، نصرالله جهانگرد و واعظی که هیچ، دولت یازدهم را نیز میتواند
با مخاطرات سیاسی جدی مواجه کند، چرا که در جمهوری اسلامی مسیری فرعی برای
تقابل با احکام ولی فقیه وجود ندارد و حفر تونل انحرافی در چنین فضایی
دودمان بر باد خواهد داد.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«سناریوی انگلیسی سلفیگری»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید: بیانات
رهبر انقلاب به مناسبت عید غدیر حاوی نکات بسیار مهمی بود که بخشی از این
بیانات مربوط به ضرورت ایجاد وحدت میان امت اسلامی و پرهیز از فرقه گرایی
است و تاکید معظم له بر این مسئله که واقعه غدیر نباید محملی برای بروز
اختلاف میان شیعه و سنی باشد.رهبرانقلاب از همین زاویه، به بررسی سیاست
اصلی مستکبران یعنی ایجاد اختلاف میان فرق اسلامی بویژه شیعه و سنی
پرداختند و خاطرنشان کردند: «بروز اختلاف میان مسلمانان، طبعاً باعث می شود
همت، نیرو و انگیزه های آنان صرف دعواهای داخلی شود و به دشمنان بزرگ و
اصلی خود توجهی نکنند و این، همان هدفی است که استعمار و استکبار، برای آن،
برنامه ریزی کرده است. امریکا، صهیونیزم و "متخصص کهنه کار تفرقه انگیزی
یعنی دولت خبیث انگلیس"، پس از پیروزی انقلاب، تلاشهای خود را برای اختلاف
انگیزی و انحراف اذهان شیعه و سنی از دشمنان اصلی، به شدت افزایش داده
اند.» همچنین ایشان همه مسلمانان را به حفظ و تقویت وحدت و پرهیز از هرگونه
اقدامی که موجب اختلاف در بین مسلمانان می شود توصیه کردند و افزودند:
«هرکسی و هر اقدامی که موجب تحریک احساسات طرف مقابل و اختلاف شیعه و سنی
شود، به "امریکا، انگلیس خبیث و صهیونیزم" یعنی بوجود آورندگان جریان جاهل،
متحجر و وابسته تکفیری کمک می کند.» با توجه به اینکه انگلیسی ها یک تجربه
چند صد ساله در تعامل با کشورهای شرقی داشته و آنها بخشی از این کشورهای
شرقی را در استعمار خود داشته است؛ لذا همواره در ایجاد اختلاف در میان
فرقه های مذهبی حتی در کشورهای غیر اسلامی مانند هند،نقش اساسی را ایفا
کردهاند.
انگلیسیها در سازماندهی گروه های تکفیری از جمله داعش و
جبهه النصره و حتی وهابیت که در عربستان نفوذ فوق العاده ای دارد، نقش جدی
دارند و این گروهک ها توسط انگلیسی ها و برای مقابله با جریان تشیع تشکیل
شدهاند؛ لذا آنچه که در منطقه رخ می دهد برآیند تفکرات انگلیسی ها برای
ایجاد شکاف میان مذاهب اسلامی است. آمریکاییها آن را با کمک رژیم
صهیونیستی عملیاتی می کنند و این مسائلی که اتفاق افتاده و کشتاری که داعش
در منطقه انجام میدهد، صرفا بخاطر نشان دادن چهره خشنی از اسلام و همچنین
ایجاد شکاف میان مذاهب اسلامی و حتی ادیان مختلف در منطقه است.
تاکید
رهبر انقلاب بر نقش انگلیسیها در فرقه سازی به این علت است که سازماندهی
فرقه های تکفیری توسط انگلیسی ها شکل گرفته است و از قرن هجدهم و نوزدهم
آنها برای پیشبرد اهداف خودشان و ایجاد فتنه مذهبی در خاورمیانه به
سازماندهی فرقههایی تحت عنوان وهابیت و بهائیت و سایر مذاهب انحرافی و
فرقههای تکفیری پرداختند و همچنین به دلیل سابقه طولانی و سیاهی که
انگلیسی ها در فرقه سازی داشته اند، این مطلب مورد تاکید معظم له قرار
گرفته است.آنچه که در منطقه وجود دارد نتیجه تفکرات انگلیسی ها است و
آمریکایی ها در واقع سناریوی تنظیم شده انگلیس را در جهان اعمال و عملیاتی
می کنند و امریکایی ها تخصصی در این زمینه ندارند اما بریتانیا سابقه
ننگینی در ایجاد اختلاف بین مسلمانان و سایر اقوام جهان دارد.
در
واقع دولت انگلیس از عوامل منطقهای خود و مخصوصا گروههای تکفیری و وهابی
ها استفاده میکند، به همین دلیل ما در طول سال های گذشته شاهد یک سلسله
جریان سازیهای شدیدی علیه شیعیان و علوی ها و مذاهب مختلف که زیرمجموعه
اسلام هستند، بوده ایم. این گروههای تکفیری از جمله سلفی ها و وهابی ها،
داعش و جبهه النصره در راستای سیاست های انگلیس است که آمریکا در مقام عمل
این ها را اجرایی می کند اما بهره نهایی را انگلیسی ها از این تفرقه
افکنیها می برند.در واقع انگلیسی ها، آمریکایی ها و رژیم صهیونیستی برای
عبور از یک مرحله ای سعی می کنند از گروه های سلفی و تکفیری استفاده ابزاری
کنند و اما ظاهرا این گروه های تکفیری در مسیر راه با انگلیس و غربی ها و
آمریکایی ها دچار شکاف می شوند و پنجه بر صورت اربابان پدید آورنده خود می
کشند و با آنها دچار اختلاف می شوند.
