پیگیر بودیم تا در آستانه فرا رسیدن سالگشت این روز و آغاز هفته دفاع مقدس، گفتگویی با یکی از فرماندهان جنگ هشت ساله ایران و عراق که هم اکنون ردای دبیری شورای عالی امنیت ملی را بر تن دارد داشته باشیم، فرماندهای که در عمر 35 ساله انقلاب نقشهای کلیدی مختلفی را برعهده داشته است، سمتهای مختلفی همچون:
* فرماندهی سپاه خوزستان ( در آغاز جنگ تحمیلی )
*قائم مقامی فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
*فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زمان دفاع مقدس
*معاونت اطلاعات وعملیات ستاد کل نیروهای مسلح
* فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
* فرماندهی نیروی دریایی سپاه به طور همزمان با فرماندهی نیروی دریایی ارتش با حکم فرمانده کل قوا
* وزیر دفاع دولت هفتم و هشتم ( در سالهای 1376 الی 1384)
* رئیس مرکز مطالعات راهبردی نیروهای مسلح
* عضو شورای راهبردی روابط خارجی ایران
* دبیر شورای عالی امنیت ملی.
مصاحبه با دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور چندان هم ساده نیست آنهم در شرایطی که شیرازه امنیت منطقه با چراغ سبز آمریکا و متحدانش به گروهک تروریستی داعش از هم پاشیده است، منطقهای که بیشتر کشورهایش متأثر از دخالت های آمریکا و متحدان منطقهای آن هستند.
بالاخره پیگیریها جواب داد و امیر دریابان علی شمخانی، امیر 59 ساله خوزستانی با این گفت و گو موافقت کرد، گفت و گویی متفاوت از دیگر گفت و گوها، چون خبرنگاری ما را همراهی میکرد که قرار بود پس از 27 سال مجددا با وی رو بهرو شود.
ماجرا از اینجا آغاز شد: «همراه ویژه» ما خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در 8 سال دفاع مقدس بود و به درخواست امیر شمخانی فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه، برای تهیه یک گزارش به منطقهای رفته بود که هر کس یارای رفتن به آن منطقه را نداشت و چه بسا اگر نمیرفتند اوضاع همانی نمیشد که ما میخواستیم.
پرده اول ساعت 15:30 یک روز گرم تابستان رسیدیم به محوطه ساختمان دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، برخلاف تصور، فضا امنیتی نبود اما همه چیز منظم و با قاعده انجام میشد، اولین قدم گپ و گفت کوتاه با مسئولان حراست و تحویل وسایل خبری برای انجام مراحل پیشبینی شده بود، با معرفی و موافقت آنها وارد ساختمان شدیم و یکی از مسئولان گفت ما را به اتاق 7 راهنمایی کنند، اتاق 7 اتاق کوچکی در سمت راست راهرو بود که دو میز چوبی قهوهای رنگ با 12 صندلی در آن قرار داشت که البته انبوه خودکار، کاغذ یادداشت، ماژیک و ... نشان میداد این اتاق بیشتر برای رسانهایها یا شاید برای کارهای رسانهای آماده شده است، روی میزها هم چند لیوان، فنجان، قنددان، فلاکس آب جوش، چای سبز لیمویی بود و با یک چای سبز لیمویی از خودمان پذیرایی کردیم.
پرده دوم ساعت 16 به سمت ساختمان شماره یک شورای عالی امنیت ملی رفتیم، ساختمانی که دفتر دبیر شورا در آن قرار دارد، البته فضای سبز حیاط شورا، فضای امنیتی و این حس را که در یک محیط امنیتی قدم می زنیم را نفی میکرد اما مخالفت مسئول همراه از عکاسی در محوطه نشان داد که همه چیز بر اساس قاعده و قانون است.
دوستان مشغول آمادهسازی مقدمات مصاحبه بودند، فرصت را غنیمت شمردم تا قبل از حضور امیرشمخانی، گپ و گفتی کوتاه با خبرنگار روزهای جنگ انجام دهم، « همراه ویژه» ما خود را حسین طالبی متولد 1341 تهران معرفی کرد و در مورد سوابقش گفت:
* کارشناس ارتباطات با گرایش رادیو و تلویزیون
* خبرنگار صدا و سیما
* قائم مقام و مدیر خبرنگاران واحد مرکزی خبر
* و آخرین مسئولیت سازمانی( دولتی ) مدیر خبر شبکههای جهانی جام جم ( اروپا – آمریکا و آسیا ) به مدت 5 سال (تا سال 1388)
و در حال حاضر :
* بازنشسته سازمان صدا و سیما در سال1388
* مدیر عامل و رئیس هیات مدیره مؤسسه فرهنگی هنری – موج رسانه آرا و مدرس دورههای آموزشی خبر در حوزه معاونت سیاسی صدا و سیما و باشگاه خبرنگاران جوان و مدرس تکنیکها و اصول مصاحبه در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
تصمیمی که دل شیر میخواست حسین طالبی خاطره اسفند سال 66 که به درخواست امیر شمخانی به حلبچه رفته بود را اینگونه تعریف کرد: 24 اسفند سال 1366عملیات والفجر 10 در منطقه سلیمانیه و حلبچه عراق آغاز شد؛ از چهار روز قبل به همراه گروه خبری در ارتفاعات مشرف به شهر حلبچه مستقر شده بودیم، چند گروه تلویزیونی دیگر هم بودند، روز 26 اسفند در جلسهای با حضور فرماندهان عملیاتی اعلام شد شهر حلبچه از دست نیروهای بعثی آزاد شده اما هنوز خبر دقیق نبود، به گروهها اعلام شد هر کس تمایل دارد میتواند به شهر حلبچه برود، من با مشورت همکارانم آمادگی خود را اعلام کردیم، دستیار گروه از همان لحظات اولیه ورود به منطقه دچار مشکلات روحی شده بود و به همین دلیل از او خواستم در مقر بماند.
همراه با تصویر بردار و صدا بردار داخل یک نفر بر زرهی شدیم و تا حدود 500 متری شهر رفتیم.
راننده نفر بر گفت: " منطقه پاکسازی نشده و من نمیتوانم از این جلوتر بروم"، پیاده شدیم و به سمت شهر حرکت کردیم، بیشتر مسیر را طی کرده بودیم که ناگهان عدهای غیر نظامی مسلح را در مقابل خود و در فاصله حدود 100 متری دیدیم، حق با راننده بود، هنوز نیروهای نظامی ما وارد شهر نشده بودند.
تصویر بردار گفت : بهتره برگردیم .
