مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
در ابتدا دکتر مصطفی ملکوتیان در مطلبی با عنوان«دکتر مصطفی ملکوتیان»چاپ شده در ستون یادداشت روز، روزنامه کیهان اینطور نوشت:در حالی که تا سال 2006 میلادی یعنی نبرد سرنوشتساز 33 روزه که اسرائیل از
حزبالله لبنان، شکست خورد این رژیم صهیونیستی بود که ظرف مدت چند روز
اهداف خود را در حمله علیه فلسطینیها و یا کشورهای عربی تأمین و تغییرات
سیاسی دلخواه را ایجاد میکرد، امروزه هر تجاوز و نبرد این رژیم واقعیتهای
انکارناپذیری را در مقابل دید جهانیان قرار میدهد:
الف- خونآشام
بودن، نسلکشی و کودککشی، ویرانگری خانه و کاشانه مردم عادی، حمله به
مراکز عمومی مانند مسجد، مدرسه و بیمارستان (حتی مدارس اعلام شده قبلی
سازمان ملل) و استفاده از سلاحهای ممنوع و نامتعارف.در جریان تجاوز یک
ماهه اخیر، عاملان رژیم اشغالگر حدود 1903 نفر از مردم غزه را که بیشترشان
کودکان و زنان بیدفاع بودند کشتند و به مساجد و مدارس و بیمارستانها از
روی قصد و با تصمیم قبلی حمله کرده و آن را از افتخارات خود دانستند. آنها
چندین بار با حمله هوائی و مانند آن کودکانی را که در ساحل مشغول بازی
بودند کشتند.در جریان این تجاوزات افکار عمومی در جهان به خروش آمد و
اعتراض شکل جهانی به خود گرفت و حتی در لندن یکصد هزار نفر به اعتراض
پرداختند و در پاریس مردم به ممنوع شدن تظاهرات وقعی ننهاده و دولت را به
آزاد گذاردن تظاهرات مجبور نمودند. هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب سعی
میکردند به تجاوزات رژیم صهیونیستی مشروعیت بدهند، اما امروزه برخلاف
گذشته با گسترش رسانههای ارتباطی، انحصار تبلیغاتی غرب شکسته شده و گروه
یکپارچه دستگاههای تبلیغاتی مقاومت و رسانههای دولتهای دوست مقاومت
(مانند دولتهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و...) در آمریکای لاتین که سفرای
رژیم صهیونیستی را نیز از کشور خود اخراج نمودند و دولتهای بیطرف
توانستند جهانیان را از عمق ددمنشی و فریبکاری اسرائیل آگاه نمایند و البته
جای بسی تاسف است که رژیمهای مرتجع عربی از قبیل عربستان، امارات، قطر،
اردن و... هیچ اقدامی انجام ندادند و حتی گزارشهایی انتشار یافت که از
همکاری پشت پرده این رژیمها با رژیم صهیونیستی و هماهنگی قبلی با آنها
برای حمله به فلسطین حکایت داشت.ورود افکار عمومی جهانی به صحنه و فشار
به دولتها برای تحت فشار قرار دادن رژیم اشغالگر قدس امروزه به یکی از
سلاحهای مقاومت فلسطین تبدیل شده و در آینده نیز نقشآفرینی بیشتری خواهد
داشت.
ب- ناتوانی این رژیم در دستیابی به اهداف خود و در نتیجه پذیرش
شکستهای پیاپی به گونهای که در نبرد اخیر به هیچ یک از اهداف اعلام
شدهاش دست نیافت. مقامات، ارتش و روزنامههای این رژیم پس از یکماه تجاوز و
در هنگام پذیرش آتشبس به عدم دستیابی به این اهداف و تسلیم در برابر
خواسته فلسطینیها اعتراف کردند.
این اهداف اعلام شده عبارت بودند از:
1-
خاموش کردن پایگاههای پرتاب موشکهای مقاومت (در جریان نبرد اخیر، (قبل
از آتشبس سه روزه) فلسطینیها حدود 5610 موشک، راکت و خمپاره به سوی مراکز
مهم رژیم صهیونیستی و به ویژه برای اولینبار به تلآویو، حیفا و دیمونا
(مرکز اتمی اسرائیل) شلیک و ترس و وحشت زیادی را بر سرزمینهای اشغالی
حکمفرما کردند. تلفات رژیم صهیونیستی در این نبرد نسبت به نبردهای قبلی
بیسابقه بود، هر چند این رژیم اخبار مربوط به آن را به شدت سانسور میکرد.
این رژیم ضمن پذیرش به هلاکت رسیدن فرمانده تیپ گولانی کشته شدن 66 نظامی
خود را تایید کرد، اما فلسطینیها این تعداد را 150 نفر اعلام نمودند. برخی
منابع نیز تعداد کشتهها را بسیار بیشتر دانسته و از جمله الشرق الاوسط از
کشته شدن 497 سرباز و 113 افسر اسرائیلی تا اواسط نبرد خبر داد).
2- خلع سلاح کامل مقاومت فلسطین
3-
تخریب کانالهای زیرزمینی دسترسی فلسطینیها به داخل سرزمینهای تحت اشغال
رژیم صهیونیستی ( حمله پیاپی کماندوهای فلسطینی از طریق حفر کانالهای مخفی
زیرزمینی متعدد به پشت نیروهای دشمن و زدن ضربات خردکننده به نظامیان
متجاوز و حتی حمله به پادگانها در عمق خاک رژیم صهیونیستی).
4-تقدیم
نوار غزه به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در ساحل غربی رود اردن
(محمود عباس پس از مرگ یاسر عرفات با حمایت غربیها در یک انتخابات تک
کاندیدایی فرمایشی که حماس آن را تحریم کرده بود در ساحل غربی رود اردن به
ریاست تشکیلات خودگردان رسید، در حالی که جنبش مقاومت اسلامی یا حماس با
آرمان و راهبرد اسلامی و با هدف آزادسازی تمامی سرزمین فلسطین با رای مردم
در نوار 360 کیلومتر مربعی غزه به قدرت رسید).
ج- پایان دوران قدرتنمایی رژیم صهیونیستی و آشکار شدن شکننده بودن این رژیم در مقابل فلسطینیها و نیروهای مقاومت در منطقه.
این
واقعیتها تاثیر خود را بر دولتها و رهبران سیاسی و افکارعمومی جهانی به
جا میگذارد و تأثیر افکار عمومی بر تصمیمگیریهای محافل سیاسی جهان آشکار
است.بدین ترتیب نابودی رژیم صهیونیستی هر روز به واقعیت نزدیکتر
میشود، (حتی هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا و استراتژیست معروف
آمریکایی پس از مشاهده نبرد اخیر غزه گفته است که اسرائیل به زودی از بین
خواهد رفت).
برای این امر دلایل متعددی وجود دارد:
1- محور مقاومت
ضدصهیونیستی که با انقلاب اسلامی ایران پیوندی ناگسستنی دارد، شکستناپذیر
است؛ زیرا رژیم صهیونیستی از سال 2006 که در نبرد 33 روزه از حزبالله
لبنان شکست خورد، تاکنون در نبرد با حماس نیز 3بار شکست خورده و توطئههایش
علیه محور مقاومت از جمله توطئهاش علیه دولت سوریه به شکست انجامیده و از
هماکنون شکست توطئه تشکیل گروه هائی مانند داعش با همکاری ارتجاع عرب (
که به اعتراف خانم کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا برای تشکیل این گروه،
مسئولین آمریکایی به 60 کشور جهان رفت و آمد کردند) برای ایجاد آشوب و
ناامنی فرقهای در منطقه و از جمله در سوریه و عراق نیز مشخص است.
2-
رژیم صهیونیستی رژیمی جعلی، بیهویت و بیمبنا، بیملت و با سیاستها و
توطئههای استعماری جهانی انگلیس، آمریکا و ... ایجاد شده است. در واقع
یهودیان در این رژیم به معنای واقعی کلمه یک ملت نیستند و همانطور که در
کتاب خزران آمده است هر فردی در این رژیم نشانههای نژادی ملتی و کشوری را
دارد که از آنجا آمده است.
