شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
دزدها پسربچه کوچکی را گروگان گرفته بودند، سروان مسعودی هم برای آن که به پسرک آسیبی نرسد از تیراندازی خودداری می کرد. امّا آن ها بی محابا به سمت سروان شلیک می کردند...
سروان فریاد زد: «راه فرار ندارین، زود باشین تسلیم بشین دزدهای بدجنس!» رئیس دزدها جواب داد: «حالا که بستیم به گلوله حساب کار دستت میاد!» و این بار حجم آتش دزدها خیلی بیشتر شد... در بین صدای رگبار دزدها، سروان صدای مادرش را می شنید که می گفت: «علی جان پسرم...».
سروان گفت: «لطفاً جلوی بقیه به من بگین سروان مسعودی مامان!» مادر دوباره گفت: «سروان مسعودی، پسرم! بیا ناهار حاضره!ماکارونی داریم ها! به اون دزدهای عزیز هم بگو برن خونه شون، باز بعدازظهر بیان بازی کنین!»
سید مصطفی صابری

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۲۱ ۲۸ مهر ۱۳۹۳
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
آخرین اخبار