سخنان دیروز رییس جمهور در رژه نیروهای مسلح در باره قدرت نیروهای نظامی ایران از مهمترین موضوعات مورد توجه رسانه های امروز بود .

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، رییس جمهوری در مراسم رژه نیروهای مسلح کشورمان به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، هفته دفاع مقدس را مقطع درس برای ما و درس‌آموزی برای دشمنان جمهوری اسلامی ایران توصیف کرد و با صراحت گفت : ایران قوی ترین نیروهای مسلح منطقه در  اختیار دارد ، سخنان وی در این مراسم  از مهمترین موضوعات مورد توجه رسانه های  امروز بود  در عین حال آفتاب یزد با اشاره به  حضور رییس جمهور  در  مجمع عمومی سازمان ملل ، روحانی را ستاره نیویورک توصیف کرد.

«مرعشی: تا گفتم هاشمی اصلاح‌طلب است جمعیت هو کشیدند»

روزنامه کیهان اما به موضوع دشمنی پنهان اصلاح طلبان با هاشمی پرداخته و با اشاره به سخنان حسین مرعشی از نزدیکان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته است : عضو مرکزیت کارگزاران روایت جالبی از ائتلاف و دشمنی میان هاشمی و اصلاح‌طلبان بیان کرد.حسین مرعشی در مصاحبه با «اندیشه پویا» به ماجرای حمایت رئیس دولت سازندگی (هاشمی) از خاتمی در سال 76 با وجود منع قانونی اشاره کرد و می‌گوید: آقای خاتمی هنگام اعلام کاندیداتوری در انتخابات ریاست‌جمهوری، به دیدار آقای هاشمی رفت و در یک جلسه دو ساعته برنامه‌های خود را با ایشان در میان گذاشت. ما در کارگزاران منتظر نتیجه این جلسه بودیم و بعد از آن با آقای هاشمی دیدار کردیم. آقای هاشمی در این دیدار گفت که آقای خاتمی برنامه خیلی خوبی برای اداره کشور دارد و می‌خواهد توسعه اقتصادی را که در دولت من آغاز شده ادامه دهد و در کنار آن توسعه فرهنگی و سیاسی را نیز آغاز کند. آقای هاشمی گفت که این برنامه مناسبی برای کشور است و شما می‌توانید به آقای خاتمی کمک کنید.با این نظر، کارگزاران از آقای خاتمی حمایت کرد.

وی سپس به انتخابات مجلس ششم در سال 78 و شرکت‌ هاشمی در این انتخابات می‌پردازد و می‌گوید: به شخصه با حضور آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم مخالف بودم و در دیداری با ایشان این موضوع را مطرح کردم. گفتم که شاید دوستان به شما نگویند اما من برای ورود شما به عرصه انتخابات با توجه به وضعیت کشور و موضعی که دوستان اصلاح‌طلب به شما دارند، توجیهی نمی‌بینم.وی با اشاره به همکاری کارگزاران و گروهک‌های ملی-مذهبی می‌گوید: یک‌بار به پیشنهاد آقای کرباسچی به یک جلسه انتخاباتی در حسینیه ارشاد به میزبانی دوستان ملی-مذهبی رفتم. سالن حسینیه ارشاد پر از جمعیت بود. مرحوم سحابی، اکبر گنجی و عباس عبدی که همگی منتقد آقای هاشمی بودند در جلسه حضور داشتند. پس از صحبت‌های مقدماتی یکی از حاضران از من سوال کرد که چرا کارگزاران از آقای هاشمی حمایت کرده است؟ در جواب گفتم، به اعتقاد من آقای هاشمی اصلاح‌طلب‌ترین روحانی حال حاضر کشور است. به محض ادای این جمله جمعیت شروع به هو کشیدن کرد و صحبت من قطع شد. ادامه دادم که جمله ابتدایی من تعریضی به آقای خاتمی نبود. زیرا آقای خاتمی با توجه به کردار و منشی که دارد، آخوند تلقی نمی‌شود(!)  ایشان یک فرد روشنفکر و سیاسی اگرچه  ملبس به لباس روحانیت است. اما آقای هاشمی از سوی روحانیت قم، علمای بلاد و مدرسین حوزه، آخوند تلقی می‌شود. در میان این تیپ از روحانیت، آقای هاشمی از همه اصلاح‌طلب‌تر است.

مرعشی می‌گوید: در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی هم اشاره کردم که اگر آقای هاشمی از اصلاح‌طلبان جلوتر نباشد عقب‌تر هم نیست؛ این را هم اضافه کردم که در حوزه مسائل سیاست داخلی اما آقای هاشمی  به اندازه اصلاح‌طلبان دموکرات نیست. ایشان معتقد به برقراری یک نوع دموکراسی هدایت شده است. این جا سوئیس نیست و نمی‌توان آن دموکراسی کامل را پیاده کرد.عضو مرکزیت کارگزاران با اشاره به موضع تند اصلاح‌طلبان علیه هاشمی در آن سال گفت: تخریب‌ها  علیه آقای هاشمی ادامه پیدا کرد. خاطرم هست که در همین روزها به روزنامه عصر آزادگان رفتم و با آقای جلایی‌پور و شمس‌الواعظین دیدار کردم و گفتم چرا شما خرتان را به خرمن آقای هاشمی بسته‌اید؟

مرعشی گفت: انتخابات برگزار شد و آقای هاشمی در انتهای لیست رأی‌آوردگان تهران قرار گرفت. با آقای هاشمی دیدار کردم و نظرم را گفتم که با توجه به این وضعیت، حضور ایشان در مجلس به صلاح نیست؛ چرا که رفقای اصلاح‌طلب به ریاست آقای هاشمی بر مجلس رأی نمی‌دادند. گفتم که بهتر است استعفا دهید. آقای هاشمی با من هم‌نظر بود.مرعشی درباره انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 و نامزدی هاشمی نیز گفت: بارها به آقای هاشمی گفتیم که اگر کاندیداهای دیگر وارد صحنه شوند بعید است به نفع شما کنار بروند. اما متأسفانه آقای هاشمی این تحلیل را نداشت و تصور می‌کرد برخی گزینه‌ها مانند آقای قالیباف یا آقای لاریجانی در صورت ورود ایشان به  احترام  از صحنه کنار خواهند رفت. آقای ناطق نوری به شدت طرفدار ورود آقای هاشمی به عرصه بود اما آقای لاریجانی که به آقای ناطق نزدیک بود کنار نرفت. آقای خاتمی موافق حضور آقای هاشمی بود اما آقای معین که به آقای خاتمی نزدیک بود از انتخابات کنار نکشید.