3- جغرافیای سیاسی منطقه به گونهای است که
وصله ناچسب یعنی رژیم جعلی صهیونیستی را از پیکره خود خارج خواهد کرد و
اسرائیل در دریایی از مسلمان غرق و محو خواهد شد.
4- رژیم صهیونیستی در
مقابل موج حرکت جهانی مردمی علیه خود حرفی برای گفتن ندارد و نمیتواند بر
کارنامه سیاه خود در قتل عامها (که نمونههای آن را در دیریاسین، کفرقاسم،
کفرمتی، صبرا و شتیلا و... دیده و هماکنون در شجاعیه و نقاط مختلف غزه
میبینیم) سرپوش بگذارد.
5- اساسا صهیونیستها افرادی ترسو، پولپسند و
بسیار فریبکار هستند (در توضیح فریبکاری آنها حتی بعید نیست که سرنگونی
هواپیمای مسافربری مالزیایی بر فراز اوکراین که اندکی قبل از آغاز حمله
رژیم صهیونیستی به غزه صورت گرفت، توسط عوامل صهیونیستها در دولت فعلی
اوکراین- که توسط یک حرکت شبه کودتا توسط غربگرایان علیه دولت قانونی
یانوکوویچ روی کارآمد- و به منظور تحتالشعاع قرار دادن تجاوزات اسرائیل در
غزه صورت گرفته باشد). برخی از این ویژگیها- ترسویی شدید- به ویژه در
زمان بحران خود را به گونههای مختلف و از جمله مهاجرت معکوس نشان داده و
آنها را به سوی نابودی سریعتر به پیش میبرد.
6- برخلاف تبلیغات گسترده
رژیم صهیونیستی و حامیانش، سپر دفاع ضد موشکی یا به اصطلاح گنبد آهنین که
با کمک فنی و مالی برای مقابله با حملات موشکی مقاومت ایجاد شده ناتوانی
خود را در خنثی کردن حملات نشان داده و رسوایی ببار آورده است. در نبرد
اخیر این سامانه درصد اندکی از موشکها را رهگیری کرد ضمن اینکه بهرهگیری
از آن نیز بسیار پرهزینه است.
7- جمعیت فلسطین در نوار غزه حدود
1/800/000 نفر است. آنها که در یک باریکه 40 کیلومتری هزاران بار حمله
ددمنشانه این رژیم را تحمل نمودند، با مقاومت دلیرانه و از جانگذشتگی
شکستناپذیر شده و روحیه صهیونیستها و حامیانشان را خرد نمودهاند.
فلسطینیها
به مرور زمان قدرت و توان نظامی بیشتری به دست میآورند. مسلح شدن بیشتر و
قویتر فلسطینیها و همانطور که رهبر فرزانه انقلاب فرمودند مسلح شدن
مردم در ساحلغربی رود اردن نیز یکی از کلیدهای پیروزی بر این رژیم است.
حملات دقیق از طریق پهپادها (که برای اولینبار توسط فلسطینیها بر فراز
وزارت جنگ رژیم صهیونیستی به پرواز درآمدند) و حملات دقیقتر موشکی با
موشکهای مخربتر باید متوجه تلآویو، مراکز نظامی (پادگانها، ناوچههای
نیروی دریایی و...)، مراکز اقتصادی، مراکز سیاسی و مرکز اتمی دیمونا بوده و
حتی طرحهایی برای اشغال این مراکز توسط کماندوها و یا حملات مسلحانه
هزاران نفری فلسطینیها در صورت حمله مجدد اسرائیل وجود داشته باشد تا
شیرازه امور به سرعت گسیخته و ابتکار عمل در دست فلسطینیها قرار گیرد. این
امر هر چند در مراحل اولیه به صورت تاکتیکی خواهد بود، اما همگان به ویژه
دولتهای غربی حامی اسرائیل را به این نتیجه خواهد رساند که کار این رژیم
تمام شده است و باید آن را به طور کامل جمع کنند. تزلزل و اختلافات
رژیمهای حامی اسرائیل در حمله اخیر علیه غزه به خوبی نمایان بود.
8-
محور مقاومت در منطقه باید در یارگیریهای منطقهای و جهانی با محور فلسطین
درنگ نکند و برای دفع توطئههای رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب (عربستان،
امارات، قطر، اردن و...) که با همکاری کشورهای دیگری مانند ترکیه فرصتطلب
انجام میشود طرحهای راهبردی دقیق و آماده داشته باشد. در مسیر حوادث
منطقهای و جهانی همیشه، لحظههایی پدید میآید که میتوان بهترین
استفادهها را از آنها برد.
محسن جندقی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عتوان«باز هم به رئیسجمهوراطلاعات غلط دادهاند؟!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:حدود 8 ماه است درباره رانت 650 میلیون یورویی اخبار مختلفی منتشر میشود
اما عجیب و غریبترین خبر در این باره دفاع رئیسجمهور از این رانت بود. در
حالی که پیشبینی میشد با رای دادستان دیوان محاسبات، پرونده این رانت
روشن شود اما در کمال تعجب، مشاهده شد مسؤولان دولتی قصد تمکین ندارند. در
آخرین مورد رئیسجمهور وارد ماجرا شد و در نقش یک مدافع تمام قد، از این
رانت حمایت کرد. تحلیل روحانی از این رانت این بود که میخواهند با استفاده
از این دروغ ها (رانت 650 میلیون یورویی) بر رسواییهای گذشته سرپوش
بگذارند. با اظهارات اخیر رئیسجمهور بیان چند نکته ضروری به نظر میرسد.
1ـ مخاطب روحانی چه کسی بود؟ روحانی از یک طرف میگوید خوردند و بردند و
از یک طرف میگوید با استفاده از دروغهایی مانند رانت 650 میلیون یورویی
میخواهند بر آن رسواییها سرپوش بگذارند. هیچ شکی نیست که رئیسجمهور،
احمد توکلی نماینده مردم تهران را که موضوع رانت 650 میلیون یورویی پیگیری
میکرده، میشناسد و میداند وی یکی از منتقدان سرسخت سیاستهای اقتصادی
دولت گذشته و همواره به برنامههای اقتصادی دولت دهم معترض بود. آیا آقای
روحانی فکر میکند همین آقای توکلی که منتقد بسیاری از سیاستهای دولت سابق
بوده قصد دارد بر پروندههای دولت دهم سرپوش بگذارد؟ آیا مخاطب آقای
روحانی غیر از توکلی، دیوان محاسبات کشور هم هست؟ دادستان دیوان محاسبات
کشور چند هفته قبل در اطلاعیهای رخ دادن این رانت را تایید و اعلام کرد به
مسؤولان تذکر داده شده است. از طرفی رئیسجمهور نیز میگوید: «نباید به
هر چیزی تکیه کنیم و به شایعهای اعتماد کنیم. متاسفانه کسی حرفی میزند و
آن حرف ناصواب مدام تکرار میشود.» آیا این سخنان بدین معناست که آقای
توکلی شایعه پراکنی میکند، رسانهها هم منتشر میکنند و دیوان محاسبات هم
تکرار میکند؟
2ـ چرا دولت موضوع رانت را کش میدهد؟ در حالی که پیشبینی میشد با اعلام
نظر دادستان دیوان محاسبات همه به رای این مرجع قانونی تمکین کنند، ناگهان
مسؤولان دولتی خود به عنوان یک مدعی ظاهر شدند و انتقادات بسیاری به توکلی
و دیوان محاسبات وارد کردند. حتی عنوان شد دیوان محاسبات با این اطلاعیه
در کار شورای رقابت که متولی تشخیص رقابت در بازار است دخالت کرده است.
سخنان روحانی نیز نشان داد دولتیها قصد ندارند حالا حالاها دست از این
موضوع بردارند و میخواهند از مسالهای که کاملا به ضررشان است، استفاده
رسانهای کرده و اعلام کنند منتقدان دولت علیه دولت هجمه میکنند.
