منطقه کرانه باختری بعد از امضای قرارداد "اسلو" توسط یاسر عرفات با اسرائیل تا حد زیادی از معادلات بینالمللی کنار رفت. ارتباطی در حال حاضر بین کرانه باختری و نوار غزه وجود ندارد، چرا که تنها جادهای که بین این دو منطقه وجود داشته هم به دلیل ساکن شدن اسرائیلیها در مناطق اشغالی بین این دو منطقه بسته شده است.
مرکز کرانه باختری شهر رامالله است که پایتخت حکومت خودگردان فلسطین به ریاست محمود عباس محسوب میشود. در این منطقه گروه "فتح" مستقر است که وابسته به جنبش آزادیبخش فلسطین است. البته این گروه از آنجایی که وابسته به یاسر عرفات و محمود عباس است در حال حاضر جنگ یا مبارزهای با اسرائیل ندارد و بعد از قرارداد اسلو کاملاً خلع سلاح شده و سلاحهای خود را تحویل رژیم صهیونیستی دادند.
نیروهای فتح اکنون به عنوان پلیس، مسئول حفاظت از اسرائیلیها را دارند به گونهای که نمیگذارند تظاهراتی صورت بگیرد یا تحرکاتی علیه منافع رژیم صهیونیستی انجام شود. در حقیقت به پلیسی برای حمایت از منافع اسرائیل تبدیل شده است. ارتش اسرائیل هم در این منطقه ایست بازرسی ایجاد کرده و حتی مسئولین فلسطینی در کرانه باختری هم باید هنگام عبور از این ایستها مثل شهروندان عادی متوقف شوند. منطقه فرودگاه مستقلی ندارد و پروازهای این فرودگاه هم با اجازه رژیم صهیونیستی صورت میگیرد.
بعضی وقتها هم که میبینید مردم در کرانه باختری با ارتش اسرائیل درگیر شدهاند به این خاطر است که نیروهای این ارتش به هر منطقهای در کرانه باختری که اراده کنند میتوانند بروند. گاهی هم رخ میدهد که مردم در حمایت از نوار غزه تظاهرات میکنند و ارتش اسرائیل هم به خانههای مردم حمله میکند و حتی نمایندگان پارلمان کرانه باختری را هم دستگیر میکنند.
درباره کرانه باختری در مقایسه با غزه چند نکته اهمیت دارد: اول اینکه کرانه باختری هم از نظر جمعیت و هم از نظر مساحت بسیار بزرگتر از نوار غزه است، این منطقه بیش از 5،600 کیلومتر مربع مساحت و بیش از دو میلیون و ششصدهزار نفر جمعیت دارد، در حالی که نوار غزه تنها 360 کیلومتر مربع مساحت و یک میلیون و هشتصد هزار نفر جمعیت دارد. دوم اینکه گروههای فلسطینی مستقر در این منطقه خلعسلاح شده و در واقع با اسرائیل مصالحه کردهاند.
نکته دیگر اینکه تعداد بسیار زیادی شهرکنشین صهیونیست در این منطقه هستند و شهر بیتالمقدس هم در کرانه باختری قرار دارد، بنابراین این منطقه هم برای اسرائیل و هم برای فلسطین بسیار مهم است. به علاوه، چون این منطقه بزرگ است و در مرکز فلسطین قرار گرفته، با بسیاری از شهرهای مهم مرز مشترک دارد و به مناطق اشغالی هم بسیار نزدیک است. بنابراین اگر قرار باشد موشکی از کرانه باختری به تلآویو، حیفا، اشدود و یا حتی دیمونا مرکز هستهای رژیم صهیونیستی، شلیک شود، دیگر نیازی به موشکهای با برد 80 و 100 کیلومتر نیست، بلکه برد 15 تا 20 کیلومتر کافی است.
بنابراین رساندن سلاح به این منطقه به معنای به خطر افتادن بسیار جدی منافع و امنیت اسرائیل است، ضمن اینکه در خود این منطقه هم اهدافی وجود دارد، مثل شهرکنشینهایی که برای اسرائیل خیلی مهم هستند. به این شکل مردم فلسطین با امکانات حداقلی میتوانند هم مناطق خود را پس بگیرند و هم ناامنی دائم برای اسرائیل ایجاد کنند. شهرکنشینهای صهیونیست هم در صورت احساس کوچکترین خطری، مهاجرت معکوس را آغاز خواهند کرد، چرا که اینها به وعده اسرائیل و با فراهم شدن همه امکانات رفاهی برای زندگی به این منطقه آمدهاند، نیامدهاند که بجنگند.