زمانیکه این گروه های
تروریستی متوجه این مطلب می شوند که تاریخ مصرف آنها به پایان رسیده است و
توسط این کشورها برای پیش بردن اهداف استکباری به بازی گرفته شده اند و
دیگر کارایی لازم را ندارند، آمریکا و انگلیس و کشورهای دیگر را مورد تهدید
قرار می دهند، همچنان که این مسئله در مورد القاعده که یک تشکل کاملا
انگلیسی و آمریکایی بود محقق شد و در نهایت دامن آمریکا را هم گرفت، تا
آنجایی که طالبان حتی عملیات های تروریستی هم در کشورهای غربی انجام داد.
داعش و جبهه النصره هم در آینده همین وضعیت را خواهند داشت. در پایان نکته
ای که مورد تاکید رهبر معظم انقلاب است و باید به آن توجه ویژه ای داشت،
موضوع غدیر است، چرا که این مسئله یک پدیده بسیار مبارکی است و باید کانون
وحدت اسلامی باشد و نباید حادثه غدیر موجب تفرقه بشود و کاملا باید از سوی
علمای دین مورد بررسی دقیق قرار گیرد و در نهایت غدیر باید مظهر وحدت
اسلامی باشد.
اميرحسين يزدان پناه در مطلبی با عنوان«دورنمای مذاکرات وين»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینطور نوشت:مذاکرات
هستهای نیویورک 2014 برخلاف مذاکرات سال پیش در این شهر، خیلی به چشم
افکار عمومی نیامد. همین به چشم نیامدن هم باعث شد تا تحلیلهای متفاوت و
گاه متناقضی درباره نتایج آن شکل بگیرد. برخی آن را شکست خورده توصیف کردند
و برخی دیگر موفقیت آمیز. حتی دکتر روحانی که در آخرین نشست خبری خود در
نیویورک گفته بود پیشرفت مذاکرات بسیار بسیار کند بوده است، هفته گذشته از
اتفاق نظر ایران و 1+5 در موضوعات اصلی خبرداد و گفت که اختلافات جزئی است.
اما این همه ماجرای مربوط به مذاکرات طی 2 هفته اخیر نیست و در حالی که تا
همین یک ماه پیش طرفهای مذاکره کننده هرگونه احتمال تمدید مذاکرات را
منتفی میدانستند طی روزهای اخیر تحلیلگران غربی این طور نوشتند که آمریکا
در منطقه بحران زده غرب آسیا به ایران نیاز دارد و لاجرم میخواهد از طریق
تمدید کردن مذاکرات و احتمالا یک توافق موقت دیگر، در تعامل با ایران باقی
بماند. اینها اما فضای اصلی نیست که امروز و فردا در وین شاهد خواهیم بود.
تنها 40 روز تا پایان مهلت توافق ژنو مانده و واقعیت این است که
اگر قرار است در 3 آذر پای توافق نهایی امضا شود، که بعید به نظر میرسد و
بیان دلایلش در این مجال نمیگنجد، در مذاکراتی مانند آن چه امروز و فردا
در وین رخ میدهد، باید توافقات جدی درباره نقاط باقی مانده اختلافی انجام
شود. اما آیا انجام میشود؟ به این سوال با اطلاعاتی که دوطرف داده اند
نمیتوان به صراحت پاسخ گفت. چه این که دو طرف درباره توافقهای نیویورک
چیزی نمیگویند هرچند پس از مذاکرات در این شهر، وزیرخارجه روسیه صراحتا
گفته بود که دوطرف تا 95 درصد به توافق رسیده اند اما شرایط به گونهای
است که به نظر میرسد امروز در نشستهای تخصصی و فردا در نشست سیاسی ظریف و
کری قرار است دو طرف برای 40 روز باقی مانده یکدیگر را ارزیابی کنند نه
این که به نتیجه قطعی برسند. ارزیابی از تصمیم هایی که باید بگیرند تا اگر
قرار است توافقی انجام شود، از حالا تا 40 روز دیگر مقدماتش فراهم شود. در
این میان رخدادهایی هست که نمیتوان آنها را کنار گذاشت و تنها به موضوعات
اختلافی (ادامه غنی سازی و لغو تحریم ها) فکر کرد. آمریکاییها به یکی از
این تحولات بیشتر وابسته اند.
آنها حدود20 روز دیگر یک انتخابات
مهم در کنگره دارند. اوباما از دیدگاه فعالان سیاسی این کشور و حتی برخی
دموکرات ها، یک شکست خورده در حوزه سیاست خارجی این کشور تلقی میشود و
تنها حوزهای که میتواند ورق را برای او و هم حزبیهای دموکراتش
برگرداند، همین مذاکرات هستهای است. چه این که ائتلاف ضد داعشی که تشکیل
داده تا کنون نتیجهای نداشته و عملا افکار عمومی شاهد هستند که داعش
پیشروی میکند. از این منظر اگر قرار باشد تحولی پای صندوقهای رای به کار
آنها بیاید نتایج همین مذاکرات است که در فاصله 3 هفته تا انتخابات کنگره
انجام میشود اما این همه ماجرا نیست.
