هدف صهیونیست‌ها از طرح شعار « سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین » منحرف کردن افکار عمومی جهان از اهداف توسعه‌طلبانه و خوی تجاوزگری خود بود که بر اساس سیاست « تجمع و یورش » دنبال می‌شد. صهیونیست‌ها مناطق را یکی پس از دیگری مصادره و مهاجران یهودی را در آن‌ها اسکان می‌دادند و باز زمین‌های زیادی را برای جذب هر چه بیش‌تر مهاجران یهود تصاحب می‌کردند.

به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، بررسی زوایای مختلف شایعه‌ دروغین «فروش زمین توسط فلسطینیان» از اهمیت خاصی برخوردار است.

دفتر حرکت مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) در تهران با انتشار کتابچه‌ای با عنوان «فروش زمین: واقعیت یا شایعه» نوشته است:

این دروغ بزرگ در بیشتر کشورهای اسلامی شایع شده و در واقع یکی از شایعات و دروغ‌پردازی‌های صهیونیست‌ها و ایادی‌ آن‌ها به شمار می‌رود. مهم‌ترین این ادعا‌ها و شایعات این است: «ملت فلسطین سرزمین خود را به یهودیان فروختند، پس چرا از ما می‌خواهند سرزمینی را آزاد کنیم که فروخته شده و پول آن هم گرفته شده است؟»


 
جنگ جهانی اول و بیانیه بالفور  
 
با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 جمعیت یهودیان در فلسطین حدود 80 هزار نفر بود، اما حمایت یهودیان از انگلستان و متفقین علیه دولت عثمانی باعث شد که عثمانی‌ها در طول جنگ (1914 تا 1918) عرصه را بر یهودیان تنگ کنند و جلوی فعالیت‌های آن‌ها در فلسطین را بگیرند. بنابراین جمعیت یهودیان در پایان جنگ به 55 هزار نفر کاهش یافت. بریتانیا با در پیش گرفتن سه نوع سیاست متناقض و متضاد درصدد تضمین نفوذ خود در بلاد شام و عراق برآمد و به خاطر تحقق اهداف خود و پیروزی در جنگ توجه زیادی به این تناقضات نمی‌کرد.  
 
 
سیاست اول : مذاکره با شریف حسین بن علی امیر حجاز ( نامه‌های حسین، مکماهون ژوئن 1915 ، مارس 1916) جهت ترغیب او به تلاش برای قیام کشورهای عربی علیه عثمانی‌ها در مقابل استقلال بیش‌تر مناطق جزیره العرب و سرزمین شام و عراق و حکمرانی شریف حسین بر این مناطق  
 
سیاست دوم : مذاکره با فرانسه در مورد آینده عراق و سرزمین شام ( روسیه هم بعدا به این مذاکرات پیوست )  
 
در جریان این مذاکرات معاهده سایکس پیکو Agreement Sykes - picot در مه 1916 به امضای طرف‌های مذاکره کننده رسید و بر اساس آن بیش‌ترعراق و شرق اردن و منطقه حیفا در فلسطین به انگلیس و در مقابل هم لبنان و سوریه به استعمار فرانسه واگذار شد.  

با توجه به نظر کلیه طرف‌ها، توافق شد که سرزمین فلسطین تحت نظارت بین‌المللی اداره شود.  
 
سیاست سوم: گفت‌وگوبا سازمان جهانی صهیونیسم درباره آینده فلسطین.  
 
نیاز مبرم بریتانیا به استفاده از نفوذ گسترده یهودیان در آمریکا برای واداشتن این کشور به حمایت از متفقین در جنگ، انگلیسی‌ها را به مذاکره با جنبش صهیونیسم مجبور ساخت. ( این امر در مارس 1917 اتفاق افتاد و آمریکا از متفقین حمایت کرد.)  
 
علاوه بر آن، یهودیان و صهیونیست‌ها از طریق هربرت ساموئل یهودی وزیر کشور، ‌ لوید جرج نخست ‌ وزیر صهیونیست ‌ زده و بالفور وزیر امور خارجه نفوذ زیادی در حکومت بریتانیا داشتند. نتیجه این نفوذ صدور بیانیه بالفور در 2 نوامبر 1917 بود.

بر اساس این بیانیه بریتانیا متعهد شد که سرزمینی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند. این بیانیه و وعده به یهودیان از عجیب‌ترین و شگفت‌انگیزترین وعده‌ها در طول تاریخ بشر است. این بیانیه کاملا با معاهدات و پیمان ‌ نامه‌های بین‌‌المللی تعارض داشت و صادر کنندگان آن صاحبان اصلی یک سرزمین را قربانی منافع پلید خود کردند. بریتانیا متعهد شد سرزمینی ‌ را که مالک آن نیست، به مردمی که استحقاق آنرا ندارند، ببخشد. این اتفاق زمانی افتاد که بریتانیا مدعی دفاع از ارزش‌ها و اصول انسانی بود.  
 
 متن بیانیه بالفور:  
2 نوامبر 1917 م.  
 
عزیزم لورد روچلد  
 
بسیار مایه خوشحالی است که به نیابت از حکومت اعلی حضرت مطلب زیر را که تامین کننده آرزوهای یهودیان و صهیونیست‌هاست و به وزارت امور خارجه پیشنهاد و با آن موافقت شده است، به اطلاع جنابعالی برسانم :  
 
« حکومت اعلی حضرت به موضوع تأسیس وطنی ملی برای ملت یهود در فلسطین به دیده موافق می‌نگرد و نهایت سعی خود را برای تحقق این هدف به کار می‌گیرد، مشروط بر این که هیچ   گونه اقدامی که ناقض حقوق مدنی و دینی پیروان دیگر ادیان غیر یهودی در فلسطین و حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر باشد، صورت نگیرد.  
 
بسیار خرسندم اگر اتحادیه هیأت‌های صهیونیستی را در جریان این مطلب قرار دهید.  
 
ارادتمند شما
آرتور بالفور


 

مقاومت فلسطینیان دربرابر پروژه صهیونیسم در عهد امپراتوری عثمانی
 
 
مقاومت علیه فعالیت‌های شهرک ‌ سازی یهودیان در فلسطین از همان زمان آغار اجرای طرح صهیونیسم در فلسطین شروع شد و از اولین مراحل اجرای این طرح در زمان امپراتوری عثمانی، درگیری‌هایی میان کشاورزان فلسطینی و شهرک ‌ نشینان یهودی در سال 1886 روی داد. وقتی رشاد پاشا به عنوان حاکم قدس انتخاب شد و نسبت به صهیونیست‌ها ابراز ارادت و محبت کرد، تعدادی از شخصیت‌های معروف قدس در مه 1890 نامه‌های اعتراض ‌ آمیزی علیه او نوشتند و در 24 ژوئن 1891 م. نیز نامه ‌ اعتراض ‌ آمیزی در این خصوص برای صدر اعظم ( نخست وزیر ) دولت عثمانی ارسال کردند و در آن خواستار ممانعت از مهاجرت یهودیان روسی به فلسطین و تحریم تملک اراضی توسط آن‌ها شدند.

علمای فلسطین و نمایندگان آن‌ها در حکومت عثمانی و روزنامه‌های فلسطین خطر اسکان یهودیان در فلسطین را گوشزد کردند و خواستار اتخاذ تدابیر لازم برای مقابله با این مسأله شدند.

شیخ محمد طاهرالحسینی مفتی قدس در سال 1897 در راس کمیته‌ای محلی و با اختیاراتی که حکومت عثمانی به وی داده بود، روند انتقال مالکیت اراضی در استان قدس را به دقت موردبررسی و تحت   نظر قرار داد و از فروش زمین‌های زیادی به یهودیان جلوگیری کرد. شیخ سلیمان تاجی فاروقی بنیانگذار حزب ملی عثمانی در سال 1911 و افراد مشهوری نیز چون یوسف خالدی، روحی خالدی، سعیدالحسینی و نجیب نصار هر کدام جداگانه نسبت به خطر صهیونیسم هشدار داده بودند.


زمین‌هایی که یهودیان در عهد عثمانی تملک کردند  
 
همزمان با شکل‌گیری مسأله و مشکل یهودیان در اروپا و تشدید دشمنی با آن‌ها به خصوص در روسیه و اروپای شرقی و تدوین راهبرد صهیونیسم، شمار مهاجران یهود به فلسطین و اسکان آن‌ها در این سرزمین به خصوص در دو دهه اخیر قرن نوزدهم روند فزونی یافت.

یهودیان در این زمان احداث شهرک‌های کشاورزی مانند شهرک بتاح تکفا ( که در سال 1878 ساخته شد و مجددا در سال 1882 بازسازی شد )‌ و ریشون لیتسون و زخرون یعقوب در سال 1882 را آغاز کردند. سپس شهرک‌های دیگری با حمایت مالی روچیلد میلیونر مشهور یهودی احداث و صندوق ملی یهودیان « کرین کایمیت » هم توسط سازمان جهانی صهیونیسم تأسیس شد.

همزمان با پایان دوران دولت عثمانی در فلسطین در سال‌های 1917 و 1918 یهودیان 420 هزار دونم یعنی 42 هکتار زمین ‌ معادل 1/56 درصد مساحت فلسطین را در اختیار داشتند.

یهودیان این مقدار زمین ‌ را هم که دولتی بود، به بهانه‌های مختلفی از جمله اصلاح آن و تأسیس آموزشگاه‌های کشاورزی به دست ‌ آوردند و احیانا هم آن‌ها را خریداری می‌کردند و با سوء استفاده از فساد دستگاه اداری دولت عثمانی در آن زمان از پرداخت رشوه برای رسیدن به مقاصد شوم خود بهره جستند.  
 
 
وضعیت فلسطین تحت اشغال بریتانیا  
 
فلسطین در پایان جنگ جهانی اول و شکست دولت عثمانی و پایان عمر این امپراتوری پس از چند قرن متوالی به قیمومت انگلستان درآمد. بریتانیا حکومت نظامی در فلسطین تشکیل داد و از سال 1917 تا 1920 آن را به چند ایالت تقسیم و برای هر ایالت هم یک حاکم نظامی انگلیسی منصوب کرد.

هر حاکم هم با حاکم نظامی قدس در ارتباط بود و حاکم نظامی قدس نیز تحت نظر فرماندهی کل ارتش بریتانیای کبیر در قاهره عمل می‌کرد. در سال 1922 فلسطین به 3 منطقه شمالی، جنوبی و استان قدس تقسیم شد.  
 
حکومت نظامی بریتانیا از زمان تشکیل در فلسطین تصمیمات متعددی اتخاذ کرد و ژنرال مونی در 8 مه 1918 طی دستوری از خرید و فروش زمین‌های ویژه دولت جلوگیری و دفاتر ثبت اراضی و املاک موسوم به دفاتر تابو را بست.


با پایان يافتن جنگ جهانی اول در سال 1918 ميلادی، جامعه ملل يا League of Nations، که نهاد متقدم بر سازمان ملل متحد (UN) به شمار می رود، امپراطوری شکست خورده عثمانی را به مناطق تحت کنترل بريتانيا و فرانسه تقسیم کرد. در اين ميان اداره سرزمین فلسطین (شامل نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و کشورهای اردن و سرزمین‌های اشغالی)  به دولت بریتانیا درآمد. این وضعیت از سال 1920 تا 1948 میلادی، یعنی سالی که اسراييل رسما اعلام موجوديت کرد، کم و بيش ادامه داشت.