مسئله مهم دیگر این است که سلاحها چگونه به کرانه باختری برسد. این کار باید از طریق اردن صورت بگیرد و اردن هم مرزهای زمینی و هم مرزهای دریایی از سواحل دریای "مرده" با کرانه باختری دارد. دریای مرده در حقیقت مرز بین اردن و کرانه باختری است. در این منطقه که "الکرامه" نام دارد رود اردن واقع شده که غرب آن کرانه باختری و شرق آن کشور اردن است.
به هر حال، وضعیت زندگی مردم در کرانه باختری نسبت به نوار غزه بهتر است، دستکم محاصره نیستند، با مناطق دیگر دنیا مرز دارند. در صورتی که نوار غزه هم محاصره است و هم تنها فرودگاه و بندری که توسط سازمانهای بینالمللی هم در این منطقه ساخته شده بود، در انتفاضه اول به دست صهیونیستها تخریب شد. یکی از شروط حماس برای آتشبس هم باز شدن همان جاده بین کرانه باختری و نوار غزه و بازسازی فرودگاه و بندر غزه است.
رهبر انقلاب واقعاً به حساسترین منطقه فلسطین اشاره کردهاند، چرا که اسرائیلیها واقعاً هراس دارند که فلسطینیان در کرانه باختری حتی به یک کلاشنیکف ساده مسلح شود، چه برسد به موشک.
شما اشاره کردید که وضع
زندگی مردم در کرانه باختری بهتر است و زندگی تقریباً جریان عادی خود را پیدا کرده
و آرامشی نسبی بر این منطقه حاکم است. از سوی دیگر میدانیم که ارتش اسرائیل هرچند
وقت یک بار به خانههای مردم حمله میکند و خانهها را تخریب میکند و عدهای را
بازداشت میکند. لطفاً توضیح بدهید دلیل این دستگیری ها چه چیزی است و آیا گروه های مقاومت در کرانه باختری حضور دارند یا خیر.
البته من گفتم که زندگی مردم نسبت به زندگی در غزه بهتر است، اما زندگی در همین کرانه باختری هم یک زندگی جهنمی است. شما تصور کنید در خیابان نزدیک خانه شما دو عدد ایست بازرسی بگذارند، آن وقت میتوانید بفهمید که زندگی مردم تا چه اندازه مختل میشود. این در حالی است که در کرانه باختری در هر خیابان و کوچهای یک ایست بازرسی هست و در هر کدام از این ایستها به مردم یک نوع توهین میکنند و آزار میرسانند.
دیوارهای حائلی را در نظر بگیرید که کشیدهاند تا شهرکنشینان را از فلسطینیان جدا کنند. بچههای فلسطینی که مدرسهشان تنها 50 متر با خانهشان فاصله داشته است، الآن مجبور هستند یا از روی دیوار بپرند که گاهاً بعضی از اینها حتی کشته هم میشوند، و یا مجبور هستند تا چهار یا پنج کیلومتر آن طرفتر بروند تا دیوار را دور بزنند. به اینها مسئله کشاورزی مردم، سفر به حج، حتی سفرهای معمولی، گرفتن گذرنامه، تحصیلات وغیره را هم اضافه کنید که همه اینها بسیار دشوار است.
بنابراین زندگی نسبت به غزه بهتر است، چون در غزه اصلاً زندگی وجود ندارد، بلکه همهاش جهنم است. با این حال، در کرانه باختری هم زندگی آسان نیست. حتی خود محمود عباس هم میگوید در ایستهای بازرسی به من توهین میشود، کسی که رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین است. خود یاسر عرفات چرا این اواخر با ارتش اسرائیل درگیر شد؟ تصور کنید رئیس دولت فلسطین باید برای سفر رفتن از یک پلیس عادی اسرائیلی اجازه بگیرد.
در کرانه باختری یک منطقه سومی هم وجود دارد که خودشان به آن سرزمینهای 48 میگویند. افرادی که در این منطقه زندگی میکنند کاملاً اسرائیلی شدهاند، یعنی گذرنامه و کارت شناسایی اسرائیلی دارند و ترددشان به کرانه باختری از محالات است. برخی از اینها با ساکنین کرانه باختری یا نوار غزه، اعضای یک خانواده هستند اما نمیتوانند همدیگر را ببینند. حتی آنهایی هم که میتوانند از دروازهها و ایستهای اسرائیلی عبور کنند، گاهی پیش میآید که به علت بروز یک مسئله امنیتی این دروازهها را میبندند و فلسطینیها تا یک هفته یا حتی یک ماه نمیتوانند به محل زندگی خود برگردندند.
بنابراین ساکنین کرانه باختری هم از اسرائیل کینه دارند، چون میبینند زمینهایشان غصب شده و در آنها قصرهای زیبا با همه امکانات ساختهاند، اما خود این مردم در سختی زندگی میکنند. اسرائیلیها یک دیدگاه کلی دارند و آن اینکه فلسطینیهای نوار غزه باید بروند در مصر زندگی کنند و ساکنین کرانه باختری هم باید به اردن بروند.