وی در پایان گفت: شب سوم تیر 84 فضای عجیبی در منزل آقای هاشمی برقرار بود. آقامهدی، فاطی‌خانم و همسر آقای هاشمی ایشان را دوره کرده و اصرار می‌کردند که همان شب از ادامه کار انصراف بدهد... در روز انتخابات و در ساعات اولیه باز هم نتیجه به نفع آقای هاشمی بود اما شباهنگام ورق برگشت. در ستاد انتخاباتی آقای هاشمی بودم که ساعت ده و نیم شب آقای هاشمی تماس گرفتند و گفتند که از دفتر رهبری به دو کاندیدا تذکر داده شده که هواداران‌شان اقدام به تجمع و برگزاری جشن نکنند. آقای هاشمی گفتند که شما هم بچه‌ها را کنترل کنید که جشنی برپا نکنند. گفتم حاج‌آقا براساس نتایجی که ما داریم جشن را ستاد رقیب باید برگزار کند. آنها انتخابات را برده‌اند و کار تمام است. آقای هاشمی بی‌تفاوت گفتند «خیلی‌خوب، من می‌خوابم. شب مرا بیدار نکنید.»


اما طبق روال روزهای گذشته همچنان سفر رییس جمهور به نیویورک و  تبعات احتمالی آن مورد توجه رسانه هاست .


«نیویورک چه اتفاقی می‌افتد؟»



 یادداشت روز کیهان هم در این باره  با اشاره به انتظاراتی که از سفر رییس جمهور می رود ، نوشت :  قرار است در سفر رئیس‌جمهور محترم به نیویورک چه اتفاقی بیفتد؟ آیا می‌توان امیدوار بود توافقی حاصل شود؟ آیا ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند که بتوانند بر سر موضوعات مختلف از جمله چالش هسته‌ای یا موضوع تروریسم و امنیت عراق همکاری کنند؟ عبارت‌هایی مانند «هیچ اصل ثابتی در سیاست خارجی وجود ندارد» و «هیچ دوست و دشمنی‌ای همیشگی نیست و می‌توان به تنش با آمریکا پایان داد» چقدر معتبر است و می‌تواند دستمایه رویکرد به آمریکا واقع شود؟
اگر آمریکا سرشکسته جنگ‌های عراق و افغانستان و طرف ناکام جنگ‌های سوریه، غزه و لبنان است، ایران در جبهه ملت‌های پیروز این جنگ‌ها ایستاده است. 3 ماه پیش درست هنگامی که اوباما و زیردستانش با حمله به دولت عراق می‌گفتند داعش نتیجه سرکوب‌شدگی‌ سنی‌ها و طوایفی است که مظلوم واقع شده‌اند، مردم و ارتش عراق با مشورت و معاضدت ایران تروریست‌ها را عقب راندند. تازه کار که به اینجا رسید و آمریکایی‌ها- و عوامل سعودی آنها- دریافتند ایران زیر آب پروژه فتح عراق با داعش یا حداقل اخذ امتیاز از دولت منتخب عراق را زده، به صرافت افتادند ائتلاف ضد «تروریسم داعش» تشکیل دهند. آنها به فهم احمقانه خود، ایران را حذف کردند و سرانجام در ادامه این سردرگمی استراتژیک آقای جان کری لطف کرد! و گویا که اجازه مرحمت می‌کند گفت «ایران می‌تواند در مبارزه علیه داعش نقش داشته باشد»! امروز کدام ناظر آگاه و بی‌طرفی است که نفوذ آمریکا و ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و فلسطین را به ارزیابی بنشیند و کفه ایران را سنگین‌تر نشمارد؟

در چنین شرایطی اگر آمریکایی‌ها «کوچک‌نمایی» قدرت ایران را سرلوحه مواجهه خود با جمهوری اسلامی قرار داده‌اند، هیئت جمهوری اسلامی ایران مسئولیت دارد انفعال را کاملا پس زده و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها، از موضع همین اقتدار بی‌بدیل و تعیین‌کننده حرف بزند و چالش هسته‌ای را نیز در همین نمودار کلی جایابی و جانمایی کند؛ اگرنه در دام عملیات روانی دشمن افتاده‌ایم و آنگاه او می‌تواند نیاز راهبردی خود را به عنوان امتیاز به ما بفروشد. فراموش نکنیم دولت اوباما بی‌دستاوردترین دولت آمریکا در طول 70 ساله پس از جنگ جهانی دوم است و به اخذ امتیاز بی‌دلیل از ایران- در فرایند وارونه‌نمایی واقعیت‌ها و زدن فن بدل- نیاز دارد. واقعیت ماجرا این است که آمریکا پیاپی جای پای خود را در منطقه از دست می‌دهد و تصور می‌کند کلید بازگشت به منطقه، اجرای عملیات فریب با ایران است. این عملیات فریب گاه با جنجال هسته‌ای، گاه با ماجرای داعش و... رخ می‌دهد تا ما را از مسائل مهم اصلی غافل کند.