علت آن هم این بود که مقامات ترک در جریان عقب  نشینی به دمشق تمامی اسناد و مدارک دفاتر تابو را با خود برده بودند. البته حکومت بریتانیا توانست بخشی از این اسناد به ویژه دفاتر مربوط به مناطق نابلس و قدس را در سال 1919 با مساعدت فرانسوی‌ها در سوریه بازگرداند.


در این میان اسناد مربوط به زمین‌های قدس مفقود شد و اسناد زمین‌های حیفا، عکا، الخلیل، جنین، ناصره، صفد، طبریا و طولکرم سالم ماندند اما کامل نبودند.  
 
همچنین عاملی که حکومت نظامی بریتانیا در فلسطین را به اتخاذ چنین سیاستی وادار کرد، این بود که وایزمن در تاریخ 9 نوامبر 1918 م. با ارسال یادداشتی از وزارت امور خارجه انگلیس خواست که کمیته‌ای با عضویت نمایندگان جنبش صهیونیسم برای بررسی مسائل مربوط به مالکیت زمین در فلسطین تشکیل دهد تا این کمیته از طریق تهیه نقشه ‌ و اسناد زمین‌ها و بررسی قوانین مربوط به آن و امکان تعدیل آن‌ها، ابتدا از زمین‌های فلسطین نقشه ‌ برداری کرده و سپس نقشه ‌ برداری نهایی از این زمین‌ها را انجام دهد.

وایزمن در این یادداشت خاطر نشان کرده بود که زمین‌های زیادی غیر قابل سکونت هستند و مساحات گسترده‌ای زمین حاصلخیز وجود دارد که هیچ نوع محصولی در آن‌ها کشت نمی‌شود و کم‌تر از میزان بهره ‌ وری این زمین‌ها از آن‌ها برداشت می‌شود.

وی مدعی شده بود که کشاورز فلسطینی قادر به کشاورزی در زمین‌های خود نیست و مالک زمینی است که توان کشت و زرع در آن را ندارد. در این یادداشت به 250000 هزار هکتار زمین‌های دولتی و زمین‌های آماده کشت و اراضی کشاورزی ( که بخشی از آن توسط صاحبانش زیر کشت رفته بود ) اشاره شده بود. وایزمن معتقد بود که در صورت عملی شدن این طرح فواید زیادی به دست خواهد آمد.  
 

وایزمن


این گونه پیداست که یهودیان توانستند علی ‌ رغم بسته شدن دفاتر ثبت اراضی، زمین‌هایی را خریداری کنند. این مسأله به خوبی در دو فرمان ژنرال مونی نمایان است. دستور اول در اول نوامبر در سال 1918 تحت عنوان فرمان شماره 75 و دستور دوم تحت عنوان فرمان شماره 76 در 18 نوامبر صادر شد.


وقتی حکومت نظامی انگلیس در فلسطین پی ‌ برد که کار خرید و فروش زمین به صورت غیر قانونی صورت می‌گیرد، در این دو دستور سازوکارهای انتقال مالکیت زمین را مشخص کرد. دستور شماره 76 توضیح داده است که کلمه دخل و تصرف به معنای خرید و فروش، رهن، فک رهن، وقف و هر نوع تصرف دیگر در اموال غیر منقول است.  
 
بنا به این دستور هیچ   کس حق انتقال زمین‌های خود را قبل از بازگشایی دفاتر تابو نداشت و هر گونه انتقال مالکیتی که مخالف با این منشور بود، باطل و بلااثر تلقی می‌شد.  
 
در دوران حکمرانی هربرت ساموئل نماینده انگلستان در فلسطین قوانین جدیدی صادر شد و برای تسهیل روند واگذاری زمین به یهودیان تغییراتی در قوانین عثمانی اعمال شد.  
 
این مرحله همزمان با اشغال بئر السبع در تاریخ 1917/10/31 م. و اولین شکست دولت عثمانی در فلسطین آ ‎ غاز شد. به دنبال این شکست بیانیه بالفور در تاریخ 1917/11/2 م. صادر شد و انگلستان قدس را در دسامبر همین سال اشغال کرد. این گونه کل فلسطین به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد.  
 
سپس هیأت صهیونیستی به ریاست وایزمن به اشغالگران انگلیسی پیوست و کمیته‌ای متشکل از رهبران بلندپایه صهیونیسم را تشکیل داد تا طرح آماده خود در مورد ایجاد وطن ملی برای یهودیان در فلسطین از طریق اشغال اراضی فلسطین، سیطره بر منابع آبی و معدنی و تضعیف اقتصاد آن را به اشغالگران انگلیسی ارائه دهد و بر اساس مقوله و شعار معروف خود یعنی « سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین » عملیات اسکان و جایگزین ( اسکان یهودیان و کوچاندن فلسطینیان ) را به سرانجام برساند.


نمایی از کنگره صهیونیسم

هدف صهیونیست‌ها از طرح این شعار منحرف کردن افکار عمومی جهانیان از اهداف توسعه ‌ طلبانه و خوی تجاوزگری خود بود. اهدافی که بر اساس سیاست معروف ‌ شان یعنی « تجمع و یورش » دنبال می‌شد. صهیونیست‌ها مناطق را یکی پس از دیگری مصادره و مهاجران یهودی را در آن‌ها اسکان می‌دادند و باز زمین‌های زیادی را برای جذب هر چه بیش‌تر مهاجران یهود تصاحب می‌کردند.


این سیاست آن‌ها پایانی نداشت. صهیونیست‌ها از آغاز به شدت تلاش می‌کردند تا پوششی قانونی و سیاسی برای دولتی که قرار بود تشکیل شود‏، فراهم کنند.  

همچنین با ایجاد نوعی تعهد بین‌المللی برای تشکیل چنین دولتی مقدمات برپایی آنرا فراهم ‌کردند.  
 