گفتم : فرقی نمیکند اگر هم قصد برگشت داشته باشیم از پشت مورد هدف قرار میگیریم، هر سه آرام آرام جلو میرفتیم، صدای ضربان قلبم را میشنیدم که هر لحظه شدیدتر میشد، به خودم و بچهها امید میدادم که نهایتاً اسیر میشویم، چند قدمی مانده بود تا به آنها برسیم، با صدای بلند سلام کردم و گفتم شما کی هستید؟
یکی از آنها به زبان کردی کلامی را گفت که مانند آبی بر روی آتش، مرا آرام کرد، بچهها بیصبرانه سوال کردند: چی گفت؟
گفتم: از نیروهای کرد مسلمان هستند( نیروهای کرد مسلمان در طول جنگ تحمیلی با همراهی کردن نیروهای ایرانی در عملیاتها به ویژه در منطقه شمالغرب کشور در محدوده کردستان عراق کمک زیادی به دفاع از میهن اسلامی ایران میکردند، مردم مناطق کرد نشین عراق نیز که از گذشتههای دور با حکومت مرکزی و صدام اختلاف و درگیری داشتند همواره از عملیات نیروهای ایرانی در این مناطق حمایت میکردند به همین دلیل وقتی شهر حلبچه به محاصره رزمندگان ایرانی در آمد عراقیها از وحشت همراهی مردم ،عقبنشینی کردند و شهر و پادگان آن در اختیار مردم قرار گرفته بود).
حالا دیگر در مقابل آنها قرارداشتیم، به ما خوش آمد گفتند و به اتفاق وارد شهر شدیم، با ورود به شهر مردم از ما استقبال کردند و بلافاصله مشغول تصویربرداری و تهیه گزارش شدیم، ساکنین شهر بسیار خوشحال بودند و از اینکه نیروهای رژیم بعث از حلبچه خارج شده بودند ابراز شادمانی میکردند و با شیرینی از ما پذیرایی کردند، این لحظات چندان طول نکشید، ناگهان دهها هواپیمای جنگی عراق در آسمان شهر ظاهر شدند و طی چند دقیقه شهر حلبچه را بمباران کردند، هر کس به گوشهای میگریخت، خیلی از مردم در طبقات پائین خانهها پناه گرفتند، گروهی کشته و مجروح شدند و جمعی هم تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند.
ما در این شرایط هم به دنبال جانپناه بودیم و هم در حال تهیه گزارش و ضبط تصاویر این حمله هوایی، حالا به انتهای شهر رسیده بودیم، بمباران هوایی تمام شده بود، برای لحظهای در گوشهای نشستیم تا استراحت کنیم، طولی نکشید که باردیگر هواپیماهای عراقی بازگشتند و این بار شهر را با بمبهای شیمیایی مورد هدف قراردادند، وحشتزده به سمت مرکز شهر به راه افتادیم، سکوتی مرگبار تمامی شهر را فرا گرفته بود، شهری که ساعتی پیش پر از شور و هیجان بود اکنون بی صدا و خاموش شده بود، برای اولین بار خودم را در شرایطی احساس کردم که هرگز تصور آن را نمیکردم ، ترس و وحشت از بمبهای شیمیایی و تبدیل شدن شهر به گورستان جمعی قدرت تفکر و حرکت را از ما گرفته بود
در هر کوچه و خیابان و هر خانه با اجساد خشک شده در اثر استنشاق گاز سیانور مواجه میشدیم، تصویربردار صحنهها را ضبط کرد و من در یک حالت سردرگمی و مبهوت از این همه شقاوت و ددمنشی رژیم عراق که حتی مردم سرزمین خودش را هم مورد تهاجم قرار میداد به تشریح این فاجعه هولناک پرداختم.
تاریخ یک بار دیگر بعد از فاجعه بمباران هیروشیما و ناکازاکی شاهد جنایاتی دردناک علیه بشریت بود، به سختی گوشهای از این صحنههای دلخراش را ثبت و ضبط کردیم، در محلهها با افرادی برخورد کردیم که از گازهای شیمیایی جان بدر برده بودند اما ترس و وحشت، توان هر گونه حرکتی را از آنها گرفته بود، دیگر نمیتوانستیم تنها به تهیه گزارش فکر کنیم، عمق فاجعه در حدی بود که باید بعنوان یک انسان به فکر نجات بازماندگان میبودیم. چون بمبارانها همچنان ادامه داشت و گروهی از مردم که زنده مانده بودند، همه دچار نابینایی شده بودند و باید نجات پیدا میکردند پس تلاش کردیم آنها را نجات دهیم.
کم کم نیروهای بسیجی هم به نزدیکیهای شهر رسیدند و با کمک هم، صدها نفر را به خارج شهر انتقال دادیم، هر بار که هلیکوپتر هوانیروز میرسید تا آنجا که ممکن بود مصدومان را به پشت جبهه و بیمارستان منتقل میکردیم، دیگر خودمان هم به سختی میدیدیم، ساعت یک نیمه شب بود و ما همچنان در حال تخلیه شهر و انتقال مجروحان بودیم، سر انجام با آخرین پرواز به قرارگاه برگشتیم و بدون فوت وقت با وسیله نقلیه خودمان به سمت کرمانشاه به راه افتادیم، هنوزآفتاب طلوع نکرده بود که به مرکز صدا و سیمای کرمانشاه رسیدیم، از مامور حراست خواستم به مدیر مرکز اطلاع دهد که تصاویر مهمی تهیه شده که همین حالا باید از طریق خط برگشت( سیستم مخابراتی ماکروویو) به تهران ارسال شود، مدیر مرکز و عوامل فنی سریعاً خود را رساندند و گزارش به تهران ارسال شد، آفتاب که طلوع کرد صدای مظلومیت مردم حلبچه و فاجعه انسانی آن از طریق شبکههای بین المللی تلویزیونی به گوش جهانیان رسید.
این یکی از خطرناکترین لحظات در دوران خبرنگاری من بود، هنوز هم وقتی خاطرات آن روز را در ذهنم مرور میکنم، صحنههای دلخراش کشتار پنج هزار انسان بیدفاع به وضوح در مقابلم نمایان میشود، خاطره تلخی که هیچگاه فراموش نمیشود.
پرده سوم ساعت 16:30 امیردریابان علی شمخانی به همراه تعدادی از مسئولان دفتر خود وارد اتاق شد، اتاقی تقریبا بزرگ که قرار بود مصاحبه آنجا انجام شود، البته وی به محض ورود حسین طالبی را شناخت این در حالی بود که بعد از 27 سال او را میدید! تعجب کردیم! یکی از همکاران گفت : امیر فکر میکردم باید آقای طالبی را معرفی کنیم تا بشناسیدش.