 آنها که دنبال تراشیدن منافع مشترک با آمریکا در ماجرای اشغال افغانستان بودند، در کمتر از یک سال به عینه دیدند چگونه همان آمریکای طرف معاضدت دولت اصلاحات، بلافاصله پس از یافتن جای پا ایران را محور شرارت خواند و تهدید به حمله نظامی کرد. رفتار دکتر مصدق در تاریخ معاصر ما از این جهت یک نمونه قابل مطالعه است که چگونه دولت و کشور خود را قربانی خوش‌گمانی به آمریکا کرد. کمک به آمریکا در قالب یک داد و ستد- چنان که برخی در موضوع داعش گفتند و رئیس‌جمهور محترم رد کرد- حکایت همان مارگیری است که اژدهای افسرده را در زمستان نجات داد و گرما به تن او رساند تا سرانجام قربانی بدفهمی خود شد. اینکه بگوییم دوست و دشمن همیشگی وجود ندارد، درباره نوع دولت‌ها و ملت‌هایی است که مرتکب خطا می‌شوند اما رژیم مستکبری که زیاده‌خواهی، زورگویی، بدعهدی و استکبار جزو گروه خونی و ساختار قدرت اوست، قطعا در زمره دشمنان همیشگی ملت‌هاست و نرمش یکطرفه در لحن و رفتار و گفتار نه تنها دل او را نرم‌تر نمی‌کند بلکه بر طمع و تعدی وی می‌افزاید. البته آمریکایی‌ها، در خواب‌های تعبیرنشدنی خود، از ایران سرسپرده رژیم پهلوی یاد می‌کنند و این که به اسم تعامل و تفاهم، ایران مجددا به ژاندارم گماشته آمریکا- مانند نوکری صدام یا دولت اردن و سعودی- در منطقه تبدیل شود یا به تعبیر اخیر برژینسکی «توافق با ایران می‌تواند کاتالیزوری برای ایجاد تغییرات در خاورمیانه همیشه آشوب‌زده باشد».

 آخرین پیشنهاد آمریکا در مذاکرات هسته‌ای، ادامه همان شگرد تعلیق و اوراق‌سازی تدریجی برنامه هسته‌ای ایران است. آنچه برای ایران موضوعیت دارد، اصل غنی‌سازی با ظرفیت صنعتی مورد نیاز کشورمان است و نه مثلا داشتن یک کلکسیون از هزاران سانتریفیوژ بلامصرف در حد پرکردن یک ویترین! در عین حال گویا حامیان مراوده با آمریکا فراموش کرده‌اند که می‌گفتند غنی‌سازی چه ارزشی دارد و مهم لغو تحریم‌هاست. اکنون غیر از موضوع استراتژیک حفظ غنی‌سازی، موضوع مهمی که مذاکرات را از سوی این طیف توجیه می‌کرد، تعمداً مسکوت مانده و آن اینکه بالاخره سرنوشت ادعای لغو تحریم‌ها ظرف 3 تا 6 ماه چه می‌شود و آیا وعده سر خرمن لغو تحریم‌ها در 10 یا 20 سال بعد و پس از احتمال جلب اعتماد آمریکا نسبت به برنامه هسته‌ای ایران، در عالم واقع حتی به اندازه یک خروس قندی می‌ارزد؟ در این میان اگر معلوم شد تکلیف هیچ چیزی که برای ایران در حوزه هسته‌ای یا اقتصادی دارای ارزش باشد معلوم نشده و آمریکا نیز به اعتبار عملکرد یکساله خود چنین قصدی ندارد، آنگاه آیا مضحک نخواهد بود که مثلا ضرورت یا احتمال مکالمه و دیدار رئیس‌جمهور محترم کشورمان با اوباما را بررسی کنیم؟! آیا واگذاری امتیازی چنین بزرگ به رژیمی که ویژگی آن «گستاخی و پنجه‌اندازی» در عین «سرشکستگی» است، حداقلی از ملازمت عزت و حکمت و مصلحت را با خود دارد؟! من جرّب المجرّب حلت به الندامهًْ. نگرانی این است که آمریکایی‌ها تصور کنند دولت ایران در یک سالگی تشکیل خود و امضای توافق ژنو، حاضر است به هر قیمت به توافق برسد.

«سانتريفيوژها و فرصت هايي که غرب مي سوزاند»

روزنامه خراسان با نگاه کلی تر به موضوع مذاکرات هسته ای نیویورک پرداخته و نوشته است : اين روزها در حالي که مذاکرات هسته اي ايران و کشورهاي گروه 1+5 سخت و فشرده پيش مي رود، برخي رسانه هاي غربي از جمله نيويورک تايمز و گاردين مدعي وجود طرحي جديد شده اند. ديويد سنگر (DAVID E. SANGER) نويسنده نيويورک تايمز از قول يک مقام آمريکايي گزارش داده است که براساس اين طرح ايران مي تواند بدون کاستن از تعداد سانتريفيوژهاي موجود در تاسيسات غني سازي هسته اي، اتصالات مربوط به تزريق اورانيوم به اين دستگاه ها را قطع کند. براساس اين طرح ادعايي، مذاکره کنندگان ايراني مي توانند اعلام کنند کاهش تعداد سانتريفيوژها را نپذيرفته اند و هم زمان آمريکايي ها نيز مطمئن شوند که "زمان گريز" (Break Out Time) در فعاليت هاي هسته اي ايران افزايش يافته است. برخي در نيويورک معتقدند نزديکي ديويد سنگر به تيم آمريکايي آن قدر است که حرف او را بايد حرف وندي شرمن، معاون وزير خارجه آمريکا بدانيم. طرح رسانه اي چنين پيشنهادي متاسفانه بيانگر واقعيت هاي تلخي است که در مذاکرات هسته اي وجود دارد. براي تشريح شرايط کنوني بايد نکاتي را متذکر شويم که به نظر مي رسد تصميم گيران آمريکايي بايد به برخي از اين نکات به طور جدي فکر کنند:

1. به نظر مي رسد که مذاکره کنندگان غربي از خاطر برده اند که از تير ماه گذشته و مذاکرات وين 6، براساس سياست گذاري مقام معظم رهبري ديگر کسي براساس تعداد سانتريفيوژها درباره برنامه هسته اي ايران قضاوت نمي کند. ايران و کشورهاي 1+5 در برنامه مشترک اقدام ژنو بر سر «يک برنامه غني سازي با ويژگي هايي مورد توافق 2 طرف و براساس نيازهاي عيني ايران» توافق کرده اند. "نياز عيني" ايران (Practical Need) فقط براي تامين سوخت سالانه نيروگاه بوشهر 190 هزار سو برآورد شده است. يعني حتي اگر برنامه هاي بعدي ايران براي ساخت نيروگاه هاي بوشهر 2 و3 و همچنين نيروگاه تحقيقاتي تهران (که سوخت آن براساس توافق ژنو هم اکنون به ميزان کافي ذخيره شده است) را هم در نظر نگيريم، پرسش ايراني ها از هرگونه توافق سياسي اين خواهد بود که 190 هزار سو نياز عيني کشور براساس چه سازوکاري تامين مي شود.

