مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
در ابتدا مطلبی را با عنوان«بزرگترین پیروزی در فلسطین»به قلم سعد الله زارعی و چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:جنگ علیه فلسطینیهای ساکن در غزه 30 روز به درازا کشید و به طولانیترین
جنگ رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیها تبدیل شد. هنوز این جنگ به پایان
نرسیده بودکه صدای اختلاف شدید در اسرائیل به گوش میرسد و بسیاری از
ناظران معتقدند نتانیاهو به سرنوشتی بدتر از «ایهود اولمرت» که فرماندهی
جنگ 33 روزه را در دست داشت، مبتلا شده است. در آن جنگ مقامات دولت اولمرت
ناچار شدند یکی - یکی استعفا بدهند و بعضی از آنان راهی زندان شوند و حزب
تازه تاسیس اولمرت یعنی «کادیما» از حیز انتفاع خارج شود و در نهایت خود او
برکنار شده و به زندان بیفتد البته دستگاه قضایی رژیم صهیونیستی وانمود
کرد که اولمرت را به دلیل پرونده اخلاقی به زندان انداخته است ولی واقعیتی
که بعدها محافل اطلاعاتی این رژیم به آن اذعان کردند بیانگر آن بود که
کوتاهی در انجام وظایف امنیتی در جریان جنگ 2006 با حزبالله لبنان و
خسارات ناشی از آن، اولمرت را به زندان انداخته است.
تداوم شلیک موشکها
و فعال بودن تونلها در سیامین روز جنگ بیانگر آن است که آنچه نتانیاهو
درباره نتایج جنگ سوم غزه میگوید و بخاطر آن خود را پیروز در جنگ معرفی
میکند، با واقعیت میدان نمیخواند و این چیزی نیست که نتانیاهو بتواند آن
را مخفی نماید. علاوه بر آن فهرست شروط بلند بالای مقاومت فلسطین هم به
خوبی نشان میدهد که چه کسی در پایان دادن به این جنگ عجله دارد و چه کسی
بر تحقق خواستههای خود تاکید میکند. از اینرو روز گذشته «شیمون شیفر»
تحلیلگر نام آشنای «یدیعوت آحارنوت» نوشت: «نخستوزیر چه در تصمیمگیری
برای جنگ و چه در خروج از این جنگ بدون فکر و برنامهریزی عمل کرده است.»
در خصوص این جنگ گفتنیهایی وجود دارد که به بعضی از موارد آن میپردازیم:
1-
در هفته گذشته و پس از آنکه مشخص شد که عملیات زمینی - که در عمل بسیار
محدود بود - نتوانسته سرنوشت جنگ را تغییر دهد، از یک سو رژیم صهیونیستی به
کشتار بیشتر مردم مظلوم غزه روی آورد و در این حملات مدارس کودکان تحت
مدیریت سازمان ملل هم بینصیب نماندند و از سوی دیگر اعتراضات غرب به رژیم
صهیونیستی رو به فزونی گذاشت و حمایتهای قاطع اولیه اوباما، اولاند،
بانکیمون و... را به انتقادها نسبت به عملکرد اسرائیل تبدیل کرد. البته
نباید گمان کرد که جنایت اسرائیل دلیل این تغییر رویکرد غرب بود بلکه این
ناتوانی رژیم صهیونیستی در تحقق دلایل و اهداف جنگ علیه فلسطینیها بود که
حمایتهای قاطع اولیه را به انتقاد تبدیل کرد و در واقع سران غرب متوجه
شدند که این جنگی است با هزینه بسیار و بدون دستاورد.
2- رژیم صهیونیستی
ادعا کرد که آتشبس را به این دلیل پذیرفته است که به اهداف جنگی خود یعنی
تخریب تونلها و انهدام انبار موشکها نایل گردیده است ولی واقعیت این است
که اسرائیل، پایان جنگ را بدون هیچ پیششرطی قبول کرده و حال آن که نه
مدرکی وجود دارد که نشان دهد همه موشکها از میان رفتهاند و یا این که همه
تونلها ویران شدهاند و ثانیا به فرض درست بودن ادعای صهیونیستها، چه
تضمینی برای رژیم تلآویو وجود دارد که سلاحها دوباره در غزه تولید نشوند و
یا از خارج ارسال نشوند و نیز تونلها دوباره حفر نشوند پس این جمله معاون
رمضان عبدالله دبیرکل جنبش جهاد اسلامی واقعیت دارد که گفت نتانیاهو از یک
پیروزی خیالی که هیچکس قادر به لمس آن نیست، حرف میزند. پذیرش آتشبس
بدون پیششرط بیانگر آن است که رژیم صهیونیستی نتوانسته جنگ را به گونهای
مدیریت کند که به دستاوردی سیاسی ختم شود و حال آن که همیشه جنگها برای
رسیدن به یک دستاورد سیاسی و موقعیت برتر راهاندازی شده و خاتمه مییابند.
اینکه نتانیاهو نتوانست از ظرفیت همراهی کامل غرب در ده روز اول جنگ
استفاده کند و مدیریت سیاسی جنگ به نفع اسرائیل را در دست بگیرد، پرده از
ناکارآمدی او و کابینهاش برمیدارد و طبعا باید در انتظار شکلگیری
کمیتهای شبیه کمیته وینوگراد که عملا دولت اولمرت را پای میز کشاند و از
قدرت ساقط کرد و به زندان افتاد، باشیم. با توجه به آنچه گفته شد، نتایج،
اختلافات را در داخل رژیم صهیونیستی افزایش خواهد داد و دولت ائتلافی قادر
نیست از گرداب انتقادات احزاب رقیب جان سالم بدر برد.
3- جنگ غزه در سه
هفته اول با یک بنبست سیاسی مواجه بود چرا که طرف غربی - اسرائیلی به
اجرای طرح سه مادهای مصر تاکید میکردند و حال آن که این طرحی پر از تناقض
و کاستی بود و از سوی فلسطینیها با قاطعیت رد شده بود غرب و رژیم
صهیونیستی در این دوران به طور مکرر اعلام میکردند که طرح وزارت خارجه مصر
جایگزین دیگری ندارد و هیچ کشور دیگری اجازه ندارد در این مورد کاری انجام
دهد اما بعد از سه هفته هم مصریها از آمادگی خود برای اصلاح طرح سه
مادهای به گونهای که دربردارنده بعضی از شروط مقاومت باشد، سخن گفتند و
از سوی دیگر غربیها به بعضی از کشورها نظیر عربستان، قطر و ترکیه اجازه
دادند که توانایی خود را برای تحقق آتشبس به میدان بیاورند از آن پس
بحثهای جدید شروع شد ولی کماکان طرف فلسطینی بر تحقق همه شرایط خود تاکید
میکرد در این میان فلسطینیها حتی سه بند هم به شروط خود اضافه کردند که
شامل باز شدن فرودگاه غزه، باز شدن بندر غزه و ایجاد یک راه زمینی میان
باریکه غزه و کرانه باختری میشد. براساس آنچه شنیده شده است تاکنون همه
شرایط اولیه مقاومت شامل رفع محاصره غزه، آزادی اسرای اخیر که در کرانه
باختری دستگیر شدهاند، آزادی عمل ماهیگیران در 12 مایلی و برگزاری کنفرانس
بازسازی از سوی سازمانملل پذیرفته شدهاند و در مورد بقیه موارد که باز
شدن گذرگاههای پنجگانه به ویژه گذرگاه جنوبی رفح از جمله آنهاست گفتوگوها
جریان دارد. با این وصف باید گفت که مقاومت فلسطینی توانسته ابتکار عمل
سیاسی را به دست بگیرد و هیئت اسرائیلی که از آمدن به قاهره امتناع میکرد
اینک وارد قاهره شده است. این در حالی است که شرایط منطقهای و بینالمللی
در هفتههای اول جنگ به نفع اسرائیل بود. پیروزی مقاومت فلسطینی در شرایطی
که رژیمهای مصر و سعودی عملاً در کنار رژیم صهیونیستی قرار داشتند، از
ارزش بسیار بالایی برخوردار است و میتوان گفت در این جنگ فضای سیاسی
کاملاً تحت تاثیر اتفاقات میدان قرار داشته و آنچه سرنوشت این جنگ را رقم
میزند، مقاومت طرف فلسطینی است نه طرحهای سیاسی طرفهای غربی- عربی. با
این وصف مقاومت بدون آنکه ذرهای عقبنشینی کرده باشد به پیروزی کامل رسیده
و رژیم صهیونیستی بدون ذرهای موفقیت شکست را پذیرفته است.