رئیسجمهور حتی منتقدان را دروغگو و موضوع رانت را دروغ میداند. به نظر
میرسد دولتیها فکر میکنند موضوع رانت 650 میلیون یورویی میتواند ابزار
مناسبی برای مظلوم نشان دادن دولت باشد و میخواهند با استفاده از آن این
موضوع را القا کنند که منتقدان دولت به دروغ و شایعهپراکنی متوسل شدهاند
اما مسؤولان در این باره دچار یک خطای استراتژیک شدهاند چراکه منتقدان
دولت با استفاده از سند و منابع قانونی این تخلف را به اثبات رساندهاند و
نمیتوان با تهمت زدن به منتقدان از وقوع مسؤولیت این رانت شانه خالی کرد.
3ـ موضوع رانت 650 میلیون یورویی یک مساله بسیار ساده بوده است؛ وزارت
صنعت و یک تاجر خاص تفاهمنامهای امضا میکنند و تسهیلاتی برای این تاجر
خاص در نظر گرفته میشود. توکلی به عنوان نماینده ملت نیز اعلام میکند
چنین تسهیلاتی برای تاجران مفید است و موجب تعادل در بازار میشود به شرطی
که برای همه تاجران باشد، نه فقط یک تاجر خاص. اگر این تسهیلات برای یک
تاجر باشد رانت به وجود آمده است. جالب اینکه این نماینده مجلس قبل از هر
کسی، مسؤولان را مطلع میکند و نامههای فراوانی به آنها مینویسد.
این نماینده اصلا قصد نداشته چنین تخلفی را رسانهای کند اما وقتی میبیند
مسؤولان فقط وعده میدهند و این تسهیلات را برای دیگر تاجران قرار
نمیدهند، موضوع را رسانهای میکند. موضوع رانت 650 میلیون یورویی
میتوانست بسیار مسالمتآمیز تمام شود اما مسؤولان در اقدامی جالب و حساب
شده علیه این رانت موضع گرفتند و آن را غیرواقعی خواندند. جالب اینکه تاجر
خاصی که یک طرف این رانت بوده یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی است و بیش
از 1000 میلیارد تومان معوقه بانکی دارد. رئیسجمهور خواسته یا ناخواسته از
این بدهکار بانکی نیز حمایت کرده و موجب شده بر تخلفات احتمالی این
رانتخوار سرپوش گذاشته شود.
ستون یادداشت روزنامه حمایت به مطلبی با عنوان«تضعیف داعش برای واکسینه کردن رژیم صهیونیستی»نوشته توسط سید هادی سید افقهی اختصاص یافت:
نزدیک به 3 ماه از هجوم تروریستها و
تکفیریهای داعشی که سختترین بحران امنیتی در عراق پس از سقوط صدام است
میگذرد؛ بحرانی که تاکنون هزاران کشته و میلیونها آواره بر جای گذاشته و
همچنان ثبات و امنیت منطقه را تهدید میکند. در تازهترین تحولات در عرصه
میدانی، نبرد میان ارتش و داوطلبان مردمی با گروهک تروریستی داعش در عراق،
این گروه جنگی را به حومه اربیل کشانده است. اما اکنون باراك اوباما،
رئيسجمهور امريكا ضمن مخالفت مجدد با به كارگيري نيروي زميني براي مقابله
با خطر داعش در عراق, اقدام به صدور مجوز برای حمله هوایی در مقابله با
داعش کرده است.
در ابتدا باید این نکته
محوری را در نظر داشت که مجموعه سازمانهای تروریستی چپ و راست افراطگرا و
تندرو به اصطلاح اسلامی, زیرمجموعه سازمانها و سرویسهای اطلاعاتی و
امنیتی غربی هستند که در زمینه تحقق اهداف درازمدت و راهبردی آنها فعالیت
میکنند. این سازمانهای اطلاعاتی با توجه به مقتضیات اقتصادی، اجتماعی و
ایدئولوژیک مناطق مختلف، طراحیهای متناسب با این شرایط را مهندسی میکنند.
طبق گزارشهای آگاهان و ناظران سیاسی، گروه تروریست داعش که یکی از
زیرشاخههای القاعده بود، برای یک مأموریت خطیر و ترسیم چهره جدید
خاورمیانه متناسب با اهداف و راهبرد غرب تقویت شد. هر چند که القاعده نیز
خود زائیده سازمانهای اطلاعاتی عربی، عبری و غربی بود. بنابر
اعتراف هیلاری کلینتون گروهک تروریستی داعش، دستپرورده سازمانهای
اطلاعاتی آمریکا و غرب است. بنابراین اظهارات آنها حتی با تعداد کثیری از
کشورها رایزنی کردند که در صورت اعلام موجودیت داعش، این کشورها آن را به
رسمیت بشناسند. قصد آنها از این اقدام ایجاد غده سرطانی دیگری در کنار رژیم
صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت است. به
همین دلیل داعش و امثال آن با ایجاد جنگهای داخلی و دلمشغولی و دغدغه
برای کشورهای منطقه و همچنین انحراف افکار عمومی مردم جهان از موضوع جنایات
رژیم اشغالگر قدس در غزه، به دنبال شکستن هلال مقاومت است.
نکته مهم دیگر اینکه اوباما در 2 صورت مجوز استفاده از حملات هوايي را
عليه اين سازمان تروريستي صادر كرد؛ نخست اينكه داعش حملات خود را به سمت
اربيل گسترش دهد، به گونهاي كه جان و امنيت كاركنان كنسولگري امريكا در
اين شهر در معرض تهديد قرار نگيرد و دوم اينكه شكستن محاصره شهر سنجار واقع
در شمال عراق نياز به چنين حملاتي را ايجاب كند. با توجه با اینكه به
تازگي به اشغال داعش در آمده و هزاران نفر از مسیحیان و ايزديهاي ساكن اين
شهر قتل عام، آواره يا به اسارت داعش در آمدهاند آمریکا اقدام به صدور
مجوز حمله به داعش کرد. نبايد از اين واقعيت غافل شد كه قيد يك چنين شروطي
از سوي اوباما به اين مفهوم است كه اگر داعش پيشروي خود را به سمت اربيل
متوقف كند يا از آزار و اذيت اقليتهاي مسيحي و ايزدي ساكن در مناطق تحت
اشغال جديد اين سازمان در شمال عراق دست بكشد از حملات هوايي امريكا مصون
خواهد ماند. در واقع باراك اوباما با قيد اين شروط خواسته توپ را به زمين
داعش بیندازد و فرصتي دوباره به اين سازمان براي در امان ماندن از حملات
هوايي امريكا بدهد. البته آن روي تهديد مشروط اوباما اين است كه اگر داعش
در منطقهاي كه پيش از پيشرويهاي اخير خود به سمت شمال عراق قرار داشته،
كماكان در همان محدوده باقي بماند در تيررس حملات هوايي امريكا قرار نخواهد
گرفت. با نگاهی به نقشه منطقه، این نکته مهم درک خواهد شد که حضور داعش در
منطقه دقیقا در مرکز محور مقاومت است.
به نحوی که داعش با اشغال منطقهای
میان عراق و سوریه، موصل را به دیرالزور و رقه متصل کرده است. تا زمانی که
مسلمانان اعم از شیعه و سنی در عراق توسط داعش قتل و عام میشدند، آمریکا
هیچ واکنش و اقدامی برای مقابله با داعش انجام نداد. اما وقتی دامنه حملات
داعش به اربیل، اقلیم کردستان سنجار و مناطقی که نظامیان آمریکایی و
مسیحیان در آنجا متمرکز هستند رسید، آمریکا به عرصه نبردها وارد شد و دستور
حملات هوایی علیه داعش را صادر کرد. وقتی که داعش از قلمروی که برایش
تعریف شده بود عبور کرد، آمریکا به میدان وارد شد آن هم با ضربات مقطعی و
محدود. از یکسو، آمریکا اعلام می کند داعش سازمانی تروریستی است اما از سوی
دیگر، زمانی که تانکها و نیروهای داعش زیر ذرهبین ماهوارههای نظامی و
جاسوسی آمریکا قرار دارند، اقدامی نمیکند. اما آنگاه که داعش به اقلیم
کردستان که از یکسو متحد غرب و منطقه تحت نفوذ آمریکا و اسرائیل است و از
سوی دیگر، دارای چاههای نفتی است وارد شدند، اینجا میبایست ناخنهای داعش
کوتاه میشد. چراکه با پیشروی داعش، هم پایگاههای امریکا در اربیل به خطر
میافتاد و هم تعهداتی که غرب به اقلیم کردستان عراق مبنی بر حمایت از
آنها داده بودند نقض میشد. لذا اقدام آمریکا در حمله به مواضع داعش به
معنای این نیست که آمریکا درصدد نابودی داعش است.