با اين وجود ايران با واقع بيني و براي جلب اعتماد جامعه جهاني، تاخير زمان تامين نياز عيني اش تا سال 2021 را رد نکرده است. روسيه براساس قراردادهاي کنوني متعهد است که تا سال 2021، يعني حدود 7 سال ديگر، سوخت مورد نياز نيروگاه بوشهر را تامين مي کند. بنابراين مي توان از مولفه زماني براي دستيابي به راه حل هاي ابتکاري واقع بينانه استفاده کرد.

2. با اين حال ممکن است در آمريکا، کساني از جمله سناتورهاي آمريکايي همچنان براساس تعداد سانتريفيوژها قضاوت کنند. اگر چنين باشد تيم آمريکايي مي تواند يک طرح ديگر را در نظر بگيرد که ايران با استفاده از سانتريفيوژهاي نسل 8، که جديدترين نسل موجود با ظرفيت 24 سو غني سازي هستند، با 7916 عدد سانتريفيوژ، ميزان 190 هزار سو نياز عملياتي اش را تامين کند. اين چنين تيم آمريکايي مي تواند به منتقدانش بگويد که برنامه ايران را به 8 هزار سانتريفيوژ محدود کرده است.

3. در حال حاضر کشورهاي غربي مدعي اند که قصد دارند با ايجاد موانع فني و نظارت هاي تخصصي، فاصله زماني فرضي ايران تا رسيدن به بمب که اصطلاحا "زمان گريز" نام دارد، را افزايش بدهند. با اين همه توجه به اين نکته ضروري است که ابتکارها و خلاقيت هاي فني، ابزارهاي موجود براي مقاصد سياسي در مذاکرات هسته اي هستند. نکته اساسي اين است که پس از حصول احتمالي توافق جامع، چه چيزي موجب اطمينان همه طرف ها از رفع تهديد سلاح هسته اي است؟ بدون شک اين اعداد و رقم ها نيستند که اطمينان آورند. بلکه جلب اعتماد سياسي است که نگراني هاي همه را رفع کرده است. آمريکايي ها بيش از هر کشور ديگري در تجربيات متعدد از جمله پيمان هاي SALT، START، NPT و ... اين واقعيت را درک کرده اند که توافق نامه ها به خاطر عددهايشان اجرا نمي شوند بلکه تغيير معادلات سياسي و شرايط ژئوپلتيک است که عامل اجراي توافق ها مي شود. آيا بهتر نيست که کشورهاي غربي به جاي اعداد، بر ماهيت رخدادي که در جريان است تمرکز کنند؟

4. اکنون فقط 2 ماه تا زمان انقضاي برنامه اقدام ژنو زمان مانده است. شايد ديپلمات هاي 1+5 توجه نمي کنند که هم اکنون هم خيلي دير شده است. از ياد نبريم که براساس اين برنامه «بر سر هيچ چيز توافق نمي شود، مگر اين که بر سر همه چيز توافق شود.» به عبارت ديگر حتي اگر همين امروز هم کشورهاي غربي چشم شان را به واقعيت فناوري بومي غني سازي هسته اي و برنامه ايران براي تامين نيازهاي عيني اش باز کنند، زمان براي دستيابي به متني مورد توافق درباره موضوعاتي همچون مراحل نظارت هاي آژانس و همچنين تعيين سازوکار رفع تمامي تحريم هاي غيرقانوني عليه ايران بسيار اندک است.

5. ايران در طول 7 دوره مذاکره از پاييز گذشته تا به امروز، اراده سياسي اش براي حل مسائل را اثبات کرده است. نمونه هايي مانند حضور 20 روزه و طولاني مدت دکتر ظريف در وين6، مذاکرات سياسي و کارشناسي فراوان از جمله مذاکرات کنوني در نيويورک و ... مويد اين موضوع هستند. بدون شک اگر در پايان زمان باقي مانده توافق هسته اي حاصل نشود، پاسخ به اين پرسش روشن است که چه کسي فرصت بي نظير دستيابي به يک توافق را از بين برده است.


«فريب جديد»

انبارلویی در رسالت پیشنهاد هسته ای آمریکا را فریبی تازه معرفی کرده است و  می نویسد : یك سال از آغاز زنگ مذاكرات ایران و 1+5 می‌گذرد. خوش‌بینی به نتیجه‌گیری از مذاكرات از تلفن روحانی به اوباما در جریان سفر سال گذشته رئیس‌جمهور به نیویورك شروع شد. محصول این خوش‌بینی توافق ژنو برای حل مناقشات به اصطلاح هسته‌‌ای بود. توافقی كه به زعم منتقدین دلسوز، دادن امتیازات "نقد" به حریف و دریافت وعده‌های "نسیه" بود. ایران به توافق عمل كرد، اما طرف غربی به سركردگی آمریكا بنا را بر گردن كلفتی و سركشی گذاشت و نه تنها تحریم‌ها را لغو نكرد بلكه بر آن افزود.اطلاع‌رسانی از محتوای مذاكرات این بود كه طرفین پس از هر دور گفتگو بیایند و بگویند "مذاكرات مثبت و سازنده بود"، "هنوز اختلافات زیادی است كه حل نشده"، "طرفین بر حل اختلافات از طریق گفتگو تاكید دارند" و بالاخره طرف ایرانی بگوید "1+5 باید تصمیمات سختی بگیرد" و طرف مقابل هم بگوید "ایران باید تصمیم سخت بگیرد". منظور از تصمیم "سخت" هم این بود كه باید از مواضع خود كوتاه بیایند.