بنابراین زمینه حضور نیروهای مقاومت در این منطقه هم وجود دارد.
دقیقاً. گروههای مقاومت در کرانه باختری وجود دارد، اما هم پنهانی هستند و هم مسلح نیستند، ضمناً تحت پیگرد حکومت خودگردان هم هستند. به محض آنکه پیدایشان کنند، آنها را زندانی میکنند و اگر تحرکی کنند با آنها مقابله میشود، یا اینکه به اسرائیلیها خبر میدهند و ارتش رژیم صهیونیستی شبانه به منزل اینها حمله میکنند و آنها را بازداشت میکنند. چون توافق امنیتی بین تشکیلات خودگردان و اسرائیل امضا شده و تشکیلات خودگردان تعهد داده تا جلوی هرگونه حرکت مقاومت را بگیرد و یا آن را به ارتش اسرائیل گزارش بدهد.
این نیروهای مقاومت آموزش دیده هم هستند، چون اینها از کرانه باختری خارج میشوند. البته معلوم نیست به کجا میروند، به ایران میآیند، به لبنان میروند، به ترکیه یا افغانستان میروند. بنابراین آموزشهای خوبی دیدهاند، اما مشکلی که در آنجا هست، کمبود امکانات است.
فرمایشی که رهبر انقلاب فرمودند هم اسرائیلیها و هم مقامات تشکیلات خودگردان را به هم ریخت، اما هیچکدام هنوز نظری در اینباره ندادهاند، چون میدانند این مسئله فوقالعاده حساس است. به همین خاطر نه اظهارنظری میکنند و نه حتی واکنشی نشان دادهاند، بلکه سکوت اختیار کردهاند تا شاید این موضوع به مرور زمان از یابد برود. بنابراین هرچه این موضوع بیشتر تکرار بشود و مورد تأکید قرار بگیرد، اسرائیلیها بیشتر به هم میریزند.
به نظر شما آیا میتوان این اظهارات رهبر انقلاب و بعد از آن نامه سردار سلیمانی را به معنای این دانست که راهبرد ایران درباره موضع فلسطین تغییر کرده و میخواهد پا را از نوار غزه فراتر بگذارد؟
بله، به نظر من همینگونه است. مقام معظم رهبری در خصوص فلسطین دو نظریه را مطرح کردند که شرایط فلسطین را کلاً دگرگون کرده است. مسئله برگزاری رفراندوم بسیار بااهمیت بود که ایشان چندین دفعه این را مطرح کردند، حتی در کنفرانس سران کشورهای اسلامی که در تهران برگزار شد و در نماز عید فطر هم باز بر این مسئله تأکید کردند. این پیشنهاد کاملاً انساندوستانه و دموکراتیک است و سازمانهای بینالمللی به هیچ عنوان نمیتوانند مقابل این پیشنهاد بایستند. باید این مسئله مورد تأکید قرار بگیرد تا فلسطین هم مثل آفریقای جنوبی بشود. در آفریقای جنوبی هم وقتی فشارهای داخلی زیاد شد حکومت آپارتاید بالأخره شکست خورد.
به نظر من بسیار مهم است که به خصوص دیپلماتهای ما این مسئله را در محافل بینالمللی، سازمان ملل و همه محافل دیگر مطرح کنند، چرا که این مسئله مورد توافق همه جهان است و هیچکس نمیتواند از آن ایرادی بگیرد. بنابراین باید یک رفراندوم با حضور مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در فلسطین برگزار شود و مردم حکومت خود را انتخاب کنند.
اگر این راهحل را انتخاب نکنند، به ناچار کرانه باختری هم باید مسلح شود. گروههای مقاومت در این منطقه هم هستند، فقط مخفی هستند چون مشکل امکانات دارند. اگر اندکی امکانات و چند موشک در اختیار این نیروها قرار بگیرد، به عقیده من میتوانند نقشه منطقه را به هم بریزند.
میدانیم که کشور اردن به میدانی برای فعالیت کشورهای مختلف تبدیل شده است از سوی دیگر فلسطینیان زیادی در این کشور ساکن شدهاند. اگر این اتفاقاتی که گفتید بیافتد و فلسطینیان بتوانند از کرانه باختری به اسرائیل حمله کنند، به نظر شما تأثیر این تحولات بر خود کشور اردن چه خواهد بود؟
آینده اردن به همین تحولات گره خورده است، چون بسیاری از ساکنین اردن در واقع فلسطینیالاصل هستند، اما یک جمعیت خاموش و مخفی هستند، چون ملک حسین اینها را در آن جمعه سیاه معروف قتلعام کرد. مسئله دیگر اینکه قبایل اردنی به هیچ وجه برخورد ملک عبدالله نسبت به اسرائیل و کارهایی را که علیه سوریه و عراق انجام داده و میدهد، قبول ندارند.