4- اسرائیل
در این جنگ دستکم 200 نفر نظامی خود را از دست داده است که در بین آنها
فرمانده نابترین تیپ اسرائیل یعنی تیپ پرآوازه گولانی هم قرار دارد.
متاسفانه از تعداد تلفات آنان در جریان اصابت موشک به شهرها ومراکز نظامی و
غیرنظامی خبر موثقی وجود ندارد و رژیم اسرائیل همه این شهرها و مناطق را
قرنطینه کرد و اجازه درج اخبار آن را نداد در عین حال خیلی بعید است که
تلفات اسرائيل در جریان شلیک موشکهای مقاومت کمتر از 300 نفر باشد این
میزان تلفات برای رژیم متجاوز بیسابقه و غیر مترقبه و غیرقابل توقع بوده
است. این درحالی است که رژیم تلآویو نتوانسته آسیب مهمی به یگانهای
مقاومت وارد کند و در پایان 30 روز جنگ همه این گردانها و فرماندهان آنان
سالم و فعال هستند و آمادهاند تا چند ماه دیگر هم به شلیکهای خود ادامه
دهند.
5- نقش هدایتگرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنهای-
دامت برکاته- در این جنگ بسیار برجسته و کارآمد بود. والاستریت ژورنال و
نیویورکتایمز هر دو به این نکته اشاره کردند که «در این جنگ، رهبری جهان
اسلام و جبهه مسلمین را آیتالله خامنهای به عهده داشت و از عهده آن
برآمد». رهبر معظم انقلاب خطاب به مقاومت فلسطینی چند نکته اساسی مؤثر را
بیان کردند: 1- در این جنگ اسرائیل سگ هاری است که باید مهار شود. این سخن
کنایه از این داشت که خود غرب ناچار است سگ هار را مهار کند و این دور
نیست. شما الان به اظهارات بانکیمون و اولاند نگاه کنید که میگویند
اسرائیل باید جنگ را متوقف کند و حال آنکه اینها در هفتههای اول میگفتند
حملات موشکی به اسرائیل باید متوقف شود و اسرائیل حق دفاع از خود را دارد
2- در این جنگ پیروزی با مقاومت و شکست حتمی با اسرائیل است و قطعا وعده
الهی در این باره تحقق مییابد. این بخش از سخنان رهبری بیانگر آن بود
مقاومت نباید لحظهای در حقانیت خود تردید داشته باشد و نیز نباید تصور کند
حالا که سران عرب هم در کنار اسرائیل هستند، پس پیروزی در دسترس آنان نیست
3- رهبر معظم انقلاب از لزوم تسلیح کرانه باختری سخن گفتند و با این عبارت
به محاصرهشدگان در زیر بمباران دشمن فرمودند که کرانه به کمک آنان میآید
و به زودی جهنمی برای اسرائیل برپا میشود که جز فرار از آن چارهای
نخواهد داشت. این در عمل اتفاق افتاد. اگرچه تسلیح کرانه باختری نیاز به
مقداری زمان دارد اما خیزش عظیم ساکنان کرانه باختری و محتمل شدن انتفاضه
سوم، غرب و حامیان عربی و رژیم صهیونیستی را دچار وحشت کرد و از این رو
درست از فردای روزی که آن خطابه توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، هیئتهای
سیاسی غرب برای متوقف کردن جنگ به راه افتادند و فشارها برای پایان دادن به
جنگ بر اسرائیل هر روزه زیاد و زیادتر شد.
6- این جنگ حتما تاثیر
عمدهای در منطقه برجای میگذارد، تاثیر این جنگ بر آینده رژیم السیسی قطعی
است کما اینکه رژیم ملک عبداله در عربستان هم تحت تاثیر این جنگ قرار
خواهد داشت. رژیم سیسی در اولین آزمون امنیتی و سیاسی خود باخت و به نظر
میآید که تن دادن به باز شدن دائمی گذرگاه رفح اولین هزینه این رژیم باشد.
سیسی نشان داد که چه کینهای از فلسطینیها در دل دارد و قطعا از فردا موج
انتقادها رژیم او را دربر خواهد گرفت کما اینکه این وضعیت در مورد رژیم
مصر هم صدق میکند.
شروین طاهری ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«داعش نگهبان اسرائیل اسرائیل داعشی دیگر»اختصاص داد: نمادگرایی وسواسگونه صهیونیسم همواره وجه مشخصه اصلی
جریانهای صهیونیستی از دیگر جریانهاست. از نظر نمادشناسان بیدلیل نبود
که وقتی استراتژیستهای نومحافظهکار دولت سایه واشنگتن (موسوم به کابینه
اضطراری دائمی ایالات متحده) یک گروه تروریستی وهابی مدرنتر از القاعده
را برای تقسیم خاورمیانه بزرگ طراحی میکردند، اصرار داشتند علاوه بر تشابه
آوایی نام مخفف دولت اسلامی عراق و شام (ISIS) با اسرائیل، عنوان آن هم
ربالنوع مشترک فرعونیان و کابالاییها یعنی «ایزیس» را تداعی کند. این
ربالنوع مصری، یونانی و رومی در آیین کابالا که روح باستانی صهیونیسم
امروزی محسوب میشود نیز همان جایگاه را دارد و الهه مادر و نگهبان جادو و
طبیعت شناخته میشود. اگر کسی تصور میکند اینها اوهامات ذهنی نویسنده است
باید ابتدا به این سوال پاسخ دهد که آیا مگر اسرائیلیات صهیونیسم خود چیزی
جز اوهام شیطانی و بنیاسرائیلی خالقان آنگلو - یهودیاش است؟
اگر آخرین افشاگری ادوارد اسنودن را خوانده باشید درمییابید چرا داعش
باید توسط طراحانش به جای خلیفهگری (Caliphate) مورد ادعایش با عنوان
دولت (State) خطاب شود و به جای استفاده از واژه مصطلح Levant در انگلیسی
برای جغرافیای باستانی سوریه، مستقیما از واژه عربی «شام» (SHAM) استفاده
شود تا از مخفف Islamic State of Iraq and Sham نام ISIS شکل بگیرد؛
ربالنوع نگهبان اسرائیل!اسنودن، پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در آخرین افشاگری
بزرگش از دسیسههای پنهان آمریکا پرده برداشت و گفت: «سازمانهای اطلاعاتی
آمریکا، انگلیس و اسرائیل در شکلگیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و
شام (داعش) نقش داشتند و در عملیاتی با نام لانه زنبور،گروه داعش را تشکیل
دادند. داعش برای حمایت از اسرائیل تشکیل شده است و هدف عملیات لانه زنبور
تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و
براساس اندیشههای تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالف موجودیت
اسرائیل نشانه بگیرد».
این دارنده اسرار مگوی سیا و شرکا، همچنین صحت منابع دیگری را که میگفتند
سرکرده داعش، «ابوبکر البغدادی» دوره فشردهای را به مدت یکسال زیر نظر
عوامل موساد پشت سر گذاشته است، تایید کرد. این روزها کمتر کسی است که
نداند داعش با ادعای خلافت در بخشهای نفتخیز سوریه و عراق، نقشه صهیونیستی
تجزیه «خاورمیانه بزرگ» را دنبال میکند، نقشهای که هیلاری کلینتون هم در
آخرین کتاب خاطراتش پرده از محور دیگر آن با پوشش اخوانالمسلمین، برای
تجزیه دولتهای فعلی عربی از صحرای سینا تا خلیجفارس برداشته است. جالب
این جاست که نقشه تجزیه «خاورمیانه بزرگ» در سال 2006 توسط رالف پیترز یک
نظامی نومحافظهکار در دوران بوش طرح و به رامسفلد و دیگر سران «کابینه
اضطراری دائمی ایالات متحده» ارائه شده بود، همان سالی که دکتر ابراهیم بن
عواد بدری که امروز «ابوبکر البغدادی» خوانده میشود از طرف اربابان خود
ماموریت یافت دولت اسلامی عراق را به عنوان شاخه مستقل القاعده در این کشور
راهاندازی کند و همزمان راهی دورههای پیشرفته موساد و ناتو شد. این
مقاله قصد ندارد بر مزدوری داعش برای غرب متوقف شود بلکه میخواهد به
عقبتر برود و روشن سازد که اگر داعش را سگ هار آمریکا و نگهبان اسرائیل در
منطقه تصور کنیم، خود اسرائیل سگ هار موجودیتی است به نام صهیونیسم که از
سالها پیش مامور آشوبطلبی و تجزیه بلاد اسلامی شده است.
اسرائیل خود
داعشی دیگر و قدیمیتر است. پروفسور نوام چامسکی، متفکر یهودی ـ آمریکایی
برجسته عصر ما به حق اسرائیل را پادگان آمریکا در قلب دنیای اسلام
میخواند. شاید حتی با آنچه از نمادگرایی صهیونیستی وصفش در ابتدا آمد،
تشابه آوایی اسرائیل و داعش (ISIS) هم در نوع خود بیدلیل نباشد، چنانکه
برنامه تجزیه بلاد اسلامی-عربی خود سابقهای بسیار طولانیتر از طرح 2006
نومحافظهکاران آمریکا دارد و ریشه در توافقات فرانسه و بریتانیا در اواخر
قرن نوزدهم تحت عنوان «سایکسـپیکو» برای تقسیم خاورمیانه دارد. ملتهای
مسلمان تا آغاز قرن بیستم که روند تشکیل غده سرطانی اسرائیل به طور موازی
در لندن و واشنگتن آغاز میشد، با آنکه به طور کلی تحت حاکمیت سه قلمروی
بزرگ عثمانی، ایران و مملوک (مصر، لیبی و سوریه) بودند اما به ندرت مرزی
مشخص میان خود قائل میشدند. در همین برهه زمانی صهیونیسم آنگلوساکسون که
بوی نفت و مطامع بیشمار اقتصادی از این منطقه به مشامش میرسید با هدف
تجزیه خاورمیانه وارد صحنه شد.
نکته اینجاست که صهیونیسم آنگلوساکسون در ابتدا هیچ ارتباطی با یهودیت
نداشت و برخلاف تاریخسازی اسرائیلی که «تئودور هرتزل» را بانی صهیونیسم
جهانی معرفی میکنند، این یک ایده بنیادگرایانه پروتستانی بود که در دهه
1840 توسط ویلیام بلاکستون، مبلغ مسیحی ـ آمریکایی مطرح شد. صهیونیسم
آنگلوساکسون اولیه یک باور آخرالزمانی بود که میگفت طی جنگ نهایی در
سرزمین صهیون (فلسطین) مسیحیان به آسمان برده خواهند شد و یهودیان (معتقدان
به کتاب مقدس) نیز در این جنگ شرکت کرده و سرانجام به مسیحیت گرویده و
پیروز خواهند شد. این چیزی است که هنوز بخش مهمی از مسیحیان آنگلوساکسون
بویژه در آمریکا به آن باور دارند که ما به آنها «مسیحیان صهیونیست»
میگوییم. طبعا یهودیان معتقد با مسیحی شدن خود مخالف بودند و در عوض
کارتلهای بانکدار یهودی که عملا فقط در ظاهر یهودی و خداباور مانده بودند،
ایده صهیونیسم مسیحی را فرصتی طلایی برای گسترش قلمروی تجاری خود یافتند.
پس تئودور هرتزل سفسطهچین لائیک یهودیزاده و یکی از مجیزگویان سسیل
رودز، سلطان الماس آفریقا و نظریهپرداز امپریالیسم بریتانیا و بنیانگذار
آفریقای جنوبی و رودزیا (کشوری که نام خود را بر آن نهاد) مامور شد ایده
صهیونیسم را از چنگ مسیحیان درآورد و یهودی سازد. با این وجود هنوز راه
درازی مانده بود تا امروز در اوج سرسپردگی آنگلوساکسونها به صهیونیسم
یهودیسازی شده شاهد یک دولت خودخوانده یهودی در بیتالمقدس باشیم و نیشخند
بزنیم به اینکه سرآمدان مسیحیان (روسای جمهور و نخست وزیران آمریکایی و
اروپایی) در مقابل دیوار ندبه سر خم میکنند.
در حقیقت این بنیامین
دیزرائیلی نخستوزیر یهودی بریتانیا و گماشته خاندان روتشیلدها بود که
بهترین راهحل برای شرکت دادن زرسالاران یهود در استعمار بریتانیایی را
ایجاد یک دولت یهودی در اوگاندای فعلی یا در آرژانتین معرفی کرد و دست آخر
با الگوی سسیل رودز، سیاست خرید زمین و ایجاد آژانس یهودی در فلسطین را در
پیش گرفت که حالا ارض مقدس و سرزمین موعود آنها خوانده میشود اما مهمتر
از آن فلسطین، کماکان زمین صفر و مبنای توطئهای بزرگتر است که استعمار
آمریکا و اروپا در قالب پروژه مشترک «صهیونیسم آنگلوساکسون» برای تجزیه و
بلعیدن کل بلاد اسلامی طرح کردهاند. به همین دلیل اشغال ناشده ماندن آخرین
قطعههای به جا مانده از فلسطین حقیقی یعنی نوار غزه و کرانه باختری (شامل
قدس)، در نگاه صهیونیستها نقض غرض طرح و نقشه اولیهشان محسوب شده و به
مثابه خاری است در چشم آنها. آنها در حالی فتنه داعش و امثال داعش را در
گوشه و کنار جغرافیای اسلام به جان ملتها انداختهاند که هنوز مرحله اول
نقشه تجزیه خاورمیانه را در خود فلسطین کامل طی نکردهاند.
مقاومت خونین
مردم از جان گذشته همین باریکه ساحلی ظاهرا نحیف غزه برای دستگاه استعمار،
حکم آن کلبه محقر بر لب دریا در داستان «فاوست» گوته، شاعر بزرگ آلمانی را
دارد. در آن داستان، «فاوست» نماد شیطانی توسعه امپریالیستی به هر قیمت،
همه جا را با مدرنیسم بیرحم و مطلوبش شخم زده جز همان یک کلبه که یک زوج
پیر و فقیر اما خوشبخت در آن زندگی میکنند و همین کلبه تا لحظه برچیده
شدن، خواب و قرار را از فاوست میگیرد. مقاومت و پابرجایی غزه دقیقا چنین
معنایی برای صهیونیسم آنگلوساکسون و مزدوران پادگاننشین اسرائیلیشان
دارد. تا وقتی پرچم فلسطین بالا باشد، نقشه استعمار برای تجزیه و آشوب کل
خاورمیانه درمبدأ شکست خورده باقی میماند.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«حمایت قانونی برای کمک به فلسطین»نوشته شده توسط محمد صالح جوکار در ستون یادداشت خود بهد چاپ رساند:
پس از بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز عید سعید فطر مبنی بر
ضرورت تجهیز و تسلیح فلسطین، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای
اسلامی برای جامه عمل پوشاندن به منویات رهبر انقلاب در خصوص تجهیز این ملت
مظلوم، طرحی دو فوریتی را برای کمک به مردم فلسطین تهیه کردهاند که قرار
است پس از تدوین نهایی و تصویب کلیات آن، به سرعت در دستور کار صحن علنی
مجلس قرار گیرد. با تصویب این طرح، دولت
میتواند اقدام به ارسال کمکهای انساندوستانه و تجهیزات نظامی به مردم
فلسطین در غزه و کرانه باختری نماید. همچنین مطابق این طرح، بودجهای برای
ارسال غذا و دارو به غزه و کرانه باختری در نظر گرفته میشود. باید
تاکید داشت که طرح یاد شده، در مقابل قانونی که اخیرا در کنگره آمریکا
برای کمک 225 میلیون دلاری به اسرائیل به تصویب رسید، تهیه شده است. گرچه
مقاومت فلسطین با تعدادی موشک، موفق شده چندین شهر صهیونیستنشین را هدف
قرار دهد، اما این ملت برای دفاع در برابر انواع موشکها، بمب افکنها و
بالگردهای رژیم غاصب صهیونیستی چندان مجهز نیست.
در همین راستا رهبرانقلاب
با اشاره بر حمایت از مردم غزه، بر لزوم مسلح شدن کرانه باختری تأکید
کردند. نباید تردید کرد که مقاومتی
که اکنون پا گرفته و استحکام یافته و امنیت و شالوده رژیم صهیونیستی را به
هم ریخته است، باید مورد حمایت جدی قرار گیرد. اکنون که وارد انتفاضه سوم
فلسطین شده ایم و بعضی از کشورهای عربی منطقه به تبعیت از آمریکا در مقابل
جنایات رژیم صهیونیستی دم فروبستهاند، یک ضرورت است که از ملت مظلوم غزه
به طور یکپارچه حمایت کنیم. لذا لازم استتا با تمامی امکانات موجود به کمک
آنها بشتابیم.اقدام مجلس شورای
اسلامی در تهیه طرح کمک به مردم فلسطین، یکی از مجموعه اقداماتی است که می
توان در این زمینه انجام داد. قطعا با این کار بخشی از منافع ملی ایران نیز
تأمین خواهد شد. چراکه این غده سرطانی، تهدیدی برای همه کشورهای منطقه است
و هر اقدامی که این رژیم جعلی را تضعیف و نهایتا نابود سازد به نفع امنیت
ملی ایران خواهد بود.
حال که آمریکا بی شرمانه با تمامی قوا اعم از مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی
به یاری رژیم صهیونیستی آمده، ضرورت کمک به مردم فلسطین بیش از پیش مشخص
شده است. البته ممکن است در این راستا از سوی برخی کشورها، کارشکنی هایی
صورت پذیرد ولی باید راهکارهای خاص آن را یافت و با بهره گیری از شیوه های
مختلف این موانع را برطرف ساخت. در این
راستا ضروری است که با دیپلماسی قوی و راهگشا و استفاده از ظرفیت های
سازمان های بین المللی، مانند سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای غیرمتعهد،
کانال های ارتباطی را فعال نمود و از طریق آنها به مردم غزه کمک کرد.مسلم
است که جنایات رژیم صهیونیستی تداوم خواهد داشت، لذا در مقابل باید تلاش
ها و کمک های ما نیز تداوم داشته باشد و تصویب چنین قانونی زمینه این امر
را مهیا خواهد ساخت. کمک به فلسطین باید جزء رسالت های ملل مسلمان و حتی
تمامی انسان ها تعریف شود و تا نابودی این رژیم جنایتکار نبایستی از پای
نشست. اقدام این رژیم به کشتار مردم بی دفاع، دلیل محکمی بر ناپایداری و
سستی آن است. حال که چنین حقیقتی آشکار شده است لزوم کمک به مردم فلسطین
اهمیتی مضاعف دارد. مردم فلسطین خود خواهند توانست این مشکل را حل کنند اما
باید امکانات لازم را در اختیار آنها قرار داد. در حملات گذشته برخی
کشورها با راه اندازی کمک های نمادین به نوعی در زمینه کمک به این ملت،
اقداماتی صورت دادند، به عنوان نمونه در گذشته ترکیه با راهاندازی کشتی
مرمره تلاشی را در این راستا انجام داد. اما متأسفانه اکنون حرکتی جدی و
شایان توجه از این کشورها نیز دیده نمی شود.
در حال حاضر منطقه دچار شکاف های جدی و پیچیده ای است که این پدیده هم،
خروجی اتاق های فکر رژیم صهیونیستی و کشورهای فرامنطقه ای است. آنها تلاش
دارند با ایجاد برخی جریانات خطرناک تکفیری از یکسو و نیز ایجاد تفرقه میان
ملل و دولت های منطقه به اهداف شوم خود نزدیکتر شوند. راهکار مقابله با
این تلاش های شوم، فعال بودن در عرصه دیپلماسی است. ما
باید محور شویم و کشورهای منطقه را برای مقابله با دشمنان بسیج کنیم و
اجازه ندهیم برخی نحله های فکری منحرف اجازه ظهور و بروز یابند چراکه قدرت
یابی آنها باعث غفلت از رژیم صهیونیستی خواهد شد. متأسفانه نتیجه این غفلت
بروز بحران در سوریه، عراق و فلسطین بوده است. نباید اجازه داد تا برخی
اقدامات انحرافی و انشقاقی باعث غفلت نگاه ملل مسلمان از دشمن مشترک شود؛
این دشمن مشترک در منطقه، رژیم صهیونیستی و در سطح جهان، جبهه استکبار است.
اگر وحدت در نظر ایجاد شود، وحدت در عمل نیز ایجاد خواهد شد. اما اکنون
شاهد کثرت نظر در جهان اسلام هستیم، امری که محصول تلاش های پلید کشورهای
استعمارگر است. هر چه کشوهای اسلامی از درون دچار هرج و مرج و بی ثباتی
شوند قطعا توانمندی های لازم برای مقابله با دشمن صهیونیستی را از دست
خواهند داد. به نظر می رسد خطاب رهبری به همه کشورهای مسلمان برای تجهیز
فلسطین نقطه عطفی در این راستا باشد که طرح مجلس برای لبیک به فرمان ایشان
نیز، گامی در همین زمینه تعریف می شود.
روزنامه خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان««استراتژي ضاحيه»
در جنگ غزه»به قلم دکتر رضا حکمت اختصاص داد که در ادامه میخوانید:«استراتژي ضاحيه» يک استراتژي نظامي است که
توسط يکي از ژنرال هاي صهيونيست در مورد جنگ هاي غيرقرينه در مناطق شهري
مطرح شده است که در آن ارتش عمداً جمعيت شهري غير نظامي و زيرساخت هاي
شهري را به عنوان اهداف نظامي مشروع ،براي ايجاد بيشترين ميزان کشتار،
درد و رنج و وحشت در مردم عادي و غير نظامي هدف قرار مي دهد. اين استراتژي
اولين بار توسط ارتش رژيم صهيونيستي در منطقه ضاحيه بيروت (جنوب بيروت) به
کار برده شد. رژيم صهيونيستي بارها متهم شده است که در غزه نيز اين
استراتژي را به کار مي برد. نخستين بار اعلام رسمي و عمومي اين دکترين توسط
فرمانده جبهه شمالي ارتش صهيونيستي صورت گرفت. بنا به اظهار اين فرمانده
آنچه که در سال 2006 در منطقه شيعهنشين ضاحيه اتفاق افتاده در هر روستايي
که از آنجا به طرف نيروهاي صهيونيستي شليک شود اتفاق خواهد افتاد. به اظهار
او رژيم صهيونيستي با بکار بردن نيروي بسيار شديدتر و نا متناسب دست به
تخريب و صدمه گسترده در آن منطقه خواهد زد. او مي گويد که اين تنها يک طرح
نيست بلکه استراتژي است که عملاً به کار گرفته شده است.بر اين اساس صدمه
عامدانه و وسيع به جمعيت غير نظامي تنها روش ممکن براي کنترل نيروهاي حزب
ا... است . يادآوري اين مسئله که بخش هاي زيادي از منطقه شيعه نشين ضاحيه
لبنان توسط نيروي هوايي رژيم صهيونيستي در جنگ دوم لبنان با خاک يکسان شد،
مويد اين موضوع است. طبق اظهار نظر يک تحليلگر صهيونيستي اين روش به عنوان
يک روش مرسوم در استراتژي امنيتي رژيم صهيونيستي براي هميشه باقي خواهد
ماند. در سال 2009 کميته حقيقت ياب سازمان ملل متحد درباره وقايع جنگ غزه
طبق گزارشي اذعان داشت که رژيم صهيونيستي به طور طراحي شده از قبل و
آگاهانه دکترين ضاحيه را به کار برده است که بر اساس آن تخريب و صدمه
گسترده به اهداف غيرنظامي و کشتار وسيع در جمعيت عادي به عنوان وسيله اي
براي مقابله با نيروهاي حماس به کار برده شده است.
در اين روش حجم عظيمي از
نيروهاي مخرب براي از بين بردن زيرساخت هاي شهري و املاک و منازل خصوصي و
براي ايجاد بيشترين ميزان کشتار ،تخريب ،ترس، رنج و وحشت در جمعيت عادي
به کار برده شده است هر چند بعدها تحت فشار صهيونيست ها مخبر سازمان ملل
ريچارد گلدستون قسمتي از اين گزارش را باز پس گرفت. هدف در استراتژي
ضاحيه آن است که در يک جنگ نامتقارن با دشمني که ارتش معمولي نيست و در
ميان جمعيت عادي از حمايت و پشتيباني مستمر و گسترده برخوردار است چگونه
مي توان بدون توسل به جنگ چريکي طولاني مدت ،مقابله کرد. اين استراتژي با
اعمال قوه بسيار نامتناسب و با شدت و حدت عليه اهداف غيرنظامي و جمعيت مردم
عادي در عمليات موسوم به «سرب مذاب» ارتش رژيم صهيونيستي در سال 2009 در
غزه نيز به کار برده شد. بر اساس اين ايده تئوريسين هاي رژيم صهيونيستي ،
زيرساخت هاي غير نظامي و افراد غير نظامي به عنوان اهداف نظامي مشروع تلقي
مي شوند. به اعتراف تمامي کارشناسان نظامي و حقوق بين الملل اين دکترين و
استراتژي نقض آشکار و بي محاباي ابتدايي ترين قوانين و قواعد جنگ بر اساس
حقوق بين الملل است و تنهاتوصيفي که اين استراتژي را به تمامي وصف مي کند
تروريسم دولتي است.
اکنون سوال اين است که آيا اين استراتژي رژيم صهيونيستي در عرصه عمل به
اهداف خوددست يافته است يا نه ؟ نگاهي به تحولات گرو ه هاي مقاومت و به
ويژه جنگ اخير غزه به خوبي گوياي اين مسئله است که اين استراتژي که در بطن
خود يک هدف اصلي يعني جدايي مردم فلسطين از گروه هاي مقاومت در اين منطقه و
مردم لبنان از حزب ا... را با تکيه بر بالا بردن هزينه مقاومت در مقابل
رژيم صهيونيستي پيگيري مي کرده در عمل نه تنها به نتيجه نرسيده بلکه به
نوعي در خيلي از موارد به احياي جايگاه اين گروه ها و تاييد اين نکته که
مقاومت تنها را ه استيفاي حقوق حقه اين ملت ها در مقابل رژيم صهيونيستي
است منجر شده است .
بحران چند سال اخير در سوريه و موضعگيري هايي که حماس
در اين مورد داشت تا حدي اين گروه مقاومت را وارد حواشي و اما و اگرهايي
کرده بود هرچند سران حماس در ما ههاي اخير به وضوح به اشتباه بودن
رويکردشان در تحولات سوريه پي برده و حتي در مواردي به آن نيز اذعان کرده
بودند اما تهاجم رژيم صهيونيستي به غزه و مقاومت دليرانه نيرو هاي مقاومت
و همراهي مردم اين مناطق با اين گرو هها و حتي گسترده شدن موج مقاومت و
تظاهرات مردمي به کرانه باختري به خوبي نشان داد نه تنها تل آويو
نتوانسته به اهداف خود ازپيگيري اين استراتژي دست يابد بلکه اکنون موضوع
فلسطين که طي چند سال اخير با توجه به ايجاد بحران هايي چون سوريه، ليبي و
...به حاشيه رانده شده بود بارديگر به مسئله اصلي جهان اسلام تبديل شده
و« استراتژي ضاحيه » همچون بومرنگي به سوي نتانياهو بازگشته است.
سید مسعد علوی در مطلبی با عنوان«در کجا اين ظلم بر انسان کنند؟!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا اين ظلم بر انسان کنند؟ سي روز صهيونيست ها يک هولوکاست واقعي را در غزه راه انداختند و جهان را به تماشاي آن دعوت کردند! در غزه هر لحظه يک زن و کودک فلسطيني، مظلومانه يا تيري به قلبش فرود مي آمد يا ترکشي به مغزش اصابت مي کرد و يا در تنگناي خفقان آور خاک و سيمان، زير خروارها آوار ناشي از بمباران هاي هوايي جان مي سپرد.
شمار شهداي غزه به عدد 1867 رسيد. بيش از ده هزار فلسطيني زخمي اکنون بدون امکانات درماني بر روي دست پدران و مادران خود
ماندهاند و بدون دارو و خدمات پزشکي زجر مي کشند. هزاران خانه ويران و 41 مسجد تخريب شده است. بيش از پانصد هزار نفر آواره شدند. مدارس و مراکز درماني از حملات هوايي مصون نبودند. مردم در خانه ها، خيابان ها، بوستان ها و نيز در ساحل دريا به توپ و گلوله و بمب بسته شدند. باريکه غزه هر روز باريک و باريک تر شد. صداي ضجه و ناله مردان، زنان، کودکان، پيران و جوانان فلسطيني در پنج قاره جهان شنيده مي شود. سي روز مردم جهان شاهد صحنه هاي دلخراش جان دادن معصومانه کودکان و زنان فلسطيني در غزه بودند. سي روز مردم جهان شاهد مرداني بودند که جنازه کودکان آنها بر روي دستشان مانده بود.
سي روز مردم جهان شاهد مادراني بودند که مشغول جمع آوري تکه هاي بدن کودکانشان از زير آوارها بودند. مردم جهان شاهد مردمي بودند که در سوگ عزيزانشان از ته دل، سوزناک و دلخراش، ناله مي کردند و کمک مي طلبيدند اما فريادرسي نمي ديدند. اسرائيل، صدها هزار نفر را در غزه به گروگان گرفته و اجازه نمي دهد حتي کمک هاي انساني به اين مردم صورت گيرد.با وجود اين معرکه و غوغاي بمب و موشک و گلوله، جراحت، شهادت، دربدري و بي خانماني، سران عرب هر شب در حرمسراهاي خود مشغول عيش و نوش هستند و حتي حاضر نيستند اخباري را که مردم جهان در چهارگوشه دنيا از رسانه ها در مورد جنايت صهيونيست ها دنبال مي کنند، گوش کنند. گرد مرگ و خاموشي بر اتحاديه عرب نشسته است. انگار نه انگار يک و نيم ميليون عرب در غزه هر روز سلاخي
مي شدند و گرفتار يک هولوکاست واقعي بودند.
به قول حافظ ، در کجاي دنيا اين ظلم بر انسان روا داشته مي شود؟ مردمک چشم عالميان، امروز به خون نشسته است. مسلمانان جهان که هر روز شاهد اين صحنه هاي جانخراش هستند، بي اختيار اين آيه کريمه را در ذهن خود مرور مي کنند که؛ «والسماء ذات البروج، واليوم الموعود، و شاهد و مشهود، قتل اصحاب الاخدود، النار ذات الوقود، اذ هم عليها قعود، و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود، و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد، الذى له ملک السماوات و الارض و الله على كلّ شىءٍ شهِيد، ان الذين فتنوا المؤمنين والمؤمنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق» (سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است، و سوگند به آن روز موعود، و شاهد و مشهود (شاهد، پيامبر و گواهان اعمال، و مشهود، اعمال امت است)، مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد، گودال هايى پر از آتش شعله ور، هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند، و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى) تماشا مى كردند، هيچ ايرادى بر آنها (مؤمنان) نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند، همان خدايى كه حكومت آسمان ها و زمين از آن اوست و بر همه چيز گواه است، كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد شكنجه قرار دادند عذاب دوزخ براى آنهاست و عذاب آتش سوزان) (سوره بروج، آيات 1 الي 10 - ترجمه آيت الله مکارم شيرازي)
اينک صهيونيست ها بايد در انتظار انتقام الهي باشند. آن روز، خيلي دور نيست. بايد با قرآن همنوا شد و فرياد زد؛ مرگ و عذاب بر
شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد.امروز، آمريکا و اروپا تمام قد، پشت سر جلادان رژيم اشغالگر قدس ايستاده اند. ارتش رژيم صهيونيستي دست خود را از روي ماشه تفنگ ها برنداشته است و مرتب، بمب و توپ پرتاب مي کند. اما هنوز نبض حيات در غزه، منظم مي زند. چندي پيش امدادگران، يک کودک 25 روزه را از زير انبوهي از خاک و سنگ و آجر ويرانه اي سالم بيرون آوردند. اين نشان مي دهد که حيات و ممات دست خداست و اگر او اراده کند، حجم عظيم شرارت و خباثت و بي شرمي صهيونيست ها قادر نيست حتي به يک کودک بي دفاع 25 روزه آسيب بزند. اين کودک فلسطيني مي ماند تا همراه جوانان و مبارزاني که قلبي مملو از خشم و انتقام دارند، حماسه پيروزي خون بر شمشير را در غزه به نمايش بگذارند.
هر شهيد مظلومي که در غزه به زمين مي افتد، هزاران اراده پولادين به پا مي خيزد تا راهبرد «تا آخرين نفر» و «تا آخرين نفس» را عليه جنايات صهيونيست ها، زنده نگاه دارند. آن سوي خط آتش، هر صهيونيستي که به قتل مي رسد موجي يأس و ترس در اردوگاه اشغالگران قدس، گسترده مي شود.باز در همين خبرهاي غزه خوانديم که در ميان آتش و گلوله و باروت و بمب، بانويي فلسطيني پس از پنج سال نازايي، صاحب چهار فرزند شد. تصوير چهارقلوهاي فلسطيني به جهان مخابره شد. صهيونيست ها بايد بدانند حيات و ممات در دست خداوند است و يک ملت را نمي توان نابود کرد. نبض مقاومت در سرزمين هاي اشغالي و غزه، منظم مي زند. رژيم اشغالگر قدس بزودي در نبرد چهارم واقعي با اعراب، شکست سختي خواهد خورد و اين شکست در تاريخ ثبت مي شود.
آمريکايي ها هنوز در رؤياي شکل گيري «خاور ميانه جديد» هستند. اما مقاومت، اين رؤيا را بر باد رفته مي داند. زنان، کودکان، جوانان، پيران و البته رزمندگان فلسطيني خواب غرب و بويژه آمريکا را در منطقه آشفته کرده اند و اين نه آغاز راه، بلکه انجام آن است. بزودي مارش پيروزي در غزه به صدا درخواهد آمد و جهان اسلام، اين پيروزي را جشن خواهد گرفت.صهيونيست ها جنگ را در افکار عمومي باخته اند. لذا با خفت و خواري و رسوايي عقب نشيني کردند و با بالا بردن پرچم تسليم، خواستار آتش بس 72 ساعته شدند. اين روزها حتي در پايتخت هاي اروپايي و نيز آمريکا صداي نفرت و انزجار و خشم مردم عليه جنايات اسرائيل شنيده مي شود. سران خونخوار اسرائيل غاصب نمي توانند در برابر موج جهاني خشم ملت ها بايستند. مردم جهان، صهيونيست ها را به نسل کشي، جنايت جنگي و نقض حقوق بشر مي شناسند و هر روز افکار عمومي جهان، اين رژيم را به عنوان يک مجرم، محکوم مي کند.
برگزاري اجلاس وزيران خارجه کميته فلسطين جنبش عدم تعهد در تهران، يک فرصت براي بازخواني جنايات صهيونيست ها و
چاره انديشي در برابر تجاوزات خونين به يک ملت مظلوم بود. رئيس جمهور، در اين اجلاس صريحاً گفت: «اميدي به شوراي امنيت نيست و بايد وارد عمل شد. چرا که برخي اعضاي شوراي امنيت با صهيونيست ها همدست هستند. بي تفاوتي سازمان ملل، صهيونيست ها را
گستاخ تر کرده است.»اين مواضع برحقي است. امروز، جمهوري اسلامي ايران با صداي بلند از مردم غزه حمايت مي کند. اميدواريم اجلاس تهران يک منفذ تنفس سياسي و رواني براي مردم غزه و ملت مظلوم فلسطين ايجاد نموده و حد اقل، راه هاي کمک رساني پزشک ي و انساني را باز کند.اکنون تاريخ، سي روز مقاومت مظلومانه و دليرانه در برابر سي روز تجاوز وحشيانه را ثبت کرده است. رژيم صهيونيستي راهي جز پذيرش مشروط حماس را ندارد. خوي وحشيگري اسرائيل حکايت از ادامه تجاوز و ددمنشي دارد. مردم غزه بايد خود را آماده دور جديدي از اين نبرد تاريخ ساز کنند. صداي شکستن استخوان هاي رژيم صهيونيستي زير فشار افکار عمومي به گوش مي رسد. مردم فلسطين بزودي پيروزي غرور آفرين خود را جشن مي گيرند.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله روزنامه خود با عنوان«نقطه قوت دولت: رویکرد پولی»و به قلم دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند به شرح زیر است:یکی از نقاط قوت تیم اقتصادی آقای روحانی این بوده که اعضای آن کم و بیش متعهد به رویکرد پولگرایانه بودهاند. راه خروج از وضعیت رکودی – تورمی آن است که ابتدا تورم بالا را مهار کرد، هدف را روی تورم تکرقمی قرار داد و سپس با کاهش تورم و افت ریسک اقتصادی، دولت با ثبات بهدست آمده در اقتصاد کلان بهسوی رفع موانعی رفت که نمیگذارد مکانیسم خودانگیخته بازار، کار خود را بهصورت کارآ انجام دهد. این گزاره بسیار سادهشده، میتواند نسخه پولی برای درمان اقتصاد ایران باشد. نسخهای که کمتر میتوان بهتر از آن را یافت و درعینحال مبتنیبر اصول و عقلانیت است و درعینحال بهطور چشمگیری، پایبند به قیود مختلف دولت هم از نظر توانایی بودجهای و هم از نظر اثرگذاری بر اقتصاد کلان است.
البته که اقتصاددانان دولت کاملا به این رویکرد پایبند نبودهاند و درجهای میانی را از این رویکرد به نمایش گذاردهاند، اما همین حد نیز آثار مثبت خود را نشان داده است.
درحالیکه بانکمرکزی توانست کنترل خود را روی پایه پولی بازیابد و با ساختار جدید تامین مالی مسکن مهر، موتور اصلی رشد پایه پولی را خاموش کرد، اما نقدینگی بهواسطه اثر ضریب فزاینده پولی رو به افول نگذاشت و به همین دلیل نیز مقامات پولی توانستند بر این نظر تاکید کنند که آنان راه انقباض پولی را نرفتهاند و بر آن شدند تا نام انضباط پولی را روی راهکار خود گذارند. هرچه که نامش را بگذارید، نتیجه افت تورم بود. هر چند میتوان شک برد به اینکه دولت با این درجه از رویکرد پولی بتواند به تورم تکرقمی در بلندمدت دست یابد.
از آن سو بسته خروج غیرتورمی از رکود نیز نشان میداد سیاستگذاران به نسخه گفتهشده، کم و بیش احاطه دارند و کلید مساله را آنان پیش از هر چیز در ثبات اقتصاد کلان و برطرف کردن فضای کسبوکار دیدهاند تا مکانیسم قیمتی راه افتد و پایانی باشد بر مداخلات مختلف دولت در بازار.