پس از گذشت یك سال هیچ یك از طرفین از مواضع خود كوتاه نیامده اند. در ایران پس از اینكه آمریكایی‌ها با قلدری جلوی به ثمر نشستن مذاكرات را گرفتند، خطوط قرمز اعلام و قرار شد طرف ایرانی از آن تخطی نكند، بخشی از محتوای مذاكرات بدون آنكه اعلام شود، علنی شد و مفهوم این علنی شدن این بود كه طرف غربی می‌خواهد بساط دانش هسته‌ای در ایران را برچیند و برای این موضوع هدف‌گذاری كرده است و از گزینه نظامی روی میز به عنوان نمك مذاكرات یاد می‌كند.امروز این نمك پراكنی‌ها رنگ باخته و از قد و قواره رجزخوانی افتاده است. آنها از تهدیدات به اصطلاح پشیمان‌كننده، پشیمان شده‌اند.مترسك تحریم هم كارایی خود را از دست داده، چرا كه برخی از همین جماعتی كه آن سوی میز نشسته‌اند تحریم‌ها را دور زدند و یا در مناقشات جدید مثل بحران اوكراین مشغول "دوئل تحریم" علیه یكدیگرند.

اگر سلاح تحریم، كارایی داشت، در این 11 سال جواب می‌داد و اصولا تحریم ایران با داشتن 15 همسایه از سوی تحریم‌كنندگان نیاز به یك آكروبات بازی داشت كه جز خنده برای ناظران جهانی حاصلی دیگر نداشت.در آستانه رفتن رئیس‌جمهور به نیویورك برای شركت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل و در حال و هوای مذاكرات هسته‌ای كه اكنون در نیویورك در حال برگزاری است، خبرگزاری‌ها خبر از "پیشنهاد جدید هسته‌ای آمریكا به ایران" داده‌اند.این پیشنهاد ناظر به مناقشه مربوط به تعداد سانتریفیوژ‌هاست . برخی پیشنهادها هم در مورد دیگر مباحث اختلافی مطرح شده كه به ظاهر ناظر به حفظ خطوط قرمز ایران است.این پیشنهاد یا پیشنهادها یك فریب تازه است كه مورد مخالفت تیم مذاكره‌كننده قرار گرفته است. در صورت صحت هم نمی‌توان اعتمادی به آنها كرد. چرا كه آنها به راحتی زیر تعهدات خود در توافق ژنو زده‌اند، لذا چه اعتمادی می‌توان به صداقت آنها در طرح این‌گونه پیشنهادها كرد؟

جمهوری اسلامی ایران شفاف‌ترین برنامه فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای را دارد و فراتر از مقررات آژانس برای اعتمادسازی، همكاری كرده است، اما هر زمان یك گام به عقب از مواضع خود برای اعتمادسازی برداشته است، آنها 10 گام برای سنگ‌اندازی به جلو آمده‌اند.حال چرا آمریكایی‌ها به فكر طرح «پیشنهاد جدید» افتاده‌اند. برخی استراتژیست‌های آنها گفته‌اند اگر مذاكرات به شكست بینجامد نوعی تضعیف طرفداران غرب در ایران است، لذا باید به ظاهر هم شده نشان دهیم كه مذاكرات روبه جلو پیش می‌رود و احتمال توافق زیاد شده است.در این میان اظهارات «جونی جوزف» مدیر سابق منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در شورای امنیت ملی آمریكا و «مارك فیتز پاتریك» مدیر بخش منع تكثیر و خلع‌سلاح هسته‌ای در موسسه بین‌المللی مطالعات راهبردی آمریكا شنیدنی است. همصدایی برخی روزنامه‌ها هم در این ارتباط ناظر به این واقعیت است.

اطمینان داریم تیم مذاكره‌كننده در چارچوب منافع و مصالح ملی گام برمی‌دارد و خطوط قرمز را رعایت می‌كند و نیز اطمینان داریم رئیس‌جمهور محترم، عزت ملت ایران را در مجامع جهانی رعایت می‌‌كنند. اما برخی اظهارات قدری نگرانی‌آور است. تماس تلفنی رئیس‌جمهور با اوباما در سال گذشته مورد اعتراض منتقدان دولت بود و این تماس به حیثیت انقلابی مردم ایران در جهان آسیب رساند. جناب آقای روحانی امسال گفته‌اند؛ «برنامه‌ای برای ملاقات با اوباما ندارم اما هرچیزی ممكن است!» شرایط این «اما» چیست؟ با حال و هوای اوضاع سیاسی جهان و نوع مذاكرات و زیاده‌خواهی‌های آمریكا و بی‌حیثیت بودن مقامات آمریكایی و دولت اوباما در جهان، این «اما» یك سم مهلك برای اعتبار انقلاب اسلامی در جهان و حیثیت ایرانیان در نزد ملت‌های جهان است.از سوی دیگر جناب آقای دكتر ظریف وزیر محترم امورخارجه در گفتگو با شبكه پی‌بی‌اس آمریكا با آنكه تصریح كرده است؛ «مردم ایران به آمریكا اعتماد ندارند» و نیز تاكید كرده است: «من آماده پذیرش پیشنهادهای تحمیلی نیستم»، اما گفته‌ است؛ «اگر رئیس‌جمهور آمریكا به ما قول انجام كاری را بدهد آن را محترم می‌شماریم و می‌پذیریم.»

این «اگر» از كجا پدید آمده است؟ آیا یك سال گفتگو و 11 سال نقض عهد و پیمان در مورد اعتمادسازی كافی نیست؟سروكله این اعتماد به اوباما از كجا پیدا شده است؟مردم كوچه و بازار می‌گویند نباید به محض مشاهده یك پیشنهاد شیرین، 50 سال ظلم و ستم آمریكایی‌ها به ملت ایران و ملت‌های منطقه و جهان را فراموش كنیم و زود با آنها «پسرخاله» شویم. مواظب فریب جدید آمریكایی‌ها باشیم. از یك سوراخ نباید ده بار گزیده شویم!این سخن رئیس دیپلماسی ایران یعنی جناب آقای دكتر ظریف در گفتگوها، سخن حقی است كه گفت: «مردم ایران از آمریكا نفرت دارند.» این نفرت را نمی‌توان با یك لبخند و پیشنهادی كه معلوم نیست «ته» آن چه می‌باشد، زدود. لذا «فعل» و «قول» كسانی كه می‌خواهند در نیویورك، مواضع عزتمند ملت را نمایندگی كنند، با این «نفرت» كه یك امر جهانی است باید همخوانی داشته باشد.

