در ابتدا مطلبی که سعد الله زارعی با عنوان«جنگ زرگریآمریکا با داعش!»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند به شرح زیر است:آمریکا با «داعش» مخالف است یا موافق؟ آیا داعش از خط قرمزهای آمریکا
عبور کرده است و از این رو مورد غضب مقامات آمریکایی قرار گرفته؟ آیا
آمریکا در سوریه با داعش موافق و در عراق مخالف است؟ آیا آمریکاییها بنا
دارند به بهانه داعش بار دیگر نیروی نظامی به عراق گسیل کنند و عراق را
اشغال یا به کنترل خود درآورند؟ آیا ایران و آمریکا در مقابله با داعش به
نقطه مشترک رسیده و میتوانند به توافقات و همکاریهایی نائل گردند؟ آیا در
ماجرای آمریکا و داعش ما با بازی پنهان و بازی آشکار مواجه میباشیم؟
اینها سوالات مخاطبان فراوانی در داخل ایران و خارج از آن است و در پاسخ به
هر کدام نظریهها، گمانهزنیها و طبعا دلایل و نشانههایی وجود دارند اما
آنچه در خلال این بحثها میتوان با قطعیت زیادی درباره آنها گفتگو کرد
بدین قرار است:
1- شناسنامه داعش در عراق از یک سو با شناسنامه القاعده و
از سوی دیگر با اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس گره خورده است.
داعش پیش از این با عناوین «دولت اسلامی عراق» و «سازمان توحید و جهاد»
رسما شعبه عراقی القاعده و تحت ریاست «ابومصعب زرقاوی» قرار داشت و هم اینک
نیز داعش بعنوان القاعده عراق شناخته میشود البته این گروه اختلافاتی هم
با القاعده مرکزی به ریاست ایمن ظواهری دارد. در عین حال گروه داعش ارتباط
معنیداری با اشغال عراق توسط غرب در سال 1382 دارد. در این مقطع سازمان
القاعده با استفاده از فضای اشغال عراق و به امید اینکه بتواند نظام مورد
نظر خود را جایگزین رژیم متلاشی شده صدام حسین کند وارد جنگ شد و توانست
ضرباتی را در بعقوبه مرکز استان دیاله و فلوجه در استان الانبار و استان
کرکوک به نیروهای نظامی آمریکا وارد کند از این رو در فاصله سالهای 2003 تا
2007 آمریکا در داخل عراق با تروریزمی مواجه بود که همه توان خود را مصروف
به قدرت رسیدن میکرد و البته برای آنکه اسلامخواهی سکه رایج در منطقه
بود فعالیتهای تروریستی خود را در قالب کلمات مذهبی و سازمانی تحت نام
«منظمه توحید و جهاد» انجام میداد. وقتی ابومصعب زرقاوی در سال 2006 در
حمله هوایی آمریکاییها کشته شد، سازمان القاعده در عراق دچار ضعف شد چرا
که این سازمان در عراق عملا فرد قدرتمند دیگری نداشت از این رو در فاصله
سالهای 2006 تا 2010 شاهد بحران داخلی در القاعده عراق بودیم.
در 2007
القاعده عراق از استان الانبار که مرکز تجمع نیرویی آنان بود، گریخت و به
لبنان رفت و پس از حدود 5 ماه جنگ و گریز در اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در
طرابلس لبنان و دادن تلفات پراکنده شد. این سازمان یک سال پس از آغاز بحران
سوریه نیروهای پراکنده خود را سازماندهی کرد و با چراغ سبز غرب، رژیم
سعودی و ترکیه وارد سوریه شد در این مقطع طرحهای دیگر غرب و کشورهای عربی
به بنبست رسیده بود و کوفی عنان نماینده وقت اتحادیه عرب و سازمان ملل از
بینتیجه بودن اقدامات علیه بشار اسد سخن میگفت بنابراین القاعده عراق که
پس از مرگ همزمان عمرالبغدادی و ابوحمزه در 30 فروردین 89 به دست «ابراهیم
علی البدوی السامرایی» با نام جعلی ابوبکر البغدادی افتاده بود، به سوگلی
غرب و کشورهای عربی و بعنوان تنها «راهحل» تبدیل شده بود.
گروه داعش
در مجموع با استفاده از ظرفیت نیروهایی که در فاصله سالهای 1370 تا 1391
تربیت شده بودند و نیز با برخورداری از نیروها و تجربه ارتش و حزب بعث
توانست سرپلهای مهمی را در ریف دمشق، حلب، رقه و دیرالزور بگیرد و عملا
رویای جداسازی بخشهایی از حاکمیت سوریه را عملی کند و از این رو بطور
دائمی با سیل پولها و سلاحهای آمریکایی-سعودی و ترکیه مواجه بود تا اینکه
در داخل سوریه از یک سو نیروهای دفاع وطنی از اواخر سال 1391 وارد میدان
شدند و از سوی دیگر حزباله لبنان با درک شرایط امنیتی سوریه حساسترین
نقطه داعش در بخش شمالی استان حمص که در واقع چهار راه دریافت سلاح و پول
توسط القاعده بود و به دلیل اتصال به مدیترانه - از طریق استانهای طرابلس و
هرمل- رگ حیاتی آن به شمار میرفت را هدف گرفت و در یک نبرد قهرمانانه
موفق شد، استراتژیکترین نقطه جغرافیایی تحت تصرف داعش- یعنی القصیر- را
آزاد کند. با آزادی این منطقه وسیع که چهار استان حمص، حما، حلب و طرطوس را
پشتیبانی میکرد، کمر القاعده در سوریه شکست چنانچه پس از آن حزباله
عملیات سنگینی را در منطقه قلمون به اجرا گذاشت و این منطقه را پاکسازی کرد
و قلب آن «یبرود» را تسخیر نمود. و از این پس غرب و رژیمهای سعودی، قطر و
ترکیه دریافتند که داعش در حال رنگ باختن و هزیمت از سوریه است.
2-
عملیات داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا با شکست در سوریه و
عراق ارتباط مستقیمی دارد. در داخل سوریه بخصوص پس از آزادی یبرود که در
اواخر اسفندماه سال گذشته انجام شد، داعش شکست سنگینی را متحمل گردید و
دریافت که با این شکست قادر به حفظ مناطق اشغال شده حلب و استانهای رقه و
دیرالزور نیست البته نمیتوان کمترین تردیدی داشت که شکست در دو منطقه وسیع
القلمون و القصیر شکست مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، داعش و
جبهه ًْالنصره بود به همین جهت هم شاهد تأثیرات توأمان این شکست بر آنان به
طور فاحش بودیم. شکست دیگری در عراق اتفاق افتاده بود چرا که برگزاری
انتخابات دهم اردیبهشت ماه 93 و مشارکت حدود 74 درصدی مردم در این انتخابات
که مناطق سنی را هم شامل میشد به خوبی نشان داد که اندیشه خلافت که داعش
بطور علنی و جدی دنبال میکرد، هیچ جایگاهی در مردم عراق و از جمله اهل سنت
ندارد. این انتخابات در واقع آرزوی داعش را برباد داد. از سوی دیگر محور
آمریکا، انگلیس، عربستان و ترکیه نیز برگزاری انتخابات پرشکوه پارلمانی
عراق که در یک فضای رقابتی کامل برگزار شد و در نتیجه آن جایگاه نیروهای
انقلابی- اسلامی بالاتر از قبل رفت، را با سرمایهگذاریهای فراوان چند
ساله خود در تضاد کامل دیدند وقتی لیستهای انقلابی موفق به کسب بیشترین
کرسیهای مجلس شدند این جبهه مشترک خود را با یک شکست فاحش مواجه دید. از
این رو وضع عراق هم برای این دو دسته شکست کامل بود و لذا اقدام داعش برای
بهم ریختن وضع امنیتی عراق در واقع آخرین امیدی بود که این دو جریان
میتوانستند به آن دل ببندند. از این رو اگر گفته شود هم پروژه سوریه و هم
پروژه عراق به عنوان دو حلقه مهم جبهه مقاومت از یک طرف معضل مشترک و از
سوی دیگر دو نقطه کانونی در تغییر وضعیت برای این دو جریان هستند که در
واقع یک جریان بیش نیستند، سخن گزافی نخواهد بود.
3- برخلاف آنچه
آمریکاییها، سعودیها و ترکیه و بطور کلی این جبهه شناخته شده ادعا
میکنند، داعش و سایر گروههای شناخته شده و ناشناخته تروریستی هیچ مشکلی
برای آنان ندارند بلکه آنان در کل این منطقه مشکل برای جبهه مقاومت هستند.
برای اینکه ابعاد این موضوع را دریابیم کافی است سری به پاکستان بزنیم
ببینیم سینه چه کسانی در روز عاشورا و... در داخل حسینیهها و صفوف عزاداری
و... دریده میشود و در عراق نیروهای تروریستی علیه چه دولت و مردمی
اقدامات تروریستی انجام میدهند و در سوریه کدام نظام سیاسی در معرض آماج
تروریستها قرار دارند و در لبنان گروههایی نظیرگروه «احمد اسیر» علیه چه
کسانی وارد عمل شده و ضاحیه متعلق به کدام طایفه است و این را در یمن هم
مورد مطالعه قرار دهید تا ببینید در «جوف» چه کسانی اخیراً کشته شدند!
کاملاً واضح است که در کل این منطقه این جبهه مقاومت است که مورد هجوم
تروریزم قرار دارد و از این مسایل در عربستان، قطر، کویت، امارات، اردن،
ترکیه، آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی، فرانسه و... خبری نیست چرا که
تروریزم را خود پروریده و مدیریت میکنند. یعنی برخلاف آنچه گاهی تصور
میشود تروریزم «لجام گسیخته» نیست بلکه لجام دارد و در دستان آمریکا
میباشد.
4- اما اگر تروریزم خطر خیلی جدی باشد در حدی که آنگونه که
مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و... میگویند، باید یک «جبهه جهانی» برای
مهار آن تشکیل شود که البته اینطور نیست و خطر داعش و... در حد «تهدید
متوسط» قرار دارد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته امسال
در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهًْالله علیه فرمودند «موضوع
اصلی و دشمن اصلی نیست»، اساساً سران جبهه عیاش و جنایتکاری که منفعت خود
را در ریخته شدن خون مسلمانان میدانند، صلاحیتی برای مبارزه علیه داعش
و... ندارند. داعش بعنوان «خطر متوسط» در سوریه تا حد زیادی مهار شده و در
عراق هم در حال مهار شدن است اما نه به دست نظامیان آمریکایی و نه به وسیله
دلارهای سعودی. آنچه جبهه ضد تروریزم را فعال نگه داشته روحیه متدینینی
است که با خدا معامله کردهاند همانها که وقتی شنیدند تروریستها قصد دارند
به حرم مطهر حضرت زینب- سلامالله علیها- جسارت کنند یک جبهه بزرگ
منطقهای دفاع از پیامرسان کربلا تشکیل دادند. «کلنا نفدیک یا زینب» یا
«کلنا عباسک یا زینب» چه ولولهای به پا کرد و این نه تنها شیعیان بلکه
هزاران سنی عاشق اهل بیت پیامبر را وارد صحنه کرد. بلی تروریزم هم از بین
خواهد رفت و این برگ استعمارگران هم باطل میشود، هر چند هزینههایی در
برداشته باشد.
5- دعوای آمریکا و داعش یک دعوای ساختگی است برای آنکه
واقعیت همکاری زشت غرب با تروریزم مخفی بماند. واقعیت این است که هدف آنان
مشترک است و در منطق نیز با عملیاتهای «کشتار جمعی» گره خوردهاند از
هیروشیما تا سنجار عراق این خط مشترک را بیان میکنند اما البته آمریکا
قادر نیست بازی اصلی را مخفی کند و یا به بازی ساختگی جلوه و جلا دهد. از
این رو این حقه آمریکایی راهی به افکار عمومی پیدا نکرده است.
مطلبی که مهدی محمدی در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«صورت مسأله در فاز آخر مذاکرات»به چاپ رساند به شرح زیر است:مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در حال ورود به فاز آخر
است. بزودی گفتوگوهایی شروع خواهد شد که ادعا میشود یا به یک تفاهم کامل
منجر میشود یا به یک بحران کامل. آمریکاییها میگویند ضربالاجل نوامبر
2014 تمدید نخواهد شد. بویژه در کنگره در این باره صراحت زیادی به خرج داده
شده است، اگرچه مقامهای دولت اوباما سعی کردهاند کمتر صریح باشند. تیم
ایرانی اما آشکارا گفته است به حصول یک توافق نهایی خوشبین است. گزارهای
که اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی بارها از آن استفاده کردهاند این است که
توافق شدنی است اما اگر نشود، فاجعهای رخ نخواهد داد. این جمله خوبی است
ولی تنها زمانی جدی گرفته خواهد شد که در حد سخن باقی نماند و با رفتار
مقامهای دولتی هماهنگ باشد. جملهای که تاکنون از تیم مذاکرهکننده
نشنیدهایم ولی اکنون زمان بیان آن فرارسیده این است که اگر خطوط قرمز
ایران مراعات نشود هیچ توافقی رخ نخواهد داد. آنچه اکنون اهمیت دارد این
است که ببینیم مذاکرات هم از حیث فنی و هم از حیث راهبردی دقیقا در کجا
قرار دارد و مسیرهای محتمل در آینده چیست.
این نوشته صرفا به بحثهای راهبردی میپردازد. در نوشته بعدی، ابعاد فنی مساله را به بحث خواهیم گذاشت.به لحاظ راهبردی 3 مساله زیر تعیینکننده این است که معامله نهایی شکل خواهد گرفت یا نه.
1- نخستین، مساله این است که تحریمها واقعا برداشته خواهد شد یا نه.