هر چه خواستند، ‌ به آن دست یافتند. اولا به وعده ( بیانیه ) بالفور در مورد ایجاد وطن ملی برای یهودیان دست یافتند و سپس توانستند این بیانیه را به تعهدی بین ‌ المللی تبدیل کنند تا این که در نهایت جامعه ملل با قیمومت بریتانیا بر فلسطین موافقت کرد و حکومت انگلستان نیز عملا به اجرای طرح‌های هیأت اعزامی صهیونیست‌ها ( که در سال 1918 وارد فلسطین شده بودند ) پرداخت.

علاوه بر آن نیز انگلستان مشروعیت آژانس یهود در دادن مشورت به مقامات انگلیسی و کمک به آن‌ها در اجرای مقتدرانه این طرح‌ها را مورد تایید قرار داد. می‌توان این اقدام را گامی در راستای تشکیل دولت یهودی با پوشش انگلیسی توصیف کرد تا این   که پایه‌های این دولت استوار گردد و بتواند در آینده خود مسئولیت اداره کشور را عهده   دار شود.  
 
سیاست‌ها و اقدامات اشغالگران انگلیسی در فلسطین  
 
مقامات انگلیسی چه مقامات نظامی از سال 1917 و چه مقامات سیاسی از سال 1920 و حتی قبل از کسب مشروعیت بین‌المللی در رابطه با اشغال فلسطین قوانین بسیار خطرناکی را تصویب و در آن اجرا کردند. این قوانین با کلیه قوانین و عرف بین  المللی تضاد داشت.  
 
این سیاست‌ها و قوانین عبارت بودند از :  
 
1- بستن دفاتر ثبت اراضی در تاریخ 18 نوامبر 1917  
 
2 - منع هر نوع خرید و فروش به خصوص در مورد اموال غیر منقول  
 
3- تعیین مدت سه سال برای اجاره زمین‌های کشاورزی  
 
هدف از این بند این بود که شخص مستاجر هیچ   گونه حق مالکیتی در این زمین‌ها پیدا نکند.  
 
4- در اوائل اکتبر سال 1918 م. منشوری صادر شد که خطرناک‌ترین بند آن ماده شماره 5 بود. در این ماده هر نوع حق تقدم برای اثبات مالکیت اراضی ملغی اعلام شد. بر اساس قوانین دولت عثمانی هر کسی اراضی موات و یا اراضی دیگر را احیا و اصلاح می‌کرد، صاحب آن می‌شد و می‌توانست آن‌ها را بفروشد یا رهن دهد. این زمین‌ها به وراث متوفی منتقل می‌شد. البته می‌بایست که شخص به مدت ده سال متوالی در این زمین‌ها کشت و کار می‌کرد تا صاحب چنین حقوقی ‌ شود.  
 
5- در سال 1920 هربرت ساموئل ( یهودی ) حاکم بریتانیایی فلسطین قانونی تحت عنوان « قانون اراضی » منتشر ساخت. این قانون سنگ زیربنای تشکیل رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. انگلستان که متعهد به تشکیل چنین رژیمی شده بود، ‌ از این قانون به عنوان ابزاری برای رسیدن به این مهم استفاده کرد.  
 
6- در سال 1920 حکومت ساموئل با تلاش بیش‌تر و فعالیت گسترده‌تر اجرای طرح‌های جنبش صهیونیسم را پی گرفت. مهم‌ترین اعمال وی افتتاح دفاتر ثبت اراضی و واگذاری امر نظارت بر این دفاتر به یک صهیونیست به نام نورمان بنتویچ بود. در همین سال هم قانون خطرناک « مساحت » صادر شد و بنوتیچ برای مصادره زمین‌های فلسطینیان فورا آن را به اجرا گذاشت.  
 
7- بستن بانک عثمانی ( این تنها بانکی بود که به کشاورزان وام با بهره پایین می‌داد )  
 
8- اعمال مالیات‌های سنگین بر فلسطینیان. کشاورزان فلسطینی که میانگین درآمدشان کم‌تر از هر قشری بود، بر اساس این قانون بیش‌ترین مالیات را پرداخت می‌کردند.  
 
9- مقامات حاکم بر فلسطین با هدف مشروعیت بخشیدن به روند غصب زمین‌ها تحت لوای قانون، قوانین قبلی را کاملا تغییر دادند و قوانین جدیدی را تصویب کردند.  
 
10- وارد آوردن خسارت‌های سنگین به کشاورزان از طریق واردات محصولات کشاورزی قبل از فروش محصولات کشاورزان فلسطینی. همین مسأله باعث تراکم بدهی‌های کشاورزان و احیانا ورشکستگی آن‌ها می‌شد ؛ به نحوی که حدود 75 درصد آن‌ها دیگر قادر به پرداخت مالیات نبودند. علاوه بر این گونه اقدامات ظالمانه، شمار زیادی از کشاوزران به صورت دسته جمعی زندانی و به شدت شکنجه و به پرداخت غرامت‌های سنگین محکوم می‌شدند.  
 
11- همچنین 68 هزار خانواده پس از تخریب و به آتش کشیده   شدن منازلشان توسط یهودیان و نیروهای انگلیسی آواره شدند و هزاران نفر هم در زیر چرخ ‌ خودروهای زرهی انگلیسی‌ها و پای اسب‌ها له شدند. تنها گناه آن‌ها مخالفت با تخلیه زمین‌هایشان بود. شما خواننده محترم ملاحظه می‌فرمایید که در این انتفاضه هم چطور فلسطینیان به خاطر دفاع از سرزمین و خاک خود در همه جای فلسطین، جنین، ‌ ‌ رفح، ‌ نابلس و غزه و... قربانی می‌شوند.  
 
12- حکومت بریتانیا در فلسطین زمین‌های عرب‌ها را به یهودیان اجاره می‌داد و یا برای همیشه به آن‌ها هبه می‌کرد. همچنین امتیازات زیادی به یهودیان داد و آن‌ها با استفاده از این امتیازات توانستند منابع اقتصادی و آبی و معدنی فلسطین را در اختیار خود بگیرند. از سوی دیگر، به شرکت‌های نفتی آمریکا امتیاز بهره ‌ برداری از نفت به مدت 70 سال داده شد.  
 