درست است که از همین حالا
تحلیلهای معتبر آمریکایی شکست حزب حاکم و روی کار آمدن جمهوری خواهان، به
خصوص در سنا، را پیش بینی میکنند ولی واقعیت این است که تعداد این
کرسیهای مورد اختلاف به اندازه 6-7 کرسی است که گرچه مهم و حیاتی است ولی
ممکن است پای صندوقها اتفاقات دیگری رخ بدهد که به نفع دموکراتها و
اوباما باشد و از این دیدگاه برای آمریکاییها منطقی نیست که با خبرهایی که
از مذاکرات میرسد و تحلیلهای پشت سرآن، روندی که برای تبلیغات
انتخاباتی دارند را برهم بزنند و عملا به پیش بینی هایی که از شکست شان
میشود جامه عمل بپوشانند. چه این که بر فرض محال هر توافقی انجام شود
تفسیرهای مخالفان به اوباما اجازه نخواهد داد تا از آن به سود خودش استفاده
کند. از این منظر در این مذاکرات 2 روزه نمیتوان انتظار یک نتیجه مهم
داشت. البته نتیجه مهمی که آمریکاییها گرفته اند و اوباما و کری در
ماههای اخیر مدام آن را تکرار میکنند این ادعا است که «برای اولین بار»
برنامه هستهای ایران را به عقب رانده اند و شاید فعلا برای آنها صلاح
این باشد که همین شعار را برای تبلیغات تکرار کنند تا این که سکوت فعلی که
درباره مذاکرات ایجاد شده است را برهم زنند و لاجرم تحلیلهای مخالفان و
موافقان آغاز شود. نکته دومی که مذاکرات امروز و فردا را تحت تاثیر قرار
داده است، آژانس و مذاکرات این نهاد با ایران است. آنها در تازه ترین
گزارش خود از پیشرفت اندک گلایه کرده اند و حتی یک ماه پیش گفته اند در
طرحی که مدنظر دارند ممکن است یکسال طول بکشد تا وظایفی که بر عهده آن
هاست را به طور کامل درباره ایران انجام دهند. آژانس هنوز درباره چالش
برانگیزترین سوالاتش که همان مطالعات ادعایی است، بازهم ادعاهای تکراری
قبلی خود را تکرار میکند و با سابقهای که آژانس دارد دورنمای بستن این
پرونده در این نهاد تاریک است. خلاصه این که به نظر میرسد امروز و فردا
نشستهای وین از یک بابت مهم خواهد بود و آن هم این که این دورنما را به
دوطرف خواهد داد که آیا میتوانند برای 40 روز آینده به یک توافق قطعی فکر
کنند یا نه؟
حنيف غفاری در ستون سرمقاله روزنامه رسالت مطلبی را به با عنوان«نقطه تعيين کننده مذاکرات هسته ای»به چاپ رساند که میتوانید در ادامه بخوانید:دور
جدید مذاكرات دوجانبه و سه جانبه میان مقامات ایرانی، آمریکایی و
نمایندگان اتحادیه اروپا در وین از سر گرفته می شود. این مذاکرات در حالی
صورت می گیرد که در جریان مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 در نیویورک
شاهد پیشرفت کند مذاکرات و باقی ماندن برخی نقاط اختلافی بودیم. نقاط
اختلافی اصلی را " نحوه برداشته شدن تحریمهای ظالمانه علیه ایران" و "
ظرفیت غنی سازی" تشکیل می دهد. در این میان موضوع تعیین ظرفیت غنی سازی در
ایران تابعی از نوع مواجهه غرب با مسئله کلیدی " تعیین نیازهای اساسی
ایران" است. در خصوص مذاکرات اخیری که در وین برگزار می شود چند نکته قابل
ذکر است:
1- مذاکرات پیش رو در وین به صورت همزمان "نقطه تعیین
کننده" و " نقطه آشکار ساز" در رسیدن به توافق نهایی هسته ای میان ایران و
اعضای 1+5 محسوب می شود. به عبارت بهتر، با توجه به زمان اندک باقی مانده
تا پایان ضرب الاجل دوم تعیین شده پس از اقدام مشترک( امضای توافقنامه ژنو)
، عدم پیشرفت ملموس در مذاکرات اخیر به معنای عدم امضای توافق نهایی تا
سوم آذر ماه ( زمان پایانی ضرب الاجل دوم ) محسوب می شود. از این رو
مذاکرات اخیر از اهمیت قابل توجهی در معادله چندمجهولی مذاکرات هسته ای
ایران و اعضای 1+5 محسوب می شود. غرب تا کنون دو فرصت مهم را جهت اتخاذ
"تصمیم واقعی" در راستای رسیدن به توافق نهایی از دست داده است. یکی از این
فرصتها در جریان مذاکرات وین 6 و دیگری در جریان مذاکرات نیویورک از دست
رفت. مقامات کاخ سفید و تروییکای اروپایی در جریان این 2 دور از مذاکرات
نشان دادند که همچنان قدرت اتخاذ تصمیم مهم و واقعی در راستای رسیدن به
نقطه تفاهم را ندارند. اساسا چندمجهولی شدن معادله هسته ای میان ایران
معلول تکرار ادعاهای واهی غرب علیه فعالیتهای صلح آمیز هسته ای ایران، بازی
پارادوکسیکال همه اعضای 1+5 در صحنه مذاکرات و اراده آمریکا مبنی بر
پیچیده کردن این معادله گویا بوده است. همین مسئله سبب شده است تا علی رغم
پیشرفتهای صورت گرفته در مذاکرات، شاهد شکل گیری دوری باطل در خصوص نقاط
اختلافی باشیم. از بین رفتن این دور باطل، که از آن به عنوان باطل السحر
مذاکرات هسته ای یاد می کنیم، صرفا در سایه گذار اعضای 1+5 از رویکرد ایستا
و بازدارنده فعلی امکانپذیر خواهد بود. 2- جمهوری اسلامی ایران مواضع خود
در خصوص نقاط اختلافی را به صورت واضح و مشخص برای طرف مقابل تشریح کرده و
به قول آقای دکتر روحانی رئیس جمهور کشورمان همه تعدیلهای لازم را پای میز
مذاکره صورت داده است. بر این اساس در موضوع نیازهای اساسی و بحث ظرفیت
غنی سازی، مسئله نیروگاه اراک و فردو، تحقیقات هسته ای ، نحوه برداشته شدن
تحریمها و روال عادی سازی پرونده هسته ای ایران و .....شاهد اتخاذ مواضعی
شفاف و گویا از سوی تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان بوده ایم.در جریان
مذاکرات هسته ای وین و نیویورک ، کاخ سفید و سه کشور اروپایی هنوز به درک
صحیح و شفافی از میزان نیازهای اساسی ایران در حوزه غنی سازی دست نیافته
اند.این در حالیاست که اساسا منبع و مرجع تشخیص نیازهای اساسی جمهوری
اسلامی ایران در حوزه غنی سازی بر عهده خود کشورمان است. بر این
مبنا،واشنگتن و تروییکای اروپایی اساسا قدرت محاسبه و تشخیص نیازهای عملی و
اساسی ایران در این حوزه را ندارند.تاسیسات آب سنگین اراک و نیروگاه بوشهر
از نیازهای اساسی ایران است. از سوی دیگر قرارداد تامین سوخت نیروگاه
بوشهر از سوی روس ها تا سال 2021 خاتمه خواهد یافت . اینکه ایران در خصوص
نحوه تولید سوخت برای دوره پس از این قرارداد چه تصمیمی خواهد گرفت بیش از
اینکه به دیگران مربوط باشد در حوزه تصمیمات ملی ایرانیان قرار دارد.