مسلما دستکاری کردن قوانین و مقررات مربوط به تحریمها بیآنکه تلاش واقعی
برای برقراری روابط ایران با اقتصاد جهانی صورت بگیرد، ایران را راضی
نخواهد کرد. ایران برنامه هستهای خود را محدود نمیکند که در ازای آن یک
قطعنامه از شورای امنیت تحویل بگیرد که معلوم نیست کسی در عمل آن را اجرا
خواهد کرد یا نه. درون جامعه جهانی موانع واقعی برای تجارت با ایران تعبیه
شده و کسانی در تحریمها منافع کلان پیدا کردهاند. اگر آمریکاییها
میخواهند به یک توافق نهایی با ایران برسند باید ارادهای واقعی از خود
نشان دهند که ایران باور کند آنها میخواهند این موانع را واقعا – و نه فقط
روی کاغذ - برچینند. چنین ارادهای مطلقا مشاهده نمیشود. نه در عمل و نه
روی کاغد حتی علامتی نیست که آمریکا در پی تعدیل تحریمها باشد بلکه برعکس
آمریکاییها در مسیری در حال حرکتند که معنای روشن آن، این است که حتی اگر
توافق نهایی انجام شود تغییر چندانی در وضعیت روابط ایران با اقتصاد جهانی
حاصل نخواهد شد. تیم مذاکرهکننده ایرانی باید تکلیف این موضوع را کاملا
روشن کند که در ازای امتیازهای هستهای که واگذار میشود دقیقا در حوزه
تحریمها چه چیزی به دست خواهد آمد؟ آیا این برای دولت آقای روحانی
راضیکننده است که مثلا رئیسجمهور آمریکا فرمانهای اجرایی تحریم ایران را
تعلیق کند یا شورای امنیت قطعنامهای بدهد و قطعنامههای پیشین تحریم را
منتفی اعلام کند ولی در عمل نه بانکی پول ایران را منتقل کند و نه شرکتی با
ایران قرارداد ببندد؟ آیا این چیزی است که ما در پی آن هستیم؟
2- مساله دوم این است که پس از توافق نهایی قرار است در محیط امنیت ملی
ایران چه تغییراتی حاصل شده و شاخصهای امنیت ملی ما در چه جهتی جابهجا
شود؟ به لحاظ استراتژیک آمریکاییها حصول هرگونه توافق نهایی را به معنای
تغییر محاسبات ایران ارزیابی خواهند کرد و بلافاصله این موضوع از سوی محافل
راهبردی مطرح خواهد شد که اگر محاسبات ایران در این حوزه تغییر کرده، چرا
نباید در حوزههای دیگر تغییر کند. نتیجه این است که توافق نهایی به سرایت پیدا کردن فشارها به دیگر حوزهها
بویژه 3 حوزه موشکی، حقوق بشر و منطقهای خواهد انجامید و ایران را در
حالی که برگ برندههای خود در مساله هستهای را از دست داده درگیر
بحرانهای بزرگتر و امتیازخواهیهایی صد برابر افزونتر خواهد کرد. تنها
راه اجتناب از این وضعیت پس از توافق نهایی این است که ایران به طرف مقابل
ثابت کند حصول یک توافق نهایی در موضوع هستهای به معنای کارآمدی استراتژی
فشار و تغییر محاسبات امنیت ملی آن نیست. تنها روش برای این کار آن است که
دولت در این باره – هم در قول و هم در فعل - شفاف باشد که ارزیابی از
آمریکا به مثابه دشمن در ایران هیچ تغییری نکرده است؛ تفاوتی هم اگر با
گذشته ایجاد شده باشد فقط در این است که اکنون درباره یک مساله خاص با این
دشمن مذاکره میکنیم و حتی اگر مذاکره به سرانجام برسد، دشمنی تداوم خواهد
داشت.
به عبارت دیگر، این ارزیابی راهبردی باید به طرف مقابل منتقل شود که
اگر قرار باشد ارزیابی ایران از آمریکا از دشمن به چیز دیگری تغییر پیدا
کند، نیاز به تغییراتی بنیادین در رفتار آمریکا هست که مساله هستهای بخش
بسیار کوچکی از آن است. اگر مناقشه ایران و آمریکا را مسالهای راهبردی
بدانیم یک تعبیر دقیق این است که توافق نهایی هستهای چیزی بیش از یک
مصالحه تاکتیکی نیست و ایران توانایی تشخیص چرخشهای راهبردی از توافقات
تاکتیکی را دارد.یک توافق نهایی هستهای صرفا زمانی به نفع ایران خواهد بود که آمریکا را
متقاعد کند سرایت دادن فشارها به حوزههای دیگر به نفع آن نیست. دولت آقای
روحانی در ایران تاکنون منشا یک اشتباه محاسباتی جدی برای آمریکاییها بوده
چرا که عملا طوری رفتار کرده و سخن گفته است که نتیجه آن اجتناب از
رویارویی در تمام جبههها بوده است. یک توافق هستهای زمانی به لحاظ
راهبردی خوب خواهد بود که آمریکاییها از همین حالا نشانههای جدیت ایران
در رویارویی با آمریکا در سایر حوزهها را ببینند. این اتفاقی است که البته
اکنون در حال رخ دادن است اما سؤال این است که دولتی که میگوید هم درباره
عراق و هم درباره حقوق بشر حاضر به مذاکره است، چه سهمی در این موضوع
دارد؟
3- سومین عاملی که معین میکند یک توافق نهایی حاصل خواهد شد یا نه، این
است که آمریکا با خطوط قرمز ایران چگونه رفتار خواهد کرد.آمریکاییها خود
به خوبی میدانند که این خطوط قرمز به نحو حداقلی ترسیم شده و هدف از آن
تصحیح شرایط توافق نهایی است نه غیرممکن کردن آن. تا امروز رفتار آمریکا
به گونهای بوده که گویی هدف نه رسیدن به توافقی که نگرانیهای آن را رفع
کند بلکه تحقیر ایران از طریق اصرار به شکستن خطوط قرمز آن است. ظاهرا
آمریکاییها بیش از آنکه به حل مساله ایران فکر کنند در اندیشه ایجاد یک
رویه بینالمللی هستند که بتوانند از این پس در همه کیسهای مربوط به خلع
سلاح و کنترل تسلیحات آن را اجرا کنند. ظاهرا آمریکا از دست معاهده NPT
خسته شده و میخواهد آن را با چیزی کم دردسرتر و محدودتر جایگزین کند.
روشهای دیگر پاسخ نداده و اکنون آمریکاییها در فکر آن هستند که توافق
نهایی با ایران را تبدیل به سندی کنند که از این پس جانشین آمریکایی NPT
تلقی خواهد شد. اگر قرار باشد تعهداتی که ایران در مقابل 1+5 در توافق
نهایی میپذیرد، جانشین حقوق آن طبق NPT شود – که تصویب توافق در شورای
امنیت این کار را خواهد کرد - دولت ایران صرف نظر از اینکه درون توافق چه
نوشته شده یک شکست راهبردی خواهد خورد. روزی که توافق با 1+5 به جای NPT
بنشیند روز بیمعنا شدن حقوق بینالملل برای ایران و به رسمیت شناختن نظمی
است که در آن روز حرف آخر را میزند نه حق و انصاف. خطوط قرمزی که ایران
معین کرده بیش از آنکه از منافع بالفعل ایران نگهبانی کند پاسدار زیرساخت
قانونی حقوق هستهای ایران لااقل در آینده است. آینده، چیزی است که نظام
جمهوری اسلامی نشان داده درباره آن معامله نمیکند.
اینکه توافق نهایی حاصل خواهد شد یا نه، مستقیما وابسته به این است که این
3 مساله چگونه تعیین تکلیف شود. اگر فرض را بر این بگذاریم که در دقیقه 90
دوطرف مجبور به تعدیل دیدگاههای خود خواهند شد، تعدیل بیشتر از جانب طرفی
رخ خواهد داد که هزینههای توافق نکردن را بیشتر میداند. اگر تیم
مذاکرهکننده از هم اکنون پیامهای راهبردی را که منتقل میکند درست مدیریت
کند، در شب 24 نوامبر کار سختی در پیش نخواهد داشت.
دکتر عبدالمجید ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«خروج از رکود تورمی با شفاف سازی اقتصادی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
رییسجمهور در جمع اقشار مختلف مردم مشهد در صحن جامع رضوی اعلام کرد که
محاسبات سه ماهه اول سال 93 به ما اعلام میکند که دولت از رکود عبور کرده
است. بررسی ابعاد این موضوع محور نوشتار حاضر است که میکوشد تا با نگاهی
به برخی از شاخصهای اقتصادی این موضوع را واکاوی کند. در شرایط کنونی افت
رشد تولید ملی بهترین شاخص فهم میزان رکود در کشور است. قفل شدن جریان
تأمین مالی در اقتصاد ملی، شاخص دوم تعیین میزان رکود است. رکود بازارهای
کالایی، مالی و خدماتی از دیگر شاخصهای تشخیص سطح و میزان رکود در اقتصاد
کشور است. با نگاهی به این شاخصها و نیز با گشتی در بازارهای خرده فروشی
در سطح جامعه به وضوح میتوان شاهد وجود رکود در اقتصاد کشور بود. یکی از
مشکلات مهم اقتصاد ایران در شرایط کنونی این است که تولید متوقف شده است.
افت رشد تولید ناخالص داخلی، افت جریان تأمین سرمایه، افت بازار کالاهای
سرمایهای مانند مسکن از مهمترین معضلات اقتصادی است که دامنگیر اقتصاد
کشور شده است. اینها به طور خودبه خود نشان دهنده وجود رکود در کشور است.
برای تعیین صحت و سقم خروج از رکود باید پرسید که به چه میزان از رکود خارج
شدهایم؟ نقطه صفر میان رشد و رکود کجاست که بر مبنای آن بتوان به عبور از
رکود اذعان کرد؟ آیا شاخصهایی مثل رشد تولید و نرخ رشد اقتصادی مثبت شده
است؟ بر مبنای کدام آمارهای اقتصادی چنین ادعایی میشود؟ باید آمارهای شفاف
اقتصادی اعلام شود تا بتوان بر اساس آنها اعلام کرد از رکود فاصله
گرفتهایم. این در حالی است که با فقدان راهبرد مشخص در بخش مسکن، این
بازار به وضوح دچار رکود است. همچنین به طور مشخص بازار صنعت در
خوشبینانهترین حالت، دچار سکون است. حتی اعلام مواضع متناقض در بخشهای
مختلف، اقتصاد را با سردرگمی مواجه ساخته است. در واقع این خطر بزرگی برای
اقتصاد است. همچنان مطالبات معوق در حال رشد است. تاکنون علامت روشن و
واضحی درخصوص کاهش سطح مطالبات بانکی ارائه نشده است. همان طور که گفته شد
شاخصهای متعدد اقتصادی بیانگر وجود رکود هستند. آنچه در اینجا اهمیت
مییابد ارائه راهکار و پیشنهاد برای خروج از رکود است. دولت میبایست در
این شرایط تشکلهای اقتصادی ایجاد کند تا بتواند شرایط ایجاد شغل و
اشتغالزایی را فراهم نماید. دولت در کنار تحرک بخشیدن به ابزارهای مالی،
باید تشکلهای اقتصادی موجود را نیز تقویت نماید. همچنین باید موانع فعالیت
این تشکلها را رفع کند. همچنین دولت بر
حسب فلسفه وجودی هر وزارتخانه در بخشهای کلیدی اقتصادی باید گزارشی از
ایجاد تشکلهای اقتصادی ارائه کند. دولت باید با ایجاد تشکل های اقتصادی
جدید و انحصارشکنی از رانتهای انحصاری بخش خصوصی، روند خروج از رکود را
تسریع بخشد. بزرگترین وظیفه دولت شکستن انحصار بخش خصوصی و ایجاد فضای شفاف
و روشن برای فعالیتهای سالم اقتصادی است. دولت میتواند با ایجاد رقبای
جدید و عبور از انحصار دولتی و خصوصی زمینه خروج از رکود را فراهم نماید.
به تبع این اقدام مشاغل جدید ایجاد شده و نیروهای بیکار موجود جامعه کاهش
خواهند یافت. علاوه بر اقدامات انحصارشکنانه برای خروج از رکود، دولت
میتواند با تأمین سرمایه صنایع و بنگاههای اقتصادی، مهمترین مشکل آنها را
مرتفع نماید. دولت باید وارد فرایند حل مشکلات صنایع و بنگاههای اقتصادی
اعم از صنایع بزرگ و کوچک شود. دولت بایست نقش پر کردن خلاءهای موجود
اقتصادی را ایفا کند. علاوه بر اینها دولت باید تأمین نهادههای بنگاهها و
صنایع تولیدی را نیز مدنظر قرار دهد. پیشنهاد این است که مجاری فعالیتهای
مجازی اقتصادی کشور را باید بست. کار دولت در بخش سلبی، امحای دلالی و در
بخش ایجابی، احیای بخش تولیدی و حقیقی اقتصاد کشور باید باشد. ما نیاز به
بازتعریف دولت هستیم. دولت باید نقش حمایتی داشته باشد. نقش دولت، حمایت،
کنترل، ارزیابی و ارزشیابی، تنبیه و تشویق است. اگر قرار است رکود مهار
شود، چند راهکار دیگر نیز وجود دارد. دولت می بایست جلوی بورس بازی یا به
تعبیر عامیانه، دلالی را بگیرد. دیگر اینکه، باید با حمایت از تولید
کنندگان، افزایش تولید را تقویت کرد. در مقابل می توان با اعطای وام و
تزریق پول و نقدینگی به افزایش توان خرید کمک کرد. نتیجه چنین روندی این
خواهد بود که به تدریج شرایط رکود از بین خواهد رفت و اوضاع بهبود خواهد
یافت. در پایان در خصوص خروج از رکود باید گفت این موضوع در زندگی مردم
باید احساس شود و یا کارشناسان منصف و بی طرف آن را تأیید کنند.
