به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، برای رسیدن به بلندای ایثار باید از وجود خویش گذشت. فداکاری روایت مردان و زنانی است که عاشقانه از خویش گذشتند تا جان انسانی را که در حوادث و بلایای طبیعی گرفتار شده بود نجات دهند.
داستان امدادگران هلال احمر سرگذشت آنهایی است که ساعتها در زیر خروارها خاک یا درمیان سیل و طوفان به امید لمس نفسی گرم و به شماره افتاده در تلاش اند. زندگی مردان هلال نشان با حادثه و نجات گره خورده است و برای یاری رساندن به آسیب دیدگان لحظه شماری میکنند.
دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری با اهدای نشان ایثار به علیرضا رنگزن مقدم امدادگر جمعیت هلال احمر استان آذربایجان شرقی از او به پاس 20 سال تلاش در زمینه مربیگری آوار و نجات جان هموطنان در حوادث زلزله و سیلاب تجلیل کرد.
این امدادگر 42 ساله که معتقد است با آموزش صحیح به شهروندان تلفات حوادثی مانند زلزله و سیل و طوفان کاهش مییابد سالهاست زندگیاش را وقف آموزش شهروندان کرده است. با او دفتر 20 سال تلاش و فداکاری را ورق زدهایم.
چطور شد که خدمت داوطلبانه در هلال احمر را انتخاب کردید؟بعد از گذراندن خدمت مقدس سربازی در تهران وقتی به تبریز بازگشتم به فرا گرفتن آموزش کمکهای اولیه علاقهمند شدم. این علاقه باعث شد همراه خواهرزادهام در هنرستانی که تحصیل میکرد آموزش کمکهای اولیه را فرا بگیرم. نشستن در میان دانشآموزان هنرستانی کمی سخت بود چون از همه آنها بزرگتر بودم ولی معلم آموزش کمکهای اولیه قبول کرد تا من در کنار آنها در کلاس حضور پیدا کنم. هر روز به این کار علاقه بیشتری پیدا کرده و باور میکردم با اقدامات به ظاهر ساده میتوان جان انسانی را از مرگ نجات داد. علاقهام روز به روز بیشتر میشد تا اینکه سال 73 به عنوان داوطلب در جمعیت هلال احمر آذربایجان شرقی مشغول فعالیت شدم. آموخته هایم کمک زیادی به من کرد و توانستم پلههای موفقیت را به سرعت طی کنم.
نخستین عملیات امداد و نجات را که در آن حضور داشتید به یاد دارید؟نخستین عملیات امداد و نجات در بلایای طبیعی که در آن حضور داشتم زلزله اردبیل بود. زلزله ویرانگر 10 اسفند ماه 75 در جنوب باختری شهر سرعین از توابع استان اردبیل رخ داد که بیش از 965 کشته و 2 هزار مجروح بر جای گذاشت. بیشترین کشتهها مربوط به سه روستای جوراب، گلستان و شیران بود. برف سنگینی باریده و کار امدادرسانی را با مشکلات زیادی مواجه کرده بود. کار آواربرداری به سختی انجام میشد و باید ابتدا برف سنگین را که ارتفاع آن بیش از یک متر بود، کنار میزدیم تا به آوار خانههای روستایی میرسیدیم.
آنجا بود که متوجه شدم آواربرداری یکی از فاکتورهای مهم در نجات انسانهای گرفتار در حوادثی مانند زلزله و طوفان است. پس از آن در عملیات مختلفی مانند سیلاب آذربایجان شرقی، سراب و میانه و همچنین حوادث جادهای حضور داشتم. متأسفانه منطقه آذربایجان همیشه شاهد سیلاب و آبگرفتگی است و امدادگران این منطقه در فصل بارندگی همیشه برای امدارسانی آماده هستند.
سختترین لحظهای که در این 20 سال برای شما اتفاق افتاد و هیچ وقت آن را فراموش نمیکنید چه حادثهای بود؟بعد از چند سال به طور تخصصی در بحث آواربرداری فعالیت کردم تا اینکه موفق به کسب مدرک مربیگری آواربرداری شدم. تلاش میکردم تا با آموزش شیوههای جدید آواربرداری به امدادگران سریعتر از گذشته کسانی را که زیر آوار گرفتار شده بودند، نجات دهیم. 5 دی ماه سال 1382 زلزله مهیبی به بزرگی 6/6 ریشتر شهربم را لرزاند.
تلفات رسمی این زمین لرزه بیش از 25 هزار نفر و مجروحان بالغ بر 50 هزارنفر میشدند. وقتی مطلع شدیم بلافاصله برای اعزام به منطقه آماده شدیم ولی امکاناتی برای اعزام نداشتیم و با هر سختی که بود با ماشین به تهران آمدیم و با هواپیما به بم اعزام شدیم.
وقتی به بم رسیدیم سه روز از حادثه زلزله گذشته بود؛ چشمم که به ویرانیهای شهر افتاد روی زمین نشستم و با صدای بلند گریه کردم. امدادگرانی که همراهم بودند با تعجب به من نگاه میکردند. من مربی آوار بودم و توقع آنها این بود که بیشتر از بقیه بتوانم خود را کنترل کنم اما گریه من از این بود که چرا باید دیر برسیم. ما نیروهای تخصصی بودیم و اگر در همان ساعتهای اولیه بعد از زلزله به منطقه اعزام شده بودیم میتوانستیم انسانهای زیادی را از زیر آوار نجات بدهیم. صدای ناله و شیون از هر گوشهای شنیده میشد.
بسیاری از مردم شهر زیر آوار جان داده بودند. تمام ساکنان منطقهای که به ما سپرده شده بود جان باخته بودند. به سرعت برای کسانی که زنده مانده بودند چادر برپا کردیم و پس از آن اجساد قربانیان را از زیر آوار خارج کردیم. از آنجایی که خانههای شهر خشتی بودند کار آواربرداری به سختی انجام میشد چون باید دیوارهای قطور خشتی را کنار میزدیم تا بتوانیم اجساد را خارج کنیم. دردناکترین صحنهای که دیدم مربوط به خانوادهای میشد که دو کودک آنها در زیر آوار مانده بودند. پدر این دو کودک به ما گفت دختر و پسرش لحظه وقوع زلزله کنار بخاری خوابیده بودند.
محلی را که به ما نشان داد، آواربرداری کردیم و بعد از یکساعت خود را به اتاق بچهها رساندم. صحنه تکان دهندهای بود. دست دختربچه که النگو داشت را پیدا کردیم اما بدنش کاملاً سوخته بود. اثری از برادرش پیدا نکردیم و با دیدن خاکستری که اطراف بخاری بود متوجه شدیم که شعلههای آتش او را به خاکستر تبدیل کرده است.
با توجه به تجربیاتی که داشتید و همچنین آموزش آواربرداری کار امدادرسانی زلزله ورزقان و اهر به چه شکل بود؟زلزله ورزقان 21 مرداد ماه سال 91 اتفاق افتاد و در آن بیش از 300 نفر از هموطنان کشته شدند. با توجه به عملیاتی که در حوادث گذشته داشتیم تجربیات خوبی به دست آورده بودیم و امدادگران بهتر از گذشته سازماندهی شده بودند. روزی که زلزله آمد ماه رمضان بود و بسیاری از مردم این شهرستان با زبان روزه زیر آوار جان داده بودند. لحظهای که زلزله اتفاق افتاد بلافاصله همراه با چند اکیپ به منطقه اعزام شدیم. همسرم باردار بود، ولی نجات جان انسانهایی که در زیر آوار بودند از همه چیز برایم مهمتر بود. همسرم پرستار است و بخوبی با این شرایط آشناست.
وقتی زلزله اتفاق افتاد به سرعت وسایل من را آماده کرد تا به منطقه زلزله زده بروم. در نخستین گام سعی و تلاش ما این بود تا کسانی را که زیر آوار هستند، زنده خارج کنیم و اقلام مورد نیاز زلزله زدهها را بین آنها توزیع کنیم. بعد از این کار به سرعت چادرهای اسکان موقت را برپا کردیم و بعد بلافاصله به روستای دیگری میرفتیم. مشکل بزرگی که در این منطقه وجود داشت گرگهایی بودند که به دامهای روستاییان حمله میکردند. به خاطر تخریب روستاها اهالی روستا مجبور بودند دامها را در حصارهای چوبی قرار بدهند اما گرگها در تاریکی شب به دامها حمله میکردند.
شیرینترین خاطرهای که در این سالها داشتهاید؟در زلزله ورزقان که مصادف با ماه مبارک رمضان بود در یکی از روستاهای کوهستانی مشغول آواربرداری بودیم و توجهی به زمان نداشتیم. همه امدادگران روزه بودند و با وجود آنکه چند ساعت از زمان افطار گذشته بود، اما هیچ کدام از ما افطار نکرده بودیم. چند نفر از اهالی روستا که متوجه شده بودند ما افطار نکردهایم سراغ ما آمدند و از ما خواهش کردند برای چند دقیقه دست از کار بکشیم. آنها بلافاصله سفرهای را برای ما پهن کردند و هر ماده غذایی را که داشتند، در سفره قرار دادند. سفره رنگینی شده بود و هیچ وقت آن افطاری را فراموش نمیکنم. در روزهای اول زلزله اقلام مورد نیاز روستاییان را بین آنها توزیع کردیم و سه روز بعد وقتی میخواستیم درباره بین آنها وسایل را تقسیم کنیم بسیاری از آنها نگرفتند و میگفتند قبلاً آن را گرفتهاند و آنها را به کسانی که نیاز دارند بدهید. این روحیه ایثار و گذشت آنها را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
وقتی به عنوان امدادگر نمونه کشور نشان ایثار را از ریاست جمهوری دکتر روحانی گرفتید چه احساسی داشتید؟به نظر من همه امدادگران هلال احمر نمونه هستند. آنها بدون هیچ توقعی از جان خود میگذرند تا جان انسان دیگری را نجات بدهند. وقتی قرار شد از 20 سال تلاش من در امدادرسانی و آموزش آواربرداری تجلیل شود احساس کردم وظیفهام سنگینتر شده است. تلاش میکنم تا آنجا که توان دارم در زمینه آموزش به مردم تلاش کنم. معتقدم برای کاهش تلفات بلایای طبیعی باید به مردم آموزش بدهیم. آنها باید بدانند در زمان وقوع زلزله امنترین مکانی که میتوانند پناه بگیرند کجاست. باید در سازههای ساختمانی از مصالحی استفاده کنیم که در برابر زلزله مقاوم هستند./ایران