به گزارش خبرنگارباشگاه خبرنگاران مرکز یزد
امروز پنجمين سالگرد درگذشت مردي است كه او را به حق پدر ادبيات كودك و نوجوان ايران زمين ناميدند، مردي كه در دوران زندگي پربار خود غريب بود و اكنون پس از مرگ نيز غريبانه نظارهگر بچههاي ديروز و مسئولان امروز است،
طبق گفته خودش : تنها دلخوشی ام در زندگی این بوده است كه كتاب تازه شناخته ای را كه لازم داشته ام، بخرم و شب آن را به خانه ببرم؛ همچنین در جای دیگری گفته اند: اگر یك روز بدانم كه یك هفته دیگر بیشتر زنده نیستم، تنها حسرتی كه دارم این است كه كتاب های نخوانده ام هنوز مانده است!
این پیر غریب ، در محله ایی به نام خرمشاه دنیا آمد که ،خرمشاه یكی از محلات یا آبادی های زرتشتی نشین یزد است و در آن یك زیارتگاه هم هست كه زرتشتیان به زیارت میآیند و نام آن «پیر شاه ورهام» است. خرمشاه كه با زمینهای مزروعی كاملاً از دو آبادی دو طرف، جدا شده، دارای دو محله است؛ یكی «محلهی گبرها» (زرتشتیان) و یكی «محلهی مسلمانان» كه آن را «محلهی تخدان» مینامیدند. خانهای كه ما در آن زندگی میكردیم توی محله گبرها بود و سه طرف آن به خانه های زرتشتیان محدود بود. كوچه ای كه ما در آن مینشستیم یعنی «كوچه پشگ» سی- چهل تا خانه داشت و دو سوم آن مال زرتشتیها و ده دوازده خانهاش هم مال مسلمانها بود.
وصيت آذر يزدي براي دفن او در حسينيه خرمشاه نشان از آن دارد كه اين پيرمرد دوست داشتني حتي پس از مرگ نيز دوست داشت در تنهايي و سكوت به ديدار معبود بشتابد.هرچند، بزرگي آذر را انسانهايي كه در مراسم او شركت كرده يا نكردهاند تعيين نميكند و بزرگي او خط مشي، كتابها و نوشتههاي ارزشمند اوست اما در جايي كه اين همه شعار فرهنگ مي شنويم، بزرگ مرد عرصه فرهنگ و ادب يزد و ايران زمين بايد اينگونه پاسداشته شود
ارامگاهی که در شان یک نویسنده بزرگ نیست/مزاری که جزنشان غریبی چیزی در آن نیست
مزار آذريزدي در حسينيهاي قرار دارد كه فقط هفته اي يك بار پنج شنبه ها در آن گشوده ميشود و همه ميتوانند در آن حضور يابند و بقيه ايام سال، در قبرستان حسينيه بسته است و علاقمندان به حضور در مزار آذريزدي بايد با تعميرگاه كنار حسينيه براي ورود هماهنگ كنند.
با وجود اینکه طرح مقبره مصوب و تایید شده است، اما به دلیل کمی اعتبار و بودجه برای آغاز عملیات عمرانی، ساخت این مقبره تاکنون متوقف مانده است.
اما علل انزوای این نویسنده
انزواي آذريزدي و تنهايي هميشگي او دلیل خاصی داشت، آذر مادر تند خويي داشت و او هميشه از اينكه همسري نظير مادرش نصيبش شود و او را از عشقش، كتاب دور كند، در هراس بود ضمن اينكه مي گفت به جز كتاب خواندن و كتاب نوشتن، دست و پاي انجام دادن كار ديگري را ندارم و از عهده همسرداري بر نمي آيم.
تقدير آذريزدي انگار با تنهايي و جفاكاري برخي افراد و نزديكان رقم خورده است، از يك سو پسرخوانده اي كه همه اموال آذر را برد و دست نوشته هاي قابل چاپ او را هرگز براي چاپ نفرستاد و ديگراني كه پولها و اعتبارات آنچناني براي ساخت مقبره دريافت كردند اما هرگز مقبره اي براي او نساختند./س