حکومت انگلیس کلیه درهای فلسطین را به روی انگلیسی‌ها و یهودیان برای لوله   کشی این سرزمین و چپاول منابع خدادادی آن بازگذاشت.  
 
13- نزول‌خوران یهودی سهم عمده‌ای در ورشکسته کردن کشاورزان فلسطینی داشتند. آن‌ها در مقابل پرداخت وام به فلسطینیان حدود 200 درصد سود می‌گرفتند که همین مسأله باعث شد فلسطینیان قادر به پرداخت دیون خود نباشند، بنابراین یهودیان زمین‌های آن‌ها را در عوض وام‌های خود در مزایده‌ها و مناقصات خریداری می‌کردند. صهیونیست‌ها از فروش این زمین‌ها به عنوان حربه‌ای تبلیغاتی برای ترویج این ایده که فلسطینیان زمین‌های خود را فروخته ‌ اند، استفاده می‌کردند. علاوه بر آن زمین‌هایی که مالکان برزگ عرب به یهودیان فروختند، در کل 1 درصد فلسطین را شامل می‌شود. در بخش دیگر این نوشتار به این موضوع پرداخته می‌شود.  
 
اداره اراضی جنایت‌های زیادی در حق فلسطینیان مرتکب شد و به شیوه‌های مختلف و با استناد به قوانین عجیب و غریبی زمین‌های عرب‌ها را مصادره می‌کرد. گفتنی است که اداره اراضی در سال 1920 با اداره کشاورزی آموزشگاه کشاورزی و هیأت صهیونیستی ادغام شد.  
 
 
قوانین صادره از حکومت قیمومت در مورد اراضی فلسطین  
 
1 ـ قانون انتقال مالکیت اراضی  
 
به موجب این قانون انتقال مالکیت اراضی منوط به موافقت حکومت نظامی برتیانیا در فلسطین بود. بر اساس این قانون هیچ کس حق نداشت بیش از 300 دونم زمین ‌ کشاورزی به ارزش 3000 جنیه مصری داشته باشد. همچنین هر فلسطینی نمی‌توانست بیش از 30 دونم ( هر دونم معادل 0001 مترمربع است ) زمین در شهر داشته باشد و مالک هم می‌بایست مقیم فلسطین می‌بود و خود شخصا به کشاورزی در زمین‌هایش می‌پرداخت.  
 
2- قانون اراضی متروکه در سال 1921م.  
 
حکومت انگلستان در فلسطین با صدور این قانون تلاش نمود تا هرچه بیشتر زمین‌های کشاورزان عرب را مصادره کند. به خصوص این که بیش‌تر این زمین‌ها در سال‌های جنگ مورد بهره ‌ برداری قرار نگرفتند.  
حکومت بریتانیا با سوء استفاده از این وضعیت و به بهانه این که این زمین‌ها سه سال بدون هیچ کشت و کاری رها شده ‌ اند، آن‌ها را مصادره کرد. این قانون عطف به ما سبق شد و تمامی زمین‌های رها   شده نیز که کشاورزان آن‌ها را اصلاح و احیا کرده بودند، به این بهانه مصادره شدند. هدف از این همه اقدامات ظالمانه تسهیل روند اسکان و مهاجرت یهودیان و گذاشتن سنگ بنای وطنی ملی برای آن‌ها بود.  
 
3- قانون اراضی موات در سال 1921م.  
 
بر اساس این قانون به هر کس که بدون اجازه مدیر اداره اراضی، زمین موات را احیا و در آن کشت می‌کرد، ‌ سند مالکیت داده نمی‌شد و محاکمه می‌شد.  
 
4- قانون محاکم ارضی 1921م.  
 
هربرت ساموئل حاکم انگلیسی فلسطین این قانون را برای بررسی مالکیت اراضی و حل اختلافات مربوط به مالکیت زمین‌ها صادر کرد و نورمان بنتویچ را مسئول نظارت و اداره این محاکم کرد.  
 
5- قانون اراضی جنگلی  
 
این قانون به عنوان پوششی برای مصادره زمین‌های فلسطینیان به اجرا درآمد تا این زمین‌ها به اراضی دولتی ضمیمه شود و براحتی دراختیار یهودیان قرار گیرند.  
 
6- قانون لغو مالکیت  
 
بر اساس این قانون هر سرمایه ‌ گذاری که می‌خواست طرحی را در یک قطعه زمین اجرا کند، این حق را داشت که با صاحب این زمین مذاکره کند و با او به توافق برسد تا طرح خود را در زمین او اجرا کند. در صورت حاصل نشدن توافق شخص سرمایه ‌ گذار می‌توانست شکوائیه‌ای در این خصوص تنظیم و به نماینده بریتانیا در فلسطین تقدیم کند. نماینده انگلیس نیز بنا به صلاحدید خود دستور لغو مالکیت آن شخص بر زمین را صادر می‌کرد و به شخص سرمایه ‌ گذار اجازه دخل و تصرف در آن را می‌داد.  
 
 
مقاومت و وضعیت سیاسی فلسطین تحت اشغال نیروهای انگلیسی  
 
جنبش ملی فلسطین از 1918 تا 1929  
 
جنبش ملی فلسطین به خصوص از سال 1918 تا 1929 م. بر مقاومت مسالمت ‌ آمیز با پروژه صهیونیسم تاکید داشت و تلاش ‌ می‌کرد که دولت انگلیس را به صرف ‌ نظر از وعده بالفور اقناع کند و همچنان به لغو این وعده امیدوار بود. از سوی دیگر، ‌ جنبش صهیونیسم هم به اقدامات عملی خطرناکی دست نزده بود. همچنین رهبری فلسطین در آن زمان معتقد بود که فلسطینیان ابزارهای لازم برای تحمیل خواست خود بر انگلیسی‌ها را در اختیار ندارند.  
 