اسرائیلیها هم برای چنین سناریویی برنامهریزی کردهاند، چون میدانند که اگر اردن را از دست بدهند ورق درگیری کاملاً به نفع فلسطینیان برمیگردد، چرا که اردن مرزی است که میتوان از طریق آن سلاح به کرانه باختری فرستاد. بنابراین داعش را در مرزهای اردن با عراق آماده کردند. شهری به نام "معان" در شرق اردن وجود دارد که کاملاً داعشی شده است. این منطقه هم بسیار وسیع است و هم هممرز با عربستان است.
بنابراین داعش را آماده کردهاند تا اگر ارتش اردن نتوانست کاری بکند، داعش را به صحنه بیاورند. داعش در حقیقت آخرین لایه حفاظتی ارتش اسرائیل است. داعشیها هیچ دشمنی با اسرائیل ندارند و تنها با اهل بیت و شیعیان و نیروهای مقاومت دشمن است، حتی سنیها را هم به راحتی میکشند. حتی پیشبینی من این است که داعش در آینده وارد نوار غزه و کرانه باختری هم خواهد شد تا با هر گروهی که اسم مقاومت رویش است مقابله کند. تا همین جا هم با اقداماتی که در سوریه و عراق انجام دادهاند خدمت بسیار عظیمی به اسرائیل کردهاند، و میتوانند همین کار را در کرانه باختری و نوار غزه هم انجام بدهند. تنها کافی است رژیم صهیونیستی احساس کند که فلسطینیان سر بلند کردهاند و در حال زمینگیر کردن ارتش اسرائیل هستند، به سرعت با هر روشی که بتوانند داعشیها را وارد کرانه باختری و نوار غزه میکنند، چون این عوامل در حال حاضر بهترین گزینه برای سرکوب حرکتهای مقاومت در کشورهای مختلف هستند، به خاطر خشونتها و وحشیگریهایی که انجام میدهند و زن و بچه مردم را به راحتی سر میبرند و حتی از اسرائیل هم وحشیتر هستند.
داعشیها الآن در منطقهای بین عراق و اردن مستقر هستند و متأسفانه دولت سعودی و خود اردن هم از طریق قبیله انبار و سایر قبایل اردنی به این گروهک کمک میکنند. بنابراین بهترین گزینه برای دفاع از اسرائیل بعد از ارتش اردن همین داعش است.
لطفاً درباره نامه سردار
سلیمانی هم توضیح بدهید و بفرمایید که این نامه چرا منتشر شد و مفهوم آن چه چیزی است.
نامه سردار سلیمانی بسیار حائز اهمیت است، چون این نامه زمانی منتشر شد که فلسطینیها به خاطر سکوت کشورهای عربی، سازمانهای بینالمللی، حتی پشتیبانی صریح بان کیمون از رژیم صهیونیستی، لهن گستاخانه اوباما درباره کشتار زنان و کودکان در غزه، بسته بودن گذرگاهها، کمبود شدید امکانات، غذا، دارو، باقی ماندن مجروحین در منطقه و همین این شرایط بسیار ناامید شده بودند. در چنین شرایطی این نامه منتشر میشود و میگوید که ایران با همه امکاناتی که دارد از مقاومت حمایت میکند.
دو نکته در این نامه وجود داشت: یکی حمایت از فرماندهان مقاومت در غزه و تأکید بر ادامه ارسال کمکهای نظامی و همچنین فناوریهای دفاعی به غزه بود و دیگری اشاره به لزوم وحدت فرماندهان گروههای مختلف مقاومت و شرکت دستهجمعی همه آنها در پیدا کردن راهحلی برای مسئله بحران غزه. به نظر من دلیل متوسل شدن اسرائیل به قدرتهای بینالمللی و کشورهای دیگر دنیا هم همین بود، چون میدیدند که گروههای فلسطینی با هم متحد شدهاند و به زودی کار از دست آنها خارج خواهد شد. بنابراین متوسل به کشورهای دیگر شدند تا کار جنگ را تمام کنند تا ورق جنگ به نفع ایران و مقاومت برنگردد.
بنابراین سردار سلیمانی بر دو نکته تأکید کردند: یکی اینکه ساکنین غزه هستند که باید سرنوشت این منطقه را تعیین کنند و دیگری اینکه اگر قرار است راهحلی برای مسئله غزه پیدا شود، همه گروههای غزه باید در آن سهیم باشند. به همین دلیل است که نمایندگانی از همه گروههای حاضر در غزه به مصر رفتهاند تا آنجا با هم مذاکره کنند، و این یک پیروزی بزرگ برایمردم غزه محسوب میشود.