زمانیکه ایران توان تولید سوخت مورد نیاز خود را دارد چه دلیل و منطقی
برای صرفنظر از تولید داخلی و مبادرت به ورود از خارج وجود دارد.
این
قاعده در خصوص رفع تحریمها و پروسه زمانی مترتب بر آن نیز صادق است.
تحریمهای یکجانبه و چند جانبه ظالمانه اعمال شده علیه جمهوری اسلامی ایران
باید به محض انعقاد توافق نهایی میان طرفین برداشته شود. در صورت امضای
توافقنامه نهایی، دیگر اساسا رفع گام به گام و تدریجی تحریمها معنا و
مفهومی نخواهد داشت. توافقنامه موقت ژنو نشان داد که طرح گام به گام نمی
تواند موفق باشد چرا که ایران این آمادگی را دارد که تمام تعهدات خود را به
صورت دفعی و یکجا انجام دهد.ایران از طرف مقابل انتظار دارد به تبع اقدام
ایران تحریمهای یکجانبه و چندجانبه را به طور کامل ملغی کند.در این خصوص
بهانه جویی طرف مقابل در خصوص امکان ناپذیر بودن از بین بردن تحریمهای
شورای امنیت بهانه ای بیش نیست!
3-شاید تنها تمییز دهنده مذاکرات
هسته ای اخیر در نیویورک با دیگر ادوار مذاکرات، طرح و ارائه طرح های
ابتکاری و جایگزین برای رسیدن طرفین به توافق نهایی باشد. بدیهی است که در
این طرح های ابتکاری لازم است خطوط قرمز هسته ای کشورمان به طور کامل حفظ
شود.
در این خصوص طرح پیشنهاداتی مضحکانه در قالب راهکارهای ابتکاری به
هیچ عنوان قابل قبول نخواهد بود. یکی از این طرح ها مربوط به طرح واشنگتن
مبنی بر حذف اتصالات میانی سانتریفیوژهای کشورمان بوده است. بدیهی است که
جمهوری اسلامی ایران زیر بار تبدیل شدن برنامه هسته ای خود به یک برنامه
تزئینی و صوری نخواهد رفت . ایالات متحده آمریکا و تروئیکای اروپایی به
دنبال آن هستند که کشورمان از غنیسازی صنعتی به سمت غنیسازی R&D
برود و فعالیتهای خود در زمینه هسته ای را صرفا در حد پروژههای تحقیقاتی و
دانشگاهی ، آن هم با قدرت مانور محدود پیش ببرد. این در حالیاست که بارها
عنوان شده است تغییر کاربری فعالیتهای هستهای کشورمان از حوزه صنعتی به
غیرصنعتی قابل قبول نیست و هرگز نیز صورت نخواهد گرفت.در چنین شرایطی غرب
نیاز به واقع بینی به مراتب بیشتری در مسیر رسیدن به توافق نهایی هسته ای
با ایران دارد. ارائه طرح های ابتکاری نیز باید در قابل پذیرش حقوق مسلم
ایران صورت گیرد.
در این خصوص دیگر اعضای 1+5 نیز باید در ارائه طرح
های خود نهایت ضریب واقع بینی را لحاظ کنند و دچار خبط و خطای ایالات
متحده آمریکا در جریان مذاکرات نیویورک( در جریان ارائه طرح های غیر قابل
قبول در قالب طرح های ابتکاری) نشوند. طرح ابتکاری آلمان تحت عنوان پلان B
نیز در همین قالب و چارچوب قابل تفسیر است. اگرچه این طرح نسبت به طرح های
به اصطلاح ابتکاری طرف آمریکایی واقع بینانه تر است، اما طرحی است که هنوز
به طور کامل پخته نشده و حتی در مواردی با چارچوب توافقنامه ژنو تناقض
دارد. در هر صورت ارائه طرح های ناقصی که در بر گیرنده واقعیات جاری در
خصوص مسائل هسته ای کشورمان و توجه به نیازهای اساسی کشورمان در این حوزه
نباشد غیر قابل قبول است.