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود مطلبی را با عنوان«اگر پدرم رئيس جمهور بود...»و به قلم سید مسعود علوی به چاپ رساند:
سال گذشته رئیس جمهور در آستانه بازگشایی مدارس به یکی از مدارس کشور رفت و به تقلید از رئیس جمهور گذشته، سئوالی را برای دانش آموزان طرح کرد که به آن پاسخ دهند. سئوال این بود: «اگر پدر شما رئیس جمهور باشد چه اقدامی را به او توصیه می کنید که بتواند اعتدال و میانه روی را در همه ابعاد زندگی اجتماعی جامعه ایران بگستراند؟» این موضوع، قاعدتاً یکی از موضوعات انشاء کلاس های درس دانش آموزان در سال گذشته بود. چه خوب بود وزیر محترم آموزش و پرورش گزیده ای از آن انشاء ها را برای رئیس جمهور ارسال می کردند. بدون شک اگر هوشمندانه این توصیه ها جمع آوری می شد، شاید مثل همان پانزده توصیه ای که مقام معظم رهبری به رئیس جمهور و وزرا در دیدار اخیر مطرح فرمودند، می بود.اما اگر من دانش آموز بودم، اکنون انشای من به عنوان مخاطب این سئوال، این چنین بود:
پدرم! شما در سخنرانی های خود از یک رقیب پر قدرت، نگران هستید که غالباً از آن یاد می کنید و با عصبانیت، او را مورد خطاب قرار می دهید. در حالی که این رقیب وجود خارجی ندارد، و اگر هم باشد سکوت اختیار کرده و هوشمندانه فعل شما را با سکوت خود که واگذار کردن امور به داوری مردم است، تعقیب می کند. مثلاً همین چندی پیش جماعتی از منتقدان خود را به جهنم حوالت دادید، بدون اینکه بگویید آنها چه گفتند و کجا گفتند و چگونه گفتند؟ پیش از آن هم برخی از همین منتقدان را بی سواد، بزدل، ترسو، بی شناسنامه، افراطی و بی خبر از دنیا خواندید. به همین هم اکتفا نکردید، آنها را با صفت عده ای بیکار و متوهم که مدام غصه آخرت مردم را می خورند، توصیف فرمودید. بعد هم برای اینکه به مردم (در حقیقت به خود) اطمینان بدهید که منتقدین به قدرت برنمی گردند، قسم جلاله خوردید که سال های 84 تا 92 دیگر تکرار نمی شوند.
پدر عزیز! این همه «منتقدهراسی» برای چیست؟ انصاف حکم می کند اگر در مقام پاسخگویی هستید، بگویید چه کسی، کجا و چه گفته است؟ بعد با «تدبیر» و به منظور «امیدبخشی» به مردم هم پاسخ او را بدهید و در مقام اقناع افکار عمومی برآیید. انتظار داشتم وقتی به مشهدالرضا (ع) می روید، قدری از این لحن افراطی علیه منتقدین بکاهید و سخن از مهر، صفا و صمیمیت بگویید و روشنگری خود را در این بستر هدایت کنید.پدر عزیزم! شما در جمع نخبگان و فرهیختگان و برگزیدگان خراسان رضوی فرمودید:
- فردی در اوایل انقلاب می گفت که خوب نیست مردان و زنان در پیاده رو در کنار هم راه بروند و عنوان می کرد تنها راه، کشیدن دیوار است.
- اوایل انقلاب، عده ای در دانشگاه تهران دنبال کشیدن دیوار در
کلاس ها بودند که امام (ره) بر آنان نهیب زد.
- متأسفانه دو چیز یاد گرفته ایم؛ دیوار و فیلتر. آیا راه ترویج عفاف در جامعه، «ون» است؟ راه دیگری نداریم؟
پدر عزیزم! آیا فکر می کنید پاسخ منتقدین کنونی دولت در حوزه فرهنگ در فضای مجازی همین است که فرمودید؟ برخی از منتقدین محترم از مراجع عظام تقلید و از خطبای بزرگ جمعه در کشور هستند. آیا آدرس غلط دادن به مردم که اینها از همان جنس «دیوارکشان» در خیابان و دانشگاه هستند، منصفانه است؟!پدر عزیزم! قرار بوده دولت، زیرساخت های اطلاعاتی را مثل هر دولتی در کشورهای پیشرفته، طراحی و عملیاتی کند. یکی از مطالبات مردم و خانواده ها، «اینترنت پاک» است. پدر عزیزم! قرار بود شما وفق بند الف ماده 46 قانون برنامه پنجم توسعه، «شبکه های اطلاعات و مراکز داده داخلی امن و پایدار با پهنای باند مناسب با رعایت موازین شرعی و امنیتی کشور» را راه اندازی کنید. شما «شبکه ملی اطلاعات» را رها کردید و فقط به پهنای باند و اینترنت پر سرعت چسبیده اید و «امنیت» و «موازین شرعی» را هم در این وادی رها کردید و به دغدغه های منتقدین صادق و مشفق گوش نمی کنید.
پدر عزیزم! حال که شما مایل هستید در هر سخنرانی به یک یا چند سوژه برای بیان مطالبتان اشاره کنید و رهنمود بدهید، مایلم به یک سوژه خوب که به زندگی مردم، دغدغه جوانان و اشتغال مربوط است اشاره کنم و امیدوارم در اولین سخنرانی خود به آن اشاره کنید. پدر عزیزم! چندی پیش یک کارآفرین در جلوی بانک صنعت و معدن به دلیل فشارهای ناشی از مشکلاتی که بر سر راه تولید توسط نظام بانکی و اداری کشور پدید آمده، بر روی خود بنزین ریخت و خود را به آتش کشید. متأسفانه سه روز بعد از این حادثه، در بیمارستان، جان به جان آفرین سپرد. او می خواست لقمه ای نان حلال برای خود و زن و بچه اش سر سفره ببرد و از این رهگذر، ده ها کارگر زیردست او هم از خطر بیکاری و فقر، رهایی یابند، اما ترجیح داد خود را آتش بزند تا شاید مشعلی در تاریکی رکود، بیفروزد و مسئولین کشور به داد بنگاه های کوچک و بزرگی که یکی پس از دیگری به دلیل کمبود نقدینگی تعطیل می شوند، برسند. او شش میلیارد وثیقه آورده بود تا پنج میلیارد تومان وام بگیرد و آن را به زخم بیکاری در یک استان محروم بزند، اما فریادرسی پیدا نکرد.
پدر عزیزم! دوست داشتم شما با استفاده از همین سوژه در سالی که به عنوان اقتصاد و فرهنگ نام گرفته، یک تکانی به بدنه مدیریتی کشور بدهید و آنها را در مسیر مدیریت جهادی به جنگ غول بیکاری و رکود ببرید و سفره های خالی جمعی از هموطنانم را به نان حلال، مهمان کنید و جوانان را از فقر و بیکاری نجات دهید. اما نمی دانم چرا این سوژه زنده در جلوی چشمان شما نیست و شما برگشتید به 35 سال گذشته که یک کسی یک جایی گفته که مثلاً برای حجاب و عفاف در پیاده روها دیوار بکشید که معلوم هم نشد او که بوده و چه مسئولیتی داشته و...؟پدر عزیزم! یک سال از عمر دولت شما مثل برق و باد سپری شد. سه سال دیگر هم به همین سرعت سپری می شود. دوست دارم شما سه سال دیگر هم در مسند خدمتگزاری به مردم باقی بمانید. شرط آن صداقت، پاکی و روراست بودن با مردم است. به مردم بگویید در یک سال گذشته چه کردید؟ آن را طوری بگویید که مردم بتوانند در زندگی روزمره خود، آن را حس کنند و خلاف آن را نیابند.
پدر عزیزم! سیمای جمهوری اسلامی، روزهای جمعه برنامه مناظره دارد. در دو مناظره اخیر که در مورد تورم و مشکل مسکن برگزار شد، در نظرسنجی از مردم، آنها بالای هفتاد درصد حق را به منتقدین دادند و دیدگاه مسئولین دولت یازدهم در این مناظره ها مقبول مردم نبود. پدرم! مردم در داوری خود اشتباه نمی کنند. از شما می خواهم نسبت به منتقدین خود، صبور و شکیبا باشید. آنها خیر دولت را میخواهند.«دشمن پنداری منتقدین»، یک توهم است. از این توهم فاصله بگیرید. آرامش کشور به خاطر عقلانیت و صبوری منتقدین است. شما باید به خاطر داشتن چنین منتقدینی، خدا را شاکر باشید. تحریف صورت مسئله نقد آنها و به بیراه کشاندن پاسخ نقدها، راه درستی نیست، نوعی آدرس غلط دادن است. مردم این را درک می کنند. برخورد توأم با بی مهری شما با منتقدین دلسوز، با اعتدال و میانه روی نمی خواند.
«آقای رئيس جمهور، راه ديگر اينست»عنوانی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید و در زیر میخوانید:
رئیس جمهور روحانی در دیدار با نخبگان استان خراسان رضوی در مشهد مقدس، به موضوع حجاب و عفاف كه یكی از مسائل مطرح در جامعه امروز ما میباشد پرداخت و اینبار با صراحت بیشتری نقطه نظر خود درباره چگونگی برخورد با پدیده بیحجابی و ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از آن را مطرح ساخت و گفت: "باید آدمها عالم شوند تا مشكل جامعه را حل كنند و رفاه و نشاط و امید را به جامعه برگردانند. با ون و مینیبوس و پاسبان، كه فرهنگ درست نمیشود بلكه راه ارتقاء فرهنگ با علما و محققین و اساتید دانشگاه است." وی با مردود دانستن استفاده از راههای آزمایش شده در زمینه ترویج حجاب و عفاف در جامعه، بر ضرورت پیدا كردن راهی دیگر تأكید كرد و پرسید: "آیا راه ترویج عفاف در جامعه،ون است؟ راه دیگری نداریم؟ بانوان ما كه خودشان فرهیخته و دانشگاهی و استاد و محقق هستند آیا برای گسترش عفاف و حجاب راهی ندارند؟ آخر اگر آدم چیزی را تجربه كرد و نشد، فردا دیگر عین آن را نباید انجام دهد بلكه باید به اصلاح راه قبلی اقدام كند."
دكتر روحانی، این موضوع را به دایرهای وسیعتر از حجاب نیز كشاند و رفتار و معاشرت دختران و پسران را نیز به آن افزود و توجه محافل علمی و صاحب نظران را به اهمیت این موضوعات جلب كرد و گفت: "برای نحوه رفتار دختر و پسر در جامعه راه علمی میخواهیم؛ حال بگویند جدا كنیم. فردی در اوایل انقلاب گفت كه خوب نیست مردان و زنان در پیادهرو در كنار هم راه میروند و عنوان كرد كه تنها راه كشیدن دیوار است؛ گفتم لااقل دیوارش كوتاه باشد تا بتوانیم افراد را پیدا كنیم...؛ اوایل انقلاب عدهای در دانشگاه تهران دنبال كشیدن دیوار در كلاسها بودند كه امام(ره) نهیب كشید بر آنان كه اینها سخیف كردن موازین اسلام است." وقتی سخن به اینجا رسید گویا آقای رئیسجمهور برای اینكه متهم به عدم توجه به اعتقاد مردم به احكام اسلام نشود، بر علاقمندی مردم به اسلام تأكید كرد و گفت: "البته در كشور ما این همه عاشقان قرآن و اخلاق، عفاف و حجاب را دوست دارند و قرآن فلسفه حجاب را امنیت بیشتر میداند و همه امنیت میخواهند؛ پدر و مادر خواهان آن است كه وقتی دختر خانمشان بیرون میرود، مورد اذیت و آزار قرار نگیرد و خود دختر خانم هم همین را میخواهد؛ بنابر این فرهیختگان باید راه درست علمی در این حوزه را پیدا كنند."
اشاره رئیسجمهور به فریضه "امر به معروف و نهی از منكر، و اینكه: "اول باید معروف را در جامعه، معروف كنیم و بعد امر كنیم و باید برای مردم توضیح و شرح دهیم و باید نسل جوان را اقناع كنیم." نیز ادامه همین مقابله با اتهام بود. وی با این تأكید، میدان بحث را وسیعتر كرد و گفت: "اما متأسفانه دو چیز یاد گرفتهایم؛ دیوار و فیلتر؛ این كه كاری درست نمیكند؛ شما فیلتر درست میكنید و آن جوان هم فیلترشكن. مریض با دیوار و فیلتر و ون مداوا نمیشود بلكه باید بیمار را نزد متخصص برد. اگر سلامت، راه علمی دارد، اقتصاد و فرهنگ و مبارزه با فساد هم راه علمی دارد." این سخن مفصل درباره حجاب و عفاف و معاشرت دختران و پسران و مباحث رسانههای ارتباط جمعی و موانع و مشكلاتی كه بر سر راه آن پدید میآید، نشان دهنده اهمیتی است كه ناهنجاریهای اجتماعی در فكر و ذهن رئیسجمهور یافته و به نظر میرسد وی برای حل این مشكلات درصدد پیدا كردن راه جدید و ناپیمودهایست كه موفقیت آن تضمین شده باشد. نفس این توجه عمیق رئیسجمهور به مسائل مطرح فرهنگی و اجتماعی را باید به فال نیك گرفت، زیرا همین توجه میتواند مقدمهای برای اهتمام دولت یازدهم برای مقابله با این مشكلات و پیدا كردن راهحل مناسبی برای پایان دادن به آنها باشد. خوشبختانه در سخنان آقای رئیس جمهور، نشانهای از انكار وجود مشكلات فرهنگی اجتماعی و یا ناچیز شمردن آنها یافت نمیشود و اگر تفاوتی میان نگاه ایشان به مسأله با نگاه بعضی افراد دیگر وجود دارد در چگونگی برخورد با این مشكلات است.
از مجموع مطالبی كه آقای رئیسجمهور در سخنانشان در مشهد مقدس به زبان آوردهاند كاملاً میتوان فهمید كه ایشان در مباحث 35 سالهای كه بر سر نوع برخورد با مشكلاتی از قبیل بدحجابی و معاشرتهای خارج از موازین و استفاده از ابزارهای رسانهای و ارتباطی جدید در جامعه وجود دارد، برخوردهای متداول توسط مأموران را ناكارآمد میدانند. از این سخنان چنین بر میآید كه ایشان برای كار فرهنگی جایگاهی قائل هستند اما با توجه به اینكه در طول 35 سال گذشته از این اقدام نیز نتیجه چشمگیری به دست نیامده، در جستجوی راه دیگری هستند كه آن را از محافل علمی، علما، محققین و اساتید دانشگاه انتظار دارند. در اجابت این دعوت آقای رئیس جمهور، قبل از هر چیز به ایشان یادآور میشویم كه در منازعات و مباحث 35 ساله گذشته بر سر راهكار صحیح در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی به ویژه موضوع حجاب و عفاف، مردود دانستن یك نظر و تأكید بیش از اندازه بر نظر دیگر، كار درستی نیست. جامعه، هم به روشنگری و كار فرهنگی نیازمند است و هم به اعمال قانون. قوه مجریه نیز موظف به اجرای قانون است و باید به آنچه قانونگذار مشخص كرده عمل نماید.