امیر با خنده ملیح که مخصوص فرماندهان دوران جنگ است، گفت: چهرهاش زیاد تغییر نکرده(البته راست میگفت تصاویر زمان جنگ و کنونی حسین طالبی تفاوت چندانی ندارد که نشود تشخیص داد این همان شخص است).
طالبی هم بلافاصله گفت: امیر خوب شناختید.
پس از کمی خوش و بش معمولی، مصاحبه شوندگان و مصاحبهکنندگان روبه روی هم قرار گرفتند، نور تصویربرداران روشن و صدای شاتر عکاس بلند شد تا یک گفت وگوی ویژه را ضبط و ثبت کنند.
طالبی خطاب به شمخانی گفت: اگر خاطرتان باشد دقیقا این جمله را فرمودید، یادم هست که گفتید "شهر حلبچه آزاد شد، چه کسی حاضر است برای تصویربرداری و تهیه گزارش آنجا برود، هفت یا هشت اکیپ خبری بودیم که من گفتم حاضر هستیم، شما هم دستور دادید تا یک نفربر زرهی در اختیار ما قرار دادند و ماجرا از این جا آغاز شد، این دیدار برای من همراه با خاطرهای خوش و همراه با یک ناراحتی است، خوشحالی از این جهت که دوستان قدیمی از جمله امیر شمخانی را بعد از 27 سال زیارت کردم و ناراحتیام به خاطر اینکه هیچ انسانی خاطره خوشی از حلبچه ندارد و خاطرات حلبچه تأسفبار است چراکه ابرقدرتها دست صدام را بازگذاشتهاند تا به جنایتهایش ادامه بدهد، ما در دل قضایا بودیم بارها بمباران شیمیایی شد و ما گزارش تهیه کردیم و اگر توجه نمیکردیم صدای مظلومان حلبچه به گوش کسی نمیرسید.
میکروفنهمکار ما وقتی خواست سوال بپرسد متوجه شد میکروفن hf(میکروفن کوچک بیسیم) فعال نیست، از امیر اجازه خواست تا میکروفن وصل شود که وی با خنده گفت:شما این همه وسایل بستید این را هم ببندید!
آغاز ناگفتههای امیر در مورد جنگ هشت ساله امیر شمخانی در پاسخ به این پرسش که چه شد تا شما از اکیپ خبری خواستید برای تهیه گزارش به حلبچه بروند، گفت: زمانی که به دوستان گفتیم که به حلبچه بروند هنوز آن شهر شیمیایی نشده بود، قبل از بمباران بود و لازم دیدیم که در چارچوب راهبردهای تعیین شده برای تبیین دستاوردهای افندی در جبهه شمالی اخبار و گزارشهای رسانهای تهیه و منعکس شود، البته در مورد استفاده از سلاح شیمیایی همانطور که میدانید ، اولین باری نبود که عراق سلاح شیمیایی به کار میگرفت قبلا هم در عملیاتهای مختلف از سلاح شیمیایی استفاده کرده بود.
علت سوق جنگ به شمالغرب کشور البته امیر با طرح این پرسش که "چرا ما به حلبچه رفتیم؟" به علت سوق داده شدن جنگ به سمت شمالغرب کشور و حلبچه اشاره کرد و گفت: آزادسازی حلبچه از آخرین عملیاتهای آفندی (حمله) جمهوری اسلامی به حساب میآمد، بیشتر عملیاتهای آفندی ما در جنوب بود مثل فاو، کربلای5، خیبر، هور و... یک منطقی پشت این بود، ضمن اینکه در طول جنگ یک عدهای در جمهوری اسلامی وجود داشتند که معتقد بودند حضور در غرب و شمالغرب کشور میتواند معادله جنگ را تغییر دهد و به نوعی انتقاد داشتند که چرا بیشتر عملیات در جنوب کشور صورت میگیرد.
اما واقعیت دیگری که ما را به سمت غرب و شمالغرب کشاند این بود که ما باید تحرک افندی را حفظ میکردیم یعنی اصرار داشتیم که به ارتش عراق اجازه ندهیم در زمین علیه ما وارد عملیات هجومی شود و بتواندموضع پدافندی را در زمین حفظ کند، تجربه این را به ما دیکته میکرد و در پایان جنگ هم مشخص شد که این یک راهبرد درست بود، یعنی اگر ارتش عراق فرصت پیدا میکرد آفند کند میتوانست معادله جنگ را تغییر دهد.
یک ابهام و سه هدف ابتدای جنگ، عراق یک راهبرد سیاسی معین داشت لذا یک راهبرد عملیاتی را به منظور تحقق آن اهداف سیاسی دنبال میکرد اما راهبرد سیاسی عراق در جنگ چه بود؟ عراق سه هدف در جنگ داشت هدف حداقلی، هدف حد وسط و هدف حداکثری.
هدف حداقلی عراق این بود که قرارداد 1975 را (قرارداد الجزایر که مرز ایران و عراق را مشخص میکرد) لغو کند که صدام این قرارداد را پاره کرد و به صورت شکلی و تبلیغاتی به این هدف رسیدند.
هدف حد وسط این بود که عراق میخواست تنگنای ژئوپلتیکی در اتصال این کشور به دریای آزاد که مربوط به خور عبدالله و خلیج فارس بود را با گرفتن خوزستان بدست بیاورد به همین دلیل وقتی نتوانست از جغرافیای ایران به هدف خود برسد به جغرافیای کویت رفت و آنجا را به تصرف خود درآورد که یک خطای استراتژیک بود.
هدف حداکثری عراق نیز براندازی نظام نوپای ایران اسلامی بود که اگر اهداف حد وسط را محقق میکرد یعنی خوزستان را میگرفت خواسته حداکثری وی نیز به صورت طبیعی محقق میشد.
سه محور عملیاتی عراق برای تحقق این خواستههای سیاسی، عراق سه محور عملیاتی داشت: جنوب، غرب، و شمالغرب که برای هر محور یک سپاه با فرمانده مشخص تعیین کرده بود اما توان خود را بر محور جنوب متمرکز کرده بود چرا که هدف سیاسی را میتوانست با پیشروی نظامی بدست بیاورد به همین دلیل، مقابله با هدفگذاری عراق یکی از راهبردهای اصلی ما در طول 8 سال دفاع مقدس بود، در طرحهایی که نیروهای مسلح کشورمان قبل از انقلاب برای مقابله با تهدیدات احتمالی رژیم بعث عراق آماده کرده بودند هدف اصلی عملیات نیروهای ایرانی تصرف بغداد تعیین شده بود.