رهبری فلسطین هم از اراده‌ای قوی برای استفاده از روش‌های شدیدتر علیه انگلیسی‌ها برخوردار نبود. نداشتن مهارت سیاسی و رقابت‌های عشیره‌ای بر سر رهبری ( میان طایفه حسینیه و نشاشیبیه ) که انگلیس در برانگیختن آن نقش عمده‌ای داشت، به نوبه خود جنبش ملی فلسطین را تضعیف کرد. اما این تأثیری در موضع اصولی فلسطینیان در قبال پروژه صهیونیسم و استعمار بریتانیا و مطالبات سیاسی ملی نداشت.  
 
از سوی دیگر، رهبری فلسطین اولین هیأت اعزامی خود را در ژوئن 1921 به لندن فرستاد. این هیأت با ونستون چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس و تعدادی از مقامات انگلیسی دیدار کرد. اما انگلیس توجهی به خواسته‌های این هیأت نکرد و تلاش‌های آن بی ‌ فایده ماند. البته موفق شد نظر مجلس اعیان انگلیس را در مخالفت با بیانیه بالفور جلب کند.

از سوی دیگر، ‌ تلاش بریتانیا برای تشکیل مجلس قانونگذاری فلسطین در سال 1923 را که عملا مجلسی فرمایشی و بدون قدرت تصمیم ‌ گیری بود، ناکام گذاشت. دیدار بالفور از فلسطین در سال 1920 م. اعتراضاتی را درمیان فلسطینیان به دنبال داشت و سراسر فلسطین در آن روز شاهد اعتصاب عمومی بود.  
 
در پنجمین کنگره فلسطین در تاریخ 25-22 آگوست 1922 میثاق و پیمانی ملی به تصویب شرکت ‌ کنندگان رسید. آن‌ها بدین شیوه سوگند یاد کردند : « ما نمایندگان ملت عرب فلسطین در پنجمین کنگره فلسطین در نابلس در پیشگاه خداوند و در برابر تاریخ و ملت خود سوگند یاد می‌کنیم که به تلاش‌های خویش برای رسیدن به استقلال سرزمین ‌ مان ادامه دهیم و از وسایل و ابزارهای مشروع برای تحقق وحدت ملی بهره ‌ جوییم. به هیچ وجه ایجاد وطن ملی برای یهودیان را نخواهیم پذیرفت و با مهاجرت آن‌ها ( به فلسطین ) هم به شدت مخالف هستیم.»  
 

شورای عالی مسلمانان عربی ضد بریتانیا در سال 1929 فلسطین


در طول این سال‌ها 1918 تا 1929 سه قیام مردمی و به عبارت دیگر سه انتفاضه روی داد که کاملا از خشم زیاد ملت فلسطین نسبت به طرح صهیونیسم حکایت داشت. هدف این انقلاب‌ها اعلام خشم مردم نسبت به اقدامات یهودیان بود و تلاش شد تا بنا به دلایل مذکور از برخورد با انگلیسی‌ها اجتناب شود. اما انگلیسی‌ها نقشی اساسی در سرکوب این انقلاب‌ها داشتند.


انقلاب « پیامبر موسی » در تاریخ 10-4 آوریل 1920 م. در قدس منجر به کشته شدن پنج یهودی و زخمی شدن 211 نفر دیگر و شهادت پنج فلسطینی و زخمی‌شدن 24 نفر شد. انقلاب یافا هم در تاریخ 1 مه 1921 به وقوع پیوست و تا پانزدهم همین ماه ادامه داشت. این قیام از یافا شروع شد و بخش‌هایی از شمال فلسطین را فرا گرفت.

در جریان این قیام مردمی 47 صهیونیست کشته و 146 نفر دیگر هم زخمی شدند. همچنین 48 فلسطینی شهید و 73 نفر دیگر زخمی شدند. قیام براق نیز در 15 آگوست 1929 شعله ‌ ور شد و تا دوم دسامبر همین سال ادامه داشت. مسلمانان برای دفع تجاوزات یهودیان به دیوار براق « دیوار غربی مسجد مبارک الاقصی » دست به این قیام زدند. این قیام همه مناطق فلسطین را در برگرفت و در جریان آن 133 یهودی کشته و 339 نفر دیگر هم زخمی شدند.

همچنین 116 فلسطینی شهید و 232 نفر دیگر هم در این انتفاضه زخمی شدند. بیش‌تر فلسطینیان در این سه قیام به دست نیروهای انگلیسی کشته و زخمی شدند.

حاج امین   الحسینی مفتی قدس نقشی اساسی در قیام‌های مردمی پیامبر موسی و براق داشت. اما رهبری سیاسی فلسطین همچنان روش‌های مسالمت ‌ آمیز را در پیش می‌گرفت و تلاش می‌کرد که مردم را آرام کند. در این جا باید به این مطلب مهم هم اشاره کرد که شخصیت‌های اسلامی این سه انقلاب را راهبری می‌کردند و این قیام‌ها در برانگیختن احساسات ملی مردم علیه صهیونیست‌ها و طرح‌های آن‌ها بسیار مؤثر واقع شدند.


 
ديدار حاج امين الحسيني، مفتي قدس با شخصيت هاي ديني مسيحيت- 1930ميلادي 


جنبش ملی فلسطین از 1929 تا 1939
 
 
قیام براق در سال 1929آغاز یک دهه جدید از مقاومت ومبارزه شدید با صهیونیست‌ها و استعمارانگلستان بود. اوج این مقاومت‌ها را می‌توان در انقلاب بزرگ فلسطین (1939ـ1936) مشاهده کرد. ضمنا در آینده خطر حضور یهودی‌ها و صهیونیست‌ها‏ در فلسطین هرچه بیش‌تر افزایش یافت‏، به ویژه آنکه پس‌ ازمهاجرت بیش از 152 هزار یهودی در سال‌های (1935ـ1930) شمار یهودیان ساکن فلسطین که تا سال 1929، 156 هزار نفر بود، در این دوره تا میزان دو برابرافزایش یافت.