با قطع نظر از این مبحث، پاسخ این سؤال را كه چرا نه كار فرهنگی برای حل مشكلات حجاب و عفاف و سایر ناهنجاریهای اجتماعی كارائی داشته و نه برخوردهای قانونی؟ باید در بررسی عملكرد مسئولان پیدا كرد. مشكلی كه در زمینه ناهنجاریها وجود دارد، نه فرهنگی است و نه قانونی. یعنی هیچیك از این دو ابزار نمیتوانند این مشكل را حل كنند. زیرا كسانی كه این مشكل را پدید میآورند یا به آن دامن میزنند، از مجموعه رفتارها و گفتارهای مسئولین و عدم انطباق گفتههای آنها بر اعمالشان، به این نتیجه نمیرسند كه باید به قانون پایبند باشند و یا به فرهنگی كه آنها برایشان تبیین میكنند اعتقاد داشته باشند. این افراد، این واقعیتهای تلخ را مشاهده میكنند كه بسیاری از مسئولین به قانون پایبندی نشان نمیدهند، برخلاف توصیهای كه در زمینه زهد و سادهزیستی میكنند خود در تلاش برای جمعاوری ثروت و مال و منال هستند، علیرغم نصایحی كه در زمینه رعایت اخلاق میكنند خود مرتكب بداخلاقی سیاسی میشوند، با اینكه از ضرورت شایسته سالاری سخن میگویند در گماشتن اطرافیان و اقوام غیرشایسته خود به مناصب مختلف حد و مرزی نمیشناسند و در زمینههای مختلف هرچه میگویند برخلاف آن عمل میكنند.
اینها حتی عملكرد خوب مسئولین شایسته را نیز به فراموشی میسپرد، اعتقاد مردم به مسئولین را متزلزل میكند و زمینه را برای بیاعتنائی آنها به قانون و توصیههای فرهنگی و اخلاقی كارگزاران نظام فراهم میسازد. بنابر این، مشكل گسترش ناهنجاریهای اجتماعی نه فرهنگی است و نه قانونی، بلكه اعتقادی است. به تلویزیون نگاه كنید كه از حجاب و عفاف حرف میزند ولی 22 بهمن و روز قدس و انتخابات كه میشود از زنان بدحجاب هفت قلم آرامش كرده در تأیید انقلاب و نظام مصاحبه میگیرد و پخش میكند. طبیعی است كه این اقدام تلویزیون، تمام كارهای فرهنگی را خنثی میكند و به دختران و زنان الگو میدهد. بنابر این، راه دیگری كه آقای رئیسجمهور در جستجوی آن هستند، اینست كه مسئولین اصلاح شوند و شعارهایشان با اعمالشان منطبق شود، با مردم صادق باشند و به قانون پایبندی نشان دهند تا اعتقاد مردم قوی شود. در آن صورت، مردم هم بدون آنكه فشاری بر آنها بیاید به احكام دین و قانون عمل خواهند كرد كه فرمودهاند "الناس علی دین ملوكهم". آقای رئیس جمهور، راه دیگری كه در جستجویش هستید اینست. اگر میتوانید این راه را هموار كنید، بفرمائید این گوی و این میدان.
علی فرحبخش در مطلبی با عنوان«پل ديجيتال بر شكاف سياست»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:
اكنون نه فقط سرمایهها مرزهای سیاسی را در نوردیدهاند، بلكه كارآفرینی
نیز بر علایق جغرافیایی، سیاسی، زبانی و قومی فایق آمده و و واژه جدیدی به نام
كارآفرینان بدون مرز شكل گرفته است. اقتصاد دیجیتال از جمله زمینههایی است كه به
شدت توانسته امكان فعالیت این كارآفرینان را فراهم کند. اكنون شركتهای معظم فناوری
بالاخص در حوزه دیجیتال آنچنان در پنج قاره جهان گسترش یافتهاند كه به دشواری میتوان
مقری اصلی برای آنها یافت و اكنون به نام شركتهای فراملیتی از آنها یاد میشود.
بهعنوان یك مقایسه تاریخی، راهآهن جدیدترین فناوری در اواسط قرن نوزدهم بود. راهآهن
با اتصال طولانیترین واگنها و سریعترین لکوموتیوها باعث تغییر بازارها شد و از این
طریق موجب تغییر روش کسبوکار در آن زمان شد و مزیتهای رقابتی فراوانی برای شرکتهایی
که در کنار راهآهن قرار داشتند، به وجود آورد.با این حال فناوریهای جدید با فناوریهایی
مانند راهآهن تفاوت عمده دارد و عامل تفاوت این است که فناوری اطلاعات و ارتباطات
تمام حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دولت، امنیت، بهداشت، اشتغال و
... را تحتتاثیر قرار داده است.
بررسیها نشان میدهد که در سال 1965 فناوری اطلاعات و ارتباطات حدود
پنجدرصد از هزینههای سرمایهگذاری شرکتها را به خود اختصاص داده بود، این رقم
در دهه 1980 به 15 درصد افزایش یافت و در ابتدای دهه 1990 هزینههای سرمایهگذاری
فناوری اطلاعات شرکتها به 20 درصد و اكنون این رقم تا 50 درصد از کل هزینه سرمایهگذاری
شرکتها برآورد میشوداقتصاد ایران با وجود مشكلات فراوان، از جاذبههای بالقوه
فراوانی برای جذب سرمایههای جویای بالاترین سودآوری بالاخص در حوزه اقتصاد دیجیتال
برخوردار است. جوانان مستعد و تحصیلكرده، آمادگی رو به رشد برای پذیرش دنیای دیجیتال،
تقاضای روزافزون در حوزه IT، یك بازار بزرگ و با
پتانسیل همگی از فرصتهایی است كه صاحبان سرمایه به راحتی آن را از دست نمیدهند.
كنفرانس «پل» كه
با حضور دهها كارآفرین و مدیر موفق جهان تكنولوژی به مدت یك روز در دانشگاه بركلی
برگزار شده بود، با تاكید بر همین مزیتها راههای ایجاد یك پل دیجیتال بر فراز
صنعت IT با وجود موانع سیاسی بین دو كشور را مورد بحث
و بررسی قرار داد. این پل دیجیتال كه در طرح گرافیكی خود سیوسه پل اصفهان را در
كنار پل معروف سانفرانسیسكو به نام گلدنگیت قرار داده بود، تلاش داشت تا اندكی بر
دیوار بیاعتمادی بین كارآفرینان ایرانی و خارجی در حوزه IT فایق آید
و تلاش كند تا افقهای جدیدی از همكاری بین آنان را به منصه ظهور برساند. اكنون بسیاری
از ایرانیان در عرصه مدیریتهای ارشد شركتهای معظم جهان از جمله AT&T، گوگل، یاهو، IBM، سونی اریكسون، E-bay و ... حضور دارند و همین امر شاهد محكمی بر این حقیقت است كه اگر بسترهای
نرمافزاری و سختافزاری لازم در كشور فراهم شود، ایرانیان در حوزه جهانی اقتصاد دیجیتال
قادرند نقش برجستهای از خود بر جای بگذارند. اكنون كه عبور غیرتورمی از ركود در
رأس برنامههای اقتصادی دولت قرار گرفته است، توجه به اقتصاد دیجیتال كه اثر سرریز
قوی بر سایر بخشهای اقتصادی دارد، میتواند بهعنوان بخش پیشران نقش مهمی در
عبور بیخطر از گردنه پرهراس ركود حاكم بر كشور ایفا كند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که با عنوان«همگرايی با تهران، شانس آخر اوباما»و نوشته شده توسط علی ودایع به چاپ رسید:
فضای سیاسی ایالات متحده باتوجه به رقابت سخت دموکراتها و جمهوری خواهان برای تصاحب صندلیهای سنای آمریکا به شدت دوقطبی شده است؛این اتفاق موضوع جدیدی نیست اما احتمال شکست سنگین دموکراتها موضوعی است که در سایه آشوبهای امنیتی گریبان کاخ سفید و رئیس جمهوری دموکرات را گرفته است. نگاهی به عملکرد باراک اوباما نشان میدهد که وی جز دستگیری اسامه بن لادن و کاهش نسبی نرخ بیکاری نتوانسته اقدام قابل توجهی انجام دهد که یاران دموکرات وی در مصاف با جمهوری خواهان بتوانند از آن به عنوان برگ برنده استفاده کنند.ضعف دولت اوباما ابتدا در افزایش تعداد سناتورهای جمهوری خواه به خوبی میتوان لمس کرد.