اقدامات اخیر آمریکا در
این چارچوب قابل تحلیل است که آمریکا میخواهد با تضعیف مهرهای به تقویت
مهرههای دیگرش در منطقه بپردازد. یکی از مهمترین اهداف امریکا از حمله به
داعش استفاده از فضای ایجاد شده برای تخفیف موضوع جنایات اسرائیل در غزه
در اولویت اخبار جهان و برجسته کردن موضوع داعش در مقابل موضوع غزه است.
البته غرب در این خصوص مجددا دچار خطای محاسباتی شده است. چرا که بحرانی به
بزرگی، گستردگی و فراگیری سوریه نتوانست اذهان و افکار عمومی مردم جهان از
مسئله اصلی جهان که فلسطین بود منحرف کند. لذا عملیات محدودی در شمال
عراق، آن هم بعد از شکستهای متناوب رژیم صهیونیستی، نمیتواند اذهان را از
موضوع غزه منحرف کند. با توجه به در پيش بودن انتخابات كنگره، به نظر
میرسد یکی دیگر از اهداف آمریکا از حمله علیه داعش این است که دولت اوباما
اين بار جانب احتياط را گرفته و با اتخاذ تدابيري پيشدستانه كوشيده است
جلوي هرگونه اتهام وارده بر خود در جهت سهلانگاري در برابر حفاظت از جان
مقامات و اتباع امريكا را آنگونه که در لیبی اتفاق افتاد را از خود دور
كند. همچنین آمریکا میخواهد با وجهه انساني بخشيدن به مداخله نظامي جديد
آمريكا در تحولات عراق و همراه شدن با آرمان و موج جهاني برای مقابله با
تروریسم وجهه خود را بازسازی کند. لذا تطهیر وجهه دولت آمریکا در این خصوص،
یکی از اهداف راهبردی آمریکا در حملات اخیر به داعش است.
در حالی که این
یک فریب بزرگ راهبردی است. لذا اقدامات مقطعی و کوچک نمیتواند باعث فراموش
شدن موضوعی به قدمت و بزرگی فلسطین شود. یکی دیگر از اقدامات اخیر آمریکا
در عراق به راه انداختن نوعی جنگ صلیبی است تا به نحوی به افکار عمومی
منطقه و جهان چنین القا کند که مجددا مسلمانان علیه مسیحیان وارد جنگ شده
است. آنها میخواهند به این بهانه جنایات خود را پوشش دهند. در حالی که
پاشنه آشیل این ادعا بی اعتنایی به کشتار مسیحیان، بی توجهی به تخریب اماکن
مسیحی و اسارت راهبهها توسط داعش در سوریه و عراق است. هماکنون دو تن از
سرکشیشان مسیحی در سوریه در اسارت جبهه النصره است اما واکنشی در این خصوص
از آنها ندیدیم. با توجه به چالشهای جدیای که غرب در منطقه با آنها
روبروست، آمریکا قطعا دیر یا زود در باتلاق داعش که خود عامل ایجاد آن بوده
است، گرفتار خواهد شد.
دکتر حامد حاجيحيدري در مطلبی با عنوان«قفل مبارزه با فساد چگونه باز ميشود؟»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:چندي پيش رئيس جمهور محترم در مراسم بزرگداشت روز صنعت و معدن گفته بود: "والله، بالله و تالله سالهاي 84 تا 92 تكرار نمي شود."(1) واقعا از اين قسمهاي جلاله متاسف شدم تا اينكه به بهانه روز خبرنگار داشتم تفسير سوره قلم از شهيد مطهري را مرور ميكردم. تاسفم بيشتر شد. شهيد مطهري در تفسير آيات "ولا تطع كل حّلاف مهين، همّاز مشّاء بنميم"(2) ميفرمايد: "زياد قسم خوردن را قرآن مذمت كرده است. قسم دروغ جاي خود دارد، حتي قسم راست هم مذمت شده است. در روايات داريم كه قسم را خوار نكنيد ولو براي حرف راست. آخر همه جا كه جاي والله و بالله نيست. قسم خوردن از نظر شرعي امر زشتي است. روايات زيادي داريم كه قسم راست هم جز در مواقع ضروري نبايد به كار رود." بعد آيتالله مطهري در مذمت عيبگيري، طعنهزني و سخنچيني در تفسير همّاز مشّاء بنميم، مطالب خوب و عبرتآميزي ميفرمايد كه بماند. (3)
در فضل، كرامت و صداقت جناب آقاي رئيسجمهور شك ندارم. اما نتوانستم واقعا دليل سوگندهاي جلاله او را دريابم. با آنكه در انتخابات رياستجمهوري، كسي ديدگاههاي رئيس دولت گذشته را نمايندگي نميكرد و روحاني رقيبي از اين دست نداشت و از نامزدهاي مطرح هم كسي در مقام دفاع از عملكرد رئيسجمهور دور دهم و نهم نبود، چرا رئيسجمهور اينقدر خوف از بازگشت به گذشته دارد؟
آيا مفهوم اين قسمهاي جلاله اين است كه اگر رئيسدولت دهم يا كسي كه ديدگاه او را نمايندگي كند در دوره دوازدهم انتخابات رياستجمهوري ظاهر شود، رئيسجمهور با تمام توان ولو برخلاف رويكرد راي مردم به منتخب ملت در برابر جمهوريت نظام ميايستد؟ اگر اينطور است كه اين تكرار فتنه سال 88 است.
اين سخن رئيسجمهور حتي با فهم ايشان از گذشته مغاير است چرا كه اخيرا در مصاحبه با خبرنگاران فرمودند: "برخي سرشان را به پشت گرفتهاند و راه ميروند. ما ميترسيم اينها زمين بخورند. حالا يك وقتي كاري شد، چيزي بود، بگذريم. هي ميخواهيم كش بدهيم و بادش كنيم. در اين كشور هر كس جرمي كرده، قوه قضائيه ببرد محاكمه كند. اگر نگرفته يعني پاك است، ولش كنيم. اگر كسي دستگير نشده و در خيابان راه ميرود يعني گناهي نكرده و جرمي نكرده است. صبح تا شام آن را متهم نكنيم."(4)
اگر اين فهم از گذشته را رئيسجمهور قبول دارد، پس قسمهاي جلاله چيست؟
اگر اين فهم از گذشته را رئيسجمهور قبول دارد چرا بايد در جلسه شوراي اداري استان چهارمحال و بختياري بگويد: "تحت نام دور زدن تحريمها نفت را دادند به عدهاي و بردند و خوردند و ملت ايران را دور زدند." به نظر مي رسد اينگونه سخن گفتن در شأن رئيسجمهوري نباشد. همچنين به نظر ميرسد اين گونه سخن گفتن در شأن كسي كه خود را حقوقدان ميداند هم نباشد. و نيز بگويد: "فساد غرق شده سالهاي پيش را مگر ميشود با اين سروصداها شست... اين بازي كه بعضيها درآوردند ميگويند فلان جا رانت شد، براي پوشاندن رسواييهاست."(5)
چه كسي تحت نام دور زدن تحريمها پول نفت را برده و خورده و ملت را دور زده است؟ رئيسجمهور از طريق حقوقي ميتواند او را مورد پيگرد قرار دهد و از بيتالمال مسلمين صيانت كند.