بیش‌تر مهاجران جدید را یهودیان آلمانی تشکیل می‌دادند که اصولا بازرگان،‌ تاجر و یا دانشمندان متخصص در زمینه های مختلف بودند. گفتنی است که در همین دوره یهودیان توانستند 229 هزار دو نم از اراضی فلسطینی‌ها را در اختیار بگیرند و برای رسیدن به مقاصدشان اقدام به قاچاق اسلحه کردند که دو مورد از آن در تاریخ 15 مارس 1930 و 16 اکتبرسال 1935 لو رفت.  
 
نیمه اول دهه سی شاهد افزایش فعالیت‌های سیاسی و ملی فلسطینی‌ها در صحنه‌های مختلف ‏‌ و همچنین مبارزه مستقیم و گسترده با انگلستان به عنوان منشا اصلی تمام مصیبت‌ها و گرفتاری‌های ملت فلسطین بود. در این دوره احزاب مختلفی در فلسطین شکل گرفتند. نخستین حزب به نام « استقلال »‌ در آگوست سال 1932 تشکیل شد.

این حزب نقش مهمی را در مبارزه با دشمن انگلیسی ایفا کرد. حزب استقلال از اواسط سال 1933 به بعد ضعیف شد. در مارس سال 1935 فلسطین شاهد تشکیل حزب عربی فلسطین بود که به اولین حزب مردمی تبدیل شد و از حمایت مفتی بزرگ « حاج امین الحسینی »‌ و ملت فلسطین برخوردار بود.

علاوه بر حزب عربی فلسطین، جمعیت‌ها و انجمن‌ها و حرکت‌های پیشاهنگ دیگری نیز در این دوره ظهور کردند که از آن جمله باید از انجمن جوانان مسلمان یاد کرد. گفتنی است که در این دوره گروه‌های مخفی نظامی و مبارزاتی مختلفی ظهور کردند که از آن جمله باید به جنبش « جهاد » به رهبری شیخ عزالدین   القسام و « سازمان جهاد مقدس » به رهبری عبدالقادرالحسینی اشاره کرد. ضمنا حاج امین   الحسینی به صورت مخفیانه بر « سازمان جهاد مقدس »‌ نیز نظارت می‌کرد.  
 
گروه‌های کوچک انقلابی دیگری نیز در سال‌های 1929 تا 1939 شکل گرفتند که شدیدا با نیروهای استعمار انگلیس درگیر شدند. از جمله این گروه‌ها می‌توان به « الکف الأخضر » اشاره کرد.  
 
گفتنی است که در این دوره، ‌ فلسطینی‌ها دیگر امیدشان را نسبت به استفاده از راه‌های مسالمت ‌ آمیز در دستیابی به حقوق از دست رفته ‌ شان از دست دادند. حاج امین   الحسینی در این باره گفته است : « تا سال 1932 هنوز اندک امیدی برای دست   یابی به حقوق از دست رفته از طریق راه‌های مسالمت‌‌آمیز و قانونی بود ولی با گذشت زمان، ‌ همان امید را نیز از دست دادیم و جز در پیش ‌ گرفتن راه شهادت چاره‌ای نداشتیم.»  
 
در یادداشت‌های مدیر بخش اطلاعات پلیس فلسطین در این باره آمده است: «خشم فزاینده‌ای در میان اقشار مختلف ملت فلسطین نسبت به قیمومت انگلستان بر فلسطین و حکومت نظامی آن در این سرزمین دیده می‌شود و عرب‌ها که روزگاری به این امید بودند که انگلستان حقوق‌شان را باز می‌گرداند،‌ دیگر امیدشان به یاس مبدل شده است.»  
 
از جمله عوامل مهمی ‌که تأثیر قابل توجهی در انتشار اندیشه‌های ضد انگلیسی داشت‏،‌ می‌توان به شکست ماموریت هیأت اعزامی فلسطین به لندن که در مارس1930 و به ریاست موسی کاظم الحسینی انجام شد و همچنین بی توجهی دولت انگلستان به نقطه نظرات جان هوپ سمپسون J.H.SIMPSON اشاره کرد.

سمپسون کارشناس مسائل اسکان، از سوی دولت انگلستان مسئول بررسی وضعیت فلسطین شده بود و پس از بررسی‌های مختلف و موشکافانه اعلام کرد که فلسطین هیچ زمین اضافی ندارد که بتوان آن را در اختیار مهاجران یهودی قرار داد.

وی توصیه کرد که باید میزان مهاجرت یهودیان به این کشور را کاهش و یا متوقف ساخت‏، البته این مسئله وقتی باعث بحرانی‌تر شدن بیش‌تر اوضاع شد که دولت انگلستان ابتدا در «کتاب سفید» خود که انتشار آن به اکتبر سال 1930 میلادی برمی‌گردد، وعده داده بود که مهاجرت یهودیان را متوقف می سازد.

طولی نکشید که در فوریه سال 1931 میلادی با انتشار «کتاب سیاه»‌ التزام و پایبندی خود را نسبت به طرح (مهاجرت) صهیونیست‌ها اعلام کرد و عملا مفاد «کتاب سفید» را نقض کرد.  
 
گفتنی است که در همین دوره ملت فلسطین توانست که بعدی عربی و اسلامی به مسئله فلسطین بدهد. ضمنا گزارش‌هایی که در ماه می ‌سال 1931 انتشار یافت از ظهور جنبشی انقلابی و مبارزاتی برای نجات کشورهای عربی به ویژه سوریه و فلسطین حکایت داشت.