4- منطق کلی ایران در مذاکرات هسته ای
"رسیدن به توافق به هر قیمت ممکن" نیست! در این میان "رسیدن به توافق خوب" ،
به معنای رسیدن به توافقی جامع که حقوق حقه هسته ای ایران در آن به طور
کامل رعایت شود موضوعیت دارد. اگرچه مقامات آمریکایی در این میان دست به
نوعی سرقت راهبردی زده و در ظاهر کلام خود " عدم توافق" را از " توافق بد"
بهتر دانسته اند، اما در حقیقت این مسئله مبنای راهبردی کشورمان در مذاکرات
محسوب می شود. حدود و ثغور مفهومی و راهبردی " توافق خوب" برای کشورمان
کاملا مشخص و معین است . از سوی دیگر، طرح مسائلی مانند " رسیدن به هر نوع
توافقی از عدم توافق بهتر است" به هیچ عنوان با رویکرد عزت مدارانه جمهوری
اسلامی ایران و استراتژی های کلان کشورمان در حوزه سیاست خارجی انطباق
ندارد. در چنین شرایطی موضع گیری صریح مقامات رسمی وزارت امور خارجه
کشورمان ،مخصوصا اعضای زحمتکش تیم مذاکره کننده هسته ای باید به گونه ای
باشد که راه را بر هرگونه مانور طرفداران " مصالحه بدون فایده" برای
سودجویان ببندد.اساسا دیپلماسی رسمی،دیپلماسی عمومی و دیپلماسی پنهان ما
در حوزه مذاکرات هسته ای با اعضای 1+5 نیز بایدبا استناد به سه اصل
عزت،حکمت و مصلحت تعریف شود.این قاعده در برهه حساس فعلی باید به مراتب
پررنگ تر شود. حفظ گارد بسته در مذاکرات هسته ای ، آن هم در مقابل زیاده
خواهی و غیر واقع بینی اعضای 1+5 و مخصوصا ایالات متحده آمریکا، در اندک
زمان باقیمانده تا سوم آذر ماه یک الزام محسوب می شود.
5- نکته
پایانی اینکه تبدیل شدن مذاکرات هسته ای میان ایران و اعضای 1+5 به مذاکرات
دوجانبه میان ایران و ایالات متحده آمریکا نشان دهنده انفعال دیگر اعضای
1+5 در مقابل کاخ سفید است. این انفعال به صورت ذاتی بازدارنده است.ضمن
آنکه دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز نباید اجازه دهد مذاکرات هسته ای ایران و
اعضای 1+5 به مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا تبدیل شود. بدیهی است که در
صورت عدم به نتیجه رسیدن مذاکرات، نظام بین الملل و افکار عمومی جهان
مسئولیت این اقدام را متوجه آمریکا نخواهد دانست. در این میان تروئیکای
اروپایی و چین و روسیه نیز مسئول خواهند بود. " بازی در زمین آمریکا" و "
انفعال در مقابل آمریکا" هر دو باید در مدت زمان باقیمانده به خط قرمز دیگر
اعضای 1+5 تبدیل و در مقابل،" پروژه مهار آمریکا" جایگزین آنها شود. در
غیر این صورت احتمال رسیدن طرفین به توافق نهایی هسته ای کاهش یافته و دور
باطلی که در خصوص اختلافات و به عبارت بهتر، بهانه های باقی مانده در خصوص
پرونده هسته ای کشورمان به وجود آمده است ادامه خواهد یافت.
« اين تهديد را به فرصت تبديل كنيد »عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:نصیحت
امام خمینی كه همواره به مسئولین سفارش میكردند از تفرقه بپرهیزند و با
توسل به اتحاد و همدلی كارها را به پیش ببرند، یك توصیه معمولی نبود. این
نصیحت كه در طول 10 سال رهبری امام، همواره بر زبان ایشان جاری بود، یك
برنامه راهبردی بود كه امروز بعد از گذشت 26 سال از رحلت ایشان، اهمیت آن
بیش از هر زمان دیگری نمایان شده است.
بنیانگذار نظام جمهوری
اسلامی در تشریح چگونگی وضعیت رویاروئی مستكبران با ملتهای تحت ستم، بارها
این نكته را مورد تأكید قرار دادند كه این، جنگ میان حق و باطل است كه
هرگز پایان نخواهد پذیرفت.
امروز، در صحنه جهان اسلام به ویژه
خاورمیانه، بالا گرفتن جنگ میان حق و باطل را عیناً مشاهده میكنیم. این
صحنه كاملاً نشان میدهد جبهه كفر با تمام توان و تمام قد در برابر جبهه
اسلام قرار گرفته و برای سوزاندن ریشه اسلام از هیچ ترفندی فروگذار نیست.
در این صف آرائی، آنچه حساستر و اثرگذارتر است، استفاده ابزاری دشمن از
مرتجعترین و جاهلترین قشر مسلمانان به عنوان نمایندگان اسلام واقعی و
رویارو قرار دادن آن با اسلام ناب و انقلابی است. اگر جبهه كفر با همان
چهره واقعی خود و درحالی كه نقابی بر چهره ندارد به صحنه بیاید و در مقابل
اسلام و مسلمانان صفآرائی كند، تكلیف مسلمانان روشن است. كسی در ضرورت
ایستادگی در مقابل كفر ذرهای تردید نخواهد كرد و در صحنه شفاف كارزار نیز
همه میدانند چه میكنند و با چه هدفی میجنگند. اما امروز صحنه رویاروئی
چنان مهآلود و تیره و تار است كه بسیاری افراد در تشخیص حق و باطل دچار
اشتباه میشوند و به جای اینكه به روی دشمن شمشیر بكشند، آن را بر فرق دوست
فرود میآورند.
هیلاری كلینتون، وزیر خارجه سابق آمریكا در كتابی
كه اخیراً با نام "گزینههای دشوار" منتشر كرده، اعترافات جالبی در زمینه
غافلگیر شدن آمریكا در برابر بیداری اسلامی و انقلابهای مردمی در جهان عرب
دارد و سپس با صراحت اعلام میكند كه برای رهائی از مشكلات و دشواریهای
پدید آمده از ناحیه بیداری اسلامی به ایجاد گروه تروریستی داعش متوسل شدیم.
وی مینویسد: "با بعضی دوستان توافق كردیم كه به محض اعلام تأسیس داعش،
این گروه به رسمیت شناخته شود. توافق شده بود دولت اسلامی عراق و سوریه
(داعش) در تاریخ 5/7/2013 (12/4/1392) اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس
بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آنها را به رسمیت بشناسیم. مصر قلب جهان
عرب و اسلام است و ما تلاش داشتیم از طریق اخوان المسلمین و داعش این كشور
را تحت كنترل در آورده و تقسیم كنیم و پس از آن به كشورهای حوزه خلیج فارس
برویم."