«گذار از تابوي يک ديدار»

 روزنامه اصلاح طلب مردمسالاری اما همچنان از زاویه احتمال دیدار اوباما و روحانی به تحولات نیویورک  نگریسته و در باره چنین دیداری نوشته است : مذاکره دو تیم دیپلماتیک ایران و آمریکا بر سر مناقشه هسته‌ای و توافق جامع دارای ابعاد قابل ملاحظه‌ای است. با نگاهی به کنش‌های جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد از زمان روی کار آمدن دولت حسن روحانی در ایران، ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دچار تحولات گسترده‌ای گردیده است. سیاست خارجی مبتنی بر واقع‌گرایی انقلابی در واقع توانسته است سطح جایگاه و منزلت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و حتی فرا منطقه و در تعاملات بین‌المللی را ارتقاء بخشد و خود پایانی بر جریان خود انزوا سازی دولت قبل باشد. این مهم تا جایی است که حسن‌روحانی در مصاحبه خود از طرف مقابل می‌خواهد که روی میزهایشان را خلوت نمایند و با زبان دیپلماسی و منطق به دنبال منافع خویش و رفع نگرانی‌های خود باشند.

از سوی دیگر یکی از ابعاد مهم پرونده هسته‌ای ایران آن است که مذاکره کنندگان نه تنها با موضوع هسته‌ای که با موضوعات دیگر منطقه‌ای و جهانی نیز مواجه گردیده که آنها را در تنگنای تصمیم‌گیری قرار می‌دهد. موضوعات جدیدی که به تدریج سایه خود را بر مسائل چالش بر انگیز ایران و غرب گسترش داده و می‌تواند بر روابط هر یک از طرف‌های مذاکره کننده، به ویژه ایران و آمریکا تاثیر گذار باشد. به عنوان مثال موضوع ابعاد منطقه‌ای دولت داعش که در واقع محصول وحدت منافع نامتعارض منطقه‌ای و بین‌المللی است تا جایی است که اتحاد بر علیه وی را محمد جواد ظریف اتحاد توبه کاران خطاب می‌نماید و اوباما نیز حساب نگرش‌های افراطی آنان را از اسلام واقعی جدا ساخته و بدنبال نقش آفرینی ایران به عنوان یک بازیگر مهم در این رابطه می‌باشند.

با این همه آنچه امروز می‌تواند اهمیت واقعی و مهمی را به پرونده هسته‌ای ایران بخشد حضور ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. اجلاسیه‌ای که هر چند برای ریاست جمهوری اسلامی ایران می‌تواند فرصت مناسبی را در جهت تبیین و تاکید و ابهام زدایی از سیاست‌ها و انگاره‌های جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید و به
باز تولید نگاه دکتر روحانی که در سال قبل جهان عاری از افراط و خشونت را مطرح ساخت منتهی گردد و بار دیگر این موضع را بر صدر گفتمان‌های مورد نیاز و توجه جهانیان کشاند ولیکن حضور شخصیتی در طراز ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در نیویورک می‌تواند در تقویت سطح مذاکره کنندگان ایرانی و ذوب نمودن یخ‌های روابط ایران و غرب و به ویژه آمریکا نیز موثر باشد.

اما به نظر می‌رسد بخشی از عناصر تندرو با برداشت‌های افراطی در داخل قبل از هرگونه رخدادی در پی بازخواست یک احتمال انجام نشده اند. نگاهی به جهت‌گیری‌های چنین جریان‌هایی نشان دهنده پیش داوری‌های عجولانه آنان است که هیچگاه بدنبال کاهش سطح تنش و مخاصمات نبوده و سعی داشته و دارند تا سرنوشت انقلاب اسلامی را با قطع رابطه ایران و آمریکا پیوند زنند. آنان با طرح این سوال که گفت‌وگوی تلفنی روحانی و اوباما چه تاثیراتی بر روابط ایران و آمریکا داشت در پی آنند تا هرگونه ملاقات و مذاکرات بین دو رییس‌جمهور را نفی و آن را مصادف با نفی منافع و مصالح نظام جمهوری اسلامی قلمداد نمایند. این در حالی است که شاید بتوان گفت گفت‌وگوی تلفنی سال قبل دو رییس جمهور توانست باب مثبتی در کاهش سطح مخاصمات دو کشور گشوده و مهمترین هدف آنان یعنی ماموریت به وزرای امور خارجه به منظور گفت‌وگو در باب مسائل اساسی دو کشور را محقق ساخته است. امروزه محمد جواد ظریف و جان کری در باب مهم ترین پرونده مطروحه دو کشور با یکدیگر گفت‌وگو می‌نمایند و همگان شاهد آن بودیم که حضور وزرای امور خارجه در ژنو و وین نیز باعث دستیابی توافق اولیه ایران و غرب بوده است.