قوه قضائيه كارنامه شفاف و روشني دارد، پرونده سه هزار ميلياردي را با قدرت رسيدگي كرد. اكنون پرونده مهدي هاشمي در دست رسيدگي است. پروندهاي كه از دوران اصلاحات خاك ميخورد امروز دارد رسيدگي ميشود. پرونده بابك زنجاني در دست رسيدگي است. چرا بايد طوري حرف زد كه گويي مملكت بدون حساب و كتاب است؟
شركت ملي نفت در فروش نفت تضمينهاي لازم را از اشخاص حقيقي گرفته است. بايد ديد آيا از اشخاص حقوقي هم گرفته است؟
رئيسجمهور از طريق سازمان حسابرسي كه به عنوان بازرس قانوني عمل ميكند اين امر را ميتواند پيگيري حقوقي كند.
طعنه زدن و متلك پراكني عليه مسئولين گذشته در شأن رئيسجمهور نيست. اين حرفها بايد فرآيند دادرسي و حقوقي خاص خود را طي كند و رئيسجمهور در همه مراحل اين رسيدگي دقت كند به مردم ظلم نشود و حق بيتالمال را ادا كند. مسئولين شركت نيكو كه از مديران كنوني شركت ملي نفت هم هستند، در دولت دهم بيش از چهار ميليارد دلار نفت فروختهاند و نتوانستند پول آن را به داخل بياورند.(6) آيا رئيسجمهور در اين مورد هم ميخواهد بگويد بردند و خوردند؟! اگر اين نظر را دارد پس اينها به عنوان مديران فعلي نفت چه ميكنند؟! چرا تاكنون متعرض آنها نشده است؟ اگر بابك زنجاني ميلياردها تومان وثيقه در شركت ملي نفت براي تضمين فروش نفت و بازگشت پول آن گذاشته، مديران نيكو كه نه وثيقه گذاشته و نه تضميني در اين مورد دادهاند!
آيا اين نوعي بيحساب و كتاب حرف زدن و خروج از ممشاي حقوقداني و حقوقخواني نيست؟
همين چند روز پيش بود كه حجتالاسلام والمسلمين سيدحسن خميني گفته بود: "واي به حال ما اگر تهمت بزنيم و بد ديگران را بخواهيم." (7) رئيسجمهور نبايد در مسيري حركت كند كه خود همواره آن را مذمت كرده است!
يادم ميآيد كه رئيسجمهور در روزهاي تبليغات انتخابات رياستجمهوري گفته بود: "كليد من، كليد تدبير است و هر قفلي را باز ميكند. تمام مشكلات قابل حل است و براي آنها برنامه دارم." مبارزه با فساد يكي از مشكلات اصلي كشور است.
قفل مبارزه با فساد را رئيسجمهور چگونه ميخواهد باز كند؟ اگر فسادي در جايي رخ داده، بايد ديد با چه تدبير حقوقي قفل آن را بايد باز كند؟ با حرف درماني يا با احترام به نهادهاي قانوني، قضائي و نظارتي و طي فرآيند دادرسي و حقوقي به تكتك مواردي كه وجود دارد، كدام يك؟ كليد قفل مبارزه با فساد، حرف درماني نيست.
دولت داراي نهادي به نام سازمان حسابرسي است كه به موجب قانون حسابرس مستقل نهادها و بنگاههاي اقتصادي دولت است. وفق ماده 151 قانون تجارت بايد جرايم يا تخلفاتي كه در بنگاههاي اقتصادي دولت (بخوانيد مسئولين دولتي) رخ ميدهد به محاكم قضائي براي تعقيب اعلام كند. طي يك سال گذشته كه دولت يازدهم سر كار بوده است اولين مدعي فساد بايد همين نهاد باشد. چرا مسئولين آن ساكت هستند؟
شش ماه است سخن از يك رانت 650 ميليون يورويي در دولت يازدهم مطرح است. موضع سازمان حسابرسي چيست؟ پيگيريهاي دولت در نهادهاي نظارتي و قضائي كدام است؟
رئيسجمهور بايد علاوه بر اينكه مفاسدي را كه در دولت قبل فكر ميكند اتفاق افتاده، پيگيري كند، پاسخگوي ادعاهاي مربوط به رانت 650 ميليون يورويي باشد. حداقل از خود بپرسد آن كسي كه متهم به گرفتن امتياز و رانت است چرا سكوت كرده و از خود دفاع نميكند؟
راه درست رونق توليد، خروج از ركود و مسير درست اقتصاد مقاومتي، از مبارزه درست و اصولي با مفاسد اقتصادي ميگذرد، آن هم نه با صدور سخنراني، بيانيه و نظريه. اين نوع مبارزات، اعمالي است نه اعلامي!
آيا رئيسجمهور محترم در مقام اعمال مبارزه با فساد با بهرهگيري از انبوه قوانين و مقررات در اين مورد هست؟ با توجه به هماهنگياي كه با ديگر قوا دارد، آيا حاضر است مديريت مبارزه با فساد در دستگاههاي دولتي را به عنوان يك حقوقدان از طريق مكانيسمهاي حقوقي دنبال كند؟
اگر چنين است، بسمالله! يك سال از عمر دولت يازدهم گذشت. كارنامه مبارزه با فساد اقتصادي چيست؟
پينوشتها:
1- روزنامه آرمان 11/4/93
2- سوره قلم آيات 10 و 11
3- مجموعه آثار شهيد مطهري جلد 27 صفحه 580
4- مصاحبه رئيسجمهور با خبرنگاران داخلي و خارجي 24/3/93
5- روزنامه ايران 18مرداد 93 صفحه اول
6- مصاحبه ميركاظمي با تسنيم 13/5/93
7- آرمان 13مرداد 93
آرين رضايي ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«اشتغال زايي و رکود تورمي»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:تيم اقتصادي دولت در يک سال گذشته با رد
آمارهاي اشتغال آفريني در دولت هاي نهم و دهم اين انتظار را ايجاد کرده که
روند از دست رفتن اشتغال هاي موجود در نتيجه رکود سنگين در بخش هاي
اشتغال زا را متوقف خواهد کرد، اما حالا اين سوال مطرح است که تا چه ميزان
اين انتظار در نتيجه بسته پيشنهادي دولت محقق خواهد شد و نرخ بيکاري واقعي
در کشور کم مي شود؟
واقعيت اين است که سياست هاي اشتغال زايي دولت هاي گذشته، کمتر با ايجاد
اشتغال پايدار با درآمد کافي و امنيت شغلي همراه بوده و در نتيجه هر نوسان
در رشد اقتصادي و يا تغيير در سياست هاي کلان اقتصادي، ايجاد فرصت هاي شغلي
و تبديل آنها به اشتغال موثر و پايدار با درآمد کافي دستخوش دگرگوني شده
است. افزون بر اينها در نتيجه سياست هاي جمعيتي و آموزشي سال هاي گذشته،
بسياري از جويندگان کار، زمان ورود به بازار کار را به دليل تحصيلات در
سطوح عاليه و دانشگاه ها به تاخير انداخته اند و حالا لشکر بيکاران
تحصيلکرده با سطح مطالبات متفاوت و متنوع در انتظار ايجاد شغل است به اين
اميد که تدبير دولت يازدهم، فرصت را براي اشتغال فراهم خواهد ساخت. آنچه
روشن است، اينکه ايجاد اشتغال با تزريق نقدينگي و پول دستکم به دو دليل
روشن چندان از کارآمدي موثر برخوردار نيست؛ دليل نخست اينکه تجربه
اشتغال آفريني با سياست هاي انبساطي پولي و بودجه اي تاکنون نتوانسته
اشتغال پايدار و با درآمد کافي ايجاد کند و به همين دليل با ايجاد فرصت هاي
شغلي جديد، بخشي از نيروي کار شاغل با روي آوردن به چندشغلي تلاش مي کنند
تا سطح درآمد خود را افزايش دهند و افزون بر اين ها، تکيه محض سياست هاي
اشتغال آفريني به پمپاژ پول به جامعه، چندان از قوت کارشناسي برخوردار
نبوده و ضرورت ايجاب مي کند که دولت يک تغيير استراتژي در ايجاد اشتغال با
افزايش بهره وري، بهبود فضاي کسب و کار و اتکا بر توان بخش خصوصي با ايجاد
بازار رقابتي را در پيش بگيرد. دليل دوم اينکه با فرض غلط ايجاد اشتغال با
تزريق نقدينگي، دولت به دليل محدوديت هاي منابع مالي و پولي و البته در
تنگناهاي دسترسي به درآمدهاي ارزي، چندان نمي تواند به اين سياست دل ببندد.
ايجاد اشتغال در شرايط رکود تورمي ايجاد شده و حاکم بر فضاي کلي اقتصاد هم
با پيچيدگي هاي زيادي مواجه است و به همين دليل دولت براي سامان دادن به
ناهمواري ها و نابساماني هاي بازار کار ناچار به اولويت بندي سياست ها و
برنامه هاست از همين جهت، نبايد انتظار داشت که دولت چندان به
سرمايه گذاري هاي جديد روي آورد. انتظار منطقي از دولت و تيم اقتصادي
کابينه تدبير و اميد اين است که در گام نخست مانع از دست رفتن اشتغال موجود
شود و در گام دوم، فرصت هاي ايجاد شده و بخش هاي دچار رکود را فعال سازد و
ظرفيت خالي و بالقوه اقتصادي را تحريک کند.
به طور طبيعي براي محقق شدن اين انتظار، ضروري است که منابع محدود بانک ها
و بودجه اي کشور به سمت بخش هاي واقعي اقتصاد با رويکرد افزايش توليد
کالاها و خدمات رقابتي داخلي سوق داده شود و از هرگونه انحراف منابع
گران قيمت و ارزشمند به ساير بخش هايي که تورم آفرين و ضد اشتغال است، بايد
پرهيز شود. البته دولت تصميم دارد بخش هايي از اقتصاد نظير نفت و گاز و
بهينه سازي مصرف انرژي، مسکن و صنايع را به عنوان پيشران خروج غيرتورمي از
رکود تحريک کند و رويکرد کلي دولت هم اين است که منابع مالي محدود را به
سمت بنگاه هاي کوچک و متوسط اشتغال زا سوق دهد. اين رويکرد با لحاظ مخاطرات
تورمي آن به ويژه در بازار مسکن وقتي کارآمد خواهد بود که در يک فرآيند و
زنجيره اي از توليد و اشتغال تعريف شود و نگاه دولتمردان نبايد، مقطعي و با
رويکرد تسکين دهنده باشد.
دل نگراني دولت از مهار تورم البته قابل درک است، اما اگر قرار باشد اين
دل نگراني به قيمت از دست رفتن اشتغال موجود و تعميق رکود باشد، بايد
نگران تر بود و انتظار اين است که مشکلات امروز اقتصاد ايران به ويژه
اشتغال زايي در شرايط رکود تورمي را مشکل دولت فعلي ندانيم و همه مطالبات
را از دولت نخواهيم، مجلس و ديگر دستگاه هاي حاکميتي و اجرايي و البته مردم
در اين زمينه نقشي به مراتب تعيين کننده و سرنوشت ساز خواهند داشت و
بايسته است که بپذيريم سياست هاي اشتغال را نبايد با نگرش ها و خواسته هاي
سياسي آلوده سازيم که اين يک خطاي نابخشودني در حق نسل فعلي و آينده است.
خروج اقتصاد ايران از دوران يخ زدگي رکود سال هاي اخير وقتي شيرين و
اعتمادساز خواهد بود که بتواند ضامن ايجاد اشتغال موثر، کارآمد با درآمد
کافي براي شاغلان و در مسير خدمت به اقتصاد ملي، بهبود معيشت مردم،
تسهيل کننده رقابت سالم و شفاف در بازار کار و اقتصاد ايران باشد.
مطلبی که فضل الله ياري در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان« نسبت سردبيري با سانسور »به چاپ رساند به شرح زیر است:
وقتي کلمه يا جمله اي را از صفحه همکارانم در روزنامه خط ميزنم، پوزخند شان را زير چشمي ميبينم و البته ميگذرم. گاهي ميدانم که در ذهن شان چه ميگذرد و گاهي نميدانم. ميدانم که در دل ميگويند «اين واژه و يا اين جمله به کجاي جهان بر ميخورد که بايد خط بخورد؟» ميگويند «چگونه تا دو روز پيش واژه نامطلوبي نبود،چرا امروز بايد خط قرمزي بر آن کشيده شود؟»
درگيري ذهني آنها با خودشان وقتي بيشتر ميشود که کل مطلب «بايد» حذف شود و معمولا اين زماني است که توضيح ميخواهند، از آن جهت که بدانند کجاي کارشان اشکالي دارد و کدام يک از خطوط قرمز نظام را زير پا گذاشته اند؟
و اين جاست که بحث آغاز ميشود. آنها همه خطوط قرمز قانوني و شرعي را بر ميشمارند و استدلال ميکنند که اين مطلب به هيچ کدام از اين ممنوعيتها نزديک نشده است و من مصوبات هر روزه و تذکرات و شکايات دستگاههاي مختلف دولتي و حکومتي را مثال ميآورم که گاه توانسته روزنامه اي را از هستي ساقط کند و گاه بسياري را از کار بيکار.
آنان از سر هيجان از انگيزههاي خيرخواهانه خود ميگويند و اين که تلاش کرده اند در بين خطوط حرکت کنند و من از سر تجربه مثال از روزنامههايي ميآورم که فلان سرمقاله با آن چه کرد و يک کاريکاتور سرنوشت روزنامه ديگر را به کجا کشاند؟ از گزارشي ميگويم که چگونه يک موسسه اقتصادي مدعي آن شد و نويسنده اش را به دادگاه کشاند و از خبري ميگويم که خبرگزاريهاي رسمي کشور منتشر کرده اند،اما درج آن در روزنامه شکايت حقوقي يک وزارتخانه را به دنبال داشت.
زبان همکارم زبان قانون و شفافيت است و استدلال من از سر تجربه و البته مقدار متنابهي ابهام. نميدانم در ذهن خود مرا سانسورچي ميخواند يا نه، اما ميدانم که اندکي از جايگاه سردبير و مامور مميزي با يکديگر همپوشاني دارد، با اين تفاوت که مامور مميزي فقط بالا دست خود را ميبيند و ديگر هيچ، اما سردبير هم بايد خود را در جايگاه کسي ببيند که هم نگاهي به بالا دارد و هم در جايگاه کسي است که بخشي از نوشته خود را خط ميزند و هم در موقعيت مخاطبي است که ميفهمد بخشي از مطلب موجود نيست و خودش بايد مطالب را به هم بچسبانند و از آن مفهومي درک کنند و اين البته موقعيتي است پر از تناقض و تضاد که هم سبب سردرگمي خودش (سردبير)مي شود و هم او را در معرض يک اتهام قرار ميدهد.
اما آنان که با فضاي سياسي و رسانه اي ايران آشنايي دارند، ميدانند که او همانقدر سانسورچي است که هر ايراني در ارتباط با ديگران بخشي از ذهنيت خود را بر زبان نميآورد. همان قدر که هر فردي بخشي از علل پديدهها و اتفاقات را پنهان ميکند.
او همان قدر مامور مميزي است که هر ايراني، زبان به دندان ميگيرد تا در مراودات خود، ملاحظه زمين و زمان را داشته باشد. او همان قدر بر رفتارش مميزي اعمال ميکند که سانسورچي درون ما فرمان ميدهد.
با اين همه او، هم از سوي نهادهاي دولتي و حکومتي به اباحه گري وسهل انگاري در رعايت خطوط قرمز متهم ميشود وهم از سوي همکاران و مخاطبان به تنگ نظري و جلوگيري از دسترسي مخاطبان به جريان آزاد اطلاعات.
« جهان، گرفتار بحران رهبري »این هفته ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی را اینجا میخوانید:¬جنگندههاي اف - 18 آمريكا بالاخره براي اولين بار مواضع گروهك تكفيري - تروريستي داعش را در استان اربيل عراق بمباران كردند. اين اقدام پس از آن صورت گرفت كه باراك اوباما رئيس جمهوري آمريكا دستور عمليات محدود هوايي عليه داعشيها را صادر كرد. اوباما گفته است عمليات هوايي محدود عليه داعش دو هدف را دنبال ميكند؛ اول بمباران بخشهايي از مواضع تحت كنترل داعش در شمال عراق و دوم انتقال كمكهاي غذايي به ايزديها و مسيحياني كه در اين منطقه از ترس داعش در كوهها آواره شدهاند.
سازمان ملل هفته گذشته درباره خطر گرسنگي و مرگ بيش از 40 هزار نفر از ساكنان شهر قره قوش و سنجار كه از بيم داعش به كوهها پناه بردهاند هشدار داد. بخش عمده ساكنان شهر سنجار از اقليت ايزدي (زرتشتي) و ساكنان قره قوش از اقليت مسيحي هستند و دولت آمريكا اعلام كرده براي دفاع از اقليتها تصميم به مداخله نظامي گرفته است. پيش از آن پاپ بنديكت شانزدهم رهبر كاتوليكهاي جهان از جامعه بينالمللي خواسته بود به آن دسته از شهروندان مسيحي عراق كه از بيم تروريستها به مناطق مجاور محل سكونت خويش فرار كردهاند، كمك كند. شوراي امنيت سازمان ملل نيز بعد از آنكه متوجه شد امنيت جاني مسيحيان در شمال عراق به خطر افتاده است، با درخواست اضطراري دولت فرانسه براي تأمين امنيت آنها جلسه فوقالعاده تشكيل داد و فرانسوا اولاند رئيس جمهوري فرانسه نيز به صورت جداگانه آمادگي دولت و كشورش را براي كمك به كردهاي اقليم كردستان عراق جهت محافظت از اقليتهاي ديني اعلام كرد.
به راه افتادن چنين تحركات سياسي در مدت زمان بسيار كوتاهي كه با آغاز خطر عليه اقليتهاي ديني در عراق شاهد آن بوديم، البته نه تنها مثبت تلقي ميشود بلكه از ديرباز مورد حمايت و درخواست جامعه بينالمللي بخصوص مظلومان تحت ستم قرار گرفته در اقصي نقاط جهان بوده است و جمهوري اسلامي ايران نيز جزو اولين كشورهايي بود كه آمادگي خود را براي كمك به مسيحيان و ايزديهاي عراق كه در محاصره گروهك تروريستي داعش قرار گرفتهاند اعلام كرد و البته اين از سياستهاي كلان نظام جمهوري اسلامي در بخش سياست خارجي است كه همواره از ملتهاي مظلوم در جهان با هر قوميتي و مذهبي دفاع نمايد.
اما در كنار اين تحركات سياسي، دو نكته ديگر نيز وجود دارد كه بايد اين تحركات را با توجه به آن دو نكته مورد ارزيابي قرار داد. نكته اول اينكه يك روز قبل از صدور فرمان اوباما به منظور آغاز عمليات نظامي عليه داعش، خبري منتشر شد كه رسانههاي غربي بسيار تلاش كردند از انعكاس گسترده آن جلوگيري نمايند. خبر اين بود كه هيلاري كلينتون وزير خارجه سابق آمريكا در كتاب خود با عنوان "گزينههاي دشوار" سخنان غافلگير كنندهاي را مطرح ساخت و اعتراف كرد كه در واقع "داعش" ساخته و پرداخته دست دولتمردان آمريكايي با هدف تقسيم خاورميانه بوده است. وي در اين كتاب نوشته است: "ما وارد جنگ عراق، ليبي و سوريه شديم و همه چيز بروفق مراد و بسيار خوب بود ولي ناگهان انقلاب مصر روي داد و همه چيز ظرف 72 ساعت تغيير كرد... با برخي از دوستان اين توافق حاصل شد كه به محض اعلام تأسيس داعش، اين گروه به رسميت شناخته شود، اما ناگهان همه چيز فرو پاشيد. توافق شده بود دولت اسلامي (داعش) در روز 5/7/2013 (12/تير/1392) اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسيس بوديم تا ما و اروپا هرچه سريعتر آنها را به رسميت بشناسيم. مصر قلب جهان عرب و اسلام است و ما تلاش داشتيم از طريق اخوان المسلمين و از طريق داعش اين كشور را تحت كنترل در آورده و آن را تقسيم كنيم و پس از آن به كشورهاي حوزه خليج فارس برويم... كويت اولين كشوري بود كه از طريق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن امارات و بحرين و عمان مدنظر ما بودند و پس از آن منطقه عربي كاملاً تقسيم ميشد..."
با توجه به اين اعترافات، اكنون اين سؤالها مطرح هستند كه اگر آمريكاييها واقعاً به جنگ عليه داعش معتقد هستند، چرا از اساس اين گروهك تكفيري - تروريستي را پايهريزي و ساخته و پرداخته كردند؟ آيا هدف از اعلام جنگ عليه داعشيها نوعي فرافكني براي تحتالشعاع قرار دادن اعترافات ناشيانه هيلاري كلينتون نيست؟ چرا آمريكاييها و اروپاييها گروههاي تروريستي و جنايتكاري را پديد ميآورند كه بعدها مجبور به حمله نظامي عليه آنها شوند؟ در اين زمينه سؤالهاي فراواني وجود دارد كه البته هيچگاه پاسخ روشني به آنها داده نشده و هرگز هم پاسخ داده نخواهد شد.
نكته دومي كه بايد در ارزيابي حمله آمريكا عليه داعشيها مورد توجه قرار گيرد اينست كه گروههاي تكفيري - تروريستي حدود سه سال و اندي است كه در سوريه درحال ارتكاب جنايت عليه مسلمانان هستند و تقريباً از حدود يك سال پيش نيز كشتار مردم عراق را آغاز كردهاند، اما در اين مدت دولتهاي غربي به سركردگي آمريكا و مجامع جهاني تحت سيطره دولت واشنگتن، هيچگاه چنين تحرك سياسي گستردهاي را به راه نيانداخته بودند.
اين تحركات زماني آغاز شد كه دامنه جنايات داعش به اقليتهاي ديني و مذهبي عراق و بخصوص عليه مسيحيان رسيد و پس از آن بود كه از سازمان ملل گرفته تا شوراي امنيت و سران دولتهاي اروپايي و در نهايت آمريكا تصميم گرفتند اقدامي عليه اين گروهك تروريستي انجام دهند. آيا اين روش نشان دهنده دوگانگي موجود در افكار شيطاني مقامات غربي نيست؟ چرا مجامع بينالمللي و دولتهاي غربي به مدت سه سال در برابر جنايات داعش در سوريه و يك سال جنايت اين گروهك تروريستي در عراق سكوت كردند؟ چرا مدعيان حقوق بشر بيش از يكماه است كه از كشتار آنان و كودكان فلسطيني در غزه توسط رژيم صهيونيستي حمايت ميكنند؟ اما به يكباره زماني كه جان مسيحيان و ساير اقليتهاي ديني به خطر افتاد، دايه مهربانتر از مادر شدند؟
اين دوگانگي ريشه در نيتهاي شيطاني آنها دارد، آنها در واقع نگران نسل كشي نيستند، بلكه زماني نگران ميشوند كه نسل كشيها مسيحيان و ساير اقليتهاي ديني به جز مسلمانان را تهديد كند.
اين يك واقعيت است كه نسل كشي مسلمانان و برهم زدن جغرافياي سياسي كشورهاي اسلامي از اهداف بلند مدت غرب در قالب دشمني با دين اسلام است و امروز اگر ناچار شدهاند بخاطر حفظ وجهه و آبروي خود به روي داعشيهاي خودساخته آتش بگشايند و درصدد به نمايش گذاشتن چهرهاي قهرمانانه از خود در عراقي كه خود مسبب به هم ريختن اوضاع آن هستند برآمدهاند، فردا دسيسههاي ديگري را براي رسيدن به اهداف پليدشان طراحي خواهند كرد.
وارد عمل شدن آمريكائيها در عراق البته دلايل سياسي و امنيتي از جمله ترس از به خطر افتادن جان آمريكاييهاي حاضر در كردستان عراق و همچنين خطر سقوط شهر اربيل كه براي آمريكائيها از اهميت خاصي برخوردار ميباشد و بسياري دلايل ديگر دارد كه در جاي ديگر بايد مورد مداقه و بررسي قرار گيرد.
در اين ميان آنچه حائز اهميت است اينست كه جهالت برخي سران كشورهاي عربي و اسلامي در منطقه، به آمريكائيها كه همواره به صورت آشكار دشمني خود را با اسلام و مسلمانان نشان دادهاند اين اجازه را ميدهد كه يك روز با دخالت مستقيم و روزي با تحريك عوامل مزدوري مانند "داعش" اهداف خود را كه ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به هر بهانهاي است دنبال كنند و تاسف بار اينكه سران عربي در كمك كردن به آمريكائيها براي رسيدن به اهداف شومشان از يكديگر سبقت ميگيرند. آيا زمان آن فرا نرسيده است كه آنها متوجه شوند در اين ميدان، اوباما و داعش همدست هستند و دستشان در يك كاسه است؟!
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«باز هم خون بر شمشير پيروز شد»نوشته شده توسط منصور فرزامي اختصاص یافت:حرف اول: و اين حکايت تاريخ اعتقادي ماست که هميشه خون بر شمشير پيروز ميشود و نيز باور داشت تلقي عامه که خون بيگناه، دامن خونريز را ميگيرد و مجبور به اعتراف خوي خونريزياش ميکند و شکست منطق زشتش؛ يعني، همان اقرار ناخواستهاي که سفاکان صهيونيست کرده و ميکنند و فرق است بين ملتي که ميخواهد زندگي کند، انگيزه زندگي دارد و ميداند که چه ميخواهد و ميداند که براي چه ميجنگد با مردمي که نميدانند براي چه ميجنگند و چه ميخواهند! براي همين است که آن، گلوله بر سينه دشمن متجاوز مينشاند و اين از ترس و زبوني و بيانگيزگي و اينکه ميداند حق با او نيست، به خودش گلوله ميزند تا با فلسطيني اي که خود از آنان قهرمان ساخته، روبه رو نشود . و اين است که صهيونيستها به گرد تابوت قشنگ دوست و منسوب خود جمع ميشوند و با ترس و افسردگي اشک ميريزند و خود را در فرداي نزديک خفته در همين تابوت احساس ميکنند و نه بر مرده که به حال و روز خود ميگريند که به سبب آدم کشي و آدم خوارگي رهبرانشان و حاميان کنگره و مجلس سناي برادر بزرگشان کي نوبت به آنها ميرسد؟
و از سوي ديگر، آن پدر پولادين اراده فلسطيني که همه اهل خانه و تمامي هستي خود را از دست داده، در مقابل دوربينها و چشمهاي حيرت زده جهانيان، «الحمدلله» ميگويد و پيشاني شکر بر زمين ميسايد و بر خدا توکل ميکند ؛ خم ميشود اما نميافتد. صهيونيستها اکنون با چنين مردمي روبرويند. با ملتي که به قول شهيد محمد خياباني ما، «چون از مرگ نميترسند، هرگز نميميرند!» و اين همان حکايت است که ششمين ارتش مجهز جهان را در نبرد سي روزه به بيچارگي و درماندگي مينشاند آن چنان که فرار و عقبنشيني را در برابر مردمي که ساليان دراز در محاصرهاند و بدون آب و نان، سعادت و سلامت خود ميداند! خوب! چنين ارتشي چگونه ميخواهد که تاسيسات هستهاي ملتي جاودان، با مدنيت و فرهنگ و تمدن درخشان و تاثيرگذار که هميشه قوم يهود را مشمول عنايات و حمايت خود کرده است، ويران کند؟ وقتي برادر کوچک بر صهيونيستها آن ميکند، برادر بزرگ چه بلايي بر سر آنها خواهد آورد؟ پس شرط عقل آن است که با دم شير ژيان، بازي نکنند . همچنين اين واقعه دلخراش اما عبرت آموز سي روزه هم، هشدار و درس نکته آموزي به « روي ميزي »هاست که دنياي شيرين خود را برنياشوبند و مواظب سر خود باشند و بدانند که رفاقت با ملتي نجيب و آزاده که « در خيال خويشتن زانها / پلنگ و اژدها و شير نميسازد» بهتر از رقابت ناسالم است.
حرف دوم: حال که نمايندگان ملت قهرمان «غزه» و فلسطين، اين بار با بيش از دوهزار شهيد و ده هزار مجروح و تحمل خسارتي بيش از شش ميليارد دلاري و آن همه خرابي و دل لرزه سيروزه، پشت ميز مذاکره مينشينند، اميد است که راه را گم نکنند و در مقابل وعدههاي هميشه توخالي غرب و زرق و برق دلارهاي نفتي هم نژادان و هم کيشان گرگ در لباس ميش و «ملک»هاي طبل صفت در باطن هيچ، منفعل نشوند و آنچه در ميدان مبارزه نباخته اند، در پشت ميز مذاکره نبازند و مثل اسلاف خود گرفتار دور تسلسل باطل نشوند و سخن «حواري بومدين» الجزايري را به خاطر بياورند که به ياسر عرفات گفت که: «تفنگ در دست، پشت ميز مذاکره بايد نشست» و حق گفت و حق طلب کرد و کوتاه نيامد که امروز، براي غزه، سخن از موضع قدرت است.
حرف سوم: خيزش و بيداري باورنکردني مردم اقصي انقاط جهان، حتي در دل آمريکا، فرانسه، انگلستان و آلمان به عنوان همسو با سياست صهيونيستها و همدردي و ابراز شفقت مردم همين کشورها و همگامي آنان با ديگر مردم جهان نسبت به مردم در خون تپيده غزه، اين حقيقت را بر همه مبرهن و مدلل ساخت که جهت تضمين امنيت و حقوق انسانها و براي اينکه به سبب خواست ابرقدرتها، هر جا غزه نشود، بايد در ساختار نهادهاي بينالمللي مثل سازمان ملل و شوراي امنيت که ابزار دست و چماق قدرتهاي جهانياند و با حق غيرعادلانه «وتو» ارائه حق و اقامه عدل را مانع ميشوند، تحولي ايجاد کرد که اگر امروز، خيرخواهان انسانيت و مشفقان ابناي بشر از سنخ دکتر «گيلبرت» نروژي و انديشمندان و اهل قلم و بيان نکوشند و راحت و آسايش خود را صرف تامين و تضمين آرامش مردم جهان نکنند، فردا بسيار دير خواهد بود و زودا که از جنس « نتانياهو » بر گرده ناسور بشر بنشينند و کاري کنند که در «غزه» کردند.
حرف چهارم: بيداري و راهپيمايي اعتراضآميز مردم جهان بايد در تداوم عمل نيک و انساني خود، به صدور بيانيههاي مستدل و با شواهد مستند زمينه را براي تشکيل دادگاه جنايات جنگي فراهم سازند. همچنين بر متفکران و حقوقدانان جهان بويژه مسلمانان و ايرانيان، حتي دانشوران ايراني خارج از کشور به عنوان وظيفه و تکليف انساني بايسته است که با فراهم آوردن مستندات محکمه پسند حقوقي، ياور مظلومان غزه و در گسترهاي وسيعتر مدافع حقوق بشر واقعي باشند و در اين راه با دستگاه سياستگذاري هر کشوري که در اين زمينه جهت استيفاي حقوق مظلومان ميکوشد با قلم و بيان ياري کنند و در تشکيل دادگاه جنايات جنگي از هيچ کوششي دست بازندارند که قطع دست متجاوز خودسر و بياعتنا به جان و مال مردم و نيز منع ولع سيري ناپذيرش در کشتار زنان و کودکان، وظيفهاي انساني و رسيدن به داد مظلوم بيپناهي است که فريادش را شنيدهاند