یكماه و نیم قبل نیز یك فعال سیاسی سلفی مصری گفته بود: به
همراه "ابوبكر بغدادی" كه اكنون خود را خلیفه مسلمین میداند و سركردگی
داعش را برعهده دارد مدتی در زندان گوانتانامو در اختیار آمریكا بوده و
ابوبكر بغدادی به صورت كاملاً غیرعادی و مشكوكی از زندان آزاد شده و با
كمكهای مالی و تجهیزاتی آمریكا در عراق فعال شد و مدتی به صورت یك عامل
نفوذی در میان گروههای تكفیری برای آمریكا جاسوسی میكرد و سرانجام سر از
گروه داعش در آورد و اكنون خود را خلیفه مسلمین میداند!
اینها
اسناد روشنی هستند كه نشان میدهند آمریكا و سایر قدرتهای غربی با استفاده
ابزاری از متحجرترین و جاهلترین افراد مسلمان، اقدام به شعلهور ساختن
جنگ میان كشورهای اسلامی و ملتهای مسلمان كردهاند تا از رهگذر این
آتشافروزی به اهداف استعماری خود برسند. غربیها با این ترفند، دولتهای
اسلامی را ضعیف میكنند، مسلمانان را به دست خودشان به قتل میرسانند، بیت
المال مسلمین را برای خرید سلاح از غرب و ریختن خون مسلمانان هزینه
میكنند، زمینه را برای تغییر جغرافیای كشورهای اسلامی فراهم مینمایند،
راه را برای چپاول و غارت ثروتهای كشورهای اسلامی توسط استعمارگران هموار
میكنند، منطقه را برای رژیم صهیونیستی امن میسازند، فرصت مبارزه را از
ملتهای انقلابی میگیرند و در نهایت مانع رشد و بالندگی اسلام ناب
میشوند.
اینهمه سود برای كشورهای غربی و اینهمه زیان برای ملتهای
مسلمان كه به عبارت روشنتر، تقویت جبهه كفر و تضعیف جبهه اسلام است، فقط
با غفلت دولتها و ملتهای مسلمان و مشغول بودن مسلمانان به منازعات داخلی
بر سر قدرت و جنبه دنیائی ممكن و میسر میشود. سادهتر و صریحتر اینكه ما
مسلمانان با اختلافات داخلی خود به رونق جبهه باطل كمك میكنیم و زمینه را
برای تضعیف جبهه حق فراهم میسازیم. این، درست نقطه مقابل توصیه امام خمینی
است، توصیهای كه همواره مورد تأكید بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود و
امروز دوراندیشی آن یگانه دوران برای همه به اثبات رسیده است.
اكنون
جناحهای سیاسی داخل كشور، بر سر یك دوراهی سرنوشت ساز قرار دارند كه باید
با درایت و هوشیاری یكی از آنها را انتخاب كنند. یك راه، همین است كه
میروند و به اندك بهانهای به جان طرف مقابل میافتند و عرصه را به همدیگر
تنگ میكنند و مردم را نیز از خودشان و كارائی و درایت و تدبیر خودشان
مأیوس میكنند. راه دیگر، تلاش برای پیدا كردن راههای تفاهم و همدلی و
كاهش فاصله است، راهی كه با عقل و منطق و تدبیر سازگار و منطبق است و
علاوه بر آنكه مصالح كشور و ملت را در بردارد، منافع خود جناحها را نیز
تأمین خواهد كرد.
امت اسلامی و از جمله ملت ایران به عنوان بخشی از
این امت، اكنون در یكی از حساسترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. جبهه كفر
با كمك و همراهی مهرههای منطقهای خود كه در بسیاری از كشورهای اسلامی
زمام حكومت را دردست دارند و با استفاده ابزاری از جاهلترین و قشریترین
عناصر مسلمان درحال تقویت خود و تهدید كردن اسلام است. تسلط تروریستهای
تكفیری بر بخشهائی از عراق و سوریه و لیبی و نفوذ آنها در بسیاری كشورهای
دیگر، راه را برای سلطه هرچه بیشتر استعمارگران بر كشورهای اسلامی هموار
میكند و لطمههای شدیدی به چهره اسلام وارد خواهد ساخت. ما مسلمانان، حتی
اگر برای اسلام هم دل نسوزانیم و فقط به فكر دنیای خودمان باشیم نیز نباید
در برابر این خطر بزرگ بیتفاوت بمانیم و نباید اجازه بدهیم اختلافات داخلی
در كشورها زمینه را برای عملیتر شدن این تهدید فراهم سازد.
جمهوری
اسلامی ایران میتواند با تحكیم وحدت و انسجام داخلی، الگوی خوبی برای
سایر كشورها و ملتها باشد. عقلای قوم در ایران باید این مهم را جدی بگیرند
و با تلاش و پیگیری، راه را برای تحقق وحدت امت اسلامی كه از آرزوهای
همیشگی مصلحان جهان اسلام است هموار سازند و تهدید كنونی را به فرصت تبدیل
كنند، این وحدت میتواند شیشه عمر تكفیریها را بشكند، نقشههای شیطانی
اربابان آنها را نقش بر آب كند و ملتهای مسلمان را در مسیر بیداری چنان
استوار نماید كه بتوانند استقلال و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نمایند.