شکیب ارسلان که یکی از امرای مسلمان لبنان بود،‌ رهبری و هدایت این جنبش را بر عهده گرفت. از دیگر چهره‌های برجسته‌ای که در این زمینه با شکیب ارسلان همکاری داشتند،‌ باید به حاج امین الحسینی و «شوکت علی» رهبر برجسته هندی اشاره کرد. ضمنا این جنبش ارتباط گسترده‌ای با رهبران جنبش‌های عربی در عربستان،‌ عراق،‌ شام و مصر داشت، ولی در نهایت با شکست مواجه شد.

گفتنی است که در کنفرانس 7 تا 71سال1931جنبش مذکور که در شهر قدس و به ریاست حاج امین الحسینی برگزار شد، 22 نماینده از کشورهای مختلف اسلامی شرکت داشتند که از آن جمله می‌توان از شخصیات‌های مسلمان برجسته‌ای مانند «شیخ محمد رشید رضا»،«محمد اقبال لاهوری» اندیشمند مسلمان پاکستانی،‌ «شوکت علی» رهبر بزرگ هند،‌ «عبدالعزیز ثعالبی» رهبر تونس و «شکری القوتلی» رهبر سوریه یاد کرد.

این جنبش طرح‌هایی همچون تأسیس یک دانشگاه اسلامی،‌ تشکیل مؤسسه‌ای برای حفظ زمین‌های فلسطینی‌ها و همچنین تشکیل کمیته‌های پیگیری مسائل فلسطین در کشورهای مختلف را به تصویب رساند، ولی این طرح‌ها به خاطر آنکه بیش‌تر کشورهای اسلامی در زیر سیطره استعمار انگلیس بودند و انگلیسی‌ها نیز تلاش زیادی برای ناکام گذاردن این گونه طرح‌ها می‌کردند،‌ اجرا نشد.  
 
مقاومت و مبارزه مسلحانه در آغاز به وسیله گروه «الکف الاخضر» شروع شد. این سازمان بلافاصله پس از قیام براق و به رهبری «احمد طافش» شکل گرفت و عملیات‌های نظامی را بر ضد یهودیان و انگلیسی‌ها انجام داد، ولی حملات مستمر و فزاینده انگلستان به این گروه در نهایت به از هم پاشیدن و دستگیری رهبر آن در سال 1930 انجامید.  
 
در اکتبر سال 1933 اعتراضات رهبران سیاسی فلسطین شکل جدی‌تری به خود گرفت و دو تظاهرات گسترده اعتراض‌آمیز در شهر قدس و یافا در 13و27 اکتبر همین سال برپا شد. رهبران سیاسی فلسطین خود نیز در این تظاهرات شرکت داشتند. نخستین تظاهرات از مسجدالاقصی آغاز شد و دومین تظاهرات نیز پس از اقامه نمازجمعه در یافا شکل گرفت.

در این میان استعمارگران انگلیسی درصدد بودند که با استفاده از قدرت و توان نظامی خود،‌ مانع از برگزاری تظاهرات شوند که این مسئله در نهایت باعث کشته شدن 35 فلسطینی و زخمی شدن 255 تن شد. به دنبال گسترش دامنه تظاهرات و افزایش درگیری‌ها میان انگلیسی‌ها و فلسطینی‌ها در قدس،‌ نابلس،‌ بئرالسبع و اللد شمار قربانی‌ها افزایش یافت و فلسطینی‌ها دست به اعتصاب عمومی هفت روزه زدند.

گفتنی است در جریان تظاهرات ماه اکتبر فلسطین 12 تن از رهبران فلسطین از جمله سه نفر از اعضای کمیته اجرایی بازداشت شدند و موسی کاظم الحسینی نیز در تظاهرات یافا به شدت مجروح شد و به دنبال شدت جراحات در مارس سال 1934 در سن هشتاد و یک سالگی به شهادت رسید. جنبش «الجهادیه» به همت شیخ عزالدین القسام بنیاد نهاد شد.

ریشه‌های شکل‌گیری و ظهور این جنبش به سال 1925 باز می‌گردد. این جنبش جهادی،‌ اسلام را به عنوان مرام و مسلک خود انتخاب و فعالیت‌های خود را به صورت مخفیانه و با شعار «سرانجام جهاد،‌ پیروزی یا شهادت است» در شمال فلسطین و در میان کارگران و کشاورزان آغاز کرد. «شیخ عزالدین القسام» توانست 200 تن از یاران خود را سازمان‌دهی کرده و حدود 800 تن را بسیج کند.

این جنبش در جریان قیام براق به صورت مخفیانه فعالیت‌های مبارزاتی داشت و در نیمه اول دهه 30 موفق به انجام عملیات‌های نظامی شد. در نوامبر سال 1935، جنبش مذکور رسما اعلام موجودیت کرد و وارد جنگ با دشمن انگلیسی شد و در 20 نوامبر سال 1935 در درگیری میان اعضای جنبش و پلیس انگلیس که در منطقه «احراش»‌ رخ داد،‌ شیخ به همراه دو تن از یارانشان شهید شدند‏،‌ البته این نقطه پایان نبود و «شیخ فرحان السعدی» سکان رهبری و هدایت آن را عهده‌دار شد. ضمنا جنبش «الجهادیة» نقش مهمی را در انقلاب بزرگ فلسطین (1939ـ 1936) ایفا کرد.  
 
سازمان جهاد مقدس زیر نظر حاج امین الحسینی فعالیت می‌کرد. ایشان شخصیتی ملی و اسلامی بودند و فعالیت سازمانش در قدس متمرکز بود. شمار اعضای آن در سال 1935 به 400 نفر رسید و توانست در انقلاب بزرگ فلسطین نقش آفرینی کند.

ادامه دارد...

گزارش از: محمد حسن عبدی مطلق

انتهای پیام/


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار