مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛در جزیره ای زیبا، شادی، غم، غرور، عشق و ثروت و... در کنار هم زندگی می کردند. روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنان جزیره قایق هایی برای ترک کردن جزیره آماده کردند، اما عشق که دلبسته به جزیره بود می خواست تا آخرین لحظه بماند و از بودن در کنار جزیره استفاده کند.
جزیره در حال فرو رفتن به زیر آب بود که عشق از ثروت خواست تا به کمک او از جزیره خارج شود. ثروت گفت: «من مقدار زیادی طلا و جواهر داخل قایق دارم و جایی برای تو نیست» عشق همین درخواست را از غرور کرد و غرور گفت: «بدن تو خیس و کثیف شده و قایق مجلل من را کثیف خواهی کرد.» عشق به سراغ غم رفت، غم با صدایی حزن انگیز گفت: «من خیلی ناراحتم، می خواهم تنها باشم».
شادی هم آن قدر سرگرم بود که صدای خواهش عشق را نشنید. ناگهان صدایی سالخورده به عشق گفت: «با من بیا! قایق من همیشه برای تو جا دارد».
عشق تعجب کرد که چطور بین آن همه دوست، فرد سالخورده ای که تا به حال همدیگر را ندیده اند به کمک او آمده است. علت را جویا شد. فرد سالخورده گفت: «من زمان هستم، به کمکت آمدم چون تنها زمان قادر است عظمت عشق را درک کند!»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید