به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آخرین ساعتهای عمر محمدرضا ندایی در بیمارستان درحالی سپری شد که او با نوشتن وصیتنامهای از برادرش خواست تا اگر از اتاق عمل زنده بیرون نیامد همه اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
عباس ندایی برادر محمدرضا که در آخرین ثانیههای عمر برادرش درکنارش بود از وصیت برادرش اینگونه گفت: «محمدرضا فرزند آخر خانواده ما بود و پدر و مادرم همیشه توجه ویژهای به او داشتند. ما اهل استان اردبیل هستیم و روحیه و اخلاق برادرم همیشه زبانزد همه بود. او به ثروت و مال دنیا اهمیتی نمیداد و همیشه میگفت اگر بتوانیم کار مفیدی انجام بدهیم نتیجه این کار همیشه باقی خواهد ماند. بسیار بخشنده بود و تلاش میکرد تا از دیگران دستگیری کند.»
وی ادامه داد: «چند سال قبل ازدواج کرد و دو سال قبل نیز صاحب پسر شد. وقتی حمیدرضا به دنیا آمد برادرم میگفت خوشبختترین پدر روی زمین است. پسرش را عاشقانه دوست داشت. مدتی بیناییاش دچار مشکل شده بود و پزشک معالج تأکید داشت برای معالجه این مشکل باید پیوند چشم زده شود. برای انجام جراحی ام.آر.آی انجام شد و در جواب اعلام کردند که تومور خوش خیم در سر او وجود دارد.
بلافاصله او را نزد متخصص مغز و اعصاب بردیم و سرانجام 9 خرداد ماه در بیمارستان میلاد بستری شد. قبل از عمل جراحی پزشک به من گفت عمل سنگینی است اما همه تلاش کادر پزشکی نجات جان برادرم است. وقتی برگه رضایتنانه عمل جراحی را دادند یک نامه که دستخط برادرم بود نیز به من دادند. وقتی بالای آن را خواندم پاهایم سست شد. این برگه وصیتنامه بود که برادرم خطاب به من نوشته بود اگر از این عمل جراحی زنده بیرون نیامد و مرگ مغزی شد همه اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. او انسان بسیار با گذشت و فداکاری بود و در آن لحظات که همه ما فقط به فکر نجاتش بودیم او به دیگران و بیماران نیازمند فکر میکرد.
بارها این نامه را خواندم و 8 ساعت پشت در اتاق عمل همراه با همسر برادرم برای او دعا کردیم. پزشک معالج پس از عمل به ما گفت که تومور را با موفقیت خارج کرده است. پس از انتقال محمدرضا به بخش مراقبتهای ویژه صبح روز بعد به ما خبر دادند که برادرم تشنج کرده است، بلافاصله به بیمارستان رفتیم. آزمایشهای پزشکی نشان میداد بر اثر این تشنج برادرم دچار مرگ مغزی شده است اما پزشک معالجش تأکید داشت که او زنده است و مرگ مغزی نشده است.
این وضعیت تا سه روز ادامه داشت و پزشک تیم پیوند اعضای بیمارستان مسیح دانشوری که برای اثبات مرگ مغزی برادرم به بیمارستان میلاد آمده بود از ما خواست تا به وصیت برادرمان عمل کنیم. لحظههای سختی بود و ما تصور میکردیم برادرمان دوباره به هوش میآید.
سرانجام پزشک جراح برادرم بر مرگ مغزی او تأیید کرد. تصمیم گرفتیم تا به وصیت برادرمان عمل کنیم و قلب، کبد، ریه، کلیهها و نسوج او را به بیماران نیازمند اهدا کردیم.» این مرد با اشاره به اینکه فداکاری بزرگ برادرش که قبل از مرگ به فکر بیماران نیازمند بود کارنامه گذشت و ایثار او را کامل کرد. ادامه داد: «حمیدرضا با وجود آنکه 2 سال دارد اما هنوز هم بهانه پدرش را میگیرد. میخواهم وقتی بزرگتر شد نامه پدرش را به او نشان بدهم تا به وجود چنین پدری افتخار کند. گرچه او در این سن کم یتیم شد اما ایثار و فداکاری پدرش باعث شد تا چند کودک دیگر طعم تلخ یتیمی را نچشند.»
اللهم صل علی محمد و آل محمد