به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، خانم چهل سالهای را تصور کنید که تازه ازدواج کرده است. حالا این خانم تا بخواهد بچهدار شود و فرزندی به دنیا بیاورد، معمولا چند سالی طول میکشد.
به بیان دیگر، جوانی که دیر ازدواج میکند، این احتمال هم بسیار وجود دارد که دیر بچهدار شود.
مدیرکل دفتر سلامت خانواده، جمعیت و مدارس وزارت بهداشت در گفتوگو با جامجم تاکید میکند، براساس آمارها، حدود 14 درصد زوجها پس از سه سال بچهدار میشوند و حدود 19 درصد دیگر از زوجها فقط یک فرزند دارند.
همچنین این مقام مسئول میگوید جمعیت زیادی از زوجهای جوان بین تولد فرزند اول و دومشان، پنج سال فاصله میاندازند که هیچ کدام از این آمارها، مطلوب آمارهای جمعیتی کشور ما نیست.
از سوی دیگر، میتوان تصور کرد وقتی یک زوج بالای 40 سال تصمیم به ازدواج بگیرند، خیلی از آنها اشتیاقشان به فرزندآوری کمتر میشود.
بنابراین میبینیم که دیر ازدواج کردن، علاوه بر کاهش توان باروری در خانمها، احتمال تولد نوزادان بیمار و معلول در جامعه را هم به شکل چشمگیری افزایش میدهد. به همین دلایل است که باید دولت و خانوادهها، با کمک یکدیگر کاری کنند که دستکم در سالهای آینده، جمعیت بیمیل به ازدواج یا دیر ازدواجکردهها، افزایش پیدا نکند.
همچنین در حالی که براساس گفته متخصصان، بهترین سن باروری برای زنان، سنین 18 تا 35 سال است، اما مطلق خبر میدهد که در برخی استانها مثل تهران، گیلان، اصفهان و مازندران، سن مناسب ازدواج پنج تا ده سال افزایش پیدا کرده است.
یعنی با وجود آنکه در سیاستهای کلی افزایش جمعیت، روی ازدواج جوانان حساب ویژهای باز شده، اما به نظر میرسد باید برنامههای تشویقی ازدواج به سمت ازدواج جوانانی سوق داده شود که سنشان از سن معمول ازدواج فراتر رفته، زیرا در صورت ازدواج نکردن دائمی آنها، در چند سال آینده با انبوهی از مردان و زنان مسنی روبهرو خواهیم بود که نه ازدواج کردهاند، نه صاحب فرزند هستند.
در این شرایط، بدیهی است که تامین مسکن، حمایت از اشتغال، ارائه تسهیلات تشویقی ازدواج و تامین رفاه آینده زوجهای جوان و نوزادانشان، برنامههایی است که میتواند وضع نامطلوب موجود را بهبود ببخشد.
مشکل بزرگ دیگری که دیر ازدواج کردن به وجود میآورد، افزایش اختلاف سنی بین فرزندان و والدین است.وقتی بین والدین و فرزندان، چند دهه اختلاف سنی وجود داشته باشد، در آن صورت این احتمال دور از ذهن نیست که والدین و فرزندان، اشتراک ذهنی کمتری با هم داشته باشند یا به بیان سادهتر، حرف همدیگر را نفهمند.
حتی این روزها با وجود رشد سریع فناوری، تاثیر اختلاف سنی، بیشتر از دهههای قبل خودنمایی میکند و در صورتی که چند دهه بین والدین و فرزندان، اختلاف سنی وجود داشته باشد، دغدغههای والدین و فرزندان، روز به روز از همدیگر فاصله میگیرد.
این مشکل در بین والدین تحصیلکرده که سعی میکنند همگام با رشد فناوری، خود را همواره بهروز نگه دارند، کمتر است، اما حتی با وجود این هم نمیتوان کتمان کرد که 40 سال اختلاف سنی بین مادر و فرزند، احتمال بروز پدیده «بدفهمی» در بین والدین و فرزندان را افزایش میدهد، اما کافی است این میزان اختلاف سنی بین والدین و فرزندان نصف شود، یعنی مثلا وقتی اختلاف سنی بین والدین و فرزندان، 20 سال باشد، در این صورت احتمال به وجود آمدن رفاقت و درک متقابل بین فرزند و والدین افزایش پیدا میکند.
البته همه این حرفها به این معنی نیست که اگر بین والدین و فرزندان، 40 سال اختلاف سنی وجود داشت، حتما در آینده بین آنها مشکلی پیش میآید، بلکه همه حرف ما این است که با افزایش پیدا کردن اختلاف سنی بین والدین و فرزندان، شانس و احتمال بروز اختلاف عقیده بین آنها هم افزایش پیدا میکند و احتمال دارد که این دو نسل کاملا متفاوت، خواستههای همدیگر را بخوبی درک نکنند.