افت محبوبیت اوباما به 43 درصد و فاصله گرفتن پنهان دموکراتها از رئیسجمهوری آمریکا، تغییر سیاست انتخاباتی آنها را برجسته میکند.آنها در حال حاضر تلاش دارند تا اکثریت کرسیهای سنا را در انتخابات پیش رو از دست ندهند. رقابتی که قرار است بر سر 36 کرسی از یک صد کرسی سنا صورت بگیرد و از این تعداد در حال حاضر 21 کرسی در اختیار دموکراتها است و سهم جمهوریخواهان از این تعداد 15 کرسی است. در حالی که جمهوریخواهان که فعلا 45 کرسی مجلس سنا را در اختیار دارند تنها منتظرند که شش کرسی دیگر به دست آورند تا اکثریت سنا را از آن خود کنند.
جمهوریخواهان معتقدند که در حال حاضر بهترین فرصت برای پیروزی آنها فراهم شده و در حالی که محبوبیت اوباما به پایین ترین حد خود طی پنج سال گذشته رسیده است،شکست مذاکرات هسته ای ایران میتواند کار دموکراتها را یکسره کرده و آنها میتوانند به راحتی اکثریت سنا را از آن خود کنند. آنها برای رسیدن به این هدف به آرای رای دهندگان در ایالتهای غربی امریکا یعنی ویرجینیا، مونتانا، داکوتای جنوبی و تا اندازهای کارولینای شمالی، کولورادو و آیوا حساب کرده اند. ایالتهایی که عموما گرایششان به سمت جمهوریخواهان است تا دموکراتها. در صورتی که جمهوریخواهان بتوانند اکثریت سنا را به دست آورند آن گاه میتوانند به تصاحب اکثریت کنگره نیز فکر کنند.انتخابات میان دورهای مجالس نمایندگان امریکا هر دو سال یک بار برگزار میشود که در آن همه کرسیهای کنگره و نیمی از کرسیهای مجلس سنا تغییر میکنند.
پیروزی جمهوری خواهان در کنگره و سنای آمریکا میتواند سرآغاز تحمیل شکستی سنگین در انتخابات 2016 الکترال ریاست جمهوری آمریکا باشد. در این میان تنها فرصتی که به عنوان برگ برنده در جیب دموکراتها و رئیسجمهوری آمریکا باقی مانده است توانایی در شکل گیری ائتلاف علیه داعش است.تروریستهای تکفیری با ذبح کردن مردم بیگناه، پیامهای نفرت انگیزی برای مردم جهان منتشر کردهاند؛ آنها به شدت گسترش سرزمینهای تحت امر خلافت موهوم اسلامی را دنبال میکنند و سودای جنگهای صلیبی را در سرمی پرورانند. اضطراب جامعه جهانی از دولت اسلامی که دیگر به مرزهای عراق و شام قائل نیستند موجب شکل گیری یک همدلی برای مواجه با آنها شده است. جمهوریخواهان که سابقهای طولانی در لشگرکشی فرامرزی و آغاز جنگ در دیگر نقاط جهان دارند به شدت خواهان آغاز نبردی فراگیر با دخالت مستقیم آمریکا هستند.کابویهای هفت تیرکش میخواهند از فرصت داعش حداکثر بهره را برای تخریب اوباما کسب کنند؛آنها در طول سالهای گذشته همواره گفتهاند که اوباما حیثیت ابرقدرتی آمریکا را خدشه دار کرده است.
آنچه که از موضعگیریها و اقدامات اوباما برمیآید این است که رئیس جمهوری آمریکا در چارچوب تغییرناملموس دیپلماسی کاخ سفید در مواجه با تهران سعی کرده است با جمهوری اسلامی در مواجه با داعش تعامل داشته باشد. واقعیت پنهان در راهروهای کاخ سفید این است که اوباما به شدت نگران شکست همگرایی با جمهوری اسلامی است.اسرائیل که سردترین روابط خود را در طول تاریخ رژیم جعلی خود با آمریکا در دوران اوباما تجربه کرده است،پس از تحمل شکست در تهاجم غیرانسانی به غزه؛از هرفرصتی برای به چالش کشیدن هرنوع همکاری ایران با آمریکا استفاده میکند. از زمان امضای تفاهم نامه ژنو،جمهوری خواهان به همراه تل آویو به شدت از مذاکرات جامع هستهای دلواپس شده اند.آنها دیگر تاب شکل گیری یک جبهه منسجم شامل ایران، عربستان،مصر و کشورهای عرب منطقه با آمریکا و برخی دیگر از کشورهای عضو ناتو را برای مقابله با داعش ندارند.
در این میان نمیتوان از کنار قدرت نفوذ دیپلماسی ظریف جمهوری اسلامی ایران بی تفاوت عبور کرد. تهران ضمن وفاداری راسخ به اصول اساسی خود، زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری و چانه زنیهای فرزندان انقلاب، پیش از روی کارآمدن دولت یازدهم توانستند در جبهه دیپلماسی تخاصم با تهران نفوذ کنند. ادبیات نسنجیده تهاجمی دولت سابق،کام تل آویو را شیرین کرده بود اما امروز ایران اسلامی در میان همهمه دردناکی که خاورمیانه را فراگرفته است توانسته از منافع خود به خوبی دفاع کند.به موازات موضوع مذاکرات جامع هسته ای و بحث لزوم شکل گیری جبهه منسجم برای مواجه باداعش، پالسهای مثبتی میان تهران، ریاض و قاهره مخابره شده است. حفظ انسجام اسلامی علی رقم اختلاف دیدگاهها موضوعی است که از هدر رفتن سرمایههای کشورهای منطقه که ثمره آن را در تروریستهای تکفیری دیده میشود، جلو گیری میکند.
جنگ طلبی موضوعی است که به هیچ عنوان نمیتوان آن را به پای انقلابی بودن نوشت. اگر در فرهنگ آمریکا جنگ به نوعی شکل دهنده هویت ایالات متحده تلقی میشود در فرهنگ ایران اسلامی صلح طلبی ضمن حفظ اقتدار به عنوان یک ارزش تلقی میشود. در تهران متاسفانه برخی چشم به دهان هم مسلکان خود در میان جمهوری خواهان و جنبش افراطی «تی پارتی» دوخته اند موضوعی است که میتواند موجب خطای محاسباتی شود. همه در سرزمین پارس میدانند؛ اجنبی جماعت قابل اعتماد نیستند اما این موضوع باعث نمیشود که کسی از ترس مرگ دست به خودکشی بزند.