از سوی دیگر اینک مهمترین مساله‌ای که مذاکره کنندگان در نیویورک با آن مواجه‌اند این که آیا هرگونه دستیابی به توافق جامع در دسترس سطح مذاکره کنندگان فعلی یعنی وزرای امور خارجه این کشورها می‌باشد و یا اینکه طرف‌های مذاکره کننده نیازمند سطح بالاتری از مقامات کشورها می‌باشد تا بتواند مسوولیت هر گونه توافق را در ابعاد داخلی و بین‌المللی بر عهده گیرند. هر چند در ایران این پیام از جانب ریاست محترم جمهوری صادر گردیده است اما آمریکایی‌ها باید تصمیم تاریخ ساز خود را بگیرند. بنابراین هر گونه ملاقات احتمالی روسای جمهور دو کشور علاوه بر آنکه می‌تواند گام موثری بر توافق جامع ایران و غرب ایجاد نماید، می‌تواند مسوولیت رییس دولت ایالات متحده و مقاومت در برابر فشارهای داخلی از جمله کنگره را بدنبال داشته و دستاورد بزرگی را برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید که برای اولین بار در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران مقامات آمریکایی خود را متعهد به توافقات خود نموده تا از سطح مخاصمات خویش بکاهند. کاهش سطح مخاصماتی که می‌تواند بازی برد - برد ایران و آمریکا را در پرونده هسته‌ای و تروریسم و افراطی گری منطقه‌ای و جهانی ایجاد نموده و این مهم برای طرف‌های غربی از جمله آمریکایی‌ها می‌تواند چشم انداز بهتری را نیز ترسیم کرده و به آنان در گذار به آینده کمک کند.

این در حالیست که منتقدین ملاقات ریاست جمهوری در داخل نیز باید فی‌الواقع به این سوال مهم پاسخ دهند که مستحکم ساختن حصار تابوی ملاقات ایران و آمریکا چه دستاوردی را برای کشور، منافع جمهوری اسلامی ایران و دنیای اسلام بدنبال خواهد داشت؟


«مذاکرات در چارچوب منافع برخی جناح‌ها نیست»

روزنامه دیگر اصلاح طلب یعنی آرمان برخی انتقادات به مذاکرات هسته ای به  پی گیری منافع شخصی و جناحی تقلیل داداه است  و در گفت و گو با یک به اصطلاح حقوق دادن نوشته است :  نیویورک یا جایی دیگر . اجلاس عمومی سازمان ملل در راه است و روحانی برای دومین‌بار عازم ایالات متحده می‌شود؛ سرزمینی که یک‌بار بر فرازش بانگ اعتدال برآورد. اما پیش‌تر از آنکه روحانی درگیر موضع‌گیری‌های غرب و منطقه باشد تا حدودی نگاه و خیالش معطوف به جریان منتقد مذاکرات است؛ جریانی که از ابتدای دولت یازدهم تا به امروز ساز مخالفش را با پاستور کوک است. یوسف مولایی، کارشناس حقوق بین‌الملل در گفت‌وگو با آرمان به همین مساله پرداخته است تا کوتاه مختصر توضیح بدهد: «وقتی یک جریان یا یک جناح روند مساله یا موضوعی را به نفع خود نمی‌داند ممکن است فضا یا مسیر پیش رو را به‌گونه‌ای تعریف یا تحت تاثیر قرار بدهد تا آن روند منحرف یا غیرفعال شود. درحالی‌که در مساله‌ای چون مذاکرات هسته‌ای که یک مساله ملی با هدف تحقق منافع ملی است، لازم است با دلسوزی و خارج از منافع جناحی یا جریانی تصمیم گرفت». به گفته او، هرکسی شاخصه‌ای از این مذاکرات دارد که تا محقق نشود با آن همصدا نخواهد شد. در آخر نیز او نیویورک را ایستگاه آخر ندانسته و اعتقاد بر آن دارد که نیویورک در هر شرایطی تاثیر منفی در ادامه مذاکرات نخواهد داشت. در ادامه مشروح گفت‌و گوی دکتر یوسف مولایی با آرمان را می‌خوانیم:

دوباره مذاکرات شروع شد و به دنبال آن انتقادات برخی می‌رود تا به اوج برسد. در این میان ارتباط با ایالات متحده بیش از همه در تیررس انتقادات قرار دارد. به نظر شما دلیل این همه هجمه آن هم در شرایطی که چه دولت و چه بزرگان کشور می‌دانند باید سه اصل حکمت، مصلحت و عزت را مراعات کنند، چیست؟

بخش اعظم این انتقادات منوط به مسائل روانشناختی و فکری منتقدان است. شاید یک جامعه‌شناس یا یک روانشناس بهتر بتواند درباره حساسیت بیش از اندازه برخی جناح‌ها حول محور مذاکرات توضیح دهد ولی آنچه مسلم است و در حوزه تخصصی من قابل تعریف است به موضع گیری‌های سیاسی و بعضا جناحی برمی‌گردد.

این موضع‌گیری‌های سیاسی به نظر شما با چه اهدافی صورت می‌گیرد؟ آیا از سر دلسوزی است یا مخالفت با دولت؟

بالاخره موضع‌گیری سیاسی وجود دارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. وقتی یک جریان یا یک جناح روند مساله یا موضوعی را به نفع خود نمی‌داند ممکن است فضا یا مسیر پیش رو را به‌گونه‌ای تعریف یا تحت تاثیر قرار بدهد تا آن روند منحرف یا غیرفعال شود. درحالی‌که در مساله‌ای چون مذاکرات هسته‌ای که یک مساله ملی با هدف تحقق منافع ملی است لازم است با دلسوزی و خارج از منافع جناحی یا جریانی تصمیم گرفت. پس چه بهتر که قبل از ارزیابی یا موضع‌گیری یا حتی مخالفت ابتدا جوانب کار را بسنجیم و بعد از آن بررسی دقیق و بی‌طرفانه نظر را عنوان کرد.

در داخل کشور عده‌ای با روند مذاکرات و رابطه با آمریکا اگر موافق هم نباشند مخالفتی هم ندارند. چه لزومی دارد که اقلیت بخواهند شکننده وحدت داخلی باشند؟ دلیل این شنای درجهت مخالف آب چیست؟

ببینید هر موضعی باید در فضای خاص خود بیان شود. شاید برای خیلی‌ها مذاکرات هسته‌ای نگران‌کننده نباشد و بگویند که ما به روند جاری مذاکرات نه بدبین و نه خوش‌بین هستیم ولی این مساله برای جریانی که مسیر کنونی مذاکرات را در چارچوب منافع خود نمی‌بینند، نگران‌کننده بود و بر همین اساس حق خود می‌دانند تا مخالفت کنند.