اولین راهبرد جمهوری اسلامی ایران در آغاز جنگ با توجه به وضعیت غیر منسجم نیروهای مسلح کشورمان، توقف پیشروی ارتش عراق در جبهههای سهگانه ذکر شده بود، در ابتدای جنگ عراق در زمین، هوا و دریا مهاجم بود و حتی در جنگ شهرها و به کار بردن سلاحهای شیمیایی هم مهاجم بود، معمولا این معادله روشن است که هر کس هجوم کند برنده است حتی اگر ناحق باشد و هر کس دفاع کند بازنده است حتی اگر حق باشد به همین دلیل همه تلاش نیروهای مسلح ما در ابتدای جنگ جلوگیری از تداوم عملیات هجومی ارتش عراق بود.
علت شکست عراققاعده موفقیت هجومکننده در شرایطی که با تغییر موازنه جنگ عملیات هجومی ایران آغاز شد نیز برقرار بود، زمانی که ایران هجوم داشت عراقیها مرتب در زمین شکست میخوردند البته آفند آنها در هوا، شهر و مواد شیمیایی ادامه داشت، تا آخر جنگ هم همچنان مهاجم باقی ماندند وآنچه منجر به تغییر معادله جنگ شد تغییر تاکتیک دفاع به هجوم بود و آنچه عراق را به شکست و هزیمت رساند خارج نمودن آنها از وضعیت تهاجمی و اتخاذ سیاست دفاعی بود.
حتما تصاویری از خرمشهر در زمان جنگ را دیدهاید، عراق نصف بیشتر خرمشهر را گرفت و تا اطراف اهواز آمد اما وقتی عملیات آفندی جمهوری اسلامی ایران شروع شد عراق مرتب شکست میخورد هرچند از نظر عده و عُده بر جمهوری اسلامی برتری داشتند اما به دلایل متعدد و به خاطر حفظ آرایش هجومی و روش جنگیدن و ایمان و اراده رزمندگان به کمک حضرت حق و رهبری امام(ره) وضعیتی بر ارتش عراق حاکم شد که شکستهای پی درپی را بدنبال داشت، به همین دلیل عملیاتهای ثامنالائمه به شکست حصر آبادان انجامید، عملیات طریقالقدس به آزادسازی بستان ختم شد، فتحالمبین شمال خوزستان را آزاد کرد و هرجا عملیات میکردیم به دلیل حفظ دور تک و راهبرد غافلگیری موفقیتهای جدید حاصل می شد.
اشغال مهرانعراق در اواسط جنگ به این نتیجه رسید که از وضعیت پدافندی بیرون بیاید و راهبرد دفاع متحرک را به اجرا بگذارد، با این راهبرد مهران را اشغال کرد البته به مدت 20 الی 22 روز پس از آن رزمندگان اسلام مهران را آزاد کردند و دور تک همچنان حفظ شد، این روش ادامه داشت و چون در اواخر جنگ در جنوب قادر به حفظ این دور نبودیم لازم بود دور تهاجم را حفظ کنیم و از این رو باید به نقطهای میرفتیم تا بتوانیم عملیات آفندی را انجام بدهیم وگرنه این معادله تغییر میکرد.
در جنوب و شمال غرب کار شناسایی انجام شد ودر جمعبندی فرماندهان، جبهه جنگ به شمالغرب و حلبچه منتقل شد تا بتوانیم دوره تک را حفظ کنیم، دوره تک صرفا به مفهوم حفظ سرزمین نبود بلکه معنایش این بود که باید انهدامی صورت میگرفت که قدرت این انهدام بیشتر از قدرت بازسازی ارتش عراق باشد.
رویکردعملیات والفجر 10 اگر این معادله تغییر میکرد یعنی اگر ارتش عراق فرصت پیدا میکرد از نظر زمانی، یگان، گردان و لشگری درست کند بدون اینکه آسیب ببیند قطعا بازهم معادله تغییر میکرد، پس انهدام ارتش عراق به منظور جلوگیری از تغییر وضعیت عراق به شرایط آفندی بود عملیات والفجر 10 و تصرف حلبچه با این رویکرد انتخاب شد.
فرمانده و خبرنگار به این دلایل بر انجام عملیات در جبهه شمال غرب متمرکز شدیم، عراق به خاطر اینکه معادله را عوض کند به شکل گستردهای حملات شیمیایی را به کار گرفت، فکر کنم در قرارگاه مراخور بودیم و تیم خبرنگاران در اردوگاه قرار داشتند و به آنها گفتیم کدام تیم حاضر است برای تهیه گزارش به حلبچه برود، البته قبل از حمله شیمیایی آقای طالبی به همراه دوستانشان به حلبچه رفتند و در زمان حمله شمیایی به حلبچه نیز من در شهر بودم که آن واقعه تلخ و وحشتناک کشتار جمعی غیرنظامیها اتفاق افتاد.
انتقام صدام از کُردها کُردها مردمانی شریف و مقابلهکننده با رژیم بعثی بودند به همین دلیل صدام انتقام تاریخی گرفت و کودکان، جوانان و زنان و مردان را بدون امکان دفاع و بسیار مظلومانه به شهادت رساند، خیلیها فکر نمیکردند این اتفاق بیفتد، حتی صدای گلوله را هم نشنیدند فقط دود حاصل از انفجار بمبهای شیمیایی را دیدند که در شهر ریخته شد و آن حادثه تاریخی تلخ به وقوع پیوست.
البته مواد شیمیایی که عراق در این بمباران به کار برد از سوی برخی دولتهای غربی در اختیار صدام گذارده شد، دولتهایی که اکنون در ردیف مدعیان اولیه مبارزه با تولید، توسعه و بکارگیری سلاحهای نامتعارف هستند.
بازی برخی از کشورهای غربی در این هنگام طالبی به آرشیو ذهنی خود مراجعه کرد و با استناد به تجربیات هشت ساله دوران دفاع مقدس خود گفت : برخی کشورهای غربی خودشان مواد شیمیایی را در اختیار عراق قرار میدادند در حالی که مدعی بودند هیچ سلاح شیمیایی به عراق نمی دهند و در همان اثنا، بیماران شیمیایی ما را درمان میکردند.
تحریک وجدانهای خفته شمخانی ادامه داد: شاید یکی از دلایلی که باعث شد آنها اقرار کنند که سلاحهای شیمیایی را در اختیار عراق قرار دادهاند این بود که وضعیت مجروحان شیمیایی ایرانی را میدیدند که جوان، دانشجو، پرنشاط و تحصیلکرده هستند وبه دلیل مجروحیت شیمیایی در بیمارستانهای آنها بستری هستند و همین امر سبب تحریک برخی وجدانهای خفته شد و اطلاعاتی درز کرد که فلان شرکت غربی این مواد شیمیایی را در اختیار عراق قرار داده است.
این شیمیاییها و شهیدان و مجروحان ما اعم از کرد و ایرانی، سند مظلومیت ایرانیها در جنگ هستند، علاوه بر اینکه سختی را تحمل میکردند درمان آنها نیز خود یک مصیبت بزرگ بود، به روح بلند ومتعالی این شهیدان سرافراز درود میفرستیم و برای جانبازان عزیز شیمیایی طلب عافیت و سلامتی داریم.
بازگشت به 27 سال پیش حدود 40 دقیقه از گفت و گوی ما با امیر شمخانی و طالبی میگذشت که بخشی از مستند ساخته شده توسط حسین طالبی پخش شد، مستندی که 15 سال پس از حمله وحشیانه صدام به حلبچه ساخته شده بود، در این مستند به مرگ خاموش هزاران زن و کودک و پیرو جوان حلبچهای اشاره شده بود که در حملات شیمیایی نیروهای بعثی عراق به شهادت رسیده بودند، روزهای سختی که هنوز هم یادآوری آن، مردم مقاوم این دیار را آزار میدهد.
امیر شمخانی و حسین طالبی که با چهره غمگین و بغض کرده به تماشای این مستند نشسته بودند بار دیگر خاطرات 27 سال پیش خود را مرور کردند.
طالبی در توضیح این مستند گفت: 15 سال بعد از بمباران شیمیایی حلبچه به این شهر رفتم و مستند شهر یخزده را ساختم، زمان ساختن این مستند، هنوز صدام ساقط نشده بود.
حلبچه سرآغاز استفاده گسترده از مواد شیمیایی همکار ما ترجیح داد سوال خود را در مورد تعداد عملیاتهای شیمایی صدام در طول هشت سال جنگ بپرسد و شمخانی در پاسخ گفت: عراقیها در طول جنگ با ایران همیشه مواد شیمیایی در اختیار داشتند اما وسعت بکارگیری در عملیاتهای مختلف متفاوت بود، حلبچه نقطه آغاز به کارگیری گسترده مواد شیمیایی است چرا که در عملیات خیبر، بدر، عملیات فاو و والفجر هشت نیز عراق از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد اما با وجود تعداد زیاد حملات شیمیایی، وسعت به کارگیری قابل تحمل و کنترل بود.
فکر کنم اولین بار عراقیها در عملیات خیبر مواد شیمیایی به کار گرفتند و بعد در عملیات والفجر هشت و کربلای هشت ادامه دادند، ترکیب به کارگیری مواد شیمیایی با توجه به گرمی هوا تأثیرات مضاعفی میگذاشت به همین خاطر بیشتر در مناطق جنوبی از مواد شیمیایی استفاده میکردند، اما مواد شیمیایی را در کنار سلاحهای واقعی به کار میبردند یعنی بمب خوشهای را همراه با مواد شیمیایی به کار میگرفتند و حتی با توپ عادی، کلاسیک و متعارف نیز مواد شیمیایی به کار میگرفتند اما در حلبچه غیر از مواد شیمیایی چیز دیگری به کار نبردند.
پنج ضلعی، آتشگاه در کربلای پنج من در پنج ضلعی بودم، پنچ ضلعی منطقهای جغرافیایی محدود بود که بیشترین آتش در آنجا اتفاق میافتاد اما با این وضعیت در این منطقه بعضی اوقات سلاح شیمیایی به کار میگرفتند، در عملیات فاو و کربلای پنج نیز بیشتر دود بود، دود هم تأثیر داشت حتی اگر ماسک داشتیم ماسکهای درست و حسابی نبودند و هم اینکه تحرک رزمندگان را کاهش میداد.
در ابتدای عملیاتها زمانی که عراقیها مواد شیمیایی به کار میبردند مسلط به استفاده از این مواد نبودند و این موضوع گاهی هم به ضرر خودشان تمام میشد چون به دلیل آشنا نبودن هنگام استفاده از این مواد شیمیایی مجروح می شدند.
تلاش برای اثبات حقانیت ما امروز میتوانیم به راحتی بگوییم که عراقیها در عملیات حلبچه سلاح شیمیایی به کار گرفتهاند ولی آن موقع باید تلاش میکردیم تا ثابت کنیم، حتی عراقیها اطلاعیه دادند و گفتند ایران سلاح شیمیایی در حلبچه به کار برده است و بعضی از رسانهها ی مرتبط با کشورهایی که خودشان سلاح شیمیایی در اختیار صدام گذاشته بودند هم حرفهای آنها را تأیید میکردند.
روزهای اول که سلاح شیمیایی به کار میگرفتند نمیگفتند شیمیایی است بلکه میگفتند گاز خردل است اما خردل سادهترین مواد شیمیایی بود که با خمپاره، توپخانه و به صورت ساده قابل استفاده بود اما در حلبچه مواد شیمیایی اعصاب به کار گرفتند.
طالبی به توضیحات امیر اشاره کرد و افزود: البته سلاح شیمیایی اعصاب، خون، سیانور و ترکیبی هم بود.
شمخانی ادامه داد: این گازهای شیمیایی بعدا با سلاحهای پیشرفته استفاده میشد که خطا را کاهش میداد و نیروهای عراقی در بکارگیری آنها آسیب نمیدیدند به خاطر همین جرأت زیادی پیدا کردند تا از این سلاحها استفاده کنند.
حمایت شیمیایی غرب از عراق البته در طول مدت استفاده عراقیها از سلاحهای شیمیایی، غرب هم مواد شیمیایی به عراق میداد و هم از این کشور پشتیبانی فنی و تسلیحاتی میکرد چون بکارگیری تجهیزات شیمیایی کار سادهای نیست و ممکن است کشوری مواد شیمیایی در اختیار داشته باشد ولی به دلیل آشنا نبودن با نحوه استفاده، نتواند از آن استفاده کند، در ضمن غرب از عراق حمایت سیاسی هم میکرد.
گروههای سازمان ملل در مناطق شیمیایی شده وقتی عراقیها از مواد شیمیایی علیه ما استفاده میکردند سازمان ملل گروه تحقیق میفرستاد و ما این گروه را به محل حادثه میبردیم و حتی گودالهای حفر شده توسط این سلاحها را نشان میدادیم ولی نمیشد ثابت کنیم که عراقیها این سلاح را به کار بردهاند، به قدری عناد علیه جمهوری اسلامی وجود داشت که قبول نمیکردند و حلبچه را نیز به اصطلاح با هزار یاعلی گفتن قبول کردند که عراقیها سلاح شیمیایی به کاربردند.
عامل بازدارنده از دید هاشمی رفسنحانی نمیدانم آن موقع در جامعه مطرح شد یا نه، آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ بود و به شکلی میگفت - که فکر کنم در نماز جمعه بود - اگر عراقیها احساس پیشروی گسترده بکنند بعید نیست شهرهای ما را هم شیمیایی بزنند و فاجعهای به بار خواهد آمد که می تواند به قتل عام مردم بیانجامد و این یک عامل بازدارنده بود.
مشاهده بعضی آثار شیمیایی در وجود امیر امیر شمخانی در ادامه این گفتگو با سوالی روبهرو شد که شاید خیلی مایل به پاسخ دادن نبود اما به هرحال سوال همکار ما را که پرسید "آیا شما شیمیایی هم شدید؟" اینگونه پاسخ داد: شیمیایی به این مفهوم که آن زمان احساس آسیب کنیم خیر، چون مجهز بودیم ولی به این مفهوم که امروزه آثاری مشاهده میشود بله، که در بعضی وضعیتها آثارش مشاهده میشود.
تشکیل یگانهای ضد شیمیایی البته کسی که در معرض مواد شیمیایی قرار میگیرد چنانچه تجهیزات داشته باشد مشکلی پیش نخواهد آمد، در آن زمان یگانهای ضد شیمیایی به صورت وسیع در جمهوری اسلامی ایران راهاندازی شد، ماشینهای خنثیسازی و افراد مسلط به این موضوع ورود کردند و در یگان پادگانهای آموزشی نیز به آن پرداخته شد و حتی به ساخت تجهیزات و ماسک مسلط شدیم.
تاثیر روانی داعش مثل تاثیر مواد شیمیایی است بکارگیری سلاحهای شیمیایی یک تأثیر جسمی دارد و یک تأثیر روانی که تأثیر جسمی آن سریع ظاهر نمیشود ولی تأثیر روانی آن تأثیر فوری دارد هر چند به کارگیری تجهیزات ضد شیمیایی قدرت تحرک رزمنده را کم میکند ولی به کارگیری مواد شیمیایی و حتی بدل شیمیایی زدن استحکام روانی رزمنده را به شدت منهدم میکند چرا که رزمنده نمیخواهد در معرض این مواد قرار گیرد لذا آنها را وادار به عقب نشینی بدون درگیری میکند، نیرویی که احساس کند علیه آن شیمیایی به کار گرفته شده است به جای آنکه 100 متر به هدف نزدیک شود 300 متر از محل عقبنشینی میکند و این واقعیتی بود که ما در جبههها دیدیم.
سلاح پرقساوتسلاح شیمیایی سلاح پرقساوتی است تعجب میکنم از کسانی که ادعای اسلامی بودن داشتند چگونه جرأت میکردند علیه یک نیروی مسلمان دیگر سلاح شیمیایی به کار بگیرند شاید کسانی که سلاح شیمیایی علیه مردم به کار میگرفتند نمیدانستند این طرف چه اتفاقی میافتد، البته حتما رهبرانشان این موضوع را میدانستند و عامل بقای خود را نیز در همین موضوع میدانستند ولی من همان موقع هم تعجب میکردم بمب هستهای ناکازاکی و هیروشیما با چه منطقی استفاده شد؟ با چه منطقی علیه مردم عادی سلاح کشتار جمعی استفاده شد؟ و به همین دلیل است که در راهبرد جمهوری اسلامی ایران، استفاده از این نوع سلاحها جایی ندارد.
رقابت عراق برای دعوت از بازرسان سازمان ملل ما هرچه از بازرسان سازمان ملل دعوت میکردیم عراق هم دعوت میکرد، عراقیها به دلیل نداشتن تجربه بکارگیری تجهیزات شیمیایی مصدوم میشدند و ما به دلیل به کارگیری سلاح شیمیایی توسط عراقیها مصدوم میشدیم ولی آنها به بازرسان سازمان ملل میگفتند ایرانیها گاز خردل به کار میبرند.
مجروحان شیمیایی هم حسینی بودند هم زینبی اما واقعیت این است که اعزام مجروحان شیمیایی ایرانی به غرب، فضا را خیلی تغییر داد یعنی مجروحان شیمیایی ما هم حسینی بودند و هم زینبی چون در آن واحد دوکار انجام دادند هم دفاع کردند و هم کار رسانهای، برخی پزشکان معالج مجروحان شیمیایی ایرانی میگفتند این مجروحان توسط مادهای مجروح شدهاند که تجزیه و تحلیل هسته آن نشان میدهد فلان کارخانه غربی آن را ساخته و به این ترتیب دلیل موضوع را کشف کردند.
حاتمیکیا و مهاجر امیر شمخانی در ادامه پای ابراهیم حاتمیکیا را هم به این مصاحبه باز کرد و گریزی هم به فیلمهای این هنرمند انقلابی کشورمان زد و گفت: نمیدانم فیلم از کرخه تا راین ابراهیم حاتمیکیا را دیدهاید یا نه، این فیلم انعکاس مظلومیت مجروحان شیمیایی ما است، البته آقای حاتمیکیا فیلم دیگری به اسم مهاجر دارد که این فیلم نیز قدرت دیگری از جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشته که آن قدرت پهپاد است.
ایران قدرت طراز اول پهپاد وقتی پهپاد آمریکایی در ایران به زمین نشانده شد یا آن پهپاد اسرائیلی که اخیرا توسط نیروهای نظامی ایران در هوا منهدم شد یک بار دیگر قدرت پهپادی جمهوری اسلامی ایران را نشان داد.ایران یک قدرت طراز اولی پهپادی است.
برد هزاران کیلومتری پهپادهای ایران من از فیلم مهاجر سخن گفتم، مهاجر کار ابتدایی بود، آن را مقایسه کنید با توان امروز تولید و بهرهبرداری از هواپیماهای بدون خلبان(پهپاد) جمهوری اسلامی ایران و مأموریتهای فنی متفاوتی که انجام میدهند،
پهپادهای زمان جنگ ایران 300 متر جلوتر میرفت که فیلم و عکس بگیرد اما برای پهپادهای امروز جمهوری اسلامی ایران متر و کیلومتر مطرح نیست.. همین موضوع را با موارد فنی مختلف قیاس کنید، قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران برگرفته از تجربه جنگ هشت ساله است، موشک شهاب3 توسط همان کسانی که در حلبچه میجنگیدند، ساخته شد.
بکارگیری پهپاد ایرانی در جنگ هشت ساله ما در جنگ نیز پهپاد به کار گرفتیم شاید بعضیها باور نکنند اما به دلیل محدودیت مجبور شدیم به سراغ تکنولوژی برویم که با حداقل قیمت نیازمندیهای ما در خط مقدم جبههها را تأمین کند و آن ساخت هواپیماهای بدون خلبان بود که تصاویری را از خطوط مقدم میفرستاد و با استناد به همین تصاویر تصمیمات جدی گرفته میشد،فیلم مهاجر نیز به این موضوع اشاره دارد که جمهوری اسلامی ایران در زمان جنگ اهمیت این ابزار را به خوبی میشناخت.
امروزه به حمدلله به یکی از کشورهایی تبدیل شدیم که قابلیت و مزیت پهپادهای ساخته شدهمان، افتخارآفرین و ستایش برانگیز است.
توهم صدام برای حمله به ایران صدام با این تحلیل که در ایران انقلاب شده و فاقد ارتش است و نیروی دفاعی دیگری ندارد این فکر واهی به ذهنش خطور کرد که می تواند به ایران حمله کند و پس از لغو قرارداد 1975 ظرف یک هفته خوزستان را بگیرد و مردم عرب خوزستان نیز از آنها حمایت خواهند کرد و با این توهم از 22 بهمن 57 تا 31 شهریور 59 توان رزمی خود را مبنی بر این سناریو آماده کرد، تجهیزات خرید، آموزش دید تا اینکه حمله کرد.
تلاش امریکا برای جلوگیری از ارائه مدل انقلاب اسلامی به جهان سوال اینجاست آیا آمریکاییها این موارد را نمیدانستند؟ حتما میدانستند ولی چون کشور ما یک زمانی از دید آمریکا لنگر ثبات منطقهای بود در حال ارائه یک مدل بود و آمریکا میخواست رشد نکند، آمریکاییها میتوانستند جلوی حمله را بگیرند اما این کار را نکردند البته مدعیاند که ما به ایران اطلاع دادیم ولی اطلاع دادن کافی نبود چون اگر ما اطلاع هم پیدا میکردیم کار زیادی نمیتوانستیم انجام بدهیم.
صدام باعث حضور آمریکاییها در منطقه شد حتی وقتی جنگ ادامه پیدا کرد و عراقیها سلاح شیمیایی به کار گرفتند آمریکاییها هرگز نگذاشتند عراق محکوم شود و وقتی جنگ خلیج فارس توسط صدام شروع شد آمریکاییها به جای ممنوعیت این جنگ خودشان به منطقه آمدند، در حقیقت اقدام صدام منجر به حضور آمریکاییها در منطقه شد و حتی تحریمها علیه عراق را لغو کردند چرا که صدام وابسته به بلوک شرق بود و تجهیزات نظامی خود را از شوروی دریافت میکرد ولی آمریکا تحریم را از عراق برداشت و آن زمان دو الی سه میلیارد دلار به صدام کالا فروختند و غربیها هم از صدام حمایت کردند، هواپیمای میراژ دادند و موشکهای اگزو3 دادند تا برتری دریایی و هوایی خودشان را در خلیج فارس حاکم کنند و همین آمریکاییها اجازه ندادند قطعنامهای به نفع ایران در سازمان ملل صادر شود و این معادله را در ذهن داشتند که نباید ایران در جنگ پیروز شود و حتی مورد تجاوز قرار گرفتن ایران را نادیده میگرفتند، حتی میگفتند همانطور که عراق جنگ را شروع کرد ایران نیز آن را ادامه داد و این معادله را در جوامع حقوقی مطرح میکردند، اما همین غربیها وقتی صدام به کویت حمله کرد سکوت کردند، ما اطلاع دقیقی نداریم ولی برخی مطلعان میگویند آمریکا با حمله صدام به کویت مقابله نکرد و به یک شکلی گفته میشود صدام این موضوع را با سفیر آمریکا در عراق مطرح کرد (آمریکا پیش از جنگ ایران و عراق در کشور عراق سفیر نداشت و در طول جنگ روابط دیپلماتیک با عراق را آغاز کرد)،
پس صدام با تحریک آمریکا به ایران حمله کرد، صدام با تشنجزایی در خلیج فارس آمریکا را به منطقه کشاند و در نهایت، آمریکا با اقدامات صدام، در منطقه خاورمیانه حضور پیدا کرد.
سرنوشت صدام در انتظار داعش گروهک تروریستی داعش هم همین وضعیت را دارد، داعش در بستر مقابله با رژیم سوریه توسط غربیها و برخی کشورهای عربی منطقه شکل گرفت و در عراق علیه منافع مردم عراق و مناطق شیعهنشین عمل کرد ولی آمریکاییها هیچ واکنشی نشان ندادند، در کردستان عراق عملیاتی انجام دادند که آمریکا مقداری واکنش نشان داد اما وقتی دو خبرنگار آمریکایی درعراق توسط داعش کشته شد واکنش شدیدی نشان دادند و الان به دنبال انهدام داعش هستند، البته همه این موارد بهانه حضور مجدد آمریکا در منطقه است و داعش هم سرنوشت صدام را خواهد داشت، ما ابعاد مختلفی از حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم آمریکا در ابعاد مختلف از صدام را در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران دیدهایم.
قدرت ایران در زمان جنگ، مردمانش بود قدرت جمهوری اسلامی ایران در زمان جنگ مردمانش بود، این نکتهای است که باید بدانیم و مرتب به آن بپردازیم،ما با این پشتوانه وارد جنگ شدیم و این پشتوانه در جنگ قویتر شد، هنوز هم مردم و حمایت آنها رکن اصلی قدرت جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام مردم سالار دینی است.
امیر غرق جوانی خود ساعت 17:50 فیلم دیگری به نمایش گذاشته شد که مربوط به مصاحبههای امیر شمخانی در اوایل جنگ بود که طبق گفته طالبی خبرنگار آن مصاحبه حسن سلطانی بود.
شمخانی که با دقت چهره جوانی خود را در قالب مصاحبه میدید، در مورد این فیلم گفت: این مصاحبه در اهواز انجام شد، روزهای آغاز جنگ آن زمان خیلی جوان بودم و مسئول سپاه اهواز.
در مورد بخش دیگری از فیلم هم گفت: این همان عملیات مهران است همان موضوع راهبرد دفاع متحرک عراق که قبلا توضیح دادم، فردای عملیات بود که من در قرارگاه منطقه عمومی مهران حضور پیدا کردم، این فیلم را ندیده بودم.
نکته ظریف عبور از جوانی همکار ما گفت: امیر صدای شما خیلی تغییر نکرده ولی محاسنتان سفید شده است، فرمانده روزهای جنگ تاملی کرد و با زیرکی گفت:
همه از دوران جوانی عبور میکنند ولی مهم این است که آن را خوب پشت سر بگذارند. عملیات سرنوشت ساز شمخانی در مورد این فیلم ادامه داد: این فیلم مربوط به بعد از عملیات مهران است، واقعیت این است که این عملیات در شرایطی صورت گرفت که باید حتما پیروز میشدیم و انجام نشدن این عملیات منجر به تغییر صحنه جنگ به نفع عراق میشد لذا وقتی تصمیم گرفته شد این عملیات صورت بگیرد من فرمانده نیروی زمینی سپاه بودم و خودم به منطقه آمدم، هرچند هدایت این عملیات در حد یک قرارگاه بود ولی بدلیل اهمیت آن من مستقیما در آن حضور پیدا کردم.
رابطه پیروزی و حضور در جبههها بین پیروزی و بسیج مردم برای حضور در جبههها نسبت مستقیم وجود داشت اگر پیروزی اتفاق میافتاد مردم به جبههها هجوم میآْوردند و اگر شکست حاصل میشد مردم کمتر رغبت پیدا میکردند، در آن شرایط عراق یک پیروزی کسب کرده بود و مهران را گرفته بودند و تبلیغات وسیعی به راه انداخته بودند، بنابراین اگر این دور ادامه پیدا میکرد وضع جنگ تغییر مییافت، از این جهت ما باید عملیات را انجام میدادیم ضمن اینکه حضرت امام(ره) دستور دادند این عملیات صورت بگیرد.
اولین مشکلی که داشتیم کمبود نیرو بود، برآورد آن زمان ما این بود که باید حداقل 44 گردان نیرو داشته باشیم در حالی که کمتر از آن داشتیم، اگر عمل میکردیم و موفق نمیشدیم حتما گفته میشد که شما بدون توجه به کمبود نیرو عمل کردید وموجب شکست شدید، اگر عمل نمیکردیم راهبرد عراق مسلط میشد و وضع ما در جبههها تغییر میکرد.
کنایه امیر به امروزیها بحث بر روی چگونگی عملیات بود که با چه محوری و از کدام بخش جبهه و با کدام یگان وارد عمل شویم، در جنگ همیشه مرسوم بود وقتی میخواستند عملیات آغاز شود با نیروی عملکننده مشورت میشد و بحث و مذاکرات و چالش و درگیری لفظی ایجاد میشد، البته موضوعی که برای همه اصل غیر قابل تغییر بود حفظ برادری ومودت بود، یعنی هیچ کس به کسی سوء ظن پیدا نمیکرد، متاسفانه الان با شرایط زمان جنگ فاصله گرفتهایم.
نجات از محکمه نظامی دو نظر مطرح شد، دو نظری که هر کدام ریسک بود بنابراین باید تصمیم میگرفتیم تا یکی از این دو مسیر عملیات انتخاب شود، بالاخره تصمیم نهایی را گرفتیم و با تعداد کم نیرو عمل کردیم، در کنار لطف حق تعالی و رشادت رزمندگان عزیز، سپردن مسئولیت فرماندهی عملیات به کسی که به انجام عملیات در منطقه مذکور و با شرایط حداقلی اعتقاد داشت یکی از دلایل اصلی موفقیت در عملیات مهران بود، خدا کمک کرد و ما از یک محکمه نظامی نجات پیدا کردیم(خنده).
انعکاس پیروزیها وظیفه ما بود خبرنگار ویژه ما که با دقت خبری خود گفتگو را پیگیری میکرد، در پاسخ به این پرسش که آقای طالبی چه شد به درخواست امیرشمخانی برای رفتن به حلبچه لبیک گفتید؟ گفت: در وهله اول وظیفه ما بود تا با حضور در جبهههای جنگ اتفاقات و پیروزیهای رزمندگان را انعکاس دهیم و در درجه دوم ما هم ایرانی بودیم.
البته آن زمان روحیات، دیدگاهها، عواطف و احساسات چیز دیگری بود. روابط از صمیم قلب و روح و دل بود، کسی دنبال مقام و جاه نبود و اصلا کسی به دنبال کسب وجهه نبود، در عملیات کربلای پنج بود که ما وقتی رسیدیم گفتند رهبر( خبرنگار صداو سیما) از خط برنگشته است و 48 ساعت دنبالش بودیم تابالاخره مشخص شد شهید شده است.
شمخانی نیز در تائید سخنان طالبی گفت: سند این حرف نیز شهدای رسانه هستند که افراد برجستهای بودند، رسانه نقش موثری در ایجاد باور دفاع و برانگیختن انگیزه ملت ایران داشت، از این رو در کنار شکلگیری اولین واحدهای رزمی در سپاه، گروهی به اسم 40 شاهد نیز با ماموریت ثبت وانعکاس دستاوردهای دفاع مقدس شکل گرفت که کار برجستهای بود.
واکنش به واژهها دبیر شورای عالی امنیت ملی به واژههای ما اینگونه واکنش نشان داد:
خرمشهر: تعریف همبستگی ملت ایران
شهید جهان آرا: نخ تسبیح همبستگی
شهید زینالدین: نجابت و حیا
شهید همت: شجاعت و رک گویی
سردشت: مظلومیت از دست رفته
پهپاد ایرانی : قدرت خلاقیت
آمریکا و صدام: کف رو به زوال
البته امیر شمخانی در پاسخ به اینکه" دوست داشتید چه فیلمی را الان برای شما میآوردیم؟" گفت: فیلم شهید بصیرزاده، ایشان دوست ما در زمان جنگ بود، رزمنده مازندرانی که انسانی بسیار شریف،شجاع و دوست داشتنی بود.
پرده آخر سرانجام بعد از 90 دقیقه گفت و گو با امیر دریابان علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران و یک مصاحبه
نقد، قول گرفتیم تا در یک برنامه زنده تلوزیونی پذیرای وی باشیم.
گفتگو از وحید عظیمنیاانتهایپیام/