البته نمیتوان گفت که سیاستگذاران دولت پیرو یک مکتب اقتصادی هستند و فایدهای نیز در این بحث نیست و صرفا این الفاظ و سخنان بهدرد منتقدان و مخالفان میخورد و با قاطعیت میتوان گفت که سیاستگذاران با درک و منطق به گزینش راهکارها و سیاستها میپردازند نه آنکه وامدار فلان نحله فکری باشند؛ اما به هر طریق میتوان حداقل اینگونه عنوان کرد که نسخه معتدلشده پولگرایان تاکنون در کنترل تورم در ایران موفق بوده است و باید منتظر بود و دید درصورت گشایش در مساله تحریم، ایدهآلهای مورد نظر در تولید ملی نیز بهدست میآید یا نه. دولت به یک خط قرمز درست رسیده است: چاپ پول پرقدرت نهتنها به رونق منتهی نمیشود، بلکه تنور تورم را داغتر خواهد کرد.
«عملكرد يكساله دولت در حوزه اقتصاد بيمها و اميدها»عنوانی است که روزنامه ی جمهوری اسلامی به قلم سروش صاحب فصول در ستون سسرمقاله اش به چاپ رساند:بررسي عملكرد و كارنامه دولت يازدهم طي يك سالي كه از فعاليت آن ميگذرد، نيازمند توافق وتفاهم بر روي چند نكته است چرا كه بدون اين مهم، قضاوت درباره آنچه مردان اقتصادي دولت انجام داده و ندادهاند، تقريبا ناممكن خواهد بود.نخستين نكته، نقش و سهم ميراثي است كه از دولتهاي نهم و دهم براي دولت يازدهم به جا مانده است. عدهاي معتقدند پس از گذشت يك سال، تكرار و تاكيد بر شرايط اقتصادي كشور در پايان دوران هشتساله دولتهاي نهم و دهم ديگر چندان فضايي ندارد ودولتمردان فعلي بايد از پافشاري بر تأثير ميراث گذشته بر عملكردشان دست بردارند. اما در مقابل، برخي صاحبنظران معتقدند عمق و گستره آثار برجامانده از دولتهاي قبلي خصوصا در دوران هشتساله دولتهاي نهم و دهم، چنان زياد است كه رهايي از آن به فرصتي بسيار بيش از يك سال نياز دارد.بديهي است پذيرفتن هر كدام از اين دو ديدگاه، تأثير مهمي بر ارزيابي كارنامه يكساله دولت تدبير و اميد در حوزه اقتصاد دارد.دومين نكته، نسخه و معياري است كه بايد عملكرد دولت را نسبت به آن مقايسه كرد، به عبارت ديگر پيش از ارزيابي ميزان موفقيت دولت بايد ديد اين ارزيابي در مقايسه با كدام هدفگذاري انجام ميشود.
برخي معتقدند اهداف تعيين شده در برنامه پنجم توسعه را بايد ملاك ارزيابي عملكرد دولت قرار داد ولي عدهاي از كارشناسان تأكيد دارند اين ملاك به دو دليل مناسب نيست چرا كه اولا برنامه پنجم از لحاظ هدفگذاريهاي كمي به شدت غيرواقعبينانه و رويايي است و ثانيا شرايط كشور طي سالهاي اخير با بستر مفروض برنامه پنجم تفاوت داشته است. بنابراين منطقا قبل از ارزيابي عملكرد يك ساله دولت بايد ملاك اين ارزيابي را تعيين كرد.نكته سوم، تفكيك رويكردها و عملكردها از يكديگر است. اين تفكيك از آن رو حائز اهميت است كه در بسياري موارد نتايج مثبت رويكردهاي صحيح، مدتها بعد از عملياتي شدن آن رويكردها آشكار ميشود و در بسياري مواقع نيز رويكردهاي نادرست در كوتاهمدت آثار شيرين و همهپسندي از آن باقي ميگذارد. بنابراين در ارزيابي عملكرد دولت بايد ميان تفاوت درباره صحت و سقم رويكردها و آثار و نتايج كوتاهمدت اقدامات انجام شده، تفكيك قائل شد.
حال با درنظر گرفتن اين سه نكته ميتوان در يك ارزيابي كلي از عملكرد يكساله دولت درحوزه اقتصادي به موارد ذيل اشاره كرد.
الف - به شهادت آثار و گزارشهاي رسمي منتشر شده، شاخصهاي اقتصادي كشور در پايان دولت دهم از چنان وخامتي برخوردار بودند كه بدون ترديد بايد گفت دولت يازدهم كشور را در يك شرايط نامتعادل تحويل گرفت. نكته كليدي اين است كه همانگونه كه گرفتارشدن در اين شرايط، يكباره و دفعي نبوده است، خروج از آن نيز نميتواند جهشي وسريع باشد. به عبارت ديگر همانگونه كه شاخصهاي اقتصادي طي هشت سال و به تدريج افت كردند و آسيب ديدند، بهبود شرايط و تغيير جهت شاخصها نيز تدريجي و با گذشت زمان ميسر ميشود. به همين خاطر بديهي است كه علت بسياري از ناكاميهاي دولت يازدهم در بهبود شرايط اقتصادي كشور را بايد در نامناسب بودن زيرساختها و عقبرفتهاي هشت سال دولتهاي نهم و دهم جستجو كرد. روشن است كه اين واقعيت نميتواند و نبايد دستاويز تبليغاتي دولتمردان براي توجيه ناكاميها در مقابل افكار عمومي باشد و از اين بابت دغدغه دلسوزاني كه دولتمردان را از تكرار شرايط اقتصادي كشور در پايان دولت دهم برحذر ميدارند، كاملا درست است. با اين حال، نخبگان و كارشناسان بايد در ارزيابي عملكرد دولت به اين واقعيت كه دولت يازدهم در چه شرايطي كشور را تحويل گرفت، دقت داشته باشند.
ب - اشتباهات بزرگ دولتهاي نهم و دهم و عوامل پيراموني مؤثر بر اقتصاد از جمله تحريمها، اقتصاد كشور را در سالهاي 90 تا 92 در شرايط ويژهاي قرار داده بود. اين شرايط خاص عملا به معناي گسست شرايط از وضعيت تدوين برنامه پنجم منجر شده بود. به اين اعتبار دستيابي به اهداف اين برنامه نهتنها ناممكن بلكه غيرمنطقي نيز بود چرا كه اقتصاد ايران گرفتار ركود تورمي سختي بوده و هست كه دولت يازدهم خروج از آن را در اولويت كاري وبرنامهاي خود قرار داده است. طبيعي است در حالي كه نرخ رشد اقتصادي كشور در سال 93 حدود منفي 2/2 درصد بوده است تحقق رشد اقتصادي 8 درصدي بيمعنا خواهد بود.براين اساس به نظر ميرسد براي ارزيابي عملكرد دولت در يك سال گذشته بايد ملاك و معياري غير از اهداف تعيين شده در برنامه پنجم جستجو كرد. بدينترتيب، شايد كاهش چشمگير نرخ تورم، بهبود تراز تجاري و رشد معنادار نرخ رشد اقتصادي را بتوان از جمله مواردي قلمداد كرد كه با استناد به آنها عملكرد دولت مثبت ارزيابي شود.
ج - واقعيت اين است كه دولت يازدهم برخلاف دولتهاي نهم و دهم تلاش قابل تحسيني براي پرهيز از اقدامات عجولانه، تصميمات يكشبه و خلقالساعه و بدون پشتوانه كارشناسي دارد. همين خصلت خوب دولت يازدهم، روند اتخاذ تصميمات را با كندي و بعضا تأخيرهاي زيانآفرين همراه ميكند. از سوي ديگر، از آنجايي كه معمولا نتايج رويكردها و اقدامات مثبت به تدريج و در ميان مدت آشكار ميشوند، اين پرسش در افكار عمومي شكل ميگيرد كه دولت براي بهبود فضاي اقتصادي، ارتقاي سطح درآمدي و معيشتي مردم و... چه كرده است؟ بنابراين لازم به نظر ميرسد مسئولان دولت با اتخاذ تدابير مناسب و تعريف كانالهاي اطلاعرساني، مردم را نسبت به اقدامات انجام شده و زماني كه براي به ثمر رسيدن اين اقدامات لازم است، توجيه كند تا اميد و انگيزه ايجاد شده در جامعه زنده بماند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مشروطيت؛ گذار به مردمسالاري»نوشته شده توسط جابر فضلي اختصاص یافت:بدون شک و ترديد يکي از مهمترين تحولات سياسي تاريخ ايران نهضت مشروطه ميباشد نهضتي که سرآغاز مشارکت مردم در تعيين سرنوشتشان محسوب ميشود. نهضتي که در پي مبارزه با استبداد داخلي و استعمار خارجي پديدار گشت.
پرواضح است که مردم زماني به دنبال تغيير وضع ميروند که يا جامعه خود را با ديگر جوامع پيشرفته و مدرن مقايسه کرده و متوجه نقايص کشور و حکومت خود ميگردند و يا از ظلم و بيکفايتي دولتهايشان به تنگ آمده باشند، در اين حالت منتظر يک فرصت مناسب ميباشند تا خواستهها و مطالباتشان را اعلام و پيگيري کنند. جنبش مشروطيت نيز از اين قاعده مستثني نبوده است. شروع هر جنبش و نهضتي ميتواند با يک حرکت هر چند کوچک چه از سوي مردم به صورت اعتراض و چه از سوي دولت به صورت تغيير در نحوه برخورد با مردم، صورت گيرد. کما اينکه با خودسوزي يک جوان تونسي در سال 2011 جرقه بيداري اسلامي در منطقه زده شد و مردمان ديگر کشورهاي منطقه را در مقابل حاکمان مستبد بيدار نمود و روح استبداد ستيزي را در آنها دميد. جنبش مشروطيت نيز با به چوب بستن تعدادي از بازرگانان به خاطر گران شدن قيمت قند که دليل آن نيز جنگ بين شوروي و ژاپن بود، آغاز شد و اين امر روحيه ضد استبدادي و آزاديخواهي مردم ايران را در مقابل سلطنت مطلقه تقويت نمود. البته در اين بين نبايد تلاشهاي يکصد ساله برخي شخصيتهاي قبل از مشروطه مانند قائم مقام فراهاني، شاهزاده عباس ميرزا، اميرکبير و سپهسالار که در جهت اصلاحات و تحولات ايران گام برداشتهاند فراموش کرد.
حال سوالي که مطرح ميگردد اين است که جنبش مشروطه به دنبال چه چيزي بود؟
معني لغوي مشروطيت يعني آنچه که مقيد به شرط است و در اصطلاح سياسي آن يعني حکومتي که اختيارات قدرت حاکمه با وضع قوانين از سوي منتخب مردم در مجلس محدود ميباشد. در حقيقت فلسفه مشروطيت جلوگيري از تمرکز قدرت ميباشد و يکي از اصول تمرکززدايي قدرت، وجود پارلمان است البته از نوع باصلابت و مقتدر که تحت فرمان و نفوذ حاکميت نباشد. عواملي چون بيکفايتي و استبداد شاهان قاجاري و وابستگي آنها به دولتهاي بيگانه خصوصا بريتانيا و شوروي و در پي آن اعطاي امتيازات به آن کشورها که تسلط آنها بر کشور را به همراه داشت از يک طرف و وضعيت نامناسب اقتصادي کشور، اسراف و ولخرجي درباريان و وقوع قحطي در کشور از سوي ديگر، موجبات شوراندن مردم عليه حکومت با همراهي و حمايت علماي وقت (سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي) را فراهم کرده و مظفرالدين شاه را مجبور به توشيح فرمان مشروطيت در تاريخ 14 مرداد ماه 1285 هش گردانيد. دو ماه پس از فرمان فوق در تاريخ هفدهم مهر ماه 1285، اولين ستون مردمسالاري يعني مجلس شوراي ملي که متشکل از منتخبين ملت بود بنا گرديد که مجلس مذکور نيز در تاريخ هشتم دي ماه همان سال دومين ستون مردمسالاري که قانون اساسي باشد را احداث نمود. چون مهمترين هدف و خواست مشروطه طلبان تبديل قدرت سياسي مطلقه به يک قدرت مقيد به قانون بود، در قانون اساسي به حقوق مردم و آزاديهاي سياسي توجهي نشده بود و از طرفي چون فقط در پي محدود کردن قدرت پادشاه بودند از وسعت اختيارات وزرا و ديگر ارکان دولتي غافل ماندند. بنابراين نمايندگان مجلس تصميم به تدوين قانون اساسي متمم نمودند که در آن حقوق ملت، برخي آزاديهاي سياسي و محدود فعاليت وزرا و پاسخگو شدنشان در برابر مجلس گنجانده شد. در نهايت محمدعلي شاه که هيچ علاقهاي به مشروطيت نداشت مجبور به تمکين از خواست مردم و امضا آن گرديد. لازم به ذکر است که بسترهاي آگاهسازي مردم و شناخت جامعه براي مردمان وقت، از سالها قبل آغاز شده بود. تاسيس مدرسه دارالفنون که با حضور مدرسين خارجي و تدوين و تدريس کتب درسي با محتواي غربگرايانه بود، اعزام دانشجويان به کشورهاي اروپاي که بازگشتشان با تعريف و تمجيد از آن کشورها در زمينههاي قانون، راي و حقوق مردم همراه بود، نشر اخبار ايران و جهان و انتشار آثار و عقايد روشنفکران در پي توسعه صنعت چاپ را ميتوان از بسترها و زمينههاي آگاهي بخش مردم در جهت تحقق آزاديخواهي و دموکراسيخواهي محسوب کرد.
در اين مورد نبايد از تاثيرات فراوان مطبوعات وقت، به سادگي گذشت. تا قبل از دوران مشروطيت به دليل عدم وجود آزادي مطبوعات و آزادي بيان، بسياري از نشريات و روزنامههايي که باعث روشنگري و بيداري مردم ميگشت مانند حبلالمتين، حکمت، چهرهنما در خارج از کشور چاپ ميشد و به صورت مخفيانه مانند شب نامه به دست مردم ميرسيد و مردم را نسبت به وضعيت آزاديها وحدود حکومتها در کشورهاي اروپايي و ضعف و عقبماندگي ايران و ايرانيان آگاه ميکرد ولي نشريات داخلي به دليل حمايتهاي دولتي مدح و ثناگوي دستگاه حکومتي بودند. بعد از وقوع مشروطه شاهد آزادي مطبوعات ميباشيم تا جايي که روزنامه روحالقدس پادشاه را عضو فاسد خوانده و خواستار خلع شاه از سلطنت شده بود.
شايد مردم دير به اهميت جايگاه و قدرتشان پي برده بودند اما به اين مهم رسيده بودند که قدرت مطلقه، فساد مطلقه ميآورد، قدرت نبايد در دست يک نفر يا يک گروه متمرکز گردد تا خواست خودشان را تحميل کنند، بايد با خرد جمعي و با تعهد و پايبندي به قانون منافع ملي را تامين کرد، حاکميت قانون بر حاکميت پادشاه ارجحيت دارد و حتي شخص اول حکومت نيز بايد در برابر مردم پاسخگوي اعمال خود باشد.
در نتيجه بايد اذعان داشت که مشروطه براي آزادي بود، براي برابري، براي حق انتخاب، براي نوسازي، براي مدرنيته بدون اينکه شرع را ناديده گرفت. مشروطه براي ايران زمين يک رنسانس سياسي- اجتماعي بود و در يک جمله مشروطه براي گذار از عقبماندگي و انحطاط به توسعه سياسي و نهايتا رسيدن به مردمسالاري بود.