امروز هم مانند چند روز گذشته وحدت اصولگرایان از موضوعات مورد توجه رسانه های اصلاح طلب بود .

«راهبرد برون رفت اصولگرايان از واگرايي به همگرايي»

روزنامه  اصلاح طلب اعتماد به نسخه پیچی برای وحدت اصولگرایان پرداخته! و در این باره  نوشته است :   اصولگرايان مي خواهند «يكي» شوند با يك بيرق و علم وارد ميدان سياست و انتخاب شدن شوند. اين «يكي شدن» بيت الغزل اين روزهاي اكثر قريب به اتفاق چهره هاي نامدار اين جناح خسته از نتيجه انتخابات رياست جمهوري است. اما اين نيت آنان است و راهي طول و دراز براي ظهور و بروز اين نيت خود در پيش دارند. چراكه هيبت و ساحت اين روزهاي اصولگرايان همچون دفتري است كه با تورق آن رنگ هاي مختلف، خط هاي مختلف، فونت هاي مختلف، انشا هاي مختلف و ادبيات مختلف، ديده مي شود. افزون بر اين، بعضي صفحات كنده شده، بعضي صفحات خط خورده و بعضي صفحات مچاله شده است و «رفو»ي آن كار هر كسي نيست. اگر روزي و روزگاري فقيهي بود كه مي توانست اوراق رنگين كماني اصولگرايي را در بزنگاه انتخابات، به هم بچسباند اما حالاشيخ نامدار و محترم راستگرايان سياسي در كماست تا شاگردان در خلوت، مدام از يكديگر بپرسند: «چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما.» اما كو نسخه يي و راه حلي. لازم نيست تا كسي پا به اردگاه اصولگرايان بگذارد يا از برج مراقبت مشرف بر خيمه گاه اصولگرايان آنها را ببيند، صداي نفس نفس زدن، بوي اضطراب و واهمه اصولگرايان از دور ديدني و شنيدني است. چرا كه نامدار و گمنام اين جناح مي دانند كه رقباي اعتدال گرا و اصلاح طلب شان، متاعي در جيب و پس اندازي در حساب خود دارند كه آنان از نسيه آن هم بي بهره اند. «پايگاه اجتماعي و مقبوليت عمومي» نداشته اصولگرايان و داشته اصلاح طلبان است. اصولگرايان نگرانند چرا كه مي دانند حتي اگر از «مواهب قدرت و محبت قادران» بي منت بهره مند باشند بازهم گره بر كارشان است چرا كه «راه پيروزي، تنها از صندوق راي مي گذرد»، صندوقي كه راي در آن، حق الناس است براي آنها«جمع» بسيار و «جمعيت» اندك است، «گسست» بسيار و «پيوست» اندك است، «اتحاد»كم و «انشقاق» فراوان است. اصولگرايان اگرچه از زمان هاي بسيار دور همواره عزم آن كرده اند كه تا بر ابدان و اذهان متفرق خود سامان و سازماني دهند و در قاب يك تشكيلات حزبي كنار هم بنشينند، اما در آخر آنچه براي آنان باقي مانده همين «عزم»كردن هاي مكرر و مستمر بي نتيجه بوده است. اصولگرايان ديرزماني است كه گرفتار سنگ زندان معصيت ها و مصايب گفتمان متصلب و منجمد خود هستند و تا زماني كه درحال و احوال گفتماني شان، تغييري مشهود و ملموس پديد نياورند حتي اگر از حمايت هاي بي دريغ و بي دردسر كه اصلاح طلبان از آن بي بهره اند، برخوردارشوند راه به جايي نخواهند برد چرا كه از نگاه مردم، از چنين گفتماني بلاخيزد و تر و خشك با هم بسوزاند. اما راويان و عاملان و حاميان گفتمان اصلاح طلبي از عدم انسجام اصولگرايي خشنود نيستند چرا كه از منظر اينان، اصلاح طلبي يعني بهبود حال كشور و ملت و اصولگرايان هم براي ملك و ملت غريبه نيستند. اصلاح طلبان نمي خواهند كه اصولگرايان نباشند، آنها مي خواهند كه قاعده بازي مردمسالاري رعايت شود و چه بهتر كه در اين بازي، رقيب اصولگرا قاعده را رعايت كند و با «تك ماده و تبصره» تنها به دنبال رخ نمايي خود بدون توجه به مطالبات و نيازهاي جامعه به افكار عمومي نباشد. از همين رو اصلاح طلبان براي اصولگرايان دعا مي كنند كه حال و روزشان بهبود يابد، گفتمان شان، بازسازي و نوسازي شود، جامه عقلانيت و اعتدال بر تن كنند، اتحادشان مسجل شود، به رقابت برابر تن دهند كه رقابت با رقيب شناسنامه دار نه تنها براي اصلاح طلبي كه براي نظام سياسي و ملت مفيد تر است. اصولگرايان بايد بدانند كه اصلاح طلبان بيشتر از آنان اگر نگران آينده ايران و بهبود وضعيت كشور نباشند، هرگز كمتر از آنان دلمشغولي و ذهن مشغولي براي بهبود زندگي مردم و افزايش موقعيت ايران اسلامي در عرصه بين الملل ندارند. مديران اصولگرايي بدانند كه اصلاح طلبان دعا مي كنند تا آنان نيز از «واگرايي» به «هم گرايي» برسند و با ارايه يك ليست پا به رقابت با اصلاح طلبان محدود شده بگذارند و ببينند كه نام چه گروهي از صندوق راي بيرون مي آيد و چه كسي برنده مي شود.

بالمال، اصولگرايان بدون شيوخ خود هم مي توانند نسخه شفابخش خود براي برون رفت از وضعيت فعلي را بيايند. كافي است دست از مونولوگ برداشته و تن به ديالوگ با اصلاح طلبان دهند و بدانند كه اگر دير بجنبند و راه شان را از راديكال ها و بنيادگراهاي شان جدا نكنند، سرنوشتي بهتر از همه افراطي هاي تاريخ نخواهند داشت: پايان اصولگرايي.





























برچسب ها: روحانی ، مسلح ، رسانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.