مطلبی که دکتر سیدفرشاد فاطمی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«طبیب اقتصاد غیررقابتی»به چاپ رساند به شرح زیر است:ژان
تیرول 61 ساله فرانسوی یکی از مهمترین شخصیتهای زنده در شاخه سازماندهی
صنعتی است که توانست امسال نوبل اقتصاد را ازآن خود کند. این اقتصاددان
فرانسوی در کنار هموطن درگذشته خود لافونت از جمله اقتصاددانانی هستند که
زمینه سازماندهی صنعتی (Industrial Organization) با نام آنها شناخته
میشود. سازماندهی صنعتی شاخهای از علم اقتصاد خرد است که رفتار بنگاهها
را در شرایط عدم رقابت کامل مدل میکند؛ اما تیرول چه کاری انجام داد که
شایسته دریافت نوبل اقتصاد در سال 2014 شد؟ در مدلهای رقابت کامل در نظریه
اقتصاد خرد فرض بر آن است که تعداد بنگاهها زیاد باشد، ورود و خروج
بنگاهها به بازار آزاد باشد و کالاها همگن باشند. در تحت این فروض
بنگاهها قیمتپذیر هستند؛ اما در وضعیتی که تعداد بنگاهها در یک بازار
کاهش یابد، امکان آنکه این بنگاهها بتوانند با رفتار خود بر قیمت تاثیر
بگذارند، افزایش مییابد.
در این شرایط که رقابت ناکامل است
بنگاهها به رصد رفتار رقبای خود میپردازند، اقدامات آنها را دنبال
میکنند و این قدرت را دارند که با رفتار خود، بر قیمتها تاثیر بگذارند.
تا پیش از نظریات جدید، ابزارها و مدلهای متعارف اقتصاد خرد گرچه در شرایط
رقابت کامل کاربرد داشت، اما در وضعیت رقابت ناکامل چندان قابلاستفاده
نبود. از همین رو استفاده از نظریه بازی در اقتصاد خرد گسترش یافت؛ زیرا در
وضعیتی که رقابت کامل نیست، بنگاهها با این مساله مواجه هستند که چگونه
سود حاصله آنها از رفتار خود و بهخصوص رقبا تاثیر میپذیرد. کاربرد نظریه
بازی در این حوزه، فهم این موضوع است که هر یک از بازیگران، چه برداشتی از
استراتژیهای حریف دارند و چه تعادلی میتواند بین بازیگران شکل بگیرد.
تیرول در این خصوص به همراه یک اقتصاددان آمریکایی به نام «درو فودنبرگ»
کتابی نیز با عنوان «نظریه بازی» تالیف کرده است، البته او واضع نظریه خاصی
در حوزه نظریه بازی نیست. سازمانهای صنعتی با استفاده از ابزارهای نظریه
بازی توسعه یافت و توانست به سوالهای مطرح در وضعیت عدم رقابت کامل،
محدودیت ورود و خروج و وجود کالاهای متمایز شده (differentiated products)
پاسخ دهد.
بنگاههای صنعتی در شرایطی که تعداد بنگاهها محدود است
یا به دلیل تمایز در قدرت بازاری پیدا میکنند، میتوانند بر قیمت و
درنتیجه روی سود بنگاه، رفاه مصرفکننده و رفاه کل بازار تاثیر بگذارند. در
شاخه سازماندهی صنعتی تلاش بر این بود که تحلیلی از رفتار بنگاهها در
وضعیتی ارائه شود که دارای قدرت بازاری هستند و به این سوال پاسخ داده شود
که دولت چگونه باید با بنگاههای بزرگ و کارتلها رفتار کند؟
اولین
تلاشها در این شکلدهی شاخه سازماندهی صنعتی به افرادی نظیر کورنو
(1877-1801) برتراند (1900-1822) در قرن نوزدهم و سپس استکلبرگ (1946-1905)
و چمبرلین (1967-1899) در نیمه ابتدایی قرن بیستم برمیگردد؛ ولی مسلما
تیرول و افرادی نظیر لافونت نقش مهمی در توسعه این شاخه و بهخصوص وارد
کردن آن به حوزه سیاستگذاری اقتصادی داشتهاند.
تا پیش از
فعالیتهای تیرول، سیاستهای رایجی که از سوی دولتها برای جلوگیری از
تبعات منفی انحصار اجرا میشد، مواردی نظیر تعیین سقف افزایش قیمت برای
شرکتهای انحصارگر و ممنوعیت همکاری بین شرکتهای رقیب بود، اما تیرول و
سایر اقتصاددانانی که در این زمینه کار میکردند به لحاظ تئوریک نشان دادند
که چنین قواعدی ممکن است در شرایطی مشخص به خوبی موثر واقع شوند، اما در
برخی شرایط دیگر بیش از آنکه سودمند باشند، ضرر به همراه داشته باشند.
نتیجه تحقیقات تیرول و سایر اقتصاددانان حوزه سازماندهی صنعتی به دو راهبرد
مشخص منتهی شد: سیاستگذاری رقابت و تنظیم مقررات. این دو سیاست در حال
حاضر عملا از موضوعات مورد بحث در شاخه سازماندهی صنعتی مرتبط با
سیاستگذاری اقتصادی است و بسته به اینکه سیاستگذار رفاه مصرفکننده را در
نظر بگیرد یا رفاه کل بازار را (هم تولیدکننده و هممصرفکننده)،
توصیههای متفاوت سیاستی را در پی خواهد داشت.
ردپای نتایج و
مطالعات تیرول در اقتصاد ایران نیز قابل ردیابی است. میتوان گفت ایجاد
نهادی مثل شورای رقابت از نتایج مستقیم نظریاتی بوده است که با فعالیتهای
دانشمندان حوزه سازماندهی صنعتی در اقتصاد مطرح شد. نتایج اقدامات تیرول
موجب شد سیاستگذاران با بهرهگیری از این دیدگاهها، زمینهای فراهم کنند
که اجازه ندهند بنگاههای بزرگ یا دارای قدرت بازار به رقبا و مصرفکنندگان
آسیب برسانند. به همین دلیل او استحقاق نوبل اقتصاد را داشت؛ زیرا او
مانند طبیبی بود که توانست برای مقابله با آثار سوء نبود رقابت در اقتصاد،
نسخهای مناسب تجویز کند.
نکته آخر آنکه تیرول از آخرین
اقتصاددانان زندهای بود که نام او با یک شاخه علم اقتصاد گره خورده بود و
پیشبینی آنکه او نوبل را اخذ میکند برای متخصصان این حوزه دشوار نبود،
یافتن اقتصاددانانی نظیر او برای پیشبینی برندگان آینده نوبل یقینا دشوار
خواهد بود.
محمد علی وکیلی در مطلبی با عنوان«محور اتّحاد؛ عامل اختلاف»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری اینطور نوشت:روز شنبه همایش «همگرایی اصولگرایان» برگزار شد. سخنران ویژه همایش نیز آیتالله مصباحیزدی بود. پیش از او آقای تقوی(مأمور پیگیری وحدت اصولگرایان) تأکید کرد که گزارشهای مربوط به این فعالیتها را به جامعه روحانیت، جامعه مدرّسین و آقای مصباح ارائه خواهد کرد. این سخن مشخّص کرد که با وجود عضویت آقای مصباح در جامعه مدرّسین به دبیری آیتالله یزدی؛ نظراتش در جمعبندی نظرات این نهاد دینیسیاسی جایی ندارد و پیش از این هم آیتالله یزدی نقل کرده بود که خودمحوری آقای مصباح در یازدهمین انتخابات ریاستجمهوری، جامعه مدرّسین را تا مرز انشعاب پیش برد. بنابراین آقای مصباح؛ خود به تنهایی به یک ضلع جدید در مجموعههای مرجع اصولگرا تبدیل میشوند و مشخّص نمیشود که افزودن به این اضلاع چگونه با تاکتیک وحدت و جامعیت همخوانی دارد؟ شخصیتهای نسبتا برجسته اصولگرا که در این نشست حاضر بودند عبارت بودند از آیتالله موحدیکرمانی(دبیر جامعه روحانیت)؛ محمّدنبی حبیبی(دبیر هیئتهای مؤتلفه)؛ حجتالاسلام آقاتهرانی(دبیر جبهه پایداری)؛ حسین فدایی(دبیر جمعیت ایثارگران)؛ علیرضا زاکانی(دبیر جمعیت رهپویان)؛ حجتالاسلام رجبی(عضو برجسته جامعه مدرّسین) و همچنین تنی چند از وزیران و معاونان دولتهای نهم و دهم در کنار دو تن از نامزدهای ناکام اصولگرایان در ریاستجمهوری یازدهم یعنی آقایان حدّادعادل و جلیلی. به جز آقای موحدیکرمانی که در غیاب آیتالله مهدویکنی، دبیری جامعه روحانیت را عهدهدار شدهاند؛ محور اتّحاد جریانهای حاضر را یک چیز تشکیل میدهد: حمایت از احمدینژاد. درواقع باید گفت فصل مشترک این جمع حمایت از ریاستجمهوری احمدینژاد در نهمین یا دهمین دوره ریاستجمهوری و همچنین حمایت از عملکرد کلّی دولتهای نهم و دهم است. هرچند که پس از وقایع مربوط به عزل و سپس نصب دوباره آقای مصلحی(وزیر وقت اطّلاعات) برخی از این احزاب با تبیین گروهی تحت عنوان «جریان انحرافی» تلاش کردند راه پیشین خود را از دکتر احمدینژاد جدا کنند و ساز دیگری بنوازند. جالب اینکه غایب بزرگ این همایش نیز کسی نبود جز دکتر احمدینژاد که خود روزی محور اتّحاد همگی این جریانها بوده و این غیبت نشانگر وجود اختلافات سابق این جریانها با آقای احمدینژاد است. با این حال این همایش، غایبان دیگری نیز داشت که شاید مهمترین آنان؛ محمدباقر قالیباف؛ دیگر نامزد ناکام اصولگرایان و شاید مهمترین نامزد آنان در ریاستجمهوری یازدهم بود که شخصاً و بدون تعلّق خاطر حزبی؛ جریان اصولگرایان عملگرا را نمایندگی میکند. نکته دیگر اینکه به جز اعضای هیاتهای مؤتلفه و جامعه روحانیت که مدّتی است تصمیم گرفتهاند به هر قیمتی توافق و ائتلافی میان جریانهای اصولگرا رقم بزنند؛ دیگر جریانها و شخصیتهای برجسته محافظهکار همچون آقای باهنر(دبیر جبهه پیروان خطّ امام و رهبری)، علی لاریجانی و علی اکبر ولایتی در این همایش حضور نداشتند. این مسئله ناشی از همان محور اتّحاد یعنی دولتهای احمدینژاد است. زیرا این افراد از ابتدای تشکیل دولت اصولگرا در سال 1384 انتقادات اصلی و مهمّی به سیاستهای کلّی آن در عرصههای اقتصادی و دیپلماتیک و حتّی سیاست داخلی داشته و در مواردی به تقابل صریح با احمدینژاد و حامیانش رسیدند. با این حال اصلاحطلبان و اعتدالگرایان باید به استقبال این وحدت بروند. زیرا وحدت جریانهای حامی دولتهای نهم و دهم این فرصت را به منتقدان این دولتها میدهد که هم بتوانند ائتلاف بهتر و منطقیتری در مقابل آن ایجاد کنند و هم اینکه با یادآوری و بازخوانی اشتباهات و بحرانهای این دولتها در عرصههای مختلف به خصوص اقتصاد و سیاست خارجی، مانع از فراموشی این مسائل از سوی مردم شوند و اصولگرایانِ همگرا را وادار به پاسخگویی در قبال حمایتشان از دولت سابق کنند تا نتوانند از گذشت زمان برای بازگشت دوباره به قدرت استفاده کنند. گویا فعلاً این جریان به این نتیجه رسیده که «هر وحدتی بهتر از عدم وحدت است!» امّا زمان ثابت خواهد کرد که چه چیزی از این وحدت عاید آنان خواهد شد.